eitaa logo
💖تنها مسیری های استان خراسان رضوی
2.5هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
6هزار ویدیو
45 فایل
🌖 زیرسایه امام رضاعلیه السلام با"تنهامسیرآرامش" قدم برمی‌داریم درمسیرظهور ان شاالله🌸 🌐 ارتباط باادمین کانال @Mahdi9294، @Zhaklins 💫لینک کانال اصلی تنهامسیرآرامش http://eitaa.com/joinchat/63963136Ca672116ed5
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 دنده و کلاچ زندگی 💠 برای حرکت یا توقّف ماشین، بین دنده، کلاچ، ترمز و گاز الزامی است. وگرنه حرکت نمی‌کند و یا خاموش می‌شود. 🔹 در آموزش رانندگی، افراد ناشی، هنگام آموزش به دنده یا کلاچ و ترمز نگاه می‌کنند امّا پس از تمرین زیاد حتی اگر مشغول صحبت و یا در حال تفکّر باشند طبق عادت، دنده را کم یا زیاد می‌کنند و پای خود را خودکار به سمت گاز، ترمز یا کلاچ می‌برند چرا که با تمرین زیاد، کار با ماشین دستشان آمده است. 💑زن و مرد در زندگی، هرکدام باید خود را و محرّک رفتار، گفتار و حالات روحی همسر خود بدانند. لذا ابتدا باید یکدیگر و تفاوتهای کلی و روان‌شناسی زن و مرد را که نقش همان دنده، ترمز، گاز و کلاچ را دارند بشناسند که از راه مطالعه و مشاوره دینی به دست می‌آید. 👈 در مرحله بعد باید تلاش کنند تا در عمل مثل تمرین داخل شهریِ رانندگی، خود را با تفاوتهای همسر، کرده و مدارا، را کنند. ✅ عمل به توصیه‌های زندگی‌ساز مانند گذشت، تغافل، خوش خُلقی، صبوری، دلسوزی، احترام، خدمت به یکدیگر و ...از الزامات راننده است تا ماشین زندگی با امنیت، حرکت کرده و حرکتی هموار و با پیچ و خم زندگی داشته باشد. ┅═❈🍃🌸🍃❈═┅ @Tanha_masir_Razavi_Kh
💖تنها مسیری های استان خراسان رضوی
🌉 #رمان شب #بدون_تو_هرگز ۷ "افکار منفی" 🔺 پدرم از داماد طلبه اش متنفر بود. بر خلاف داماد قبلی، ی
🎑 شب 8 "خرید عروسی" 🔹 مادرم پشت گوشی با نگرانی تمام گفت: سلام علی آقا ... می خواستیم برای خرید جهیزیه بریم بیرون ... 😥 امکان داره تشریف بیارید؟ 💢 شرمنده مادرجان، کاش زودتر اطلاع می دادید.😊 من الان بدجور درگیرم و نمی تونم بیام هر چند، ماشاء الله خود هانیه خانم خوش سلیقه هست، فکر می کنم موارد اصلی رو با نظر خودش بخرید.👌🏼 بالاخره خونه در اختیار ایشونه و... اگر کمک هم خواستید بگید، هر کاری که مردونه بود، به روی چشم.☺ فقط لطفا طلبگی باشه!😊 اشرافیش نکنید!!! 🔹 مادرم با چشم های گرد و متعجب بهم نگاه می کرد 😳 اشاره کردم چی میگه؟ 🔸 از شوک که در اومد، جلوی دهنی گوشی رو گرفت و گفت: میگه با سلیقه خودت بخر، هر چی می خوای! 🔹 دوباره خودش رو کنترل کرد، این بار با شجاعت بیشتری گفت: علی آقا، پس اگر اجازه بدید من و هانیه با هم میریم البته زنگ زدم به چند تا آقا که همراه مون بیان ولی هیچ کدوم وقت نداشتن تا عروسی هم وقت کمه و ... بعد از کلی تشکر، گوشی رو قطع کرد. هنگ کرده بود!😦 چند بار تکانش دادم ... مامان چی شد؟ ... چی گفت؟ بالاخره به خودش اومد! 🙄 گفت خودتون برید، دو تا خانم عاقل و بزرگ که لازم نیست برای هر چیز ساده ای اجازه بگیرن و.... برای اولین بار واقعا ازش خوشم اومد!