🌷 از محبت خارها گل میشود
✍ #رهبر_اسلامی : ما كه حالا عقد مىخوانیم، در دلهاى شما زن و شوهرها، به فضل پروردگار محبتى ایجاد مىشود. گل محبت در دلها شكفته مىشود؛ این گل را حفظ كنید، آبیارى كنید، شاداب نگه دارید، پژمردهاش نكنید، دستمالىاش نكنید تا در دل شما شاداب و باطراوت باشد. هرجا محبت بوده، از محبت خارها گل مىشود، اینطور است.
🌸 ۱۳۸۱/۱۰/۲۴
┅═❈🍃🌸🍃❈═┅
#تنهامسیرخراسانرضوی⇩
@Tanha_masir_Razavi_Kh
💖تنها مسیری های استان خراسان رضوی
#از_خانه_تا_خدا....👨👩👧👦 #درس دوازدهم📚 👇 💎 " کدوم رنج؟ "
#از_خانه_تا_خدا....👨👩👧👦
#درس سیزدهم📚
👇
💎 " راهبردِ لذّت "
🚥 همونطور که ما دو نوع رنج داریم، در کنارش دو نوع لذّت هم داریم:
✅ لذّت خوب
⛔️ لذّت بد
🔹🔶🔹🔸
🌺 لذّتِ خوب اون لذتی هست که انسان در دنیا بهش میرسه و در آخرت هم به خاطرش لذّت خواهد برد.👇
💞 مثل لذّت ِرابطه مهربانانه با همسر و خانواده
✨و یا مثل لذّتِ عباداتِ مختلف
مخصوصاً زیارتِ اهل بیت علیهم السلام که برای مومن لذّت بخش هست.
💕💖💕
🔴 لذّتِ بد اون لذّتی هست که انسان میبره امّا هم در دنیا و هم در آخرت چوبش رو خواهد خورد ؛👇
مثل لذت سیگار کشیدن🚬
و لذت تنبلی
و پرخوری🍟
و تمسخر
و سایر لذّت های حرام....
🔞⭕️🔞
🌍 ما انسانها در دنیا بیشتر درگیرِ انتخاب بین "رنجِ خوب و لذّتِ بد" هستیم
🔹و برای همین شناختِ این دو مورد👆 خیلی میتونه به انتخاب های بهترِ ما کمک کنه.
✅💍🌷
🌺 همیشه سعی کنید توی دنیا تا اونجا که میشه "لذّت های خوب" رو ببرید
⚠️ "اما به هیچ وجه حتّی فکرِ ذره ای از لذّت های بد رو هم نکنید"👉
👆👆👆✔️🔸
* چرا؟
🔻چون لذّت های بد اولاً "انسان رو حقیر و پست میکنن"
🔺و ثانیاً "امکانِ بردنِ لذّت های خوب و زیبا رو از شما میگیرن"
در واقع دیگه نمیتونی لذّت های خوب ببری...😞
🚫🚫🚫
🎴 مثلاً کسی که خدای نکرده سراغ "رابطه حرام با زنان و دختران مختلف" میره
💔 از همسرِ خودش زده میشه و لذّتِ رابطه خوب با همسرش رو از دست خواهد داد.
🌐 خصوصاً در زمانه ما که زمینه این ارتباطات خیلی بیشتر فراهم شده
باید بیشتر مراقبِ فریب های هوای نفس و شیاطین بود....👌
☑️👆📢
🌹 توی زندگی خانوادگی اگه رنجی بهت رسید حتماً یه رنج خوبه
✔️سعی کن با لبخند تحمل کنی تا بزرگ بشی...😊
✅🔷➖💖🌺
💖تنها مسیری های استان خراسان رضوی
🌠 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 29 "جبهه پر از علی بود" 🔸با عجله رفتم سمتش ... خیلی بی حال شده بود ...
🌠 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 30
" طلسم عشق"
🔺 بیست و شش روز بعد از مجروحیت علی، بالاخره تونستم برگردم ... دل توی دلم نبود ...
📞 توی این مدت، تلفنی احوالش رو می پرسیدم ...
اما تماس ها به سختی برقرار می شد ...☎️
🔺 کیفیت صدای بد ... و کوتاه ... برگشتم ...
از بیمارستان مستقیم به بیمارستان ...
✅ علی حالش خیلی بهتر شده بود ...☺️
💢 اما خشم نگاه زینب رو نمی شد کنترل کرد ...😒
به شدت از نبود من کنار پدرش ناراحت بود ...
- فقط وقتی می خوای بابا رو سوراخ سوراخ کنی و روش تمرین کنی، میای ... اما وقتی باید ازش مراقبت کنی نیستی ...😤
🔸 خودش شده بود پرستار علی ...
