eitaa logo
تنها مسیر استان اصفهان
3.7هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
4.6هزار ویدیو
57 فایل
••●❥🌸﷽🌸❥●•• ✅ کانال رسمی تنهامسیر آرامش‌اصفهان 🌟جایی برای رسیدن به زندگی عالمانه و مومنانه همراه با لذت و نشاط 🔴 کانال اصلی تنها مسیر آرامش 👇 @IslamlifeStyles 🔺ادمین @Tmontazer313 @lotfee 🔺 تبلیغ (تبادل❌) @sarbaz_seyed_ali90
مشاهده در ایتا
دانلود
تنها مسیر استان اصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داست
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیر مومنان علی علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و بیست و یکم ✳️ ماموریت مالک اشتر [ طلایه داران لشکر بعد از مواجهه با سپاهیان معاویه، نامه‌ای به من نوشتند و کسب تکلیف کردند. به مالک اشتر مأموریت دادم که هر چه زودتر خود را به لشکر برساند و فرماندهی آن را بر عهده بگیرد. به وی دستور دادم: 🔻ای مالک، زیادبن‌نَضر و شُرَیح به من پیغام داده‌اند که با ابو‌آعوَر‌ سُلَمی، فرمانده سپاه شام، روبه‌رو شده‌اند. فرستاده آن‌ دو به من چنین گزارش داد که آنان را در حالی ترک کرده است که دو لشکر در برابر یکدیگر صف‌آرایی کرده و آماده جنگ بودند. پس بشتاب و با سرعت خود را به یارانت برسان و هنگامی که به ایشان رسیدی، فرماندهی آنان را بر عهده بگیر. 🔻مبادا قبل از ملاقات با دشمنان و شنیدن سخنانشان، آغازگر جنگ باشی؛ مگر اینکه دشمن پیش‌دستی کند. مبادا دشمنی با آنها موجب آغاز جنگ باشد، پیش از آنکه چندین بار آنها را به پذیرش حق دعوت کرده و به دفعات حجت را بر آنان تمام کنی. 🔻در لشکر خویش، زیاد‌بن‌نَضر را به فرماندهی جناح راست و شُریح را به فرماندهی جناح چپ لشکر برگزین و خودت در وسط لشکر و میانه یارانت قرار بگیر. به دشمن چنان نزدیک نشو که آنها گمان کنند قصد درگیر شدن و افروختن جنگ داری و چنان از آنها فاصله نگیر که خیال کنند از ترس درگیری و جنگ، فاصله دوری را انتخاب کرده ای. لشکر را همین‌گونه اداره کن تا من به تو برسم که انشاءالله با شتاب خواهم آمد. ✳️ نامه‌ای خطاب به شریح و زیادبن‌نضر [ و نامه‌ای خطاب به شریح و زیاد نوشتم و ماموریت مالک اشتر را به آنان اعلام کردم: ] 🔻مالک را برای فرماندهی بر شما منصوب کردم. پس به اوامرش توجه کنید و مطیع فرامین وی باشید؛ زیرا مالک اشتر کسی است که نگرانی از کم‌خِردی و لغزش او وجود ندارد. وی در وضعیتی که شتاب لازم است، درنگ نمی‌کند و آنگاه که درنگ مناسب‌تر است، شتاب نمی‌‌ورزد. همان‌گونه که به شما دستور داده بودم، به او نیز دستور داده‌ام که آغازگر جنگ با دشمن نباشد؛ مگر اینکه با آنها دیدار کرده و به پذیرش حق دعوتشان کند و حجت را بر آنان تمام کرده باشد، ان شاءالله. ✳️ سخنرانی در نُخَیله و حرکت به سمت صفین 🔻روز چهارشنبه، پنجم شوال، آن زمان که در پادگان نُخَیله آماده‌ی حرکت شدیم، خطبه‌ای برای لشکریان ایراد کردم، بعد از حمد و ستایش خداوند و شهادت بر یگانگی او و رسالت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله، تصمیم خود را مبنی بر گذشتن از دجله و همراه کردن و تشویق مردمی که در ساحل دجله هستند برای جنگ با دشمنان خدا، به اطلاع لشکریان رساندم. 🔻سوار بر اسب خود شدم و گفتم: بسم الله. "سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَٰذَا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ وَإِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ؛ «پاک و منزّه است کسی که این را مسخّر ما ساخت، وگرنه ما توانایی تسخیر آن را نداشتیم؛ و بازگشت ما به سوی پروردگارمان خواهد بود." بارالها، از سختی و رنج سفر و از اندوه هنگام بازگشت و سرگردانی پس از یقین به تو پناه می‌برم. 🔻خداوندا، در این سفر، تو همراه من هستی و جانشین هر مسافر در میان خاندانش نیز تو هستی و جز تو کسی آنان را سامان ندهد و کفایت نکند؛ زیرا آن‌که مانده است، نمی‌تواند هم‌سفر باشد و آن‌که به سفر رفته است، نمی‌تواند همراه خانواده بماند. [ مالک‌بن‌حبیب افسار اسب مرا گرفته بود و می‌گفت: ای امیرالمومنین، شما با مسلمانان جهاد می‌روی و ایشان به پاداش جهاد و پیکار می‌رسند و مرا با گروهی از مردم در این جا باقی می‌گذاری؟ به وی گفتم: ] 🔻آنها به هر اجر و پاداشی برسند، تو نیز در اجر آنان شریکی؛ ولی حضور تو در اینجا بیشتر از حضور در میان لشکریان لازم است. 📚منابع: ۱. وقعة صفّین، ص۱۵۳ ۲. تاریخ طبری، ج۳، ص۵۶۴ ۳. الفتوح، ج۱، ص۲۲۸ ۴. نهج البلاغه، نامه ۱۳ ۵. سوره زخرف، آیه ۱۳ و ۱۴ ۶. نهج البلاغه، نامه ۴۶ و ۴۸ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @Tanha_sfahan
تنها مسیر استان اصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیر مومنان علی علیه السلام به صورت داست
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیر مومنان علی علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و بیست و دوم ✳️ حوادث مسیر کوفه تا صفین 🔸عبور از کربلا [ در مسیر حرکت، به سرزمین کربلا رسیدیم. اشک از دیدگانم جاری شد و به اطرافیانم گفتم: ] 🔻سوگند به خدا، اینجا محل استقرار مرکب‌ها و محل کشته شدن آنان است. اینجا کربلاست. گروهی در اینجا کشته می‌شوند که بدون حساب وارد بهشت شوند. اینجا محل ریخته شدن خون آنهاست. جوانان از خاندان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در این مکان کشته می‌شوند و آسمان و زمین بر آنها می‌گریند. 🔻اینجا محل به خاک افتادن شهیدان است. قبل از ایشان کسی بر آنها سبقت نگرفته است و کسانی هم که بعد از آنها خواهند آمد، به مقام ایشان نخواهند رسید. اینجا خون‌هایشان ریخته می‌شود. ای زمین، خوشا به حالت که خون عاشقان بر تو می ریزد! [ یارانم توضیح خواستند، به آنها گفتم: ] 🔻بزرگواری از آل محمّد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در اینجا فرود خواهد آمد، پس وای بر ایشان از شما و وای بر شما از ایشان! وای بر ایشان از شما که شما ایشان را به قتل می‌رسانید و وای بر شما از ایشان که خدا به سبب کشتن آنان، شما را به جهنم می‌برد! 🔸در شهر مدائن 🔻به شهر مدائن که رسیدیم، معقل‌بن‌قیس‌ریاحی را به همراه سه هزار تن به سوی شام روانه کردم و در خصوص تاکتیک های نظامی و روبرو شدن با دشمن، به او دستوراتی دادم. 🔸گلایه از مردم مدائن [ در دیدار با مردم مدائن، از آنان گلایه کردم: ] 🔻از تاخیر شما در پذیرفتن دعوتم و از همراهی نکردنتان با مردم دچار شگفتی شدم. از چه رو در این خانه‌ها که اهلش مردمانی ستمگر بودند و بیشتر ساکنانش راه هلاکت سپردند، باقی مانده‌اید و چرا امر‌به‌معروف و نهی‌از‌منکر نمی‌کنید؟ [ آنها پاسخ دادند: ما منتظر فرمان تو بودیم و اکنون در خدمت آماده‌ایم. عُدَی‌بن‌حاتم را مسئول بسیج مردم شهر مدائن کردم و از آن شهر خارج شدم. ] 🔸سخن با دهقانان شهر انبار [ هنگامی که به شهر انبار رسیدیم دهقانان آنجا از اسبها پایین آمدند و با دویدن و مراسم خاصی به استقبال ما آمدند و هدایایی را ما تقدیم کردند. از آنها پرسیدم: ] 🔻این چهارپایان که با خود آورده‌اید، برای چیست و از این که پیاده شده‌اید و می‌دوید، چه قصدی دارید؟ [ گفتند: این مراسم که برگزار کردیم، سنت ماست که با اجرای آن، به بزرگان و زمامدارانمان احترام می‌گذاریم. این چهار پایان نیز هدایای ما به شماست. البته برای شما مسلمانان غذا هم آماده کرده‌ایم و برای چهارپایانتان علوفه‌ی بسیار فراهم ساخته‌ایم. به آنها گفتم: ] 🔻اینکه می‌گویید سنت شماست که به زمامدارانتان این‌گونه احترام بگذارید، به خدا سوگند، این دویدن شما برای بزرگانتان هیچ سودی ندارد. فقط شما خودتان را به زحمت می‌اندازید. دیگر چنین نکنید. 🔻اما این چهارپایانی که برای ما هدیه آورده‌اید، اگر دوست دارید ما آنها را از شما قبول کنیم، آنها را به حساب مالیات شما می‌پذیریم. اما غذایی که برای ما تهیه کرده‌اید، ما دوست نداریم چیزی از مال شما را بخوریم؛ مگر اینکه بهای آن را بپردازیم. اگر بهایش را معلوم نکنید ما به همان آذوقه‌ای که خود داریم، اکتفا می‌کنیم. 📚منابع: ۱. کشف الغمة، ج۱، ص۲۷۹ ۲. الإرشاد، ج۱، ص۳۳۲ ۳. تهذیب الأحکام، ج۶، ص۷۳ ۴. خصائص الأئمة، ص۴۷ ۵. مناقب آل‌أبی‌طالب، ج۲، ص۲۷۱ ۶. وقعة صفّین، ص۱۳۱ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @Tanha_sfahan
تنها مسیر استان اصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیر مومنان علی علیه السلام به صورت داست
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیر مومنان علی علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و بیست و سوم ❇️ ورود به صفّین 🔸پرچم های ابوسفیان [ هنگامی که وارد صفین شدم و پرچم‌های لشکر معاویه را مشاهده کردم، به یارانم گفتم: ] اینها همان پرچم‌های ابوسفیان است که زیر سایه آن، با رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌جنگیدند. 🔸اسلام ستیزان نمازگزار! [ به یارانم توضیح دادم: ] 🔻سوگند به خداوندی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، آنها از روی درک حقیقت و با اختیار، اسلام را نپذیرفته‌اند. به زبان اظهار گرایش به اسلام می کنند؛ اما در دل کفرشان را پنهان کرده‌اند و چون برای مقابله با اسلام، یاوران و همدستانی یافته‌اند، به دشمنی خویش با ما بازگشته‌اند و البته نماز را نیز ترک نکرده‌اند. 🔸دست نیاز به سوی خدا [ دست به دعا برداشتم و با خداوند این گونه راز و نیاز کردم: ] 🔻ای خدای آسمانِ برافراشته و فضای نگاه‌داشته که آن را زمینه پیدایش شب و روز و جریان گردش ماه و خورشید و مسیر آمدوشد ستارگان قرارداده‌ای و جایگاه گروهی از فرشتگان ساخته‌ای که هیچ‌گاه از پرستش تو خسته نمی‌شوند؛ ای پروردگار زمین که آن‌را جایگاه سکونت انسان‌ها و مکان رفت‌و‌آمد خزندگان و چهارپایان و پدیده‌های دیدنی و نادیدنی شمارش‌ناپذیر قرارداده‌ای؛ ای پروردگار کوه‌های استوار و پابرجا که آن‌ها را برای زمین چونان میخ های محکم و برای مخلوقات تکیه‌گاهی مطمئن ساخته‌ای؛ اگر ما را بر دشمن پیروز ساختی، از اینکه تجاوز و ستم کنیم، برکنارمان دار و در راه حق استوارمان بدار و چنانچه آنها بر ما پیروز شدند، شهادت را نصیب ما کن و ما را از فتنه‌ها در امان بدار. ❇️ مشکل آب 🔸اتمام حجت با معاویه [ قبل از ورود ما به صفّین، لشکر معاویه شریعه آب را در اختیار گرفته بود و اجازه استفاده از آب را به سپاهیان ما نمی داد. "صعصعه‌بن‌صوحان" را خواستم و به وی گفتم: ] 🔻نزد معاویه برو و بگو: ما این راه را تا بدینجا پیموده‌ایم؛ ولی من از جنگ با شما، پیش از اتمام حجت، اکراه دارم. اما تو با لشکریانت بر ما تاخته و پیش از آنکه ما به جنگ با تو بپردازیم، به نبرد برخاسته‌ای و در شروع جنگ برما پیشدستی کرده‌ای. نظر ما این است که از جنگ خودداری کنیم تا تو را به حق دعوت کرده و اتمام حجت کنیم؛ ولی شما ستیزه‌جویی کرده و بین مردم و شریعه آب مانع شده‌اید. پس این مانع را از میان مردم و آب بردار تا به موضوع اصلی که میان ما و شما می‌گذرد، بیندیشیم و درباره آنچه ما و شما انجام داده‌ایم، دقت کنیم. اما اگر تو چنین می‌پسندی که غرض اصلی را که برای آن آمده‌ایم، رها کنیم و اجازه دهیم مردم بر سر آب بجنگند تا هر که پیروز شد از آن بنوشد، ما نیز چنان می‌کنیم. 🔻[ معاویه با نزدیکانش مشاوره کرد و اتفاق نظری در میان آنان ندید. به صَعصَعه پاسخ داد: بعداً تصمیم خود را اعلام خواهم کرد. صعصعه بازگشت و لشکر معاویه به تقویت نیروهایش در شریعه آب اقدام کرد. ] 📚منابع: ۱. شرح الأخبار، ج۲، ص۱۵۵ ۲. وقعة صفّین، ص۲۱۵ ۳. شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۳۱ ۴. نهج البلاغه، خطبه ۱۷۱ ۵. الکامل، ج۳، ص۲۸۳ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @Tanha_sfahan
تنها مسیر استان اصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیر مومنان علی علیه السلام به صورت داست
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و بیست و چهارم ❇️ شمشیرها را با خون سیراب کنید تا از آب سیراب شوید [ در میان یاران خویش خطبه‌ای خواندم و آنان را به بازپس‌گیری شریعه آب تشویق کردم: ] 🔻 این قوم با بستن آب به روی شما، در حقیقت شما را بر سر سفره جنگ میهمان کرده‌اند. اکنون بر سر دوراهی قرار دارید: یا با ذلت و خواری و جای خود بنشینید یا شمشیرها را از خون آنها سیراب کنید تا از آب سیراب شوید. پس اگر شکست‌خورده و مقهور شوید، زنده بودن شما هم به منزله مرگ خواهد بود و اگر پیروز شوید، حتی مرگ شما نیز حیات جاودان است. 🔻بدانید معاویه جماعتی از گمراهان را به همراه خود به میدان جنگ آورده و حقیقت حال را از آنان پوشیده داشته است تا گلوهای خود را آماج تیر و شمشیر‌ها سازند. ❇️ یا از آب بنوشید یا همگی تن به کشتن دهید! [ "اشعث‌بن‌قیس" را که فرماندهی بخشی از لشکر را بر عهده داشت، خواستم و برای بازپس‌گیری شریعه آب به وی دستور دادم: ] 🔻با چهار هزار سوار حرکت کن و به قلب لشکر معاویه حمله ببر. یا از آن آب می‌نوشی و یارانت را نیز سیراب می کنی یا همگی کشته می‌شوید. من نیز مالک اشتر را با سربازان سوار و پیاده پشت سر تو می‌فرستم. ❇️ مقابله به مثل نکنید [ سپاهیان ما حمله کردند و شریعه آب را از لشکریان معاویه بازپس گرفتند و در این حال سوگند یاد کردند که به آنها اجازه نوشیدن از این آب را نخواهند داد. به آنان پیام دادم: ] 🔻به اندازه نیازتان آب بردارید و به لشکر خویش بازگردید و راه را برای رسیدن آنها به آب باز بگذارید که خداوند در مقابل ظلم و ستمی که آنها بر شما روا داشتند، شما را بر آنها پیروز کرد. امروز شما با مردانگی و غیرتی که به خرج دادید، به پیروزی دست یافتید. ❇️ من رفتار جاهلانه نمی‌کنم [ یارانم درخواست کردند که ای امیرالمومنین، حال که شریعه آب را در اختیار گرفته‌ایم، همان‌گونه که آنان اجازه استفاده از آب را به ما ندادند، شما هم اجازه ندهید که آنها از آب استفاده کنند. به آنها گفتم: ] 🔻نه، بین آنها و آب مانع نشوید! من همانند نادانان رفتار نمی‌کنم. به زودی کتاب خدا را بر آنها عرضه کرده و آنها را به راه هدایت دعوت خواهم کرد. اگر پذیرفتند که چه بهتر؛ در غیر این‌صورت، تیزی شمشیر کفایت می‌کند، ان شاءالله. 📚منابع: ۱. نهج البلاغه، خطبه ۵۱ ۲. مروج الذهب، ج۲، ص۴۱۷ ۳. تاریخ طبری، ج۳، ص۵۶۹ ۴. الفتوح، ج۱، ص۲۴۰ ۵. الکامل، ج۳، ص۲۸۵ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @Tanha_sfahan