😘 📊 تمام خریدها رو خودمون تنها رفتیم، فقط توی خریدهای بزرگ همراه مون بود؛ برعکس پدرم، نظر می داد و نظرش رو تحمیل نمی کرد... حتی اگر از چیزی خوشش نمی اومد اصرار نمی کرد و می گفت: شما باید راحت باشی😊 باورم نمی شد یه روز یه نفر به راحتی من فکر کنه! یه مراسم ساده ... یه جهیزیه ساده ... یه شام ساده ... حدود 60 نفر مهمون ...🎊 🎉 💢 پدرم بعد از خونده شدن خطبه عقد و دادن امضاش رفت! برای عروسی نموند. ولی من برای اولین بار توی زندگیم خوشحال بودم...🙃 🔹 علی جوان آرام، شوخ طبع و مهربانی بود... ادامه دارد.... ┅═❈🍃🌸🍃❈═┅ @Tanha_masir_Razavi_Kh
🌉 شب ۹ غذای مشترک 🍲 🔹اولین روز زندگی مشترک، بلند شدم تا غذا درست کنم. من همیشه از ازدواج کردن می ترسیدم و فراری بودم برای همین هر وقت اسم آموزش آشپزی وسط میومد از زیرش در می رفتم 😢 🔺 بالاخره یکی از معیارهای سنجش دخترها در اون زمان، بلد بودن آشپزی و هنر بود. هر چند، روزهای آخر، چند نوع غذا از مادرم یاد گرفته بودم اما از هر انگشتم، انگیزه و اعتماد به نفس می ریخت!😎 👌🏼 غذا تفریبا آماده شده بود که علی از مسجد برگشت. بوی غذا کل خونه رو برداشته بود. از در که اومد تو، یه نفس عمیق کشید؛ - به به، دستت درد نکنه 😊 عجب بویی راه انداختی ... 🔹با شنیدن این جمله، ژست هنرمندانه ای به خودم گرفتم! انگار فتح الفتوح کرده بودم ...😎 رفتم سر خورشت و درش رو برداشتم. آبش خوب جوشیده بود و حسابی جا افتاده بود.😋 قاشق رو کردم توش بچشم که؛ نفسم بند اومد...😰 نه به اون ژست گرفتن هام ،نه به این مزه غذا! 🔹 اولش نمکش اندازه بود اما حالا که جوشیده بود و جا افتاده بود ...شور شده بود! 🔹گریه م گرفت!😭 خاک بر سرت هانیه! مامان صد دفعه گفت بیا غذا پختن یاد بگیر... و بعد ترس شدیدی به دلم افتاد😢 خدایا! حالا جواب علی رو چی بدم؟ پدرم هر دفعه اگه طعم غذا حتی یه کم ایراد داشت بیچاره بودیم! - کمک می خوای هانیه خانم؟ با شنیدن صداش رشته افکارم پاره شد و بدجور ترسیدم! قاشق توی یه دست، درب قابلمه توی دست دیگه! همون طور غرق فکر و خیال خشکم زده بود!😓 با بغض گفتم ... نه علی آقا برو بشین الان سفره رو می اندازم ... 🔹 یه کم چپ چپ و با تعجب بهم نگاه کرد ... منم با چشم های لرزان منتظر بودم از آشپزخونه بره بیرون ... کاری داری علی جان؟ چیزی می خوای برات بیارم؟ با خودم گفتم نرم و مهربون برخورد کن، شاید بهت کمتر سخت گرفت... - حالت خوبه؟😊 - آره، چطور مگه؟😢 - چرا شبیه آدمی هستی که می خواد گریه کنه ؟!🤔 🔹به زحمت خودم رو کنترل می کردم و با همون اعتماد به نفس فوق معرکه گفتم ... نه اصلا ... من و گریه؟😏 🔹 تازه متوجه حالت من شد ... هنوز قاشق و در قابلمه توی دستم بود ... اومد سمت گاز و یه نگاه به خورشت کرد ... چیزی شده؟ به زحمت بغضم رو قورت دادم ... قاشق رو از دستم گرفت ... خورشت رو که چشید، رنگ صورتم پرید ... با خودم گفتم: مردی هانیه ... کارت تمومه ...😭 ادامه دارد.... ┅═❈🍃🌸🍃❈═┅ @Tanha_masir_Razavi_Kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•┄❁بِـسْـم‌‌ِاللّٰه‌ِالࢪَّحمن‌ِالࢪَّحیمْ❁┄• ☀️صبح زیبایی دیگر برکتی دیگر و فرصت دیگری برای زندگی☺️🌹🍃 خدای مہربانم❤️ تو را سپاس به خاطر روزی دیگر و آغازی نو🌹 صبح زیبای پنجشنبه تون زیباا و دل انگیز همراه با شادی و مسرت بی انتها😊🌺 امیدوارم آخر هفته خوبی رو سرشار از آرامش و شادی و نشاط در کنار خانواده سپری کنید😊🌹
