eitaa logo
تنها مسیری های استان کرمان
2.3هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
8.3هزار ویدیو
48 فایل
جهت ارائه انتقاد، پیشنهاد و ارتباط با ادمین کانال👇 @YASNA8686 در این کانال مباحث کاربردی و تربیتی تشکیلات تنهامسیر آرامش ارائه خواهدشد 🌹☘🌹☘🌹 http://eitaa.com/joinchat/1367539744C38a905eac9
مشاهده در ایتا
دانلود
4_6030397476748396774.mp3
8.36M
💬 قرائت دعای "عهــــد" 🌹«روز بیست و هشتم» 🗓شروع چله: ۱۴۰۰/۱۲/۰۱ ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
تنها مسیری های استان کرمان
‍ ‍ ـ࿆༆  بًسًمً اًلًلًهً اًلًرًحًمًنً اًلًرًحًـــیًمً ـ࿆༆  🔖روز بیست و هفتم چله ی #ترک_گناه + قر
‍ ‍ ـ࿆༆  بًسًمً اًلًلًهً اًلًرًحًمًنً اًلًرًحًـــیًمً ـ࿆༆  🔖روز بیست و هشتم چله ی + قرائت سلاااام همراهان و همسفران آسمانی🌺 ما یه سفر در پیش داریم که باید براش وسیله برداریم...زمانش یهویی مشخص میشه⏰..پس آمادگی ما شرط عقله‼️ بریم سراغ داشته هامون🤔 یه سری بار اضافی داریم.. که اونجا به کارمون نمیاد، خب باید از شرشون خلاص بشیم😐.. غیبت و تهمت و دروغ و زیرآب زنی و حق دیگرون رو پایمال کردن و بداخلاقی و بد دهنی و نگاه به نامحرم و مسخره کردنو اوووووو ‌.‌.. با کلی چیزای دیگه😒 اینا همه دور ریختنین! 🚮 دیگه چی داریم؟ چنتا نماز دست و پا شیکسته 🕋 چنتا روزه و چنتا چشم پوشی از گناه⛔️ چنتا هم احترام به خانواده 😌 خب بیا دو دو تا چهارتا کنیم امروز فکر کنیم چقدر کم و کسری داریم باید بجنبیم تا دیر نشده 😥 .. 📖قرائت دعای عهد فراموشتون نشه😊 ✦‎࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆 : در روایتی آمده، آن روزی که دجّال در آخرالزمان، به‌دست حضرت مهدی(عج) به قتل برسد، آن روز، نوروز است. ✨نوروز، یعنی روزی نو در تاریخ بشر و حالتی نو در زندگی انسانها. ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
تنها مسیری های استان کرمان
🔶 صحبت های دکتر حبشی در مورد رابطه صحیح زن و شوهر در خانواده "بخش بیست و دوم" 🌹 خدمات باید بدون من
قسمت بعدی این فایل رو تقدیم حضورتون میکنیم. 🔺 یه نکته ای رو قراره در موردش صحبت کنیم. اینکه اگه یه موقع یه آقایی نتونست امکاناتی رو برای خانمش فراهم کنه باید چیکار کنه؟ 🔶 یا اگه یه خانمی نتونست خواسته ای از همسرش رو تامین کنه باید چطور رفتار کنه؟ این بخش خییییلی مهمه. اگه کسی زندگی عاشقانه میخواد باید این مدلی زندگی کنه....👇🏼
023.mp3
1.5M
🔶 صحبت های دکتر حبشی در مورد رابطه صحیح زن و شوهر در خانواده "بخش بیست و سوم" 🌹 اگه جایی واقعا نتونستیم خواسته های همسرمون رو براورده کنیم باید چیکار کنیم؟🤔 💥 دکتر حمید ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
تنها مسیری های استان کرمان
🔶 صحبت های دکتر حبشی در مورد رابطه صحیح زن و شوهر در خانواده "بخش بیست و سوم" 🌹 اگه جایی واقعا نتو
🔷 ببینید خیلی وقتا ممکنه که یه آقا نتونه خدماتی رو به همسر یا خانوادش بده مثلا نتونسته یه جشن تولد برای خانمش بگیره. اینجا نباید با تلخی و ترشرویی از خانواده بخواد که درکش کنند 🌷 بلکه برعکس باید خودش همسرش رو صدا بزنه و بگه عزیزم با اینکه خیییییلی دلم میخواست امسال یه تولد خوب برات بگیرم ولی متاسفانه مشکلات مالی زیادی دارم... واقعا عذرخواهی میکنم...😓
🔶 هر جایی که نتونست یه کاری رو برای خانمش انجام بده زودترش بیاد و به همسرش دلایل نتونستنش رو توضیح بده. ✅ این کار موجب میشه که اون خانم واقعا عاشق اون آقا بشه و رابطشون فوق العاده بهتر و شیرین تر بشه. حتی شیرین تر از زمانی که اون خواسته خانم رو تامین میکرد.. 🌷 خانم ها هم دقیقا به همین شکل عمل کنند و هر جایی که واقعا مشکلی بود و نتونستن کاری رو انجام بدن برای همسرشون توضیح بدن و عذرخواهی کنند. این کار موجب میشه که اون مرد نسبت به همسرش کاملا مهربان و دلسوز بشه...