تنها مسیر استان اصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داست
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و بیست و پنجم ❇️ هدایت لشکریان [ قبل از آغاز جنگ فرصت‌هایی برای گفت‌و‌گو با سپاهیان پیش می‌آمد و به اصحاب و یارانم تذکراتی می‌دادم در یکی از این فرصت‌ها به حقوق متقابل امام و امّت پرداختم و به آنان گفتم: ] 🔻اما بعد، به راستی که خداوند متعال برای من به گردن شما حقی قرار داده و از سوی دیگر، شما نیز نظیر همان حق را به گردن من دارید. حقی که من بر شما دارم به دلیل حاکمیت و ولایت من بر شما و همچنین به سبب مقام و منزلتی است که خداوند در میان شما به من بخشیده است... 🔸بزرگ‌ترین حقوق متقابل رهبر و مردم 🔻از دیگر حقوق الهی که خداوند بر مردم واجب کرده، حقوقی است که در ارتباط مردم با یکدیگر قرارداده و این حقوق نیز متقابل است؛ یعنی برای هر کس که حقی قائل شده، در مقابل حقوقی نیز بر عهده وی گذاشته است که باید درباره دیگران رعایت کند و این حقوق در ارتباط با یکدیگر معنا پیدا می‌کند و واجب می‌شود. 🔻یکی از آن حقوق، بلکه بزرگ‌ترین آن، حق ولی و رهبر جامعه بر عهده مردم و حق مردم بر عهده ولی و سرپرست است و این همان واجبی است که خداوند متعال برای حاکمان و مردم مقرر ساخته است تا رعایت آن تضمین کننده نظام‌مندی جامعه و صمیمیت مردم و حاکمان باشد و زمینه عزّت و سربلندی دین و استحکام روابط اجتماعی را فراهم آورد. 🔸ثمرات نصرت ولی حق 🔻پس، مردم و امورشان اصلاح نمی‌شوند مگر زمانی که رهبرشان صالح باشد و ولی جامعه و رهبران نمی‌توانند اصلاح‌گری کنند، مگر اینکه مردم در یاری و اطاعت از او استقامت و ایستادگی داشته باشند. پس هر گاه مردم و جامعه حقّ ولی و رهبر را اداء کردند و ولی حقّ مردم را اداء نمود، حق و حقیقت در میان آنان عزیز و ارزشمند شده، قواعد و راهکارهای دین در جامعه برپا می‌گردد، ساختارهای عدالت و نشانه‌های عدل و درستکاری برپا می‌شود، سنّت‌های اسلام ناب محمدی مانند خون تازه در رگهای جامعه جاری می‌گردد و در اثر آن روزگار اصلاح شده و امیدها برای پایداری حکومت عدل الهی زیاد می‌گردد و دشمنان از نابود کردن آن مأیوس می شوند. 🔸عواقب عدم نصرت ولی حق 🔻اما اگر مردم بر ولی و رهبر جامعه غلبه کرده و از فرمان او سرپیچی کنند یا اگر ولی به مردم فخر فروشد و به آنان ستم کند، اختلاف کلمه پیش می‌آید، طمع‌‌های باطل ظهور و بروز می‌یابد، بدعت‌گذاری در دین فراوان می‌شود، نمادهای والای دین مغفول واقع می‌شود، هوا و هوس بر جامعه سایه می‌افکند، نشانه‌های دین به تعطیلی کشیده می‌شود، بیماری‌های نفسانی رو به ازدیاد می‌گذارد و کار به جایی می‌رسد که کسی از تعطیل شدن حدود الهی احساس نگرانی نمی‌کند، ریشه‌دار شدن باطل‌های بزرگ در جامعه موجب آزردگی خاطر کسی نمی‌شود و نتیجه این می‌شود که خوبانِ جامعه خوار شوند، افراد پست و حقیر ارج و منزلت یابند، شهرها رو به ویرانی بگذارند و مجازات سخت خداوند درباره بندگان قطعی شود. 🔻پس ای مردم، بشتابید برای یاری کردن یکدیگر در مسیر فرمان‌برداری از خداوند بزرگ و قیام برای عدالتی که خواست پروردگار است و وفاداری به پیمانی که با خدا بسته‌اید و انصاف‌ورزیدن درباره همه حقوق الهی که بر عهده شما قرار دارد؛ زیرا بندگان خدا بیش از هر چیزی نیازمند همکاری صمیمی با یکدیگر و خیرخواهی در حق هم در این زمینه‌ها هستند... 🔻از همگان برای برپایی حق استمداد می‌شود؛ حتی از کسانی که موقعیت درخور توجهی ندارند و مردم با دیده حقارت به آنان می‌نگرند و امید به یاری‌رسانی آنها ندارند! و البته از کسانی که وضعیت برتری دارند و از نعمت‌های بیشتری برخوردارند، انتظار بیشتری برای یاری حق می‌رود و همه مردم، از کوچک و بزرگ، در نیازمندی به درگاه خداوند بزرگ، یکسان‌اند. 📚منابع: ۱. نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @Tanha_sfahan
تنها مسیر استان اصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت دا
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرالمومنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و بیست و ششم ❇️ پست‌ترین حالت برای زمامداران [ در پاسخ شخصی که از من تعریف و تمجید و مدح و ثنا می‌‌کرد، گفتم: ] 🔻پست‌ترین حالت برای زمامداران این است که مردم صالح گمان برند آنان به فخرفروشی و خودنمایی علاقه‌مند هستند و رفتار آنان حمل بر تکبر شود. من خوش ندارم گمان کنید چاپلوسی و مدح و ثنا را دوست دارم. خدای را شکر که چنین نیستم و اگر هم بودم، به نیت اظهار تواضع در پیشگاه خدای سبحان آن را ترک می‌کردم؛ زیرا که خدا به بزرگی و کبریایی سزاوارتر است. 🔻آری، مردم پس از رفع مشکلی بزرگ و پشت‌سر‌گذاشتن امتحانی سخت، به تعریف و تمجید رو می‌آورند [ ولی اکنون زمان آن نرسیده است]. پس مدح و ثنای من نکنید؛ زیرا هنوز در پیشگاه خداوند و شما، وظایفی باقی مانده است که از انجام آنها فراغت نیافته‌ام و واجباتی هست که باید آنها را انجام دهم. 🔻آن‌گونه که با حاکمان زورگو و مستبد سخن می‌گویند، با من سخن مگویید و آن‌گونه که با پادشاهان، محافظه‌کاری می‌کنند، با من محافظه‌کاری نکنید و با ظاهرسازی و دورویی با من معاشرت ننمایید. گمان مبرید که اگر مطلب حقی به من گفته شود، پذیرش آن بر من سنگین و دشوار آید یا اینکه من به دنبال بزرگی خود هستم. زیرا کسی که شنیدن حق برای او سنگین باشد یا از تذکر بجا و عادلانه ناراحت شود، به طور حتم، عمل به حق و رعایت عدل برای او دشوارتر خواهد بود. 🔸ترغیب لشکریان به گفتن حق و مشورت دادن 🔻از گفتن سخن حق و ارائه مشورت عادلانه کوتاهی نکنید؛ زیرا من خود را برتر از خطا و مصون از آن نمی‌دانم، مگر آنکه خداوند مرا حفظ کند. او که از من تواناتر و بر من، از خودم مسلط‌تر است. و من و شما همگی بندگان مملوک او هستیم و پروردگاری جز او نداریم. او چنان مالکیتی بر ما دارد که ما بر خویشتن خویش نداریم و اوست که ما را از جهالتی که گرفتارش بودیم بیرون آورد و به آنچه صلاح ما بود، رهنمونمان کرد و گمراهی ما را به هدایت مبدّل فرمود و پس از کوری، به ما بصیرت بخشید. 🔻[ همان فرد سپاهی دوباره در پاسخ من، شروع به تمجید از من کرد و من را "امام صالح" خواند و بیان کرد که: آنچه به تو اظهار می‌کنیم و سخنانی که در محضر تو می‌گوییم، همه برای تقرب جستن به درگاه خداوند بزرگ است که این تقرّب را با بیان بزرگواری‌های تو و شکر زمامداری تو جست‌ و‌جو می‌کنیم. اکنون در کار خود و ما بنگر و فرمان خدا را برای خود و ما اجرا کن که ما در مقابل فرمان تو سر تسلیم فرود می‌آوریم و می‌دانیم که فرمان تو به سود همگان است. در پاسخ محبّت‌های وی گفتم: ] 🔻من نیز در پیشگاه خداوند، شما را بر خویشتن گواه می‌گیرم. شما می‌دانید من چگونه بر شما رهبری کردم و به زودی من و شما در روز قیامت، در برابر خداوند گرد هم می‌آییم و از ما سوال می‌شود و آنجاست که درباره یکدیگر گواهی می‌دهیم. پس امروز طوری که گواهی ندهید که فردای قیامت برخلاف آن گواهی دهید؛ زیرا چیزی بر خداوند بزرگ پوشیده نمی‌ماند و در درگاه او جز تسلیم در همه امور، روا نیست. 📚منابع: ۱. کافی، ج۸، ص۳۵۲ ۲. نهج البلاغه، خطبه۲۱۶ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @Tanha_sfahan
تنها مسیر استان اصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرالمومنین علی (علیه السلام) به صورت د
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرالمومنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و بیست و هفتم ❇️ شواهدی از قران برای اثبات امامت [ در جمع سپاهیان که تعداد زیادی از مهاجر و انصار نیز در آن جمع حضور داشتند، بر فراز منبر جای گرفتم و خطبه‌ای ایراد کردم: ] 🔻ای مردم، الطاف خداوند در حق من بیش از آن است که در شمار آید، فقط به آنچه خداوند در کتابش نازل کرده یا رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله درباره من گفته است، اکتفا می‌کنم و از یادآوری سایر فضایل چشم می‌پوشم. 🔻به این ترتیب آیاتی از قرآن را در خصوص اثبات امامت ما اهل بیت، برای آنها قرائت کردم و تفسیر آنها را از زبان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله، برای آنها یادآوری کردم. از جمله آن آیات: آیه ۱۰ و ۱۱ سوره واقعه آیه ۵۹ سوره نساء آیه ۵۵ سوره مائده(آیه ولایت) آیه ۱۶ سوره توبه آیه۳ سوره مائده( آیه اِکمال) آیه ۳۳ سوره احزاب( آیه تطهیر) آیه ۱۱۹ سوره توبه( آیه صادقین) و آیه ۷۷ و ۷۸ سوره حج. 🔻همین طور احادیثی از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله که اشاره به امامت من بعد از ایشان بود، به یاد آنها آوردم و از آنها اقرار و شهادت گرفتم. از جمله آن احادیث: حدیث غدیر حدیث منزلت حدیث ثقلین. 🔻[ بعد از شنیدن شهادتِ اصحاب بر این احادیث، خطابه‌ام را با این جمله به پایان بردم: ] خداوند مرا بس است. ❇️ قدم در راه روشن حقوق 🔻[ خطاب به یارانم، خطبه‌ای دیگر خواندم و راه روشن حقی را که در آن گام نهاده بودند، برایشان تبیین کردم. یارانم گفتند: یا امیرالمومنین، هرگاه اراده کردی به سوی دشمن حمله کن. به خدا سوگند که ما به فرمان غیر تو نخواهیم بود. در رکاب تو از مرگ استقبال می‌کنیم و اگر زنده بمانیم، در کنار تو خواهیم بود. در پاسخ آنان گفتم: ] 🔻سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مرا نظاره می‌کرد آنگاه که من در مقابل رویش شمشیر می‌زدم. حضرت فرمودند: " شمشیری جز ذوالفقار نیست و جوانی همانند علی نیست." سپس خطاب به من فرمودند: " ای علی، جایگاه تو نزد من، همانند جایگاه هارون نزد موسی است؛ فقط بعد از من پیامبری نخواهد بود. ای علی،زندگی تو و همچنین مرگ تو همراه من است." 🔻به خدا سوگند، دروغ نمی‌گویم و به من نیز دروغ گفته نشده است؛ گمراه نیستم و کسی نیز مرا گمراه نکرده است و پیمانی را که با من بسته شده است به بوته فراموشی نسپرده‌ام؛ زیرا که فراموشکار نیستم. من دلیل روشنی از خدایم دارم که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله برایم بیان کرده است و بر راه روشن حق گام برمی‌دارم که قدم قدمِ آن را می‌شناسم. 📚منابع: ۱. کتاب سلیم‌بن‌قیس، ج۲، ص۷۵۷، ح۲۵ ۲. شیخ صدوق، الأمالی، مجلس۶۳، ح۱۰، ص۴۰۵ ۳. وقعة صفّین، ص۳۱۳ ۴. شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۲۴۷ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @Tanha_sfahan
تنها مسیر استان اصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرالمومنین علی (علیه السلام) به صورت د
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیر مومنان علی علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و بیست و هشتم ✳️ آخرین اتمام حجت با معاویه 🔸حجت را بر او تمام کنید [ چند نفر از یارانم را به سراغ معاویه فرستادم و گفتم: ] حجت را بر معاویه تمام و او را نصیحت و انذار کنید، قبل از اینکه جنگ آغاز شود. [ آنها از گفت‌و‌گو با معاویه نتیجه‌ای نگرفتند. چند نفر دیگر از یارانم را فرا خواندم و به آنان گفتم: ] 🔻به سراغ این مرد بروید و او را به سوی خداوند بزرگ دعوت کنید. او را به طاعت و فرمان‌بری و حفظ اتحاد مسلمانان و پیروی از امر خداوند متعال فراخوانید. امید است که خداوند متعال او را هدایت کرده و تشتت و اختلاف را از این امت رفع کند. 🔸پاسخی به فرستادگان معاویه [ أبوالدرداء و أبوهُرَیره از جانب معاویه پیام آوردند که اگر قاتلان عثمان را که در میان لشکر تو هستند به ما تسلیم کنی، آماده مذاکره هستیم! در پاسخ آنها، قضایای مربوط به قتل عثمان و بیعت مردم با خودم را، عنوان کردم و گفتم: ] 🔻اگر قرار بر خون‌خواهی است، فرزندان عثمان برای خون‌خواهی پدرشان، از معاویه سزاوارترند و معاویه حق ندارد یکپارچگی مسلمانان را از بین ببرد و وحدت آنان را به تفرقه تبدیل کند و مردم را به سوی خویش فراخواند! 🔻در ادامه، استدلال های قوی و درستی آوردم که فرستادگان معاویه نتوانستند اشکالی در آنها، وارد کنند و اقرار کردند که من با انصاف، حتی بالاتر از انصاف سخن می‌گویم، بنابراین برخاستند و آنجا را ترک کردند. 🔻معاویه بهانه‌های دیگری هم بعد از آن آورد که من به یکایک آنها پاسخ‌های متقنی دادم. در نهایت، معاویه حاضر نشد از مواضع نادرست خود، کوتاه بیاید و هدایت را بپذیرد! ✳️ پرهیز از شروع جنگ 🔸تاخیر در جنگ، به امید هدایت دشمن 🔻[ پس از آنکه سپاهیان ما بر شریعه‌ی آب مسلط شدند، توقع داشتند که دستور جنگ با لشکر معاویه را صادر کنم؛ ولی من به دنبال اتمام حجت بیشتر بودم و امیدوار بودم که گروهی از آنان راه هدایت را بیابند. برخی سپاهیان زبان به اعتراض گشودند و گفتند: مردم گمان می‌کنند تو از مرگ هراس داری یا اینکه در حقانیت جنگ با معاویه دچار تردید هستی! ] 🔻در مورد این درنگ و خویشتن‌داری از شروع جنگ، به سپاهیانم توضیح دادم که هدفم هدایت آنها بود و اینکه امیدوار بودم گروهی از لشکریان معاویه به من بپیوندند و توسط من هدایت شوند. و گفتم: امیدوارم در لابلای تاریکی‌ها و با چشمان کم‌سوی خودشان، پرتوی از نور مرا مشاهده کنند و به سوی من بشتابند، که این برای من بهتر است از این که آنان را در راه گمراهی، کشتار کنم؛ گرچه در این صورت نیز به جرم گناهانشان گرفتار می‌شوند. 🔻در میان سپاهیانم خطبه‌ای خواندم مبنی بر اینکه شما نباید آغازگر جنگ باشید! همچنین رعایت اصول انسانی و اخلاقی در جنگ را به آنها متذکر شدم. 🔸اهانت‌های دشمن، تحریک‌کنندهٔ شما برای آغاز جنگ نشود [ وقتی از هدایت لشکریان معاویه ناامید شدم، به منادی خود دستور دادم که در مقابل آنان بایستد و پیام مرا به آنها برساند: ] 🔻توجه کنید که در این مدت با شما مدارا کردم و به شما فرصت دادم تا به راه حق بازگردید و مهلت دادم تا به درگاه خدا توبه کنید. با کتاب خدا برای شما استدلال کردم و دلیل‌ها آوردم و شما را به سوی کتاب خدا فراخواندم؛ ولی شما دست از طغیان و سرکشی برنداشتید و به ندای حق پاسخ مثبت ندادید. پس من گناه پیمان‌شکنی را بر عهده شما می‌نهم. همانا خداوند خائنان را دوست نمی‌دارد. [ و با خط مقدم سپاه خود سخن گفتم و به آنان تذکر دادم: ] 🔻در همین جایی که هستید، استوار بمانید. چنان به دشمن نزدیک نشوید که همانند جنگ افروزان و آغازگران جنگ باشید و آنقدر دور نایستید که گمان کنند از نبرد هراس دارید. اهانت‌های دشمن موجب نشود که شما جنگ را آغاز کنید، تا اینکه حجت را بر آنها تمام کنید و آنان را به راه هدایت فرا خوانید. 📚منابع: ۱. الفتوح، ج۱، ص۲۴۵ ۲. وقعة صفّین، ص۱۸۷ ۳. الفصول المهمة، ص۸۷ ۴. نهج البلاغه، خطبه ۵۵ ۵. تاریخ طبری، ص۲۰۳ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @Tanha_sfahan