4_6030397476748396774.mp3
8.36M
💬 قرائت دعای "عهــــد" 🌹«روز دوازدهم» 🗓شروع چله: ۱۴۰۰/۱۲/۰۱ ┅═❈🍃🌸🍃❈═┅ @Tanha_masir_Razavi_Kh
💖تنها مسیری های استان خراسان رضوی
‍ ‍ ـ࿆༆  بًسًمً اًلًلًهً اًلًرًحًمًنً اًلًرًحًـــیًمً ـ࿆༆  🔖روز یازدهم چله ی #ترک_گناه + قرائت #
‍ ‍ ـ࿆༆  بًسًمً اًلًلًهً اًلًرًحًمًنً اًلًرًحًـــیًمً ـ࿆༆  🔖روز دوازدهم چله ی + قرائت ســــــــــلام همسفرهای آسمونے میخوام امروز یه قول مردونه بدیم😊 نمـازاول وقت✅ دروغ و غیبت تعطیل ❌ با وضــو باشیم تا آرام باشیم فیلتر برای چشم هامون نصب کنیم⚠️ هر چیزی ارزش دیدن نداره✋ ⇦یادم باشه حجاب یه واجب الهیه 👌میدونم سخته هرروز شیطون😈 میادو پیشنهادهای جالبی میده ولی توصبر کن☝️ که صبرِ بر گناه آدم رو با خدا رفیق میکنه 😏مگه دوستی خدا رو نمیخوای پس چشاتو رو گناه ببند😌 📖قرائت دعای عهد فراموشتون نشه 🌺 ┅═❈🍃🌸🍃❈═┅ @Tanha_masir_Razavi_Kh
019.mp3
1.61M
🔶 صحبت های دکتر حبشی در مورد رابطه صحیح زن و شوهر در خانواده "بخش نوزدهم" 🌹 اولین تکنیک برای بهتر شدن روابط در خانواده ارتباط گرفتن هست. 💥 دکتر حمید ┅═❈🍃🌸🍃❈═┅ @Tanha_masir_Razavi_Kh
💖تنها مسیری های استان خراسان رضوی
🔶 صحبت های دکتر حبشی در مورد رابطه صحیح زن و شوهر در خانواده "بخش نوزدهم" 🌹 اولین تکنیک برای بهتر
👆🏼🔸 واقعا این موضوع خیلی مهمه. هم اقایون و هم خانم ها دچار این مشکل هستند. یعنی معمولا نمیتونن ارتباط مناسبی با همسر و فرزندانشون بگیرند. خصوصا آقایون حتما باید در منزل حضور بیشتری داشته باشند و برای خانمشون وقت کافی اختصاص بدن. 💢 گاهی آقا انقدر بیرون از خونه درگیر هست که دیگه برای خانمش وقت نمیذاره که باهمدیگه یه صحبتی کنند و همدل بشن و این اصلا خوب نیست. ✅ حتما باید یه وقتی رو برای ارتباط با خانمتون و گفتگوی صمیمی اختصاص بدید
عرض سلام و عصر بخیر خدمت همگی☺️🌺 یه نکته رو خدمت شما سرورانم بگم! 😊 🔹 ببینید این مواردی که ما مطرح میکنیم معمولا برای بیشتر افراد جواب میده. اما حتما مشکل یه سری از افراد با این راهکارها حل نمیشه. چرا؟ 🔺 چون اون مشکل برمیگرده به بحث "طبع و مزاج افراد و غلبه های مزاجی" که دارند. مثلا یه خانمی میگفت شوهر من کلا عصبیه و فقط فحش میده! 🔶 خب این بنده خدا حتما دچار غلبه صفرا یا دم هست. اینو که نباید که با نصیحت و دعا و حفظ اقتدار و این حرفا برخورد کنی! بله همه اینا هست ولی حتما باید غلبه های مزاجیش رو درست کنی اول! 🔶 مثلا ممکنه اون آقا شبا تا دیروقت بیداره و همین موجب شده غلبه صفرا بگیره. خب شما کاری کن شبها زود بخوابه یا گوشی زیاد دستش نگیره بعد از یه مدت میبینی کلی مهربون شده! یا بهش کدو خورشتی زیاد بده بعد میبینی خیلی آروم شده و دیگه عصبی نمیشه.