✅ راستی یه نکته رو برای چندمین بار خدمتتون عرض کنم این حرفایی که میزنیم برای این نیست که از امشب از همسرتون طلبکار باشید که چرا مشکلات رو برای شما توضیح نمیده یا چرا جشن تولد نمیگیره و ... 🔶 این حرفا فقط و فقط برای اینه که شخص خود شما رعایت کنید. 👈🏼 از امشب هر موقع نتونستید خواسته ای از همسرتون رو انجام بدید براش با مهربانی و عذرخواهی توضیح بدید. هر کسی این کار رو کرد عکس العمل همسرش رو برای ما بفرسته. فکر کنم دیدنی باشه!😊
تنها مسیری های استان کرمان
🎑 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 45 📄 "کارنامه ات را بیاور" 🔹 تا شب، فقط گریه کرد ... کارنامه هاشون رو
🌠 شب 46 🌷 "گمانی فوقِ هر گمان" 🔹اصلاً نفهمیدم زینب چطور بزرگ شد ... علی کارِ خودش رو کرد ... ✅ اونقدر با وقار و خانم شده بود که جز تحسین و تمجید از دهنِ دیگران، چیزی در نمی اومد ... با شخصیتش، همه رو مدیریت می کرد ... حتی برادرهاش اگر کاری داشتن یا موضوعی پیش می اومد ... قبل از من با زینب حرف می زدن... بالاخره من بزرگش نکرده بودم .... 💢 وقتی هفده سالش شد ... خیلی ترسیدم ... یادِ خودم افتادم که توی سن کمتر از اون، پدرم چطور از درس محرومم کرد ... می ترسیدم بیاد سراغِ زینب ... امّا ازش خبری نشد... 🦋 دیپلمش رو با معدل بیست گرفت ... و توی اولین کنکور، با رتبه تک رقمی، پزشکی تهران قبول شد ... توی دانشگاه هم مورد تحسین و کانون احترام بود ... پایین ترین معدلش، بالای هجده و نیم بود ... 👏🏼👏🏼 🌺 هر جا پا می گذاشت ... از زمین و زمان براش خواستگار میومد ... خواستگارهایی که حتی یکیش، حسرتِ تمامِ دخترهای اطراف بود ... مادرهاشون بهم سپرده بودن اگر زینب خانم نپسندید و جوابِ رد داد ... دخترهای ما رو بهشون معرفی کنید ... 😊 🔹امّا باز هم پدرم چیزی نمی گفت ... اصلاً باورم نمی شد ... گاهی چنان پدرم رو نمی شناختم که حس می کردم مریخی ها عوضش کردن ...‼️ زینب، مدیریتِ پدرم رو هم با رفتار و زبانش توی دست گرفته بود ...👌🏼 🚸 سال 75، 76 ... تبِ خروجِ دانشجوها و فرارِ مغزها شایع شده بود ... 🎓 همون سال ها بود که توی آزمونِ تخصص شرکت کرد... و نتیجه اش ... زینب رو در کانونِ توجه سفارتِ کشورهای مختلف قرار داد ... 🔶 مدام برای بورسیه کردنش و خروج از ایران ... پیشنهادهای رنگارنگ به دستش می رسید ... هر سفارت خونه برای سبقت از دیگری ... پیشنهاد بزرگ تر و وسوسه انگیزتری می داد ... ✅ ولی زینب ... محکم ایستاد ... به هیچ عنوان قصدِ خروج از ایران رو نداشت ... اما خواستِ خدا ... در مسیرِ دیگه ای رقم خورده بود ... چیزی که هرگز گمان نمی کردیم ..... ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