تنها مسیر استان اصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیر مومنان علی علیه السلام به صورت داست
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و بیست و نهم ✳️ تشویق سپاهیان برای نبرد با پیشوایان کفر 🔸کجایند آزاد مردانی که به دفاع برخیزند؟ [ پس از آنکه حجت را بر معاویه و لشکریانش تمام کردم و از هدایت آن‌ها ناامید شدم، به تشویق سپاهیانم برای ایستادگی در مقابل آنان پرداختم و روحیه یارانم را تقویت کردم. به آنها گفتم: ] 🔻ای مومنان، هر کس ببیند که بر مردم ستمی می‌رود یا شاهد باشد که مردم را به منکری فرا می‌خوانند، اگر در دل، آن ستم و منکر را انکار کند، خود را سالم نگه داشته و از گناه مبرا شده است. هر کس با زبان انکار کند، از پاداش بهره‌مند خواهد شد و از کسی که فقط با دلش انکار کرده است برتر خواهد بود و آن‌کس که با شمشیر به انکار برخیزد تا اینکه سخن خدا اعتلا یابد و سخن باطل پست شود، او راه رستگاری را یافته و بر آن قیام کرده و نور یقین بر قلبش تابیده است. کجایند آزادمردانی که به دفاع برخیزند؟ کجایند غیورمردانی که به هنگام نزول حوادث و بلاها مبارزه کنند؟ اکنون ننگ و عار پشت‌سر شما و بهشت در پیش روی شماست! «فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنتَهُونَ؛ با پیشوایان کفر پیکار کنید، چرا که آن‌ها پیمانی ندارند؛ باشد که دست بردارند!» به خدای کعبه سوگند که پیشوایان کفر اینان‌اند! 🔻ای مردم، اینجا میدانی است که هرکس در آن گرفتار سستی شده و متزلزل شود، در روز قیامت نیز متزلزل و گرفتار خواهد شد و هر کس در این میدان استقامت ورزد، در روز قیامت نیز رستگار خواهد شد. 🔻با بازماندگان احزاب و دوستان شیطان بجنگید. با کسانی که خدا و رسولش را دروغگو می‌خوانند بجنگید؛ حال‌آنکه ما می‌گوییم خدا و رسولش راست گفتند. آری، آنها بر خلاف آنچه در دل دارند، سخن می‌گویند و به ظاهر، خدا و رسولش را راستگو می‌خوانند. 🔸پرچم را تنها به دست دلاوران لشکر بسپارید 🔻[ گاهی لازم بود تعالیم نظامی را هم به یارانم گوشزد کنم و تذکراتی درباره شیوه‌های جنگ به آنان بدهم. برخی تذکرات من به آنان این بود: ] آن گروه از سپاهیان را که زره بر تن دارند، در پیشاپیش لشکر قرار دهید و آنان را که زره بر تن ندارند، در پشت‌سر قرار دهید. در هنگام نبرد، دندان‌ها را روی هم بفشارید که این کار ضربت شمشیرها را از کاسه سر بیشتر دور می‌کند. در برابر نیزه‌های دشمن با سرعت بپیچید که این کار، شما را از آسیب سرنیزه‌ها در امان می‌دارد. چشم‌ها را فروخوابانید که بر دلیری و شهامت شما می‌افزاید و دل را آرامش می‌بخشد. صداها را آهسته و خاموش سازید که این کار سستی و وحشت را می‌زداید. 🔻پرچم لشکرتان را بالا نگه دارید و به این‌سو و آن‌سو متمایل نکنید و اطراف آن را خالی مگذارید. پرچم را تنها به‌دست دلاوران لشکر بسپارید که سرسختانه از آن دفاع کنند و به هنگام حوادث سخت و بلا، ایستادگی و پایداری ورزند. از پرچم‌های خود بهتر پاسداری کنید و آن را در دل لشکر برافراشته دارید و از پیش و پس و راست و چپ، از آن مراقبت کنید. از آن عقب نمانید تا تسلیم دشمن نشود و از آن پیشی نگیرید تا تنها رها نشود... 📚منابع: ۱. نهج البلاغه، حکمت۳۷۳ ۲. مشکاة الأنوار، ص۴۸ ۳. روضة الواعظین، ج۲، ص۳۶۴ ۴. نهج البلاغه، خطبه ۱۷۱ ۵. سوره توبه، آیه ۱۲ ۶. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۴ ۷. المناقب، ج۳،ص۱۶۴ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @Tanha_sfahan
تنها مسیر استان اصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت د
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و سی‌ام ❇️ رعایت اخلاق در جنگ 🔸اهل دشنام دادن نباشید [ حُجر‌بن‌عدی و عمرو‌بن‌حَمِق بر ضد لشکر شام شعار می‌دادند و سخنان تند و ناشایستی درباره آنان به زبان می‌آوردند. به آنها پیام دادم که از این کار دست بردارند. آن دو نزد من آمدند و درباره این پیام توضیح خواستند. به آنان گفتم: ] 🔻شایسته شما نمی‌دانم که اهل دشنام‌دادن و نفرین‌کردن باشید و سخنان زشت بر زبان آورید و اظهار نفرت کنید. چه بهتر بود که رفتارهای زشت آنان را توصیف می‌کردید و می‌گفتید: عملکرد و کردارشان این‌چنین و آن‌چنان بوده است، که در این صورت سخنی استوار و منطقی رساتر مطرح کرده بودید. بسیار زیبا بود که به جای نفرین و اظهار تنفر از آنها، دست به دعا برمی‌داشتید و این‌چنین می‌گفتید: بارخدایا، از ریخته شدن خون ما و ایشان ممانعت فرما و میان ما و آنان را اصلاح کن و آنان را از گمراهی نجات بده و به راه راست هدایت کن، تا آنان که حق را نمی‌شناسند با آن آشنا شوند و آنان که بر ستم و گردنکشی پافشاری می‌کنند، از آن دست بردارند. اگر این‌چنین می‌گفتید برای من خوش‌تر و برای شما نیکوتر بود. 🔻[ آن‌دو پاسخ دادند: ای امیر‌المومنین، موعظه تو را می‌پذیریم و با ادب تو خود را مؤدب می‌سازیم. عمرو‌بن‌حمق اضافه کرد: ای امیرالمومنین، به خدا سوگند، اگر من دعوت تو را اجابت و با تو بیعت کردم، برای نسبت خویشاوندی بین من و تو نبود و به طمع رسیدن به مال و ثروت یا شهرت و جاه و مقام هم نبود؛ بلکه تو را به دلیل پنج ویژگی دوست دارم: تو پسر عموی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله هستی، نخستین کسی هستی که به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله ایمان آورده‌ای، افتخار همسری سرور بانوان امت، یعنی فاطمه دختر محمّد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله را داری، پدر خاندان پاکی هستی که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در میان ما بر جای نهاده است و بزرگ‌ترین مرد از مهاجران هستی که بیشترین سهم جهاد به تو تعلق دارد. 🔻اگر من مأمور جابه‌جا کردن کوه‌های بلند و استوار و کشیدن آب اقیانوس‌های بیکران می‌شدم، تا اینکه کارم به اینجا برسد که در چنین روزی در صف یاران تو به تقویت دوستانت بپردازم و دشمنانت را زبون سازم، باز هم فکر نمی‌کنم اندکی از حق بزرگی را که به گردن من داری ادا کرده باشم! من او را دعا کردم: ] بارالها، قلب او را به نور تقوا روشن ساز و وی را به راه راست هدایت کن. ای کاش در میان سپاه من صد نفر همچون تو بودند. 🔸با آرامش و وقار بر آنان حمله کنید [ گروهی از لشکر شام که ولیدبن‌عقبه نیز در جمع آنان بود، بر ضد من سخن می‌گفتند و فحاشی و بدزبانی می‌کردند. وقتی خبر آن را شنیدم، به یارانم سفارش کردم: ] 🔻به آنان حمله کنید؛ اما آرامش خود را محفوظ بدارید. سیمای شما سیمای صالحان است. با وقار اسلامی برخورد کنید. به خدا سوگند، نزدیک‌ترین قوم به دین نشناسی، قومی است که رهبر و مربی آنان معاویه، عمرو‌بن‌عاص، ابو اَعور سلمی و فرزند ابومعیط شراب‌خوار و حدخورده در اسلام باشند. این‌ها که امروز در برابر من ایستاده‌اند و فحاشی و اهانت می‌کنند، همان کسانی‌اند که در گذشته آنان را به اسلام دعوت می‌کردم و آنان در مقابل، مرا به بت‌پرستی فرا می‌خواندند. 🔻پس سپاس به خدایی اختصاص دارد که جز او خداوندی نیست. فاسقان از گذشته‌های دور با من دشمنی می‌کردند. 🔻آری، حادثه‌ای بس عظیم و مصیبتی سخت است. تبهکارانی که مورد رضای ما نبودند و ما از ناحیه آنان نگران اسلام و مسلمانان بودیم، امروز توانسته‌اند گروهی از این امت را فریب دهند و فتنه‌انگیزی را خوشایند دل‌های آنان کرده و با دروغ و تهمت و بهتان، نظر آنان را جلب کنند و به خود متمایل سازند تا اکنون آنان را آماده جنگ با ما کرده و برای خاموش ساختن نور الهی تلاش کنند. البته: « وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ؛ خداوند نور خود را کامل می‌کند، هرچند کافران خوش نداشته باشند». 🔻پروردگارا، آنان از حق روی گرداندند، پس چشمشان را متفرق ساز، اختلاف کلمه در میان آنان پدیدآور، با خطاهایشان هلاکشان فرما، که تو دوستدارانت را خوار نمی‌کنی و دشمنانت را عزیز نمی‌داری. 📚منابع: ۱. وقعة صفین، ص۱۰۳ ۲. الأخبار الطوال، ص۱۶۵ ۳. الفتوح، ج۱، ص۲۰۰ ۴. نهج البلاغه، خطبه ۲۰۶ ۵. تذکرة الخواص، ص۱۵۴ ۶. سوره صف، آیه ۸ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @Tanha_sfahan
تنها مسیر استان اصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت دا
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و سی‌ و یکم ❇️ آیا با ظلم به پیروزی دست یابم؟ 🔻[ در یکی از روزهای صفین، جمعی از اصحاب و یارانم که متوجه بذل و بخشش‌های معاویه شده بودند، به سراغ من آمدند و پیشنهاد کردند: شما هم از این اموال استفاده کن و به اشراف و بزرگان سهمی بیشتر اختصاص بده! همچنین به کسانی که نگران مخالفتشان هستی یا ممکن است به دشمن پناهنده شوند، امتیاز بیشتری بده تا هنگامی که کارها طبق مراد سامان یابد و بر اوضاع مسلط شوی! از آن پس دوباره عدالت را سرلوحه کارها قرار بده و اموال را مساوی تقسیم کن! به آنها چنین پاسخ دادم: ] 🔻آیا از من می خواهید برای به‌دست‌آوردن پیروزی، در حق مسلمانان تحت ولایتم ستم روا دارم؟ به خدا سوگند، تا عمر دارم و شب و روز در گردش است و ستارگان از پی هم طلوع و غروب می‌کنند، هرگز چنین کاری نخواهم کرد. اگر این اموال متعلق به خودم بود، مساوات را در تقسیم آنها بین مردم رعایت می‌کردم، تا چه رسد که این اموال به خود آنها تعلق دارد! 🔻هر کس که مالی دارد، مراقب باشد مبادا گرفتار فساد شود. بخشیدن مال به کسانی که استحقاقش را ندارند، اسراف و تبذیر است. ممکن است فرد بخشنده با این کار، در میان مردم مقام بخشندگی‌اش بالا رود؛ ولی نزد خدا پست خواهد شد! هر کس که مالش را بیجا خرج کند و در اختیار نااهلان قرار دهد، از قدردانی آنان نیز محروم می‌شود و دیگران از خیر این مال بهره‌مند خواهند شد. اگر کسی هم به آن نااهلان اظهار محبّت و از آنان تشکر کند، چاپلوس و دروغ‌گوست و با این کار درصد دریافت مقدار بیشتری از اموال است؛ حتی اگر روزی همین بخشنده دچار مشکل شده و نیازمند آن نااهلان شود، خواهد فهمید که آنها بدترین و پست‌ترین دوستان بوده‌اند. آری، تا هنگامی که به نادانان می‌بخشد و در راه خدا بخل می‌ورزد، بر سر زبان‌هاست! و کدام سود، ناچیزتر و بی‌ارزش‌تر از این؟! و کدام نیکی و احسان، بی‌فایده‌تر و بیهوده‌تر از این؟! 🔻پس هرکس مالی به دست آورد، باید به نزدیکانش احسان کند، میهمان‌نوازی کند، نیازمندان و گرفتاران را یاری رساند، بدهکاران را دریابد، در راه ماندگان را به مقصد برساند، از بینوایان و آوارگان دستگیری کند، در انجام کارهای خیر استقامت ورزد و در ادای حقوق تلاش کند، تا به شرف دنیا و فضیلت آخرت دست یابد. ❇️ جنگ ما با این قوم برای برپایی نماز است! 🔻[ جنگ با شدت تمام در جریان بود که به ظهر نزدیک شدیم. به آسمان نگاه می‌کردم که وقت نماز را بدانم. ابن عباس پرسید: برای چه به آسمان نگاه می‌کنید؟ پاسخ دادم: ] مراقب رسیدن زوال ظهر و هنگام‌ نماز هستم تا نماز بخوانیم. 🔻[ ابن‌عباس تعجب کرد و گفت: در این ساعت خاص که جنگ فرصتی برای نماز باقی نگذاشته، آیا وقت نماز خواندن است؟ به وی پاسخ دادم: ] برای چه می‌جنگیم؟ جنگ ما با این قوم برای برپایی نماز است! 📚منابع: ۱. تحف العقول، ص۱۸۵ ۲. الغارات، ج۱، ص۴۸ ۳. کافی، ج۴، ص۳۱ ۴. مناقب آل ابی‌طالب، ج۲، ص۹۵ ۵. ارشاد القلوب، ج۲، ص۲۱۷ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @Tanha_sfahan
تنها مسیر استان اصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت دا
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و سی‌ و دوم ❇️ دعوت به حمله دسته جمعی [ عادت جنگ بر این بود که هر روز گروهی خاص می‌جنگیدند. سپاهیانم را تشویق کردم که همگی آماده حمله‌ای دسته‌جمعی باشند: ] 🔻سپاس مخصوص خدایی است که هر آنچه بشکند، کسی نتواند آن را استوار سازد و هر آنچه استوار کند، کسی نتواند آن را بشکند. اگر خدا می‌خواست، حتی دو نفر از این امت یا دو تن در میان مخلوقات با هم اختلاف پیدا نمی‌کردند و کسی از امت با شخص دیگری به ستیزه‌جویی و نزاع بر نمی‌خاست و هیچ فرودستی به برتری اهل فضیلت اعتراض نمی‌کرد. 🔻تقدیر الهی، ما و این قوم را به این مکان رسانید تا رو‌در‌روی هم قرار گیریم. ما در معرض نگاه و شنود پروردگار خویش هستیم. اگر او می‌خواست در گرفتن انتقام شتاب می‌کرد یا از جانب او تغییری پدید می‌آمد و در نتیجه دروغ ستمگر آشکار می‌گشت و سرنوشت حق بر همگان نمایان می‌شد؛ ولی خداوند دنیا را سرای اعمال و آخرت را نزد خویش سرای پاداش و محل قرار، ساخته است. « لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَسَاءُوا بِمَا عَمِلُوا وَيَجْزِيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى؛ تا بدکاران را به کیفر کارهای بدشان برساند و نیکوکاران را در برابر اعمال نیکشان پاداش دهد». 🔻آگاه باشید که به‌خواست خدا، شما فردا با این دشمن روبرو خواهید شد. پس امشب را به عبادت طولانی سپری سازید و قرآن را بسیار تلاوت کنید و از خداوند صبر و پیروزی بخواهید و با جدیت و دقت با دشمن ملاقات کنید و در همه حال راستگو باشید. 🔻[ اول صبح نماز را به‌جا آوردیم و همه لشکر تکبیر‌گویان حمله کردند. زمین به لرزه در آمد و صف‌های لشکر شام از هم پاشید. تا شب جنگ ادامه پیدا کرد. در پایان این جنگ که با موفقیت همراه بود، خطاب به یارانم گفتم: ] 🔻ای مردم، فردا به جنگ برگردید و به سوی دشمن حمله ببرید، چشم‌ها را فرو بندید، صدایتان کوتاه و سخن گفتن شما اندک باشد و پایداری کنید و خدا را فراوان یاد کنید. « وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ؛ و نزاع و کشمکش نکنید تا سست نشوید و قدرت شما از میان نرود و صبر و استقامت کنید که خداوند با استقامت کنندگان است». ❇️ برطرف ساختن زمینه‌های سوء‌ظن و تهمت 🔻[ جمعی از مردم خبر آوردند که معاویه با خالدبن‌معمّر‌السدوسی از قبیله "ربیعه" مکاتبه کرده و درصدد جذب وی برآمده است. بزرگان قبیله ربیعه را فرا خواندم و به آنان گفتم: ] 🔻ای گروه ربیعه، شما یاوران من هستید که دعوت مرا اجابت کرده‌اید. در نگاه من، شما مطمئن‌ترین قبیله عرب به شمار می‌آیید‌. به من گزارش داده‌اند که معاویه با بزرگ شما، خالدبن‌معمّر، مکاتبه کرده است. اکنون او را به اینجا خواسته‌ام و شما را نیز گردآورده‌ام تا شما را شاهد بگیرم و سخن من و او را بشنوید. 🔻[ و خطاب به خالدبن‌معمّر نیز گفتم: ] ای خالد‌بن‌معمّر، اگر آنچه به من گزارش داده‌اند درست باشد، خدا و این گروه از مسلمانان را که به دعوت من اینجا گرد آمده‌اند شاهد می‌گیرم که تو در امنیت کامل باشی تا به عراق یا حجاز بروی یا هر سرزمینی که زیر سلطه معاویه نباشد. اما اگر این گزارش صحت ندارد و دروغی به تو نسبت داده شده است، با سوگند خوردن، دل‌های ما را درباره خودت صاف کن تا مطمئن شویم. [ خالد سوگند یاد کرد که چنین مکاتبه‌ای صحت ندارد. پس از آن، برخی یارانم پیشنهاد کردند به وی اعتماد کنم و برای اطمینان خاطر از او، تعهد بر وفاداری بگیرم. من نیز چنین کردم. ] 📚منابع: ۱. سوره نجم، آیه ۳۱ ۲. تاریخ طبری، ج۴، ص۹ ۳. الکامل، ج۳، ص۲۹۵ ۴. سوره انفال، آیه ۴۶ ۵. وقعة صفّین، ص۲۲۵ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @Tanha_sfahan