💖تنها مسیری های استان خراسان رضوی
عرض سلام و عصر بخیر خدمت همگی☺️🌺 یه نکته رو خدمت شما سرورانم بگم! 😊 🔹 ببینید این مواردی که ما مطرح
⭕️ یا یه آقایی خیلی دنبال روابط بیرون از خونه هست در حالی که همسرش ایراد خاصی نداره. معلومه که این بیچاره دچار غلبه مزاجی شده و دیگه نمیتونه خودش رو کنترل کنه! ✅ در اینجا خانم باید با استفاده از انواع غذاهای مناسب و اجرای برنامه اصلاح تغذیه به کمک شوهرش بیاد و درمانش کنه. حالا فکر کن که خانمی با دیدن این وضعیت همسرش بخواد شروع کنه به داد و بیداد و جنگ و دعوا! نتیجه این میشه که حرمت ها از بین میره و اتفاقا اون اقا بیشتر سراغ این مسائل میره! 🔶 البته نمیخوایم اصلا به آقایون حق بدیم که چنین کارایی بکنند! نه! واقعا روابط بیرون از خونه در اغلب موارد آتش جهنم هست و فقط موجب دوری انسان از خدا میشه. ✅ ولی خب اگه یه خانمی به هر دلیلی دچار این موارد شد باید خیلی دقیق و هوشمندانه عمل کنه تا اوضاع رو به مرور کنترل کنه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿⃟🦋؎•° الهی رجب گذشت و . ما از خود نگذشتیم . تو از ما بگـــذر ✍🏻 آیت‌الله حسن‌زاده آملی ┅═❈🍃🌸🍃❈═┅ @Tanha_masir_Razavi_Kh
💖تنها مسیری های استان خراسان رضوی
#استوری 🌿⃟🦋؎•° الهی رجب گذشت و . ما از خود نگذشتیم . تو از ما بگـــذر ✍🏻 آیت
🌧باران آمــد ... مرا شُست و رُفت... و برای خلوتگهِ شعبان ، آذین بست. و ...حالا این منم، ایستاده روبروی تو که زبانم برای خواستن به لُکنت اُفتاده ؛ ✨| إلٰهی هَبْ لِی کَمَالَ الْإِنْقِطَاعِ إلَیْك | می بینی؟ باران، قَدَّم را بلند کرده، که دیگر جز تو را نمی بینم! دستهایت را قلاب کن؛ دلبر جان پا میگذارم رویِ منی که نیست! آنوقت تا ابد روی قلّاب دستانِ تو، آرام خواهم گرفت ... حلول مبارک ❤️ ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞|نماهنگ بسیار زیبا ⚜همخوانی تلاوت قرآن کریم⚜ 🏵بر اساس تلاوت ماندگار استاد شحات محمد انور 📖سوره مبارکه نساء آیات 135 و 136 📌صفحه ۱۰۰ قرآن کریم(عثمان طه) 🔸کاری از: 💠گروه تواشیح بین المللی تسنیم💠 📺مشاهده و دریافت نسخه باکیفیت: aparat.com/v/yFOjn
💖تنها مسیری های استان خراسان رضوی
🌉 #رمان شب #بدون_تو_هرگز ۹ غذای مشترک 🍲 🔹اولین روز زندگی مشترک، بلند شدم تا غذا درست کنم. من همیش
🎑 شب ۱۰ دستپخت معرکه 👌🏼 🍲 🔹 علی چند لحظه مکث کرد ... زل زد توی چشم هام ... - واسه این ناراحتی و می خوای گریه کنی؟ ...😊 🔸دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و زدم زیر گریه ... آره ... افتضاح شده ...😭 با صدای بلند زد زیر خنده ..😄 با صورت خیس، مات و مبهوت خنده هاش شده بودم. رفت وسایل سفره رو برداشت و سفره رو انداخت. 🔸 غذا کشید و مشغول خوردن شد ... یه طوری غذا می خورد که اگه یکی می دید فکر می کرد غذای بهشتیه !