🎆 شب 47 "سومین پیشنهاد" 🌷 علی اومد به خوابم ... بعد از کلّی حرف، سرش رو انداخت پایین ... - ازت درخواستی دارم ... می دونم سخته امّا رضای خدا در این قرار گرفته ... به زینب بگو سومین درخواست رو قبول کنه... تو تنها کسی هستی که می تونی راضیش کنی ... 🔷 با صدای زنگِ ساعت از خواب پریدم ... خیلی جا خورده بودم... و فراموشش کردم ... فکر کردم یه خوابِ همین طوریه ... پذیرشِ چنین چیزی برای خودم هم خیلی سخت بود ... 🌌 چند شب گذشت ... علی دوباره اومد ... امّا این بار خیلی ناراحت ... - هانیه جان ... چرا حرفم رو جدّی نگرفتی؟ ... به زینب بگو باید سومین درخواست رو قبول کنه ... خیلی دلم سوخت ... 🔶 - اگر اینقدر مهمه خودت بهش بگو ... من نمی تونم ... زینب بوی تو رو میده ... نمی تونم ازش دل بِکَنم و جدا بشم ... برام سخته ... 😔 🌹با حالتِ عجیبی بهم نگاه کرد ... - هانیه جان ... باور کن مسیرِ زینب، هزاران بار سخت تره ... اگر اون دنیا شفاعتِ من رو می خوای ... راضی به رضای خدا باش ... 🔹 گریه ام گرفت ... ازش قولِ محکم گرفتم ... هم برای شفاعت، هم شبِ اوّلِ قبرم ... 💖 دوری زینب برام عینِ زندگی توی جهنم بود ... همه این سال ها دلتنگی و سختی رو ... بودن با زینب برام آسون کرده بود ... 🌺 حدودِ ساعتِ یازده از بیمارستان برگشت ... رفتم دمِ در استقبالش ... - سلام دخترِ گلم ... خسته نباشی ... با خنده، خودش رو انداخت توی بغلم ... - دیگه از خستگی گذشته ... چنان جنازه ام پودر شده که دیگه به دردِ اتاقِ تشریح هم نمی خورم ... یه ذره دیگه روم فشار بیاد توی یه قوطی کنسرو هم جا میشم ...😊 🔸 رفتم براش شربت بیارم ...🥃 یهو پرید توی آشپزخونه و از پشت بغلم کرد ... - مامانِ گلم ... چرا اینقدر گرفته است؟ ... ❇️ ناخودآگاه دوباره یادِ علی افتادم ... یادِ اون شب که اونطور روشِ رگ گرفتن رو تمرین کردم ... همه چیزش عینِ علی بود ... - از کی تا حالا توی دانشگاه، واحدِ ذهن خوانی هم پاس می کنن؟ ... خندید ...☺️ - تا نگی چی شده ولت نمی کنم ... 🔹بغض گلوم رو گرفت ... - زینب ... سومین پیشنهادِ بورسیه از طرف کدوم کشوره؟... دست هاش شل شد و من رو ول کرد. ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
🎑 شب 48 "کیش و مات" 🔹دست هاش شل و من رو ول کرد ...چرخیدم سمتش ... صورتش بهم ریخته بود ... - چرا اینطوری شدی؟ ... 💠 سریع به خودش اومد ... خندید و با همون شیطنت، پارچ و لیوان رو از دستم گرفت ... - ای بابا ... از کی تا حالا بزرگ تر واسه کوچیک تر شربت میاره ... شما بشین بانوی من که من برات شربت بیارم خستگیت در بره ... از صبح تا حالا زحمت کشیدی ... 🔸رفت سمت گاز - راستی اگه کاری مونده بگو انجام بدم ... برنامه نهار چیه؟... بقیه اش با من ... ✅ دیگه صد در صد مطمئن شدم یه خبری هست ... هنوز نمی تونست مثل پدرش با زیرکی، موضوعِ حرف رو عوض کنه ... شایدم من خیلی پیر و دنیا دیده شده بودم ... 🔹- خیلی جای بدیه؟ ... 🔸- کجا؟ ... 🔹- سومین کشوری که بهت پیشنهاد بورسیه داده ... 🔸- نه ... شایدم ... نمی دونم ... 📌 دستش رو گرفتم و چرخوندمش سمت خودم ... - توی چشم های من نگاه کن و درست جوابم رو بده ... این جواب های بریده بریده جوابِ من نیست ... ✳️ چشم هاش دو دو زد ... انگار منتظرِ یه تکانِ کوچیک بود که اشکش سرازیر بشه ... 