تنها مسیر استان اصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت دا
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و سی‌ و سوم ❇️ دعوت معاویه به جنگ تن به تن 🔻[ یکی از جنگاوران لشکر شام به نام کُریب به میدان آمد و مبارز طلبید. سه تن از یارانم در جنگ با او کشته شدند و او که سرمست پیروزی بود، فریاد می‌زد: آیا مبارزی باقی نمانده است؟ خودم به میدان آمدم و به وی گفتم: ] 🔻وای بر تو ای کُریب! من تو را از خدا و سختگیری و انتقامش برحذر می‌دارم و به سنت خدا و سنت رسولش دعوتت می‌کنم. وای بر تو! مبادا "فرزند جگر خوار" تو را جهنمی کند! 🔻[ او با غرور و تکبر گفت: چه بسیار از این گفته‌ها که از تو شنیده‌ایم. ما را بدین سخنان نیازی نباشد. اگر خواهی، تو خود پای به میدان بگذار. کیست که شمشیر برّان به جان بخرد؟ من با ذکر "لا حول ولا قوّة الا بالله" به مصاف او رفتم و با یک ضربه او را بر زمین افکندم؛ چنان‌که در خون خویش غلتان شد. پس از او، دو تن دیگر از پهلوانان لشکر شام نیز به میدان آمدند که آن دو را نیز بر زمین افکندم. کسی بعد از آنها به میدان نیامد. معاویه را خطاب کرده و به مبارزه دعوتش کردم: ] 🔻وای بر تو معاویه! خود به میدان بیا و با من نبرد کن، تا در این میان کسانی دیگری کشته نشوند. 🔸کشف عورت عمرو‌بن‌عاص! 🔻[ عمرو‌بن‌عاص در یکی از روزهای صفین قصد غافل‌گیر کردن مرا داشت. به سراغ وی رفتم؛ ولی او خود را از اسب پایین انداخت و برای نجات جان خویش لباسش را کنار زد و عورتش را آشکار کرد. من صورت خویش را برگرداندم و او را به حال خودش رها کردم. یارانم که او را نشناخته بودند گفتند: ای امیرالمومنین، آن مرد را رها کردی؟ گفتم: ] دانستید که او کیست؟ [ آنها گفتند: او را نشناختیم. گفتم: ] او عمرو‌بن‌عاص بود که با کشف عورتش با من روبه‌رو شد و من نیز صورت خویش از او برگرداندم و رهایش ساختم. 🔸فرزندم در میدان [ گروهی از لشکر شام در زیر پرچمی گرد آمده بودند و با تمام توان از موضع خویش دفاع می‌کردند. ایستادگی و مقاومت آنها در برابر مومنان تعجب‌برانگیز بود. به یاران گفتم: ] 🔻این جماعت از موقعیت خویش عقب‌نشینی نمی‌کنند، مگر آنکه با ضربات نیزه روحشان از تن خارج و با ضربات شمشیر سرهایشان شکافته و استخوان‌هایشان متلاشی و بندبند دست‌هایشان قطع شود و پیشانی‌هایشان شکافته شود و ابروانشان بر سینه‌هایشان بریزد! کجایند دلاورمردان پایدار و طالبان خیر؟ کجایند مردانی که جان خویش را به خدای بزرگ بفروشند؟ [ گروهی از مسلمانان اعلام آمادگی کردند. فرزندم، محمّد، را صدا زدم و به وی دستور دادم: ] 🔻با آرامش و وقار به سوی آن پرچم حرکت کن و نیزه‌ات را در مقابل سینه‌های آنان نشانه برو و در همین حال، دست نگاه دار تا نظر و فرمان من به تو برسد. 🔻[ محمّد دستور را اجرا کرد و من مالک اشتر را به همراه گروهی از لشکریان به کمک وی فرستادم. با رسیدن مالک به نزدیک دشمن، دستور حمله را صادر کردم. محمّد با سوارانش حمله کرد و دشمن را از جایگاهش به عقب راند و بسیاری از آنان را از پای درآورد. این جنگ تا پس از مغرب نیز با شدت تمام ادامه یافت و بسیاری از آنان نماز را فقط با اشاره خواندند. ] 📚منابع: ۱. الامامةوالسیاسة، ج۱، ص۱۲۶ وقعة صفین، ص۴۰۷ الفصول المهمة، ص ۸۹ و ۹۰ شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۹۴ کشف الغمة، ج۱، ص۲۴۷ الإرشاد، ج۱، ص۲۶۷ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @Tanha_sfahan
تنها مسیر استان اصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت دا
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و سی‌ و چهارم ❇️ قدردانی و تشکر از یاران 🔸بشارت 🔻[ مُنذِر‌بن‌حمیصه همدانی در جمع سپاهیان برخاست و عرض کرد: یا امیرالمومنین، قبیله "عکّ" و "اشعر" از معاویه ثروت و هدایا خواستند و امتیازات فراوان از بهره‌های دنیوی طلب کردند و به‌راستی که دین خود را به دنیا فروختند و در مقابل هدایت، راه گمراهی برگزیدند. ولی ما آخرت را بر دنیا و عراق را بر شام ترجیح دادیم و تو را در مقابل معاویه برگزیدیم. به خدا سوگند، مطمئن هستیم که آخرت ما بسیار نیکوتر از دنیای آنان است و عراق ما بهتر از شام آنان و امام ما هدایت‌یافته‌تر از امام آنان است؛ پس در این نبرد ایستادگی کن و ما را به کام مرگ بفرست که ما همگی در رکاب تو آماده‌ی جان‌فشانی هستیم. او را نزد خویش را فراخواندم و بین دو چشمش را بوسیدم و گفتم: ] 🔻بر شما بشارت باد! امیدوارم که شما از جمله کسانی باشید که فردای قیامت در بهشت برین از همسایگان نزدیک رسول خدا صلی الله علیه و آله باشید. 🔸شما سپر و نیزه من هستید 🔻[ نماز صبح را در میان قبیله ربیعه خواندم و خطاب به آنان گفتم: ] چه افتخار بزرگی برای توست ای ربیعه! شما سپر و نیزه من هستید! 🔻[ و هنگامی که پرچم‌های قبیله ربیعه را دیدم و به من گفتند که آنها پرچم‌های ربیعه است، گفتم: ] در حقیقت آنها پرچم‌های خداست. خداوند اهل آن پرچم‌ها را محافظت فرماید و مقاومتشان را بیشتر و گام‌هایشان را ثابت کند. 🔸شما به یاری خدا شتافتید 🔻[ در جمع قبیله "همدان"حاضر شدم و خطاب به آنان گفتم: ] ای جماعت همدان، به راستی که شما یپر و نیزه‌ی من هستید. ای همدانیان، شما جز خدا را یاری نکردید و غیر از خدا را پاسخ نگفتید! 🔻[ سعید‌بن‌قیس در پاسخ من عرض کرد: ما به دعوت خدا و نیز به دعوت تو پاسخ گفتیم و رسول خدا صلی الله علیه و آله را یاری کردیم و در رکاب تو با آن‌کس که همانند تو نیست جنگیدیم؛ پس ما را به هر میدان که دوست داری، گسیل دار. در این جمع بود که گفتم: ] اگر من دربان دروازه بهشت باشم، بی‌گمان به قبیله همدان گویم: با سلام و سلامتی وارد شوید. 🔸اندوهم تسکین یافت [ در یکی از روزهای جنگ، جناح راست لشکر بر اثر حمله دشمن عقب‌نشینی کرد. مالک اشتر را به سراغ آنها فرستادم و گفتم به آنها بگو: ] 🔻آیا از کام مرد فرار می‌کنید. که هیچ‌گاه توان عاجزکردن آن را ندارید و به دنبال زندگانی کوتاهی هستید که هیچ‌گاه برای شما باقی نخواهد ماند؟! [ حضور مالک اشتر در جمع آنان مؤثر واقع شد و آنها با حمله به لشکر شام، توانستند به موضع قبلی خویش بازگردند و لشکر شام را به عقب‌نشینی وادار کنند. در جمع آنها حاضر شدم و خطاب به آنان گفتم: ] 🔻فرار و عقب‌نشینی شما از صف‌هایتان را مشاهده کردم و دیدم که جفاکاران ستمگر و فرومایگان حقیر و اعراب بیابانگرد شام، شما را عقب می‌رانند. شما از بزرگان و سرشناسان شریف عرب و شب‌زنده‌داران به تلاوت قرآنید و آنگاه که خطاکاران گمراه شوند، شما دعوت کننده به حقید. 🔻 پس از آن فرار و عقب‌نشینی، اگر حمله و پیشروی نمی‌کردید، گناه فرار از جنگ و گریز از میدان نبرد بر شما نوشته می‌شد و به نظر من همگی هلاک می‌شدید. اما از سوز دلم کاسته شد و داغ اندوهم تسکین یافت آنگاه که دیدم شما دشمن را عقب راندید و صف‌هایشان را درهم شکستید و همان‌گونه که شما را کنار زده بودند، شما نیز آنان را از لشکرگاهشان بیرون راندید و با شمشیر‌ها کشته‌های دشمن را بر روی هم انباشته کردید و فراریان دشمن را همچون شتران تشنه افسارگسیخته، از آبشخورشان راندید و به هر سو گریزان کردید. 🔻اکنون پایداری کنید که آرامش و سکینه بر شما نازل شد و خداوند در پرتو یقین، گام‌هایتان را استوار کرد. باشد تا هر گریزنده از جنگ بداند که خداوند را به خشم می‌آورد و خویشتن را به هلاکت می‌اندازد. آری، فرار از میدان جنگ موجب خشم و غضب الهی، ذلّت و خواری همیشگی، ننگ جاودانه، از کف دادن غنیمت و تباهی زندگی است و به‌راستی که فرارکننده، بر عمر خویش نمی‌افزاید و پروردگارش را راضی نمی‌کند و در حقیقت، مرگ بهتر است از اینکه مردی گرفتار چنین رسوایی‌هایی شود و به فرار اعتراف کند. 📚منابع: ۱. الفتوح، ج۱، ص۳۶۴ ۲. الکامل، ج۳، ص۲۹۹ ۳. الفتوح، ج۱، ص۲۵۴ ۴. شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۲۶ ۵. وقعة صفّین، ص ۲۸۸ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @Tanha_sfahan
تنها مسیر استان اصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت دا
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیر مومنان علی علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و سی‌ و پنجم ❇️ حوادثی درجنگ 🔸️اجل، بهترین نگهبان 🔻[ براسب رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله سوار بودم و شمشیرم، ذوالفقار را در دست داشتم و از سپاهیانم بازدید می‌کردم. یکی ازیارانم گفت: ای امیرمومنان، مراقب خویش باش که ما نگرانیم معاویه‌ی ملعون برای ترور شما توطئه‌ای کرده باشد. به او گفتم: ] 🔻آری، اطمینانی به دین او نیست و از همه ستمکاران بدبخت‌تر است و در میان کسانی که در مقابل امامان برحق ایستادگی کرده‌اند، از همه ملعون‌تر خواهد بود، امّا اجل بهترین نگهبان است. به همراه هر انسانی فرشتگانی برای نگهبانی از وی هستند و مراقبت می‌کنند که او در چاهی نیفتد یا دیواری بر رویش فرود نیاید یا حادثه‌ی بدی به او نرسد. وقتی اجل انسان فرارسد، هیچ تدبیری مانع رسیدن حادثه نخواهد شد.اجل من هنگامی فرا می‌رسد که بدبخت‌ترین فرد این امت برخیزد و محاسنم را با خون سرم رنگین کند. این عهدی است که بسته شده و وعده‌ای حتمی است که دروغی در آن راه ندارد. 🔸️مراقب این جوان باشید [ دریکی از روزهای صفین، دیدم فرزندم حسن با شتاب به سمت میدان جنگ می‌رود. به یارانم تذکر دادم: ] 🔻مراقب این جوان باشید. او را از جنگ بازدارید تا با مرگ خود پشت مرا نشکند! نگرانم که این دو، حسن وحسین، به کام مرگ افتند و با مرگ آنها نسل رسول الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله منقطع شود. 🔸️حسن و حسین، فرزندان رسول خدا(ص) [ فرزندم، محمّد، را صدا کردم و به او دستور دادم: ] به جناح راست دشمن حمله کن. 🔻[ او با یارانش به جناح راست لشکر معاویه حمله کرد و با موفقیت برگشت، ولی لخته‌های خون از میان حلقه‌های زره وی بیرون می‌زد و تشنه بود.جرعه‌ای آب به وی دادم وبه او گفتم: ] فرزندم، اکنون به قلب دشمن حمله کن. [ او با شدت بیشتری حمله کرد و قلب لشکر شام را شکافت و با پیروزی برگشت. زخم‌های فراوانی بر تن داشت و می‌گریست. بین دو چشمانش رابوسیدم و گفتم: ] خوشحالم کردی! پدرت به فدایت! به خدا سوگند، با این جهادی که در مقابلم کردی، مسرورم ساختی. اما چرا گریه می‌کنی؟ آیا گریهٔ شوق و شادی است یا گریهٔ ناراحتی؟ 🔻[ اودر پاسخ گفت: چرا گریه نکنم؟! سه بار مرا درمعرض کشته شدن قرار دادی وخداوند متعال حفظم کرد و هربار که برگشتم تا فرصتی برای استراحت بدهی، فرصت ندادی، درحالی‌که برادرانم؛ حسن وحسین، اینجا هستند و دستوری به آنها نمی‌دهی! سر محمّد را بوسیدم و به وی گفتم: ] فرزندم! تو پسر من هستی، ولی این دو فرزندان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله هستند. آیا نباید آن دو را از کشته شدن مصون بدارم؟ [ محمّد گفت: آری پدرجان، چنین است. خداوند مرا فدای تو و فدای آن دو کند! ] 📚منابع: ۱. التوحید، ص ۳۶۸ ۲. نهج البلاغه، خطبه۲۰۷ ۳. تذکرة الخواص، ص ۳۲۴ ۴. شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۴۴ ۵. وقعة صفّین، ص ۳۰۷ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @Tanha_sfahan
تنها مسیر استان اصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیر مومنان علی علیه السلام به صورت داست
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و سی‌ و ششم ❇️ جنگ آسان‌تر از غل و زنجیر جهنم 🔻[ مردی از اهل شام بین صفوف دو لشکر قرار گرفت و درخواست کرد با من گفت‌و‌گو کند. من از میان سپاهیان خویش خارج شدم و با آن مرد ملاقات کردم. او گفت: ای علی، تو در اسلام‌آوردن و هجرت‌کردن پیش‌گام بودی. آیا قبول می‌کنی پیشنهادی کنم که مانع از این خونریزی‌ها شود و این جنگ‌ها به تأخیر بیفتد تا نیک بیندیشی و نظردهی؟ پرسیدم: پیشنهادت چیست؟ گفت: تو به عراق خود بازگرد و ما مزاحمتی در آنجا برای تو نخواهیم داشت. ما نیز به شام خود برمی‌گردیم و تو دست از شام ما بردار و آن را به ما واگذار. به او گفتم: ] 🔻متوجه سخن تو شدم. می‌دانم که این پیشنهاد را از سر خیرخواهی و دلسوزی ارائه کردی؛ ولی من در این کار بسیار اندیشیده‌ام و شبها بیدار مانده و تامل کرده‌ام و با دقت بسیار، تمام جوانب این کار را سنجیده‌ام. در نتیجه دو راه بیشتر نیافتم: یا تن دادن به جنگ یا کفر به آنچه خداوند بر محمد صلی الله علیه و آله نازل کرده است! 🔻حقیقت این است که خداوند متعال راضی نمی‌شود در زمین، معصیتش انجام گیرد و اولیای او خاموش مانند و بلکه به آن تن در دهند و امر به معروف و نهی از منکر نکنند. در نهایت، به این نتیجه رسیدم که جنگ برای من، از تحمل غل و زنجیر در جهنم آسان‌تر است. [ آن مرد شامی برگشت، در حالی که می‌گفت: انا لله و انا الیه راجعون. ] ❇️ مومنان و کافران 🔻[ یکی از یارانم سوال کرد: یا امیرالمومنین، این جماعت که با آنها می‌جنگیم، همانند ما خدای واحد را قبول دارند. پیامبر ما نیز یکی است و در نماز و حج نیز یکسان هستیم. پس آنان را چه بنامیم؟ به او گفتم: ] 🔻آنها را به همان نام می‌خوانی که خداوند در کتاب خود ایشان را نامیده است. [ او گفت: من از تمام مطالب قرآن آگاهی ندارم. گفتم: ] آیا نشنیده‌ای که خداوند فرمود: « تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن كَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِن بَعْدِهِم مِّن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَلَٰكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُم مَّنْ آمَنَ وَمِنْهُم مَّن كَفَرَ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ؛ بعضی از آن رسولان را بر بعضی دیگر برتری دادیم. خدا با برخی از آنها سخن می‌گفت و بعضی را درجاتی برتر داد و به عیسی‌بن‌‌مریم نشانه‌های روشن دادیم و او را با روح القدس تایید کردیم و اگر خدا می‌خواست، کسانی که بعد از آنها بودند، پس از آن همه نشانه‌های روشن که برای آنها آمد، جنگ و ستیز نمی‌کردند؛ ولی امت‌ها با هم اختلاف کردند و بعضی ایمان آوردند و بعضی کافر شدند، و اگر خدا می‌خواست، با هم پیکار نمی‌کردند؛ ولی خداوند آنچه می‌خواهد، انجام می‌دهد». 🔻پس هنگامی که اختلاف پدید آمد، نسبت ما با خداوند و قرآن و رسول خدا صلی الله علیه و آله بیشتر و ارتباط ما با حق محکم‌تر بود. ما همان گروه مومنان هستیم و دشمنان ما همان گروه کافران هستند که در این آیه ذکر شده است. این جنگ نیز بر اساس مشیت الهی است که ما با هدایت الهی و مشیت و اراده او با آن می‌جنگیم. 📚منابع: ۱. وقعة صفّین، ص۴۷۴ ۲. شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۰۷ ۳. سوره بقره، آیه۲۵۳ ۴. مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۲۱۸ ۵. کشف الغمة، ج۱، ص۳۹۱ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @Tanha_sfahan