🙄 یه کم چپ چپ ... زیرچشمی بهش نگاه کردم. می تونی بخوریش؟ ... خیلی شوره ها! نه؟! چطوری داری قورتش میدی؟🤔 🔸از هیجان پرسیدن من، دوباره خنده اش گرفت. 🔷گفت خیلی عادی ... همین طور که می بینی ... تازه خیلی هم عالی شده ... دستت درد نکنه ...😋😊 - مسخره ام می کنی؟ 😢 - نه به خدا ... 😕😣 چشم هام رو ریز کردم و به چپ چپ نگاه کردن ادامه دادم ... جدی جدی داشت می خورد!😧 کم کم شجاعتم رو جمع کردم و یه کم برای خودم کشیدم ... 🔸گفتم شاید برنجم خیلی بی نمک شده، با هم بخوریم خوب میشه. 🔸 قاشق اول رو که توی دهنم گذاشتم ... غذا از دهنم پاشید بیرون ... سریع خودم رو کنترل کردم! و دوباره همون ژست معرکه ام رو گرفتم نه تنها برنجش بی نمک نبود که ... اصلا درست دم نکشیده بود!😞 مغزش خام بود ... دوباره چشم هام رو ریز کردم و زل زدم بهش ... حتی سرش رو بالا نیاورد که منو ببینه. 🔷 مادر جان گفته بود بلد نیستی حتی املت درست کنی ... 🍳 سرش رو آورد بالا ... با محبت بهم نگاه می کرد ... - برای بار اول، کارت عالی بود 👌 🔸اول از دست مادرم ناراحت شدم که اینطوری لوم داده بود ... 😞 اما بعد خیلی خجالت کشیدم ... شاید بشه گفت ،برای اولین بار، اون دختر جسور و سرسخت، داشت معنای خجالت کشیدن رو درک می کرد ...😓 ┅═❈🍃🌸🍃❈═┅ @Tanha_masir_Razavi_Kh
🌠 شب ۱۱ " فرزند کوچک من " 🔹 هر روز که می گذشت علاقه م بهش بیشتر می شد... ⭕️ لقبم "اسب سرکش" بود ... و علی با اخلاقش، این اسب سرکش رو رام کرده بود ... 🔸چشمم به دهنش بود ،تمام تلاشم رو می کردم تا کانون محبت و رضایتش باشم ... 🔹من که به لحاظ مادی، همیشه توی ناز و نعمت بودم می ترسیدم ازش چیزی بخوام ... ✅ علی یه طلبه ساده بود ... می ترسیدم ازش چیزی بخوام که به زحمت بیوفته ... چیزی بخوام که شرمنده من بشه... هر چند، اون هم برام کم نمیذاشت. مطمئن بودم هر کاری که برام می کنه یا چیزی برام می خره، تمام توانش همین قدره ... 🔶خصوص زمانی که فهمید باردارم😌 اونقدر خوشحال شده بود که اشک توی چشم هاش جمع شد... 🔹 دیگه نمی گذاشت دست به سیاه و سفید بزنم ... 🔴 این رفتارهاش حرص پدرم رو در می آورد👌 مدام سرش غر می زد که تو داری این رو لوسش می کنی نباید به زن رو داد ... اگر رو بدی سوارت میشه و... 🔸اما علی گوشش بدهکار نبود ... منم تا اون نبود تمام کارها رو می کردم که وقتی برمی گرده، با اون خستگی، نخواد کارهای خونه رو هم بکنه☺️ 🔹فقط بهم گفته بود از دست احدی، حتی پدرم، چیزی نخورم و دائم الوضو باشم و... منم که مطیع محضش شده بودم. باورش داشتم ... 🔸9 ماه گذشت ... ✳️ 9 ماهی که برای من، تمامش شادی بود😊 اما با شادی تموم نشد ... وقتی علی خونه نبود، بچه به دنیا اومد ... 🔸مادرم به پدرم زنگ زد تا با شادی خبر تولد نوه اش رو بده اما پدرم وقتی فهمید بچه دختره با عصبانیت به مادرم گفت: لابد به خاطر دختر دخترزات ،مژدگانی هم می خوای؟