نمی گذاشت حتی به علی نزدیک بشم ... چند روز طول کشید تا باهام حرف بزنه ...
تازه اونم از این مدل جملات ... همونم با وساطت علی بود ... خیلی لجم گرفت!!!☹️
آخرش به روی علی آوردم ...
- تو چطور این بچه رو طلسم کردی؟ 🤔
🔷 من نگهش داشتم... تنهایی بزرگش کردم ... ناله های بابا، باباش رو تحمل کردم ...
باز به خاطر تو هم داره باهام دعوا می کنه!!!🙄
و علی باز هم خندید ... اعتراض احمقانه ای بود ...
👌🏼وقتی خودم هم، طلسم همین اخلاق با محبت و آرامش علی شده بودم ...😊💞
┅═❈🍃🌸🍃❈═┅
#تنهامسیرخراسانرضوی⇩
@Tanha_masir_Razavi_Kh
🌠 #رمان شب
#بدون_تو_هرگز 31
" مهمانی بزرگ"
🔷 بعد از مدت ها پدر و مادرم قرار بود بیان خونه مون ...
علی هم تازه راه افتاده بود و دیگه می تونست بدون کمک دیگران راه بره ... ☺️
💢 اما نمی تونست بیکار توی خونه بشینه ...
منم برای اینکه مجبورش کنم استراحت کنه ... نه می گذاشتم دست به چیزی بزنه و نه جایی بره ...
🔷بالاخره با هزار بهانه زد بیرون و رفت سپاه دیدن دوستاش ...
قول داد تا پدر و مادرم نیومدن برگرده ...
🔸همه چیز تا این بخشش خوب بود ...
اما هم پدر و مادرم زودتر اومدن ... هم ناغافلی سر و کله چند تا از رفقای جبهه اش پیدا شد ...
💢 پدرم که دل چندان خوشی از علی و اون بچه ها نداشت ...
زینب و مریم هم که دو تا دختر بچه شیطون و بازیگوش ... دیگه نمی دونستم باید حواسم به کی و کجا باشه ... 😢
🔸مراقب پدرم و دوست های علی باشم ... یا مراقب بچه ها که مشکلی پیش نیاد ...
یه لحظه، دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم ... و زینب و مریم رو دعوا کردم ....
و یکی محکم زدم پشت دست مریم...
🔺نازدونه های علی، بار اولشون بود دعوا می شدن ... قهر کردن و رفتن توی اتاق ... و دیگه نیومدن بیرون ...
🔺 توی همین حال و هوا ... و عذاب وجدان بودم ... هنوز نیم ساعت نگذشته بود که علی اومد ...
قولش قول بود ... راس ساعت زنگ خونه رو زد ...
🔸بچه ها با هم دویدن دم در ... و هنوز سلام نکرده ... - بابا ... بابا ...
مامان، مریم رو زد ...😢
┅═❈🍃🌸🍃❈═┅
#تنهامسیرخراسانرضوی⇩
@Tanha_masir_Razavi_Kh
💖تنها مسیری های استان خراسان رضوی
📝 #یادمون_باشه وظایفی که در زمان تحصیل، بعهدهی ماست، وظایفی که در زندگی شغلی، بعهدهی ماست، وظای
📝 اول مرورِ #یادمون_باشه ی دیشب!
و بعـــد 👇
همه ی وظایف ما، در دورههای مختلف زندگی؛
ـ یا تغییر میکنند!
ـ یا کلّاً از ما برداشته میشن!
جُــــز ؛
🔺مراقبت از قلبمون❗️
مراقبش باشیم تا آلوده نشه، به حسادت، غرور، بدبینی، قضاوت، شک، ریا، زودرنجی و ....
نبرد ما با خودمون، برای حفاظت از قلبمون، تا لحظهی "تولدمون به آخرت " ادامه داره!
❤️ باید این قلب رو، سالم به صاحبش برسونیم.
🌛 #شب_بخیر
┅═❈🍃🌸🍃❈═┅
#تنهامسیرخراسانرضوی⇩
@Tanha_masir_Razavi_Kh
•┄❁بِـسْـمِاللّٰهِالࢪَّحمنِالࢪَّحیمْ❁┄•
سلااااام و احترااام همراهان جان و دوست داشتنی☺️
صبحتون متبرک به الطاف الهی باد😊🌹
امیدوارم روزهای آخر سال را با سلامتی و دل خوش سپری کنید
از همراهی و حضورتون سپاسگزاریم🌺
لطفتان مستدام باد🌹
┅═❈🍃🌸🍃❈═┅
#تنهامسیرخراسانرضوی⇩
@Tanha_masir_Razavi_Kh