تنها مسیر استان اصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت دا
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و سی‌ و هفتم ❇️ آتش‌بس موقت 🔻[ با رسیدن ماه محرم و برای حفظ حرمت ماه حرام، جنگ یک ماه متوقف شد. معاویه سه تن از بزرگان شام را به عنوان نمایندهٔ خویش برای مذاکره فرستاد. آنها قضایایی را در مورد قتل عثمان مطرح کردند و خواستار تحویل قاتلان عثمان به آنها شدند و از من خواستند که از حکمرانی بر مردم کناره گیری کنم تا کار مردم به شورایی بین خودشان واگذار شود و کسی عهده‌دار حکمرانی مردم شود که همگان درباره او اتّفاق نظر دارند! ] 🔻من پاسخ‌های قاطعی در مورد مسائل قتل عثمان و بیعت مردم با خودم و بعد از آن تهدیدهای آنها، دادم و در نهایت، آنها را به کتاب خداوند متعال و سنّت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله دعوت کردم و به نابودکردن باطل و زنده‌نگه‌داشتن نشانه‌های دین فراخواندم. 🔻 نمایندگان معاویه می‌خواستند من بر کشته شدن مظلومانه عثمان، گواهی دهم! و من از این کار امتناع کردم و آنها به خاطر این موضوع از من اظهار بیزاری کردند و رفتند. من نیز این آیه را تلاوت کردم: « إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَىٰ وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ وَمَا أَنتَ بِهَادِي الْعُمْيِ عَن ضَلَالَتِهِمْ إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ؛ مسلماً تو نمی‌توانی سخنت را به گوش مردگان برسانی و نمی‌توانی کران را هنگامی که روی برمی‌گردانند و پشت می‌کنند، فراخوانی! و نیز نمی‌توانی کوران را از گمراهی‌شان برهانی. تو فقط می‌توانی سخن خود را به گوش کسانی برسانی که آماده پذیرش ایمان به آیات ما هستند و در برابر حق تسلیم هستند». [ سپس، رو به یارانم کردم و گفتم: ] 🔻مبادا طرفداران معاویه با جدیّت و پافشاری بر طریق گمراهی خود، از شما در سپردن راه حق و اطاعت از امامتان، کوشاتر باشند! ❇️ پدربزرگ و عمو و دایی تو به دست من کشته شدند 🔻[ نامهٔ تهدید‌آمیزی از معاویه به دستم رسید که نوشته بود: ای علی، چنان شعله آتشی بر سر تو خواهم ریخت که هیچ تند‌بادی دورش نکند و هیچ آبی خاموشش نسازد! شعله‌های آتش همه چیز را فرا‌گیرد و به خاکستر مبدل سازد. والسلام. با خواندن این نامه، دستور دادم کاغذ و قلم آوردند و پاسخ وی را نوشتم: ] بسم الله الرحمن الرحیم 🔻اما بعد، ای معاویه، چه دروغ‌هایی بر زبان می‌آوری! من علی فرزند ابوطالبم، پدر حسن و حسینم. 🔻پدربزرگ و عمو و دایی تو را من به دست خود کشتم. در جنگ بدر و اُحد و در فتح مکه بود که تیره و تبار تو به دست من راه فنا پیش گرفتند و امروز همان شمشیر در دست من است و هنوز با قوّت قلبی که دارم، بازویم توان برداشتن آن شمشیر را دارد؛ همان‌گونه که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله آن را به امانت به دست جانشینشان سپردند. تا امروز خدای دیگری برای خویش بر نگزیده‌ام و جز محمد صلی الله علیه و آله پیامبر دیگری نداشته‌ام و شمشیر را نیز به کناری ننهاده‌ام. سلام بر کسی که راه هدایت را در پیش گرفت. [ نامه را به طرماح‌بن‌عدی طایی دادم و به او گفتم: ] این نامهٔ مرا بگیر و به سراغ معاویه برو و پاسخش را بده. 📚منابع: ۱. سوره نمل، آیه ۸۰ و ۸۱ ۲. وقعة صفین، ص۲۰۰ ۳. تاریخ طبری، ج۴، ص۴ ۴. الفتوح، ج۱، ص۲۴۶ ۵. الإختصاص، ص۱۳۸ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @Tanha_sfahan
تنها مسیر استان اصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت دا
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و سی‌ و هشتم ❇️ پیامی به لشکر شام [ اواخر ماه محرم فرارسید. به مرثد‌بن‌حارث‌ الجشمی که هنگام غروب آفتاب، لشکریان شام را خطاب کند و پیام مرا به آنان برساند. مرثد خطاب به آنان گفت: آگاه باشید که امیرالمومنین به شما می‌گوید: ] 🔻من به شما فرصت دادم تا به سوی حق بازگردید و پیروی از حق را گردن نهید و در این فرصت، از کتاب خدا برای شما دلیل آوردم و شما را به پذیرش کتاب خدا دعوت کردم. ولی شما از سرکشی دست برنداشتید و زیر بار حق نرفتید. اکنون عادلانه و منصفانه شما اعلام جنگ می‌کنم؛ زیرا خداوند خیانت‌کاران را دوست ندارد. ❇️ آغازگر جنگ با دشمن نباشید [ روز اول صفر، جنگ بین دو لشکر آغاز شد. در میان لشکریانم خطبه‌ای ایراد کردم و تذکراتی به آنها دادم، از جمله: ] 🔻شما جنگ با دشمن را آغاز نکنید تا آنها شروع کنند. آن‌کس را که پشت کرده است و می‌گریزد، نکشید. به آن که لز پای افتاده است و قدرت دفاع ندارد، آسیب نرسانید. کسانی را که بر زمین افتاده‌اند، برهنه و بی‌آبرو نسازید. اعضای بدن کشتگان را قطع نکنید. وارد خیمه‌های آنان نشوید. به زنان تعرض نکنید. به هیچ‌کس اهانت و فحاشی نکنید. ❇️ فراخوانی به سوی خدا و جهاد با دشمن خدا 🔻[ در روزهای آغازین ماه صفر، یکی از فرماندهان لشکر شام به نام شمربن‌ابرهه به همراه جمعی از سپاهیان شام به لشکر ما پیوستند و موجب ضعف و تخریب روحیه لشکریان شام شدند. در میان یارانم، در حالی که جمع پرشماری از اصحاب رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نیز در اطرافم ایستاده بودند، سخنرانی کردم: ] 🔻ای مردم، به سخن گوش فرا دهید و آن را به خاطر بسپارید و حفظش کنید. خودبزرگ‌بینی و تکبر شاخه‌ای از احساس قدرت و زورمندی است و فخرفروشی به دیگران، نتیجه کبر و غرور است. به راستی که شیطان دشمنی حاضر است و وعده‌های پوچ و باطل به شما می‌دهد. 🔻بدانید که مسلمان برادر مسلمان است. به یکدیگر اهانت نکنید و همدیگر را خوار نسازید؛ زیرا گذرگاه‌های دین به یک راه منتهی شده و همه در نهایت، به مقصد می‌رساند. هر کس از آن راه‌ها حرکت کند، به موفقیت دست می‌یابد و هر کس راه دیگری در پیش گیرد، از حق دور می‌افتد و نابود می‌شود. به طور حتم، مسلمان در امانت خیانت نمی‌ورزد و خلف وعده نمی‌کند و در سخن گفتن دروغ نمی‌گوید. 🔻ما اهل بیت رحمتیم که سخن راست می‌گوییم و رفتار ما صحیح و توأم با میانه‌روی است. خاتم پیامبران از ما بود و رهبران اسلام در میان ما حضور دارند و قاریان قرآن نیز از ما هستند. ما شما را به سوی خدا، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله، جهاد با دشمن خدا، سخت‌کوشی و شدت عمل در راه خدا، کسب رضای الهی، برپایی نماز، اعطای زکات، انجام حج خانه خدا، روزه‌داری ماه رمضان و پرداخت حقوق صاحبان حق دعوت می‌کنیم. 🔻از شگفت‌ترین شگفتی‌ها این است که امروز معاویةبن‌ابی‌سفیان و عمرو‌بن‌عاص مدعی شده‌اند مردم را به یاری دین خدا دعوت می‌کنند! حال‌آنکه شما به یقین می‌دانید من حتی لحظه‌ای به مخالفت با رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نپرداخته‌ام و هرگز نافرمانی او نکرده‌ام؛ بلکه با تمام وجود به یاری او شتافتم... 🔻به خدا سوگند، هر امتی پس از پیامبر خویش گرفتار اختلاف و پریشانی شد، به‌یقین در آن اختلاف، اهل باطل بر طرف‌داران حق پیروزی یافتند؛ مگر زمانی که خدا جز این خواسته باشد! 📚منابع؛ ۱. تاریخ طبری، ج۴، ص۶ ۲. مروج الذهب، ج۲، ص۴۱۸ ۳. الکامل، ج۳، ص۲۹۳ ۴. شیخ طوسی، الأمالی، مجلس اول، ح۱۳، ص۱۰ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @Tanha_sfahan
تنها مسیر استان اصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت دا
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرالمومنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و سی‌ و نهم ✳️ دعوت معاویه به جنگ تن‌به‌تن 🔸خود به مصاف بیا! [ در یکی از نامه‌هایی که برای معاویه فرستادم، به وی نوشتم: ] 🔻مرا به جنگ فرا‌خوانده ای. اگر راست می‌گویی، مردم را به یک سو بگذار و خود به جنگ من بیا و دو لشکر را از جنگ معاف بدار، تا بدانی کدام یک از ما قلبش تیره و تاریک است و پردهٔ غفلت بر دیدگان چه کسی افتاده است. 🔻من ابوالحسنم، کُشندهٔ جدّ تو و دایی و برادر تو، که در روز نبرد بدر سر آنان را شکافتم. امروز نیز همان شمشیر با من است و با همان قلب با دشمنانم روبرو می‌شوم. نه دین دیگری برگزیده‌ام و نه پیامبر جدیدی؛ بلکه بر همان راه و روش روشنی هستم که شما با اختیار ترکش کردید و البته با اکراه نیز پذیرفته بودید! 🔸تو خود برای مبارزه با من به میدان بیا [ جنگ به روزهای سختی رسیده بود و تعداد کشته‌ها رو به فزونی گذاشته بود. به کمیل گفتم: ] 🔻نزد معاویه برو و این پیغام را به او برسان: تورا به طاعت و همراهی با جماعت فراخواندیم؛ ولی تو امتناع ورزیدی! اکنون که جنگ و کشتار در میان امت رو به فزونی گذاشته است، تو خود برای مبارزه با من به میدان بیا، تا مردم از این همه سختی‌ها و مصیبت‌ها رهایی یابند. 🔻[ معاویه در این‌باره با یارانش مشورت کرد‌ و همگی‌ وی را از آمدن‌ به میدان منع کردند؛ فقط عمروبن‌عاص بود‌ که‌ او را به این کار تشویق کرد! معاویه به کمیل پاسخی نداد. بر بلندی مُشرف به خیمهٔ معاویه رفتم. معاویه بُسر‌بن‌أرطاة را به مقابله با من فرستاد تا بتواند معرکه را ترک کند؛ اما بُسر نیز با آشکار‌کردن عورتش توانست جانش را نجات دهد. در این هنگام بود که خطاب به لشکریان شام گفتم: ] 🔻اي مردم شام، به خدا سوگند، ما دربارهٔ هیچ امتی نشنیده‌ایم که به پیامبری ایمان آورده باشند و پس از آن با اهل‌بیت آن پیامبر بجنگند، مگر شما مردم! 🔸سخنی موجب شادمانی 🔻[ یکی از بزرگان لشکر معاویه به نام ابرهة‌بن‌صباح خطاب به مردم یمن گفت: وای بر شما ای جماعت اهل‌یمن! به خدا سوگند، گمان می‌کنم نابودی شما رقم خورده است! دریغ از شما! میدان را برای این دو مرد خالی بگذارید تا با هم تن‌به‌تن بجنگند. هر یک در این نبرد پیروز شد، ما همگی به او می‌پیوندیم. وقتی این خبر به من رسید، گفتم: ] 🔻ابرهة‌بن‌صباح سخنی نیکو گفته است. به خدا سوگند، از آن لحظه که به سرزمین شام وارد شده‌ام، هیچ سخنی بیش از این موجب شادمانی من نشده است. [ ولی معاویه با شنیدن این خبر گفت که ابرهه عقلش را از دست داده و مجنون شده است. قضاوت اهل شام این بود: ابرهه در دین و رأی و شدت عمل از همهٔ ما برتر است؛ ولی معاویه جرأت جنگ تن‌به‌تن با علی را ندارد. ] 📚منابع: ۱. وقعة‌صفّين، ص۲۲۳ ۲. شیخ مفید، الأمالی، مجلس۲۷،ح۱۳، ص۱۰ ۳. نهج البلاغه، نامه۱۰، ص۳۷۰ ۴. تذکرة‌الخواص، ص۹۰ ۵. أنساب‌الااشراف، ج۲، ص۳۰۳ ۶. الامامةوالسیاسة، ج۱، ص۱۲۶ ۷. الفتوح‌، ج۱، ص۳۴۲ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @Tanha_sfahan
تنها مسیر استان اصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرالمومنین علی (علیه السلام) به صورت د
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و چهلم ✳️ شهادت عمار یاسر 🔸چه‌ خوب‌ برادری و چه خوب‌دوستی 🔻[در یکی از روزهای سخت صفین ، عمار، صحابی بزرگ رسول خدا صلی الله علیه و آله ، اجازهٔ رفتن به میدان خواست و گفت: ای برادر رسول خدا ، آیا به من اجازهٔ رفتن به میدان نبرد می‌دهی؟ از او خواستم که مقداری درنگ کند. ساعتی بعد درخواستش را تکرار کرد و بازهم خواستم مقداری درنگ کند. بار سوم اجازه خواست. اشک از چشمانم جاری شد و عمار که گریهٔ مرا دید، عرض کرد: یا امیرالمؤمنین، اکنون همان روزی فرا رسیده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله برایم توصیف کرده بود! از اسب پیاده شدم و عمار را در بغل گرفتم و صورتش را بوسیدم و گفتم: ] 🔻ای ابایقظان، خدایت از طرف خود و پیامبرش به تو پاداش نیکو دهد. چه خوب برادری و چه خوب دوستی بودی! 🔻[ هردو گریستیم و عمار چنین گفت: اى امیرالمؤمنین، به خدا سوگند، من با آگاهی و بصیرت از تو پیروی کردم؛ زیرا از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که در روز خیبر می‌فرمود: « ای عمار، پس از من فتنه‌ای خواهد آمد. در آن هنگام، پیرو علی و حزب او باش؛ زیرا علی با حق و حق با علی است و تو بعد از من با ناکثین و قاسطین جنگ خواهی کرد.» ای امیرالمؤمنین، خداوند به تو بهترین پاداش را عطا فرماید. به راستی که حق را ادا کردی و به خوبی حق را رساندی و برای امت خیر‌خواهی کردی. 🔻عمار سوار شد و به میدان رفت. در حین جنگ، جرعهٔ آبی خواست که به جای آب، جرعه‌ای شیر به او دادند و او به یاد سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله افتاد که به وی فرموده بود: «آخرین توشهٔ تو از دنیا جرعه‌ای شیر خواهد بود!» عمار حمله کرد و پس از این که چند تن از نیروهای دشمن را بر خاک افکند، به شهادت رسید. 🔻 هنگام شب که در میان پیکر شهدا قدم می‌زدم ، به پیکر عمار رسیدم. سر او را بر روی پایم گذاشتم و همینطور که اشک می‌ریختم، چنین سرودم: ] ای مرگ ، چقدر تحمل جدایی و دوری دوستان؟ تو که برای دوستان ، دوستی باقی نگذاشتی! می بینم که دوستان را خوب می‌شناسی با دقت و شناخت سراغ آنان می‌روی و گلچین می‌کنی! 🔸بهشت گوارایش باد! 🔻[ صبح به همراه یارانم کنار پیکر خونین عمار حاضر شدیم و در وصف او سخنانی بر زبان آوردم: ] { إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ } (ما از آنِ خداییم و به سوی او باز می‌گردیم.) اگر کسی در شهادت عمار مصیبت‌زده و داغدار نباشد ، هیچ سهمی از اسلام ندارد! خداوند عمار را رحمت کند در آن روزی که برای حشر برانگیخته می‌شود و نیز رحمت کند در روزی که از او سؤال می‌کنند! 🔻به خدا سوگند، عمار یاسر موقعیت خاصی داشت. هرگاه سه نفر از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله را نام می‌بردند ، به یقین عمار نفر چهارم بود و هرگاه چهار نفر را نام می‌بردند ، عمار نفر پنجم بود. نه یک بار و نه دو بار و نه سه بار ، بلکه بارها از زبان رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدیم که بر بهشتی بودن عمار تأکید کردند. پس بهشت بر او گوارا باد! او همراه حق بود که به شهادت رسید. حق نیز همراه وی بود و هر جا می‌رفت، حق نیز با او همراهی می‌کرد. تردیدی نیست که قاتل عمار و کسانی که پیکر او را عریان کردند و کسانی که به وی اهانت روا داشتند ، همگی اهل آتش‌اند. 🔻[ جلو ایستادم و یارانم پشت سر من ایستادند و نماز را بر پیکر عمار خواندیم و سپس او را به خاک سپردیم. ] 🔸تزویر معاویه با سپاهیانش 🔻[ پس از شهادت عمار ، در میان سپاهیان شام اختلاف افتاد؛ زیرا که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده بودند: «‌ای عمار، تو را گروه متجاوز و ظالم خواهند کشت.» معاویه برای توجیه سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: هر کسی که عمار را به جنگ آورده، قاتلش نیز هم اوست! هنگامی که این توجیه غلط را شنیدم ، در پاسخ وی گفتم: ] 🔻آیا رسول خدا صلی الله علیه وآله نیز قاتل حمزه است؟! مگر نه این که رسول خدا صلی الله علیه و آله او را به جنگ آورده بود؟! 📚منابع: ۱. کفایة‌الأثر، ص۱۲۲ ۲. سوره بقره، آیه ۱۵۶ ۳. الطبقات‌الکبری، ج۳، ص۲۶۲ ۴. تذکرة‌الخواص، ص۹۳ ۵. کشف‌الغمه ،ج۱‌ ، ص۲۶۰ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @Tanha_sfahan
