eitaa logo
تنها مسیر مرکزی
717 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
4.6هزار ویدیو
40 فایل
ما مرکزی ها تصمیم گرفتیم کانال تنها مسیری های مرکزی رو راه اندازی کنیم💐تابتونیم درکنارهم و باهم رشد کنیم و به بندگی خالص خدا برسیم🕊 ادمین (نظرات و پیشنهادات)👇 💫لینک کانال اصلی تنهامسیرآرامش http://eitaa.com/joinchat/63963136Ca672116ed5
مشاهده در ایتا
دانلود
10.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰شهید شاطری الگوی مدیریت جهادی 🔹مدیر دلسوزی که خستگی نمی‌شناخت! باید شهید شاطری را به رخ مسئولین کشید! 🔹چقدر امروز ما به این روحیه نیاز داریم! 🔹مردم لبنان: ما امام خمینی(ره) را از شاطری شناختیم. ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🔰در جوانی تمرین کنید ✍️ : اگر امروز تمرین کردید، همیشه به دردتان خواهد خورد؛ اگر در جوانی تمرین نکرده باشید، وقتی به سنّ امثال بنده رسیدید، کار سخت خواهد شد. با نماز، با قرآن، با توسّلات، با دعاهای ماه شعبان، با مناجات شعبانیّه [اُنس بگیرید]. ۹۵/۳/۳ ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🔰 فرازی از 🌹« » لنگر حلم تو ای کشتی توفیق کجاست؟ که در این بحر کرم، غرق گناه آمده ایم « حافظ » ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
تنها مسیر مرکزی
"بسم الله الرحمن الرحیم" سلام به همه شما بزرگواران ✋ شبتون بخیر. چه خبرا؟ 🔹امیدوارم که سختی های
"بسم الله الرحمـــــن الرحیم" سلام و ادب خدمت شماسروران عزیز✋ شبتون بخیر و نیکی ✍با ادامه بحث بسیار کلیدی‌ در خدمتتون هستم . خدایا مارو جزو محبوبین خودت قدار بده🤲
بسم‌الله الرحمن الرحیم گفتیم نقطه مقابل راحت‌طلبی نیست؛ چون انسان اصلاً صبر می‌کنه به دلیل راحت‌طلبی. صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِيلَةً یه مدت کوتاه صبر‌ کنید تا طولانی مدت راحت باشید! آدمیزاد همیشه دنبال یه راحتی با کیفیت‌تره 👌 پس‌صبر رو میشه در یک کلمه این‌جوری ترجمه کرد؛ صبر یعنی مدیریت راحت‌طلبی. مثلا طرف‌لذت شهوت میخواد خب از خودش بپرسه؛ کم میخوای یا زیاد؟ اگه‌ کمش رو می‌خوای برو دنبالش... اگه زیادش رو می‌خوای باید کمی صبر کنی. صبر نکنی دیگه اون زیاد رو بهت نمیدن. 👆این یعنی مدیریت کردن راحت‌طلبی✔️ ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
⛔️ فکر نکنید خدا از ما چیز سختی خواسته،‌نه! فقط گفته مدیریت کن‌ ! 🚗شما وقتی می‌خوای سوار ماشین بشی، مدیریت می‌کنی، برنامه‌ریزی می‌کنی که اول قفل رو باز بکنی، بعد دستگیره رو ورداری، بعد بشینی تو ماشین. ♻️ حالا فرض کنید جای اینا رو عوض کنید . اول محکم خودش رو می‌کوبه به ماشین. بعد یه فحشی میده... این لامصب نمی‌ذاره من بشینم. بعد دستگیره رو می‌کَنه. بعد ریموت رو می‌زنه...😐 خب میگن این دیوانه‌ست ! عقل نداره ! خب اول آدم ریموت رو می‌زنه، بعد دستگیره رو، بعد می‌شینه دیگه... همونطور که اونجا کسی به اون نگفته نشین توی ماشین. اینجا هم کسی به ما نگفته راحت نباش ! گفته‌ باید این راحت طلبی رو مدیریت کنی! همین ✅ ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
