#عبور_از_لذتهای_پست 5
🔹مثلاً طرف میخواد افطاری بده که ثواب کنه
هوای نفس میاد و میگه :
♨️ خب شما رییس اداره ات رو دعوت کن و بهش افطاری بده که ثوابش رو ببری!😈
⚠️در حالی که افراد فقیرتری توی فامیلش هستن
و افطاری دادن به اونا اولویت داره✔️
اما هوای نفس میاد و این عملِ ثواب رو برای خودش میبره...
🔸یا خیلی وقتا میشه که افرادی برای مراسماتِ مختلف نذر میکنن
⛔️ اما هوای نفس میاد و نیت های انسان رو خراب میکنه....⚡️
#عبور_از_لذتهای_پست 6
🚷به این راحتیا نمیشه از شرّ فریب های نفس راحت شد....
و این کار به "مراقبت های فراوانی" از هوای نفس نیاز داره👌
🔶انسان باید مدام مراقب باشه که "هوای نفس" توی تصمیماتش دخیل نشه
و خودش رو قاطی مسائل مختلف نکنه...
🔰هر یک از ما در طول روز ، چقدر "مراقب" این هستیم که
هوای نفسمون اعمال خوبمون رو خراب نکنه....؟!؟😞
@Tanha_sfahan
☀️ پشت به آفتاب بنشینید
🍃 إنَّهُ [عَلِيّا عليهالسلام ] رَأى رَجُلاً فِي الشَّمسِ فَقالَ : قُم عَنها ؛ فَإِنَّها مَبخَرَةٌ مَجفَرَةٌ ، تُتفِلُ الرّيحَ ، و تُبلِی الثَّوبَ ، وتُظهِرُ الدّاءَ الدَّفينَ .
🔹امام على عليهالسلام ، مردى را در آفتاب ديد. فرمود : «از آفتاب برخيز . اين حرارت ، بدبو كننده دهان و سست كننده شهوت است ، بوى بدن را بد مىكند ، جامه را كهنه مىسازد و دردهاى نهفته را آشكار مىكند»
📕 [شرح نهج البلاغة ، جلد 19 ، صفحه]
➕ منظور حدیث، رو به آفتاب نشستن است که مضر است. اما پشت به آفتاب نشستن خوب و درمانی است. البته باز هم یادمان باشد که همین پشت به آفتاب نشستن نیز نباید طولانی شود، نهایتا 30 دقیقه. بیشتر از این مدت عوارض دارد.
#احادیث_طبی
#طب_المعصومین
◣@Javaher_Alhayat ◢
࿐❁☘❒◌🌙◌❒☘❁࿐
تنهامسیراستاناصفهان
☀️ پشت به آفتاب بنشینید 🍃 إنَّهُ [عَلِيّا عليهالسلام ] رَأى رَجُلاً فِي الشَّمسِ فَقالَ : قُم عَنه
این روزها، روزهای خوبی برای آفتاب گرفتن هست. اما لطفاً حواستون به این نکته باشه👌
علی فانی4_6030397476748396774.mp3
زمان:
حجم:
8.36M
💬 قرائت دعای "عهــــد"
🌹«روز بیست و هفتم»
🗓شروع چله: ۱۴۰۰/۱۱/۳۰
@Tanha_sfahan
تنهامسیراستاناصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت دا
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرالمومنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت صد و چهل و نهم
🔸شما درد من شدهاید
[ یکی از سپاهیان برخاست و سؤال کرد: ما را از حٓکمیت نهی کردی، سپس پذیرفتی. ما نفهمیدیم کدام یک از این دو کار درست بود.
دستم را بر دست دیگرم زدم و گفتم: ]
🔻این است سزای کسی که بیعت با امام خود را ترک گوید و پیمان بشکند. به خدا سوگند، هنگامی که شما را به جنگ فراخواندم، خوشایندتان نبود؛ ولی خداوند خیر شما را در آن قرار داده بود. اگر استقامت ورزیده بودید، شما را راهنمایی میکردم و اگر به راه کج میرفتید، شما را به راه راست برمیگرداندم؛ اگر سر برمیتافتید، دوباره شما را برای مبارزه آماده میکردم. این روشی درست و نظری استوار بود.
🔻اما دریغ! با کدام نیرو و با اطمینان به چه کسی؟! شگفتا! میخواهم درد خود را توسط شما درمان کنم، حال آنکه شما خود، درد من شدهاید! همانند کسی هستم که خار در پایش رفته است و میخواهد با خار دیگری آن را بیرون کشد و میداند که خار در تن او بیشتر میشکند و بر جای میماند.
🔻بارخدایا، پزشکانِ این درد بیدرمان از معالجه خسته و درمانده شدهاند و آنان که میخواهند با طناب از چاه ژرف آب بکشند، ملول و ناتوان گشتهاند.
🔻کجایند آن مردمی که وقتی به اسلام دعوت شدند، پذیرفتند و قرآن را تلاوت کردند و آن را نیکو دریافتند؛ وقتی بهسوی جهاد بسیج شدند، با شوق تمام به حرکت درآمدند و چونان شتری که مشتاقانه بهسوی فرزندش میرود، شمشیرها را از غلاف بیرون کشیدند و فوجفوج و صفبهصف اطراف زمین را احاطه کردند. برخی شهید شدند و برخی نجات یافتند. نه زندهماندن زندگان را به یکدیگر مژده دادند و نه مرگ شهیدان را تسلیت گفتند. از بس از خوف خدا گریسته بودند، دیدگانشان سفیدی گرفته بود. شکمهایشان از روزهداری فراوان لاغر شده و به پشت چسبیدهبود. لبهایشان از فراوانی دعا خشکیده شده و رنگهای صورتشان از شبزندهداری زرد شده و بر چهرههایشان، غبار خشوع و فروتنی نشسته بود.