تنها مسیر استان اصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت دا
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام ) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد‌ و‌ چهل‌و‌یکم ✳️ پاسخ به نامه‌های معاویه برای نجات از جنگ 🔶 من، استوار بر یقین [ کار جنگ برای معاویه سخت شده بود و خود را در آستانه شکست می‌دید. برایم نامه‌هایی نوشت؛ درخواست‌ها، ادّعاها و خواسته‌های غیر معقولی داشت که لازم بود به آنها پاسخ دهم! 🔻در یکی از نامه‌ها که با مشورت عمرو‌بن‌عاص نوشته بود، اظهار کرده بود که اگر تو و من می‌دانستیم که جنگ صفین چه مصائبی خواهد داشت، درگیر جنگ نمی‌شدیم! همچنین از هراس خود و من از مرگ گفته بود. من در پاسخ گفتم: ] 🔻بدان که من اگر در راه خدا کشته شوم و سپس به این جهان به زندگی بازگردم و هفتاد بار این کشته‌شدن و بازگشتن تکرار شود، به‌ هیچ‌وجه از شدت عمل در راه خدا و جهاد با دشمنان خدا دست برنمی‌دارم. 🔻درباره اینکه در نامه‌ات حکمرانی شام را درخواست کرده‌ای، من چیزی را که دیروز به تو ندادم، امروز نیز حتماً به تو نخواهم داد. 🔶 نزد من جز شمشیر، برای تو نیست 🔻[ معاویه در نامه دیگری، با ظاهر زیبای کلمات در مقام پند‌واندرز من درآمده بود و زبان به نصایح گشوده بود. من در پاسخ به او که در انتهای نامه‌اش خواستار خاموشی آتش جنگ بود، این آیه را نوشتم: ] «فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّهِ» (با گروه متجاوز پیکارکنید تا به فرمان خدا بازگردد.) 🔻ما به هر دو گروه نگریستیم و گروه متجاوز را گروهی یافتیم که تو در میان آنان هستی؛ زیرا بیعت من در مدینه برای تو نیز که در شام بودی الزام‌آور بود. همان‌گونه که وقتی مردم در مدینه با عثمان بیعت کردند، آن بیعت نیز بر تو الزام‌آور بود و تو در آن هنگام از طرف عمر، استانداری شام را بر عهده داشتی؛ و همان گونه که بیعت عمر بر برادر تو الزام‌آور بود که از طرف ابوبکر استاندار شام بود. 🔻پس در جایگاه حقیر خویش توقف کن و از حدود خویش تجاوز مکن. از لباس گمراهی خویش بیرون آی و آنچه برای تو فایده‌ای ندارد رها ساز؛ زیرا نزد من جز شمشیر‌، برای تو چیز دیگری یافت نمی شود، تا روزی که در نهایتِ ذلّت در برابر خداوند تسلیم شوی و برخلاف میل خود، بیعت را بپذیری. والسلام. 🔸چه ژرف در هوا و هوس‌ها فرو رفته‌ای! [ در پاسخ به نامه دیگری که درخواست پایان دادن به جنگ و ابقای در زمامداری شام را داشت، به وی نوشتم: ] 🔻اینکه گفته‌ای تو را عمر به استانداری شام منصوب کرده است، پاسخش این است که خود عمر کسانی را از مسئولیت‌ها عزل کرد که قبل از او ابوبکر منصوبشان کرده بود. عثمان نیز کسانی را عزل کرد که عمر منصوبشان کرده بود. فلسفه تعیین امام برای مردم همین است که صلاح امت را تشخیص دهد و بنابر مصلحت‌ها تصمیم بگیرد. برخی مصلحت‌ها برای زمامداران قبل روشن بود و برخی نیز برای آنها مخفی مانده بود و کارهای جدیدی نیز پیش می‌آید که لازم است امام تصمیم دیگری بگیرد و البته هر زمامداری نیز نظری و اجتهادی دارد. سبحان الله، تو تا چه اندازه پیرو هوس‌ها و هواهای بدعت‌آمیز خود هستی و چه گران سرگردانی شده ای! 📚 منابع: ۱. وقعة‌صفین، ص۴۷۰ ۲. کتاب سلیم بن قیس، ح۳۴، ص۸۰۹ ۳. ألإمامة و السیاسة، ج۱ ، ص۱۳۸ ۴. قرآن‌کریم، سوره حجرات، آیه۹ ۵. شرح نهج‌البلاغة‌، ج۱۴ ، ص۴۲ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @Tanha_sfahan
تنها مسیر استان اصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام ) به صورت د
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و چهل‌ و‌ دوم ✳️ در آستانه پیروزی قطعی 🔸نفس‌های آخر لشکر معاویه [ در "لیله الهریر" در جمع یارانم خطبه‌ای ایراد کردم و به آنان گفتم: ] 🔻ای مردم، کار بر شما و بر دشمن شما بدین‌جا رسیده است که می‌بینید‌: جز نفس‌های پایانی از دشمن باقی نمانده است. از همان آغاز کارها می‌توان به سرانجامش پی برد. اگر دشمنان شما تاکنون ایستادگی داشتند، به دلیل انگیزه‌ٔ دینی نبود و برای همین است که در آستانهٔ شکست قرار دارند و من فردا، صبحگاهان، بر آنان خواهم تاخت تا کار جنگ را یکسره کنم و آنان را در پیشگاه خداوند به محاکمه کشانم. 🔸كيست كه جان‌‌فشانی کند؟! 🔻[ صبح پنجشنبه و در هنگام طلوع آفتاب، زره رسول خدا صلی الله علیه و آله را بر تن کردم و عمامهٔ آن حضرت را بر سر گذاشتم و شمشیر رسول خدا صلی الله علیه و آله را در دست گرفته و بر اسب آن بزرگوار سوار شدم و خطاب به یارانم گفتم: ] 🔻ای مردم، کیست که جان خویش را برای نتایج ارزنده‌ای که امروز حاصل خواهد شد، ایثار کند؟ امروز پایهٔ روزهای بعد است و روزهای دیگر با امروز اعتبار خواهند یافت. آری، به خدا سوگند، اگر حدود الهی تعطیل نمی‌شد، حق‌ها باطل نمی‌گشت، ظالمان به پیروزی نمی‌رسیدند و اهداف شیطان برتری نمی‌یافت، هرگز آسایش زندگی را از دست نمی‌دادیم و وارد میدان‌های سخت بلا نمی‌شدیم. اکنون که وارد این میدان شده‌ایم، بدانید که اگر حنا رنگ موی زنان است، خون نیز رنگ محاسن مردان به شمار می رود و در میان کارهایی که عاقبت خیر دارد، هیچ کاری بهتر است از صبر و ایستادگی نیست. 🔻بدانید این کینه‌هایی که در دل‌های این قوم موج می‌زند، همان کینه‌های باقی‌مانده از جنگ بدر و احد است و کینه‌های جاهلی است که در قلب غافل معاویه به جوش آمده است و او را به انتقام‌جویی خون‌های فرزندان عبدشمس فرا‌می‌خواند. { فَقاتِلوا أَئِمَّةَ الكُفرِ ۙ إِنَّهُم لا أَيمانَ لَهُم لَعَلَّهُم يَنتَهونَ} (پس با پیشوایان کفر، پیکار کنید، چرا که آن‌ها پیمانی ندارند؛ شاید دست بردارند!) 🔻[یارانم که مهاجر و انصار در بین آنان فراوان بودند، پاسخ دادند: ای امیرالمؤمنین، تا این ساعت با یقین و بصیرت به حقانیت راه تو همراهت جنگیده‌ایم و هم اکنون نیز با شهادت عمار یاسر بر بصیرت و یقین ما افزوده شده است. همگی پشت سر تو ایستاده‌ایم، تو را امام خود می‌دانیم و آماده اطاعت از فرمان تو هستیم.] 🔸کیست که با خدا معامله کند؟ 🔻[در حالی که سوار بر اسب رسول خدا صلی الله علیه و آله بودم، در مقابل صفوف لشکر حرکت کردم و خطاب به آنان گفتم: ] ای مردم، کیست که جان خویش را با خدا معامله و سود آن را کسب کند؟... 🔻[بیش از ده‌هزار نفر از لشکریانم، در حالی که شمشیر‌هایشان را بر روی دوششان گذاشته بودند، برای حمله به دشمن اعلام آمادگی کردند و به صورت دسته‌جمعی حمله ور شدند. این حمله چنان شدید بود که تمام صفوف لشکر شام را در هم ریخت و تا نزدیکی خیمه فرماندهی آنان کشیده شد. ] 🔸خدارا، خدارا، مراقب زنان و فرزندان باشید 🔻[ یارانم از چهار سو لشکر شام را به محاصره در آورده بودند و همچنان که بر طبل‌ها می‌کوبیدند، شعار "علی‌ُّالمنصور" سر می‌دادند. در این‌ هنگام سر به آسمان بلند کردم و با خدای خویش چنین مناجات کردم: ] 🔻بارالها، گام‌ها به آستان تو راه افتاده‌اند، دلها به سوی تو پر کشیده‌اند، دست‌ها به سوی تو بلند هستند، گردن‌ها به سوی تو کشیده شده‌اند، نیازمندی‌ها از تو خواسته می‌شوند و چشم‌ها به درگاه تو خیره‌اند. پروردگارا میان ما و قوم ما به حق راهی بگشا که تو بهترین راهگشایان هستی. 🔻[ و در حالی که خودم نیز در حملات شرکت می‌کردم ، خطاب به یارانم تذکر می‌دادم: ] شما را به خدا سوگند می‌دهم که مراقب زنان و فرزندان باشید. 🔸اگر بهشت می‌خواهید، منتظر چه هستید؟ 🔻[ آفتاب در حال غروب‌کردن بود و وقت نماز می‌گذشت؛ ولی جنگ با شدت تمام در جریان بود. مهاجران و انصار را خطاب کردم و فریاد برآوردم: ] 🔻در چنین روزی گریختن از جنگ به منزله بازگشت از حق و روی‌گردانی از دین اسلام است. آیا نشنیده‌اید که خداوند متعال می‌فرماید: { وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّىٰ نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنْكُمْ وَالصَّابِرِينَ وَنَبْلُوَ أَخْبَارَكُمْ} (ما همهٔ شما را قطعاً می‌آزماییم تا معلوم شود مجاهدان واقعی و صابران از میان شما کیان‌اند و اخبار شما را بیازماییم !) اگر بهشت می‌خواهید، منتظر چه هستید؟ 📚منابع: ۱. وقعة‌صفّین، ص۴۷۶ ۲. سوره توبه، آیه‌۱۲ ۳. الفتوح، ج۱ ، ص۴۰۷ ۴. مناقب‌آل‌ابی‌طالب، ج۳, ص۱۸۰ ۵.مروج الذهب، ج۲, ص۴۲۸ ۶. سوره محمد، آیه۳۱ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @Tanha_sfaha
تنها مسیر استان اصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به صورت داست
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و چهل‌ و‌ سوم ❇️ دوران حکمیت ✳️ قرآن بر سر نیزه‌ها 🔹پروردگارا، تو خود می‌دانی که این قوم به دنبال قرآن نیستند! 🔻[ جنگ تا پاسی از لیلة‌الهریر ادامه داشت و شکست معاویه قطعی شد. میدان جنگ بعد از نیمه‌های شب آرام گرفت؛ اما با روشن شدن سپیده، سپاهیان ما با صحنه جدیدی روبه‌رو شدند. لشکر شام از آرایش نظامی خارج شده بود و بر بالای نیزه‌ها قرآن‌های بزرگ دیده می‌شدند که با طناب‌ها محکم بسته شده بودند. سخن‌گویانی از لشکر شام با صدای بلند می‌گفتند: ای جماعت عرب، شما را به خدا قسم می‌دهیم که به زنان و دختران خویش رحم کنید. اگر شما نابود شوید، فردا چه کسی در برابر بیگانگان خواهد ایستاد؟ دینتان را حفظ کنید. این کتاب خدا میان ما و شما داور باشد. بعد از نابود شدن اهل شام، مرزهای شام را چه کسانی محافظت خواهند کرد؟ و بعد از نابود شدن اهل عراق، چه کسانی مرزهای عراق را نگهداری کنند؟ با مشاهدهٔ قرآن‌هایی که بر بالای نیزه‌ها برافراشته شده‌ بود، گفتم: ] 🔻پروردگارا، تو خود می‌دانی که این قوم به دنبال قرآن نیستند. پس میان ما و آنان داوری کن که تو داوری برحق و روشنگری! [ در این هنگام، در میان یارانم اختلاف پدید آمد. گروهی به ادامهٔ جنگ معتقد شدند و گروهی گفتند: در موقعیتی که ما را به حکم کتاب خدا فرامی‌خوانند، جنگ جایز نیست ! ] 🔹آنان برای شما دام گذاشته‌اند! 🔻[ به یارانم توضیح دادم: ] این، توطئه و نیرنگ است. آنها که اهل قرآن نیستند! [ اما اشعث پاسخ داد که آن‌ها ما را به سوی حق فرامی‌خوانند! به وی گفتم: ] 🔻آنان برای شما دام گذاشته‌اند و به دنبال منصرف‌کردن شما از جنگ هستند. آن‌ها شنیده‌اند که من در جنگ جمل قرآن را بلند کردم و خواستم قرآن بین ما و آن‌ها داوری کند، امروز همان کار را تکرار کرده‌اند؛ ولی اینان به دنبال آن چیزی نیستند که من در جنگ جمل در پی آن بودم. فریب ظاهر کارهای این‌ها را نخورید و برگردید به همان اهدافی که در جنگ داشتید و به ایستادگی خویش ادامه دهید. ای مردم، برگردید و همان راه خویش را پی بگیرید. به خدا سوگند، عمروبن‌عاصِ شیّاد به دنبال فریب دادن شماست. 🔹این، توطئه و نیرنگ است [ با پدید آمدن اختلاف در میان سپاهیانم، خطبه‌ای خواندم: ] 🔻بندگان خدا، من از هر کس دیگری به پذیرش حکم قرآن شایسته‌ترم؛ ولی معاویه و یارانش، اهل قرآن نیستند. من بهتر از شما ایشان را‌می‌شناسم. از کودکی با آنان همراه بوده‌ام و در بزرگسالی نیز با آنان ارتباط داشته‌ام. آنان شرورترین کودکان بودند و اکنون نیز شرورترین مردان‌اند. 🔻این شعاری که سر داده‌اند، سخن حق است؛ ولی اراده‌ای باطل از آن کرده‌اند... فقط به مدت یک ساعت، بازوان و کاسهٔ سر‌هایتان را در اختیار من قرار دهید، که اکنون حق به نقطهٔ حساس خود رسیده و چیزی نمانده است که ستمکاران در هم شکسته شوند. 🔻وای بر شما! این توطئه و نیرنگ است. آن‌ها اهل قرآن و در پی حکم قرآن نیستند. از خدا بترسید و با بصیرتی که داشتید به جنگ ادامه دهید. اگر سخن مرا نپذیرید، راه بر شما سخت خواهد شد و هنگامی پشیمان خواهید شد که دیگر برای شما سودی نداشته باشد. 🔻[بیست هزار نفر مسلح که غرق در سلاح و زره بودند و شمشیر بر دوش، جمع شدند. پیشانی‌های اینان بر اثر سجدهٔ زیاد سیاه شده بود. در صف اول آنان، گروهی از قاریان قرار داشتند که بعدها «خوارج» نامیده شدند. آنان مرا به نام امیرالمؤمنین خطاب نکردند و فقط گفتند: یا علی، اهل شام تو را به کتاب خداوند دعوت کرده‌اند. یا به آنان پاسخ مثبت می‌دهی یا همان‌گونه که عثمان را کشتیم، تو را نیز می‌کشیم! سوگند به خداوند، اگر نپذیری به آنچه می‌گوییم عمل خواهیم کرد! به آنان گفتم: ] 🔻وای بر شما! من نخستین کس بودم که به قرآن دعوت کردم و نخستین کسی بودم که دعوت قرآن را اجابت کردم و دربارهٔ کسی چون من این تصور نمی‌رود که مرا به حکم قرآن بخوانند و من به حکم قرآن رضایت ندهم. اصلاً جنگ ما با این قوم از ابتدا برای قرآن بود و می‌خواستیم آن‌ها حکم قرآن را بپذیرند و از معصیت خداوند و شکستن پیمان‌های الهی و بی‌اعتنایی به کتاب خدا دست بردارند. اما امروز به اطلاع شما می‌رسانم: بدانید که آنان خواستار عمل‌کردن به قرآن نیستند و درصدد فریب شما برآمده‌اند! 🔻[ آن‌ها بدون توجه به سخنان من، درخواست کردند مالک اشتر از میدان جنگ بازگردد. در آن موقع، مالک به نزدیکی خیمه فرماندهی معاویه رسیده بود! ] 📚منابع: ۱. وقعة‌صفین، ص۴۷۸ ۲. تاریخ‌ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۸ ۳. أنساب‌ الاشراف، ج۲، ص۳۲۳، ح۳۹۱ ۴. تذکرة‌ الخواص، ص۹۵ ۵. مروج‌ الذهب، ج۲، ص۴۳۳ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @Tanha_sfahan