خیلیا بی تابن، بی‌‌صبرن.... صبر در معصیت ندارن. صبر در طاعت ندارن. صبر در مصیبت ندارن. 🕸 یه آفتی برای صبر در مصیبت بود و اونم این که عامل مصیبتش رو اطراف خودش می‌بینه، قاطی می‌کنه، دیگه صبر بر مصیبت یادش میره؛ در حالی که اونجا هم باید یادش باشه👈 چه عامل داشته باشه چه نداشته باشه، مصیبت مصیبته دیگه صبرت رو بکن تو ! ❌تو کاری به عاملش نداشته باش. حالا در ارتباط با عاملش هم هر اقدامی لازم بود، انجام میدیم؛ ولی با صبر. از اون طرف راحت‌ طلبی موجب میشه که آدم اصلاً نتونه صبر کنه. 🔰پس راحت‌طلبی اصلش چیز بدی نیست، فقط باید مدیریتش کرد. وقتی مدیریتش بکنی، طبیعتاً صبر پیش میاد. البته اینجا پای ✨ایمان✨ به خدا میاد وسط! خدا می‌فرماید‌: نمی‌خواد خالی صبر کنی، به من اعتماد می‌کنی؟ در این مدیریت، وعده‌های الهی نقش کلیدی ایفا می‌کنه. 👈قسمت طلایی حیات بشر، ایمان به خداست ! خدا می‌فرماید پای من، من تضمین می‌کنم. من وعده می‌دم. 😐خدایا من روی حرف تو حساب بکنم؟ خدا می‌فرماید: اصلاً قشنگیش به همینه که روی وعده‌ی من صبر کنی‌✨ ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
بسیاری از گرایش‌های ما همین‌جوریه ! باید موردش رو تعیین کنی. شما الآن چی می‌خوای؟ یا مدیریت زمان یا مدیریت مکان. مکان به معنای عام کلمه دیگه، موقعیت. که حالا مخاطب و این حرف‌ها رو شامل بشه، گاهی بی‌تقوایی تبدیل میشه به اعلاء درجات تقوا... چرا؟ راحت‌طلبی رو مدیریت کردی. زمان و مکان رو باهاش کار کن؛ کِی؟ کجا؟👉 همین ! ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
ان شاالله در مورد این ایمان به خدا که خیلی قشنگه و رابطه‌اش با صبر، بعداً بیشتر صحبت می کنیم. فعلا داریم صبر رو‌ ترجمه می کنیم.... خدایا به ما مدیریت راحت طلبی عنایت بفرما🤲 تا جلسه بعد...✋ ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مهمان مشهدی 11 خواهرشوهر فاطمه را هم همانجا توی بیمارستان باهنر پیدا کردیم. ترکش خورده بود و حال خوبی نداشت. از کنار لبش تا کنار گوشش بخیه خورده بود و از سرش هم خون می‌ریخت. حتی حافظه ی کوتاه مدتش را از دست داده بود و ما را نمی‌شناخت! حالا مانده بود خوده فاطمه و مادرش و زهرا کوچولو. ساعت ۱۰شب بود و از بس در راهروهای بیمارستان دویده بودم دیگر پاهایم رمق نداشت. دلم شورِ فاطمه و مادر و دخترش را می‌زد ولی کجا باید دنبالشان می‌گشتم؟! خدایا مثل همیشه خودت کمک کن... یکی از پرستارهای بخش کنارم آمد و گفت: «یه مجروح هست که هنوز کسی شناسایی ش نکرده، می‌خوای ببینیش؟ شاید گمشده ی شما باشه» هم جسمم خسته بود هم روحم، این همه فشار و اضطراب در یک روز داشت نفس همه ی ما را می‌گرفت. اینقدر مجروحین با اوضاع خراب از عصر دیده بودم که دیگر تحمل نداشتم. اما چاره ای هم نبود باید فاطمه و بقیه را پیدا می‌کردیم. بسم الله گفتم و با پرستار همراه شدم. نمی‌دانستم چه صحنه ای پیش رو دارم، صلوات لب هایم را رها نمی‌کرد. درِ گوش خدا التماس می‌کردم که فاطمه باشد، خیلی هم اوضاع زخمی شدنش وخیم نباشد. زهرا هم زود پیدا شود. یک خبری از مادر فاطمه هم به ما برسد. دلنگران بودم و دستپاچه. تندتند زیرلب دعا می‌خواندم و در دل با خدا حرف می‌زدم. تن خسته ام رسید به آی سی یو، و به من شخصی را نشان دادند که تمام بدنش باندپیچی بود. حتی صورت! خدایا من چه چیزی را باید اینجا می‌شناختم؟! این زن هیچ نشانه ای نداشت. باندها چنان دور بدنش گشته بودند که عاشقی دور معشوق. حیران ماندم. اشک امانم را برید و با بغض به پرستار گفتم: «این که چیزی ازش پیدا نیست، چیو شناسایی کنم؟!». این روایت ادامه دارد... 📝 زهرا السادات اسدی عکاس زهره رضایی _________ 📌کانال ، روایتی متفاوت را برای شما دارد ✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇 🔗https://eitaa.com/Tanhamasirkerman