آنان برادران من بودند که رفتند و بر ماست که تشنهٔ دیدارشان باشیم و از اندوه فراقشان انگشتِحسرت به دندان بگزیم.
🔻همانا شیطان راههای خود را برای شما آسان جلوه میدهد، تا گرههای محکم دین شما را یکی پس از دیگری بگسلد و به جای وحدت و هماهنگی، بر تفرقه و پراکندگی شما بیفزاید و فتنه و فساد برانگیزاند. از وسوسهها و فریبکاری شیطان رویگردانید و نصیحت آن کسرا که خیرخواه شماست، گوش کنید و به جان و دل بپذیرید.
❇️ توصیه های امام به داوران حٓکمیت
🔸اگر مطابق کتاب خدا داوری نکنید، حکم شما ارزشی ندارد
[ پس از نوشتهشدن معاهدهٔ حٓکمیت و تعیین نمایندگان، به آن دو تذکر دادم: ]
🔻انتخاب شما برای این است که مطابق کتاب خدا حکم کنید و همه کتاب خدا در تایید من است؛ پس اگر مطابق کتاب خدا داوری نکنید، حکم شما ارزشی ندارد و حق داوری ندارید.
🔸طبق دستور قرآن داوری کن!
[ به ابوموسی اشعری که به نمایندگی از طرف ما برای حٓکمیت میرفت، گفتم: ]
🔻ای ابوموسی، همانگونه که دستور قرآن است، داوری کن؛ هرچند مخالف میل من باشد. با کتاب خدا داوری کن و پا فراتر از آن مگذار.
🔸هیچکس به اندازهٖ من به وحدت امت محمد صلیاللهعلیهوآله نمیاندیشد
[ نامهای نیز به ابوموسی اشعری نوشتم و تذکراتی به وی دادم: ]
🔻همانا بسیاری از مردم تغییر کردهاند، از سعادت و رستگاری بیبهره ماندهاند، بهدنیا گرایش پیدا کرده و از روی هوای نفس سخن گفتهاند. من در کار این مردم شگفتزده ام. مردمی خودپسند گرد هم آمدهاند! من اکنون به درمان زخمی روی آوردهام که بیم آن دارم به صورت لخته خون درآید و درمانناپذیر شود.
🔻بدان که در امت اسلام، هیچکس همانند من به وحدت امت محمد صلی الله علیه و آله و الفت و مهربانی آنان با یکدیگر، علاقهمند و حریص نیست. من در این کار به دنبال پاداش نیکو و سرانجام شایستهام.
🔻من به پیمانی که بستهام و تعهدی که پذیرفتهام، وفاخواهم کرد؛ هرچند تو دگرگون شده باشی و همانند روزی که از من جدا شدی نباشی. همانا بدبخت کسیاست که از عقل و تجربهای که نصیب او شدهاست، محروم بماند.
🔻من نمیتوانم سخن کسی را که باطل و نادرست میگوید، تحمل کنم یا کاری را که خدا اصلاح کرده است، تباه سازم. پس آنچه نمیدانی، رهاکن؛ زیرا مردم بد کردار با سخنان نادرست تو بهسوی تو خواهند شتافت. والسلام.
📚منابع:
۱. نهجالبلاغه، خطبهٔ۱۲۱، ص۱۷۷
۲. الإحتجاج، ج۱، ص۱۸۵
۳. مروجالذهب، ج۲، ص۴۳۵
۴. أنسابالأشراف، ج۲، ص۳۳۳
۵. تاریخ دمشق، ج۳، ص۲۲۲، رقم۱۲۲۵
۶. المناقب، ج۲، ص۲۶۱
۷. الطرائف، ج۲، ص۵۱۱
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
@Tanha_sfahan
💢 امروز سالگرد شهادت عزیز دل همه ما #حاج_مهدی_باکری بود.
✍🏻 یکی از کارمندان شهرداری ارومیه میگفت:
تازه ازدواج کرده بودم و با مدرک دیپلم دنبال کار میگشتم.
از پلههای شهرداری میرفتم بالا که یکی از کارکنان شهرداری را دیدم و ازش پرسیدم آیا اینجا برام کار هست؟تازه ازدواج کردم و دیپلم دارم.
یه کاغذ از جیبش دراُورد و یه امضاء کرد و داد دستم و گفت: بده به آقای فلانی،اتاق فلان.
رفتم و کاغذ رو دادم دستش و امضاء رو که دید گفت چی میخوای؟
گفتم: کار
گفت:فردا بیا سرکار!!!
باورم نمی شد!
فردا رفتم شهرداری مشغول شدم.
بعد از چند روز فهمیدم اون آقایی که امضاء داد شهردار بود.
چند ماه کارآموز بودم بعد یکی از کارمندان که بازنشسته شد من جای اون مشغول شدم.
شش ماه بعد شهردار استعفاء کرد و رفت جبهه.
بعد از اینکه جبهه شهید شد یکی از همکارام گفت:
توی اون مدتی که کارآموز بودی و منتظر بودیم که یک نفر بازنشسته بشه تا شما رو جایگزین کنیم، حقوقت از حقوق شهردار کسر و پرداخت می شد!
یعنی از حقوق #شهید_باکری
این درخواست خود شهید بود...
هاج و واج فقط گریه میکردم...
به روح بزرگش صلوات🌹
@Tanha_sfahan