تنها مسیر استان اصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت دا
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و چهل‌ و‌ چهارم ❇️ بازگرداندن مالک اشتر از میدان جنگ 🔹بازگرد که فتنه برخاسته است! 🔻[ بر اثر فشار شدید معترضان و طرف‌داران حَکمیت که خواهان بازگشت مالک اشتر از میدان جنگ بودند، به یزیدبن‌هانی دستور دادم: نزد مالک برو و دستور بازگشت از میدان را به وی ابلاغ کن. مالک در پاسخ وی گفته بود: اکنون زمان آن نیست که مرا از موقعیتم بازگردانی؛ زیرا امیدوارم خداوند پیروزی را نصیبم سازد. در کار من شتاب مکن. یزیدبن‌هانی برگشت و سخن مالک را نقل کرد. طرف‌داران حٓکمیت با کمال گستاخی گفتند: تو به مالک دستور ادامه جنگ داده‌ای! به آن‌ها گفتم: ] 🔻مگر ندیدید که من فرستادهٔ خود را نزد او فرستادم؟ مگر نه این‌است که من در برابر دیدگان شما با او سخن گفتم و شما خود شنیدید؟ [ آنها اظهار کردند: یا مالک را بازگردان یا اینکه تو را از خلافت عزل می‌کنیم! به یزیدبن‌هانی گفتم: ] 🔻ای یزید به مالک بگو: به نزد من بازگرد که فتنه برخاسته است. [ مالک اشتر که خود را در یک‌قدمی پیروزی نهایی می‌دید و از عمق فتنه‌ای که پدیدآمده بود خبر نداشت، از بازگشت امتناع می‌ورزد. ولی یزیدبن‌هانی به وی می‌گوید: آیا دوست داری که تو اینجا پیروز شوی و آنجا امیرالمؤمنین را در قرارگاهش تنها گذارند و به دشمن تسلیم کنند؟ مالک با شنیدن این سخن برگشت. با بازگشت مالک آن‌ها همگی شعار دادند: «امیرالمؤمنین حٓکمیت را پذیرفت». در آن موقع، من سر به زیر افکنده بودم و کلمه‌ای حرف نمی‌زدم! ] 🔹دیروز فرماندهٔ مؤمنان بودم و امروز فرمان‌بٓر شده‌ام! [ هنگامی که دیدم اکثریت سپاهیانم متمایل به توقف جنگ و علاقه‌مند به پذیرش حٓکمیت هستند، خطاب به آنان گفتم: ] 🔻همواره کار من با شما آن‌گونه که دوست داشتم پیش می‌رفت، تا اینکه جنگ آسیب‌هایی بر شما وارد کرد و مردان شما را برد. به خدا سوگند، فرق شما با دشمنانتان این بود که جنگ بر شما آسیب وارد کرد، ولی شما در آستانهٔ پیروزی قرار گرفتید و به دشمنانتان آسیب وارد کرد و آنها در آستانهٔ شکست قرار گرفتند. آری، صدمات جنگ برای دشمنان شما بسیار بیشتر و گزندش فراوان‌تر بود. 🔻آگاه باشید که من دیروز فرمانده و امیرمؤمنان بودم و امروز فرمان‌بٓر شده‌ام! دیروز در موقعیتی بودم که امر و نهی می‌کردم و امروز به من امر و نهی می‌کنند! چاره‌ای نیست. شما زندگی و بقا را دوست دارید و من نمی‌توانم شما را به آنچه خوش ندارید، اجبار کنم. 🔹از‌ این پس خون خواهید دوشید! [ در سخنرانی دیگری خطاب به سپاهیانم گفتم: ] 🔻اهل شام هیچ‌گاه به سوی حق بازنمی‌گردند و زیر بارِ عدالت و مساوات نمی‌روند، مگر آن که لشکری انبوه، پیاپی بر آن‌ها حمله آورد و سپاهی از پس سپاهی بر آن‌ها هجوم برد و اطراف سرزمینشان و زراعت‌هایشان زیر پای اسبان جنگی کوبیده‌ شود و از هر کران هدف تاخت‌وتاز قرار گیرند و احساس ناامنی کنند. چنین موقعیتی برای آنان فقط به دست رزمندگانی به‌وجود می‌آید که اهل صدق و راستی هستند و ایستادگی می‌کنند و از کشته شدن در راه خدا هراسی ندارند؛ بلکه هرچه بیشتر در راه خدا کشته دهند، برجدیت و قاطعیت آن‌ها می‌افزاید و اشتیاق آن‌ها را به ملاقات با خداوند بیشتر می‌کند. 🔻ما با رسول خدا صلی الله علیه و آله بودیم و با پدران و فرزندان و برادران و عموهای خویش در جنگ روبه‌رو می‌شدیم و آنان را می‌کشتیم و آن جنگ بر تسلیم و ایمان ما می‌افزود. خداوند صداقت ما را در جنگ دید، دشمن ما را خوار و زبون ساخت و پیروزی را نصیب ما کرد. به جان خودم سوگند، اگر ما همچون شما عمل می‌کردیم اساس دین برپا نمی‌شد و اسلام عزت و استیلا نمی‌یافت. به خدا سوگند، از این پس خون خواهید دوشید! این را که می‌گویم به خاطر بسپارید. 🔹می‌بینید یارانتان به مخالفت با شما برخاسته‌اند [ گروهی از یارانم که اهل بصیرت بودند و به حکمیت راضی نمی‌شدند به سراغم آمدند و تقاضا کردند که جنگ را ادامه دهیم. به آنان گفتم: ] 🔻ای قوم، می بینید که یارانتان به مخالفت با شما برخاسته‌اند و تعداد نفرات شما کمتر از آنان است. اگر شما جنگ را از سر بگیرید، برخورد آن‌ها با شما تندتر و شدیدتر از اهل شام خواهد بود و اگر آن‌ها با اهل شام متحد شوند و به جنگ شما بیایند، نابودی شما حتمی است. به خدا سوگند، من به این اتفاق راضی نبودم و تمایلی به آن نداشتم؛ ولی جانب اکثریت را گرفتم، چون نگران از بین‌رفتن شما بودم. 📚منابع: ۱. تاریخ طبری، ج۴، ص۳۵ ۲. الکامل، ج۳، ص۳۱۷ ۳. وقعة‌صفین، ص۴۹۰ ۴. ألاخبار‌الطوال، ص۱۹۰ ۵. الفصول‌المهمة، ص۹۵ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @Tanha_sfahan
تنها مسیر استان اصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت دا
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و چهل‌ و‌ پنجم ❇️ پاسخ به نامهٔ معاویه 🔹تو مرا به حکم قرآن فراخواندی و خود می‌دانی که اهل قرآن نیستی! 🔻[ با فروکش کردن شعله‌های جنگ، معاویه برایم نامه‌ای فرستاد که در آن نوشته بود: کار جنگ بین ما و شما به درازا کشید و هر یک از ما خود را در ادعایی که علیه دیگری دارد، برحق می‌داند و هیچ‌یک از ما حاضر به اطاعت از دیگری نیست و در این میان، مردم بسیاری کشته شدند. بیم آن دارم که در صورت ادامهٔ جنگ، افراد بیشتری نیز کشته شوند. به‌زودی دربارهٔ این حوادث بازخواست خواهیم شد و غیر از من و تو، کس دیگری به پای حساب کشیده نخواهد شد. آیا قبول داری کاری کنیم که در آن حیات و زندگی باشد، عذر موجهی برای ما درست کند، صلاح امت در آن باشد، مانع ریخته‌شدن خون‌ها شود، الفت دینی ایجاد کند و کینه‌ها و فتنه‌ها را بزداید؟ پیشنهاد این است که دو نفر نماینده و داور در بین ما و شما حٓکمیت کنند: یکی از یاران من و دیگری از یاران تو. آن دو براساس کتاب خدا حکم کنند. خیر من و تو در این پیشنهاد است و تنها راه رهایی از این فتنه‌ها پذیرش آن است. دربارهٔ این پیشنهاد، تقوای الهی را در نظر بگیر و به حکم قرآن رضایت بده، اگر اهل قرآن هستی. والسلام. در پاسخ وی نوشتم: ] 🔻از بندهٔ خدا علی، امیرالمؤمنین، به معاویة‌ابن‌ابی‌سفیان اما بعد، برترین چیزی که شایسته است آدمی خود را بدان مشغول سازد، چیزی است که رفتارش را نیکو سازد و موجب فضیلت شود و از عیب و نقص دورش کند. ستمگری و دروغ‌گویی موجب تباهی دین و دنیای آدمی است و کاستی‌های او را نزد عیب‌جویان آشکار می‌کند، آن‌چنان که از یافتن راه چاره درمی‌ماند. 🔻پس مراقب مکر دنیا باش که پس از رسیدن به هر چیزی از دنیا، شادی و خوش‌حالی در آن وجود ندارد؛ ضمن‌اینکه می‌دانی امکان دسترسی به آنچه از دست‌رفته‌است نداری. گروهی مطلب باطلی را به خدا نسبت دادند و خداوند آنان را تکذیب کرد و پس از آنکه اندک‌ مهلتی به آنان داد، گرفتار عذابی سخت کرد. 🔻پس بترس از آن روز! هرکس عاقبتی پسندیده دارد، خشنود است و هرکس زمام خویش به دست شیطان داده و برای رهایی خود به ستیزه با او برنخاسته و فریب دنیا را خورده و بدان دل‌ بسته است، پشیمان خواهد بود. 🔻تو مرا به حکم قرآن فراخواندی و خود می‌دانی که اهل قرآن نیستی و در پی داوری قرآن هم نیستی! و ما از خداوند یاری می‌خواهیم و حکم قرآن را گردن می‌نهیم و نه درخواست تو را. هر کس حکم قرآن را گردن ننهد، به گمراهی در بیراهه‌های دور گرفتار آید. والسلام. 🔹این‌گونه به دنیا اطمینان مکن که سخت فریبنده است! [ نامه‌ای هم به عمروبن‌عاص نوشتم و او را موعظه کردم: ] 🔻اما بعد، حقیقت دنیا چنان است که آدمی را فقط مشغول خود می‌سازد و فرصتی برای توجه به غیر آن باقی نمی‌گذارد و دنیا این‌گونه است که آدمی به هر مقداری از آن دست یابد، باز هم فزون‌تر می‌خواهد و حریص‌تر می‌شود! اهل دنیا با داشتن هر مقداری از دنیا، هرگز احساس بی‌نیازی نمی‌کنند و البته پایان همه جمع‌کردن‌ها و دست یافتن‌ها جدایی است. خوشبخت کسی است که از سرنوشت دیگران درس بگیرد. ای اباعبداللّٰه، اجر خویش را نابود مکن و با معاویه در راه باطلش همراه مباش! 🔻[ او در پاسخ من نوشت: اما بعد، آنچه امروز موجب صلاح امور و الفت بین ماست، بازگشت به‌سوی حق است. ما قرآن را در میان خود داور قرار داده و حکم آن را پذیرفته‌ایم و بهتر است هر کسی خود را آمادهٔ پذیرش داوری قرآن کند، تا مردم پس از این همه جنگ و کشمکش، عذر او را قبول کنند! والسلام. و من به او پاسخ دادم: ] 🔻اما بعد، بدان دنیایی که چنین دل‌بسته آن شده‌ای و در برابر آن از خود بی‌خود گشته‌ای و بدان تکیه و اعتماد کرده‌ای، به تو پشت خواهد کرد و از تو جدا خواهد شد! پس این‌گونه به دنیا اطمینان مکن که سخت فریبنده است. اگر از گذشته درس بگیری، می‌توانی آینده‌ات را حفظ کنی و از موعظه‌ها بهره ببری. والسلام. 📚منابع: ۱. وقعة‌صفین، ص۴۹۳ ۲. الأخبار‌ الطوال، ص۱۹۱ ۳. الفتوح، ج۱، ص۴۲۴ ۴. شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۲۵ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @Tanha_sfahan
تنها مسیر استان اصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت دا
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و چهل و ششم ❇️ انتخاب اجباری ابوموسی اشعری 🔸من به حکمیت ابوموسی راضی نیستم! [ قاریان قرآن از اهل عراق و اهل شام در میان دو صف لشکریان قرار گرفتند و به قرائت قرآن و بحث در آیات آن پرداختند و همگی خود را به حکم قرآن ملتزم دانستند. اهل شام گفتند: ما عمرو‌بن‌عاص را برای نمایندگی خود در این حکمیت انتخاب کردیم. اشعث و آن دسته از قاریان قرآن که بعدها خوارج شدند، گفتند: ما هم ابوموسی اشعری را به نمایندگی خود در حکمیت انتخاب برگزیدیم! من به آنان گفتم: ] 🔻من به حٓکمیت ابوموسی راضی نیستم و مصلحت نمی‌دانم که چنین مسئولیتی بر عهدهٔ وی گذاشته شود! [ اشعث و چند تن دیگر به همراه قاریان قرآن اصرار ورزیدند که ما به غیر او رضایت نمی‌دهیم؛ زیرا قبل از اینکه در این مصیبت‌ها واقع شویم، او ما را برحذر داشته بود! به آنان پاسخ دادم: ] 🔻من به این انتخاب راضی نیستم. ابوموسی کسی است که از من جدا شده بود و مردم را از همراهی با من باز می‌داشت. او حتی مدتی گریخت تا اینکه من پس از چند ماه به او امان دادم! ولی ابن‌عباس را برای این کار شایسته می‌دانم. [ پاسخ آنها شگفت آور بود! گفتند: به خدا سوگند، ما بین تو و ابن‌عباس فرقی نمی‌بینیم ما به دنبال مردی هستیم که نظرش به تو و معاویه یکسان باشد و به هیچ‌یک از شما دو نفر نزدیک‌تر از دیگری نباشد! به آنها پیشنهاد کردم: ] 🔻من مالک اشتر را برای این کار برمی‌گزینم. [ این بار نیز اشعث مخالفت کرد و گفت همین "اشتر" است که زمین را بر ما تنگ کرده و همه آتش‌ها از ناحیهٔ او افروخته شده است! چرا ما باید تحت امر اشتر باشیم؟ او فقط به‌دنبال این است که شمشیر برکشیم و بریکدیگر بتازیم تا خواست تو و او واقع شود! ] 🔸عبدالله‌بن عباس را برگزینید [ به سپاهیانم گفتم: ] 🔻معاویه برای این کار حتماً معتمدترین و موثق‌ترین فرد را انتخاب می‌کند و او کسی جز عمرو‌بن‌عاص نیست؛ زیرا معاویه به رأی او اطمینان کامل دارد. مصلحت نیست که در مقابل او که از قریش است، فرد دیگری غیر از قریش انتخاب شود. پس شما هم عبدالله‌بن‌عباس را برگزینید و وی را در مقابل عمرو‌بن‌عاص قرار دهید؛ زیرا توانایی عبدالله به قدری است که هر گرهی را عمرو ببندد، او از گشودنش درمانده نشود و گرهی نیست که عمرو بگشاید و عبدالله از بستنش عاجز بماند و هر امری که عمرو محکمش کند، عبدالله توان سست کردن آن را دارد و هرچه او تضعیف کند، عبدالله می‌تواند تقویتش کند. [ اشعث پاسخ داد: نه، به خدا سوگند، تا برپایی قیامت در میان ما، دو تن از قبیله "مُضَر" داوری نخواهند کرد. اگر معاویه مردی از قبیله "مُضَر" را انتخاب کرده است، تو نیز مردی از اهل یمن را انتخاب کن! به او گفتم: ] 🔻 من نگرانم که فرد منتخب شما که اهل یمن است، فریب بخورد؛ زیرا عمرو فردی است که هرگاه به دنبال هوای نفس خویش باشد، هرگز خدا را در نظر نمی‌گیرد. [ اما اشعث پاسخ داد: به خدا سوگند، آنچه برای ما اهمیت دارد، این است که نماینده ما اهل یمن باشد؛ حتی اگر حکمی که صادر می‌کند، در برخی مواقع ناخوشایند ما باشد؛ اما اگر هر دو مُضَری باشند و حکمشان نیز به نفع ما باشد، ما نمی‌پسندیم! از آنان پرسیدم: ] 🔻آیا از پذیرفتن کسی جز ابوموسی امتناع می‌ورزید؟ [ گفتند: آری، من نیز گفتم: ] 🔻پس هرچه خواهید انجام دهید. 📚منابع: ۱. وقعة صفین، ص۴۹۹ ۲. أنساب الاشراف، ج۲، ص۳۳۳ ۳. تاریخ طبری، ج۴، ص۳۶ ۴. مروج الذهب، ج۲، ص۴۳۴ ۵. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۹ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @Tanha_sfahan
تنها مسیر استان اصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت دا