😤 و تلفن رو قطع کرد ... ⭕️مادرم پای تلفن خشکش زده بود ... و زیرچشمی با چشم های پر اشک بهم نگاه می کرد ... ┅═❈🍃🌸🍃❈═┅ @Tanha_masir_Razavi_Kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•┄✮بِـسْـم‌‌ِاللّٰه‌ِالࢪَّحمن‌ِالࢪَّحیمْ✮┄• 🎀ســــــلام و ادب همســـفــراا☺️ صبح زیبای آدینه تون پر از الطاف الھے 🌙حلول ماه پربار و برکت شعبان؛ فصل شادی و عاشقی آل خدا، رو خدمتتون تبریک میگیم ... ✨خیس شدن زیر بارون مغفرت خدا، گوارای وجود پاکتون. و قشنگ ترین اَعــیادِ زمین پیشاپیــش ؛ مبــ🌸ــارکتون باشه"☺️. حالِ دلتون به برکتِ مولودین این روزها، خوبِ خوبِ خوب... ان شاءالله 🌺جمعه واولین روز ماه مبارک شعبان زندگیمان را پر برکت و بیمه کنیم با ذکر شریف صلوات بر ✨حضرت مُحَمَّدٍ ﷺ و خاندان مطهرش 🌺 ┅═❈🍃🌸🍃❈═┅ @Tanha_masir_Razavi_Kh
4_6030397476748396774.mp3
8.36M
💬 قرائت دعای "عهــــد" 🌹«روز سیزدهم» 🗓شروع چله: ۱۴۰۰/۱۲/۰۱ ┅═❈🍃🌸🍃❈═┅ @Tanha_masir_Razavi_Kh
💖تنها مسیری های استان خراسان رضوی
‍ ‍ ـ࿆༆  بًسًمً اًلًلًهً اًلًرًحًمًنً اًلًرًحًـــیًمً ـ࿆༆  🔖روز دوازدهم چله ی #ترک_گناه + قرائت
‍ ‍ ـ࿆༆  بًسًمً اًلًلًهً اًلًرًحًمًنً اًلًرًحًـــیًمً ـ࿆༆  🔖روز سیزدهم چله ی + قرائت 🌙✨مـاه شعبان اومده، ماه سراسر خیر و برکت و رحمت، ماه پیامبر و امام زمان عزیزمون... به شکرانه این همه خیر و نیکی؛ وجود خودمون رو تطهیر کنیم از هر چی که مورد پسند شون نیست؛ بهشتے میشیم اگه: ⇦از صحنه گناه فرار کنیم! و واردش نشیم✖️ بهشتے میشیم اگه: ⇦رعایت کنیم قـلب امام زمان نلرزه💔 بچـه ها کل زندگے یه مسابقه س نکنه تو این مسابقه کم بیاریم از هر کدری که از همه مخفی هست و از اونها نیست! تطهیر کنیم خودمون رو با ذکر «اَسْتَغْفِرُاللهَ وَ اَسْئَلُهُ التَّوْبَةَ» ✍امروز مخفی ترین کدورتهای روحمون رو شناسایی و پاک کنیم 📖قرائت دعای عهد فراموشتون نشه 🌺 ┅═❈🍃🌸🍃❈═┅ @Tanha_masir_Razavi_Kh
💕 ✍دو سال است‌ که، دنیا قُرُق شده برایمان ، که بنشینیم گوشه‌ای ؛ تا شاید ثروت‌هایی که عمری داشتیم و نمی‌دیدیم ، به چشممان بیاید... مثلاً همین ✨ که قرار بود، شراب‌مان باشد ؛ اما گوشه‌ی طاقچه، عمریست که خاک می‌خورد! یا مثلاً آنکه قرار بود، بیاید و مفسّر قرآن‌مان باشد؛ اما قرن‌هاست، گوشه‌ای از دنیا، خونِ دل می‌خورد.... این روزها ؛ شاید آخرین فرصت‌ِ آشتی‌کنان باشد ... 🤝 با همان " إنّی تارکٌ فیکم الثقلین " .... با همان دو ریسمانی که میراث پیامبرمان بود برایمان ؛ برای رهیدن از بلا .... اما شیطان، یکی یکی، و آرام آرام، از خاطرمان دزدید... 💫 این روزها با قرآن و آخـــــرین سلاله‌ی عترت، مهربان‌تر باشیم ...! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┅═❈🍃🌸🍃❈═┅ @Tanha_masir_Razavi_Kh