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمومنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و چهل و هفتم 🔸در انتخاب داور مخالفت نکنید [ برای چندمین بار سپاهیان را نصیحت کردم و موقعیت حساس تصمیم‌گیری را برایشان توضیح دادم: ] 🔻در مورد خصوصیات اهل شام؛ که مردمی درشت خوی و پست و رذل و بردگانی فرومایه هستند و از گروه‌های مختلفی ترکیب یافته‌اند و باید با احکام و آداب آشنا شوند و دانش را فرا گیرند، توضیحاتی دادم. 🔻مجدداً عبدالله‌بن‌عباس را برای رودر‌رویی با عمرو‌بن‌عاص، به آنها پیشنهاد کردم و اینکه باید از فرصت ها خوب بهره ببرند و مرزهای دوردست کشور اسلامی را حفظ کنند. برای آنها یادآور شدم که ابوموسی در مقابل فریب‌کاری‌های عمرو، ناتوان و ضعیف است و از عهده این کار بر‌نمی‌آید و توان لازم را ندارد. ولی عبدالله‌بن‌عباس بر این کار تواناست. 🔻[ اما اشعث و یارانش نپذیرفتند و با نمایندگی مالک اشتر نیز مخالفت کردند! ] ❇️ نوشتن معاهده حکمیت 🔸تکرار تاریخ پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله برای من! [ هنگامی که متن معاهده نوشته می‌شد، نویسنده در ابتدای آن، نام مرا با عنوان امیرالمؤمنین نوشت و معاویه اعتراض کرد که اگر من او را امیرالمومنین می‌دانستم، با او نمی‌جنگیدم. به من مراجعه کردند و من گفتم عبارت امیرالمؤمنین را حذف کنید! احنف اصرار کرد که کلمه امیرالمؤمنین بماند، حتی اگر به جنگ جدیدی منجر شود؛ ولی اشعث به مخالفت با احنف برخاست. به آنها گفتم: ] 🔻لا اله الّا الله و الله اکبر. آنچه برای رسول خدا صلی الله علیه وآله اتفاق افتاده است، برای من نیز تکرار می‌شود! 🔻به خدا سوگند، همین ماجرا به دست من در صلح "حُدَیبیه" اتفاق افتاد، آنگاه که با خط خود نوشتم: این پیمانی است که محمّد، رسول خدا، و سهیل‌بن‌عمرو بر اساس آن مصالحه می‌کنند. سهیل گفت: من با عهد‌نامه‌ای که در آن خود را رسول خدا نامیده‌ای موافقت نمی‌کنم؛ زیرا اگر تو را فرستاده خدا می‌دانستم، با تو نمی‌جنگیدم و اگر بپذیرم که تو پیامبر خدایی و در عین حال مانع از طواف تو به خانه خدا شوم، از ستمکاران خواهم بود. بنویس" محمّد‌بن‌عبد‌الله" تا من نیز موافقت کنم. رسول خدا صلی الله علیه و آله به من فرمودند: " ای علی، من هم رسول خدایم و هم محمّد فرزند عبدالله هستم. اگر در این عهدنامه نوشته شود "محمّد فرزند عبدالله"، رسالت مرا مخدوش نمی‌سازد؛ پس بنویس: محمّد فرزند عبدالله." 🔻آن روز من در‌ این‌باره با مشرکان بحث و گفت‌وگو کردم و امروز نیز همانند آن روز برای فرزندان آنان می‌نویسم، مانند آنکه رسول خدا صلی الله علیه و آله برای پدران آنان نوشت. و این‌گونه تاریخ تکرار می‌شود. [ عمرو‌بن‌عاص از شنیدن این خاطره ناراحت شد و گفت: سبحان‌الله، تو با این تمثیل ما را به کافران تشبیه می‌کنی، حال آنکه ما از مؤمنان هستیم! به وی گفتم: ] 🔻ای پسر نابغه( "نابغه"، نام مادر عمرو است که به بدنامی شهره بود)، تو در کدام موقعیت، دوست کافران و بدخواه مسلمانان نبودی؟ تو شبیه مادرت هستی که تو را زاده است! [ عمرو برخاست و گفت: به خدا سوگند، از این پس هرگز در مجلسی با تو در یک جا نخواهم نشست. من نیز در پاسخش گفتم: ] 🔻به خدا سوگند، امیدوارم خداوند مجلس مرا از وجود تو و امثال تو تطهیر کند. 📚منابع: ۱. نهج البلاغه، خطبه ۲۳۸ ۲. الفصول المهمة، ص۹۶ ۳. الامامة و السیاسة، ص۱۵۱ ۴. الکامل، ج۳، ص۳۲۰ ۵. تاریخ طبری، ج۴ ص۳۷ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @Tanha_sfahan
تنها مسیر استان اصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمومنین علی (علیه السلام) به صورت دا
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و چهل و هشتم 🔸مالک اشتر خلاف رأی من گام بر‌نمی‌دارد [ پس از نوشته‌شدن معاهده، مطرح شد که مالک اشتر به آنچه نوشته شده، راضی نیست و به ادامه جنگ معتقد است. گفتم: ] 🔻نه، چنین نیست. هنگامی که من راضی شدم، مالک اشتر نیز راضی می‌شود و اکنون من و شما همگی به این امر رضایت داده‌ایم و مصلحت نیست پس از رضایت، از پیمان خویش بازگردیم و بعد از آنکه اقرار به پذیرش کرده‌ایم، به دنبال تغییر و تبدیل در آن باشیم؛ مگر آنکه نافرمانی خداوند پیش آید و بر خلاف کتاب خداوند حکمی صادر شود. 🔻اما اینکه می‌گویند مالک اشتر فرمان مرا ترک می‌کند و بر خلاف من موضع می‌گیرد، چنین نیست. او فردی نیست که از فرمان من سرپیچی کند. من از بابت او نگرانی ندارم و آرزو می‌کنم ای کاش در میان شما دو تن همانند او بود! کاش در میان شما حتّی یک تن مانند او بود که مثل او درباره دشمن می‌اندیشید! اگر چنین بود، بار گران مسئولیت شما بر دوش من سبک می‌شد و به اصلاحِ کج‌روی‌های شما امیدوار می‌شدم! درباره این عهدنامه باید بگویم که برای حفظ منافع شما، آن را محکم و استوار کرده‌ایم و امیدوارم که راه را گم نکنید، ان‌شاء‌ الله رب‌العالمین. 🔸پیمان نخواهیم شکست [ سلیمان‌بن صُرَد با صورت مجروحش نزد من آمد. با دیدن وی گفتم: ] «فَمِنْهُم مَّن قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند [ و به شهادت رسیدند ] و بعضی دیگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند». به راستی که تو از این منتظران هستی و از جمله کسانی به شمار می‌روی که پیمان خویش را دگرگون نکرده‌اند. 🔻[ سلیمان گفت: یا امیرالمؤمنین، اگر یاورانی داشتم، هرگز این عهدنامه نوشته نمی‌شد. به خدا سوگند، به میان مردم رفتم و تلاش کردم آنان را به همان عهد اولیه بازگردانم؛ ولی بسیار اندک یافتم کسانی را که در آنها امیدی به خیر باشد. در این هنگام محرز‌بن‌جریش پرسید: ای امیرالمؤمنین، آیا راهی برای بازگشت از این عهدنامه وجود دارد؟ به خدا سوگند، می‌ترسم عاقبت این کار ذلّت و خواری باشد. به او پاسخ دادم: ] آیا پس از آنکه پیمان را پذیرفته‌ایم، آن را نقض کنیم؟ چنین کاری جایز نیست. 🔸آن‌کس که فرمانش را اجرا نکنند، رأیی نخواهد داشت [ شنیدم که گروهی درباره من گفته‌اند: علی شجاع است، ولی از اسرار جنگ آگاهی ندارد! گفتم: ] 🔻خداوند پدرانشان را رحمت کند. آیا کسی آگاه‌تر و بابصیرت‌تر از من به جنگ وجود دارد؟ هنوز به بیست سالگی نرسیده بودم که وارد میدان نبرد شدم و اکنون از شصت سالگی گذشته‌ام. اما دریغ، آن کس که اطاعتش نکنند، رأیی نخواهد داشت. 📚منابع: ۱. وقعة صفین، ص۵۲۱ ۲. أنساب الاشراف، ج۲، ص۳۳۶ ۳. الإرشاد، ج۱، ص۲۶۹ ۴. سوره احزاب، آیه ۲۳ ۵. المعیار و الموازنة، ص۱۸۱ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @Tanha_sfahan
تنها مسیر استان اصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت دا
✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرالمومنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و چهل‌ و‌ نهم 🔸شما درد من شده‌اید [ یکی از سپاهیان برخاست و سؤال کرد: ما را از حٓکمیت نهی کردی، سپس پذیرفتی. ما نفهمیدیم کدام یک از این دو کار درست بود. دستم را بر دست دیگرم زدم و گفتم: ] 🔻این است سزای کسی که بیعت با امام خود را ترک گوید و پیمان بشکند. به خدا سوگند، هنگامی که شما را به جنگ فراخواندم، خوشایندتان نبود؛ ولی خداوند خیر شما را در آن قرار داده بود. اگر استقامت ورزیده بودید، شما را راهنمایی می‌کردم و اگر به راه کج می‌رفتید، شما را به راه راست برمی‌گرداندم؛ اگر سر برمی‌تافتید، دوباره شما را برای مبارزه آماده می‌کردم. این روشی درست و نظری استوار بود. 🔻اما دریغ! با کدام نیرو و با اطمینان به چه کسی؟! شگفتا! می‌خواهم درد خود را توسط شما درمان کنم، حال آنکه شما خود، درد من شده‌اید! همانند کسی هستم که خار در پایش رفته‌ است و می‌خواهد با خار دیگری آن‌ را بیرون‌ کشد و می‌داند که خار در تن او بیشتر می‌شکند و بر جای می‌ماند. 🔻بارخدایا، پزشکانِ این درد بی‌درمان از معالجه خسته و درمانده شده‌اند و آنان که می‌خواهند با طناب از چاه ژرف آب بکشند، ملول و ناتوان گشته‌اند. 🔻کجایند آن مردمی که وقتی به اسلام دعوت شدند، پذیرفتند و قرآن را تلاوت کردند و آن‌ را نیکو‌ دریافتند؛ وقتی به‌سوی جهاد بسیج شدند، با شوق تمام به حرکت درآمدند و چونان شتری که مشتاقانه به‌سوی فرزندش می‌رود، شمشیرها را از غلاف بیرون کشیدند و فوج‌فوج و صف‌به‌صف اطراف زمین را احاطه کردند. برخی شهید شدند و برخی نجات یافتند. نه زنده‌ماندن زندگان را به یکدیگر مژده دادند و نه‌ مرگ شهیدان را تسلیت گفتند. از بس از خوف خدا گریسته بودند، دیدگانشان سفیدی گرفته‌ بود. شکم‌هایشان از روزه‌داری فراوان لاغر شده و به پشت چسبیده‌بود. لبهایشان از فراوانی دعا خشکیده‌ شده و رنگ‌های صورتشان از شب‌زنده‌داری زرد شده و بر چهره‌هایشان، غبار خشوع و فروتنی نشسته بود. آنان برادران من بودند که رفتند و بر ماست که تشنهٔ دیدارشان باشیم و از اندوه فراقشان انگشت‌ِحسرت به دندان بگزیم. 🔻همانا شیطان راه‌های خود را برای شما آسان جلوه می‌دهد، تا گره‌های محکم دین شما را یکی پس‌ از‌ دیگری بگسلد و به جای وحدت و هماهنگی، بر تفرقه و پراکندگی شما بیفزاید و فتنه و فساد برانگیزاند. از وسوسه‌ها و فریب‌کاری شیطان روی‌گردانید و نصیحت آن کس‌را که خیرخواه شماست، گوش کنید و به جان و دل بپذیرید. ❇️ توصیه های امام به داوران حٓکمیت 🔸اگر مطابق کتاب خدا داوری نکنید، حکم شما ارزشی ندارد [ پس از نوشته‌شدن معاهدهٔ حٓکمیت و تعیین نمایندگان، به آن دو تذکر دادم: ] 🔻انتخاب شما برای این است که مطابق کتاب خدا حکم کنید و همه کتاب خدا در تایید من است؛ پس اگر مطابق کتاب خدا داوری نکنید، حکم شما ارزشی ندارد و حق داوری ‌ندارید. 🔸طبق دستور قرآن داوری کن! [ به ابوموسی اشعری که به نمایندگی از طرف ما برای حٓکمیت می‌رفت، گفتم: ] 🔻ای ابوموسی، همان‌گونه که دستور قرآن است، داوری کن؛ هرچند مخالف میل من باشد. با کتاب خدا داوری کن و پا فراتر از آن مگذار. 🔸هیچ‌کس به اندازهٖ من به وحدت امت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نمی‌اندیشد [ نامه‌ای نیز به ابوموسی اشعری نوشتم و تذکراتی به وی‌ دادم: ] 🔻همانا بسیاری از مردم تغییر کرده‌اند، از سعادت و رستگاری بی‌بهره مانده‌اند، به‌دنیا گرایش پیدا‌ کرده و از روی هوای نفس سخن گفته‌اند. من در کار این مردم شگفت‌زده ام. مردمی خودپسند گرد هم آمده‌اند! من‌ اکنون به درمان زخمی روی آورده‌ام که بیم آن دارم به صورت لخته خون درآید و درمان‌ناپذیر شود. 🔻بدان که در امت‌ اسلام، هیچ‌کس همانند من به وحدت امت محمد صلی الله علیه و آله و الفت و مهربانی آنان با یکدیگر، علاقه‌مند و حریص نیست. من در این کار به دنبال پاداش نیکو و سرانجام شایسته‌ام. 🔻من به پیمانی که بسته‌ام و تعهدی که پذیرفته‌ام، وفا‌خواهم کرد؛ هرچند تو دگرگون شده‌ باشی و همانند روزی که از من جدا شدی نباشی. همانا بدبخت کسی‌است که از عقل و تجربه‌ای که نصیب او شده‌است، محروم بماند. 🔻من نمی‌توانم سخن کسی را که باطل و نادرست می‌گوید، تحمل‌ کنم یا کاری را که خدا اصلاح کرده است، تباه‌ سازم. پس آنچه نمی‌دانی، رهاکن؛ زیرا مردم بد کردار با سخنان نادرست تو به‌سوی تو خواهند شتافت. والسلام. 📚منابع: ۱. نهج‌البلاغه، خطبهٔ۱۲۱، ص۱۷۷ ۲. الإحتجاج، ج۱، ص۱۸۵ ۳. مروج‌الذهب، ج۲، ص۴۳۵ ۴. أنساب‌الأشراف، ج۲، ص۳۳۳ ۵. تاریخ‌ دمشق، ج۳، ص۲۲۲، رقم۱۲۲۵ ۶. المناقب، ج۲، ص۲۶۱ ۷. الطرائف، ج۲، ص۵۱۱ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @Tanha_sfahan
تنها مسیر استان اصفهان
#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام ✍🏻 باز نویسی تاریخ زندگی امیرالمومنین علی (علیه السلام) به صورت د
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت صد و پنجاهم ❇️ خوارج؛ مولود حٓکمیت 🔸آیا بعد از رضایت‌دادن وعهدبستن و پیمان‌نوشتن برگردم؟ [ پس از اینکه شاهدان، معاهدهٔ حٓکمیت را امضا کرده و بر دو لشکر عرضه کردند، گروهی از سپاهیان من که بعدها به‌ خوارج مشهور شدند، پشیمان شدند و شعار «لا حکم‌ الا لله» سر دادند. آن‌ها معتقد بودند که حکم خدا دربارهٔ معاویه و اصحابش روشن است: یا باید کشته شده یا باید تسلیم ما شوند، و اگر حکمیت را پذیرفتیم، مرتکب خطا و گناه شده‌ایم. آن‌ها می‌گفتند: ما از گناهی که مرتکب شده‌ایم، توبه کردیم. از من نیز می‌خواستند که معاهدهٔ حکمیت را باطل اعلام کنم و‌ به دلیل پذیرش حٓکمیت توبه کنم که در غیر این‌صورت از من هم برائت می‌جویند! به‌آنان گفتم: ] 🔻وای بر شما! آیا بعد از رضایت‌دادن و عهدبستن و پیمان‌نوشتن، آن‌را بشکنم؟! مگر خداوند نمی‌فرماید: { وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ وَلَا تَنْقُضُوا الْأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلًا ۚ إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ} (و هنگامی که با خدا عهد بستید، به عهد خود وفا کنید و سوگندها را بعد از محکم‌ساختن نشکنید، در حالی که خدا را کفیل و ضامن بر سوگند خود قرار‌داده‌اید. به‌یقین، خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه‌ است.) [ اما آنان بر موضع نادرست خویش اصرار ورزیدند و مرا به شرک متهم کردند و از من تبری جستند! ] 🔸حٓکمیت گناه نبود؛ بلکه ناتوانی در‌ فهم و ضعف‌ در‌ عمل‌ بود [ دوتن از بزرگان خوارج به‌نام‌های زرعة‌بن‌برج‌طائی و حرقوص‌بن‌زهیر‌سعدی به نزد من آمدند و گفتند: لا حکم الا لله. من نیز تأییدکردم که لا حکم‌ الا‌ لله. حرقوص‌ گفت: از خٓطای خود توبه و حٓکمیت را نقض‌ کن و برای جنگ با دشمن، با ما همراهی‌کن تا به‌ ملاقات خدا بشتابیم. به‌ آن‌ها گفتم: ] 🔻من همین را می‌خواستم و شما به مخالفت با من برخاستید و معصیت کردید. اکنون بین ما و آنان قراردادی نوشته‌ شده‌ است و شروطی را تعیین و پیمان‌هایی را با یکدیگر امضا کرده‌ایم. و سپس همان «آیه ۹۱ سوره نحل» را‌ قرائت‌ کردم. [ حرقوص‌ ادعا‌ کرد: این گناهی‌است که باید از آن توبه کنی! به‌او پاسخ‌دادم: ] 🔻پذیرش حٓکمیت گناه‌ نبود؛ بلکه ناتوانی در فکر و فهم‌ و ضعف‌ در رفتار و عمل‌‌ شما بود و شما‌ خود می‌دانید که من در آن اوضاع به‌ شما تذکر دادم و شما را از پذیرفتن حٓکمیت برحذر داشتم. [ زرعة ادامهٔ سخن‌ را در دست‌ گرفت و گفت: اعلام می‌کنم‌ ای علی، به‌ خدا سوگند، اگر حکم‌ داوران را در‌حٓکمیت انکار نکنی، با تو خواهم‌ جنگید و با این‌ کار به دنبال کسب‌ رضای الهی خواهم‌بود! به‌ او گفتم: ] 🔻وای بر تو! چقدر بدبخت و تیره‌بخت شده‌ای! گویا تو را می‌بینم که کشته‌ شده‌ای و باد بر جنازه‌ات می‌وزد! [ او گفت: دوست دارم که چنین‌ باشد! به‌وی گفتم: ] 🔻اگر در مسیر حق کشته‌ شوی، این‌ چنین‌ مرگی فضیلت‌ است و ارزش ازدست‌دادن دنیا را دارد؛ اما اکنون شیطان شما را گمراه ساخته‌ است. از خداوند بزرگ بترسید و تقوای الهی پیشه‌ کنید. حتماً خیری نصیب شما نخواهد شد از دنیایی که برای‌ آن می‌جنگید! 🔻در ادامه سخن با خوارج و شنیدن نظرات آنها، از وفاداری رسول خدا صلی الله علیه و آله در مورد تعهداتشان حتی به مشرکان، و عدم نقض عهد خود با دشمن، برای آنها توضیح دادم. 🔸دروغ است‌که‌ من‌ گفته‌ام «حٓکمیت گمراهی است»! [ پس از بازگشت به کوفه، جمعی از خوارج شایع کردند که‌ امیرالمؤمنین توبه کرده‌ است و حٓکمیت‌ را کفر و گمراهی می‌داند و همگی منتظر رفع خستگی اسبان و تهیهٔ تدارکات‌ هستیم و پس از آن به‌سوی شام حرکت می‌کنیم! با شنیدن این شایعات، با صراحت گفتم: ] 🔻دروغ می‌گوید کسی که ادعا می‌کند من از قضیهٔ حٓکمیت منصرف شده‌ام و گفته‌ام «حٓکمیت گمراهی‌است». 📚 منابع: ۱. قرآن‌کریم، سورهٔ‌نحل، آیهٔ‌۹۱ ۲.وقعة‌صفین، ص۵۱۷ ۳. شرح‌نهج‌البلاغه، ج۲، ص۲۳۸ ۴. تاریخ‌طبری، ج۴، ص۵۲ ۵. تذکرة‌الخواص، ص۱۰۰ 📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام ↩️ ادامه دارد... @Tanha_sfahan