💢 اصلاً نمی فهمیدم چه خبره ... - زینب؟ ... چرا اینطوری شدی؟ ... من که ... 🔶 پرید وسط حرفم ... دونه های درشت اشک از چشمش سرازیر شد ... - به اون آقای محترمی که اومده سراغت بگو ... همون حرفی که بار اول گفتم ... تا برنگردی من هیچ جا نمیرم ... نه سومیش، نه چهارمیش ... نه اولیش ... تا برنگردی من هیچ جا نمیرم ... اینو گفت و دستش رو از توی دستم کشید بیرون ... 🔹 اون رفت توی اتاق ... من، کیش و مات ... وسطِ آشپزخونه ... ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
💕 ✍دلـــــتو بتکـــــون ، از حرفا ... از بُغضا ... از آدما ... دلـتو بتکـون ؛ از هر چے که تو این یک سال یادش دلتو به درد آورد ... از خاطره هایے که گریه هاش بیشتر از خنده هاش بود ... از نفهمیدنِ اونایے که همیشه فهمیدیشون.. از کوتاهے هاے خودت ... اگه با یه "ببخشید!‌ من هم مقصر بودم یکے رو آروم می کنے؛ آرومش کن ... دلـــــتو بتـــــکون … 💥یه نـــــفسِ عـمیق بڪش سلام بده به بـــــهار به اتفاقاے خـــــوب … 💛 پیشاپیش سال نو مبارک💐 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•┄✮بِـسْـم‌‌ِاللّٰه‌ِالࢪَّحمن‌ِالࢪَّحیمْ✮┄• سلامــــــــی گرم وپرمهر بہ شمـــــااا همراهان مهراندیش ☺️🌺 آخرین روز امسالتون دل انگیز و مملو از خاطرات خوب و به یادماندنی👌🌹 عزیزان قراره تو سالِ جدید چه تغییراتی تو زندگیتون بوجود بیارین؟ بنظرم آدم باید دائم خودشو بروز کنه! مثلا اخلاقای بَدِمون رو بزاریم کنار و ... تو سالِ جدید ، به خودمون قولایِ قشنگ بدیم‌ . رفقای جان..❣ آخر سالی حرفی ، نظری ، پیشنهادی داشتید با دل و جان پذیرا هستیم خیلی ممنون که همراهمون بودین و همراهمون میمونین😊 چه خوبه که داریمتون😊 دیگه چی بخوایم از خدا، وقتی چنین نعمتایی داریم؟ ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
4_6030397476748396774.mp3
8.36M
💬 قرائت دعای "عهــــد" 🌹«روز بیست و نهم» 🗓شروع چله: ۱۴۰۰/۱۲/۰۱ ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
تنها مسیری های استان کرمان
‍ ‍ ـ࿆༆  بًسًمً اًلًلًهً اًلًرًحًمًنً اًلًرًحًـــیًمً ـ࿆༆  🔖روز بیست و هشتم چله ی #ترک_گناه + قر
‍ ‍ ـ࿆༆  بًسًمً اًلًلًهً اًلًرًحًمًنً اًلًرًحًـــیًمً ـ࿆༆  🔖روز بیست و نهم چله ی + قرائت سلاااااام دوستان عزیز😊 پیشاپیش فرارسیدن سال نو مبااارک دوستانم 😍 امیدوارم اول از همه سال ظهور آقا و مولامون باشه 🤲 و بعد از اون سالی پر از خیر و برکت برای همه شما عزیزان باشه.. و هر کدوممون بتونیم قدمی هر چند کوچیک در راه ظهور مولامون صاحب الزمان برداریم.. ☀️امروز برنامه اصلیمون دیدن نعمتهای خداست.. ریز و درشتاش.. از سلامتی گرفته تا وجود عزیزانمون... داشتن فهم و درک و همه اون چیزهایی که باعث شدن تا ما به اینجا برسیم👌 اگر این نعمتها نبودن حال ما چطور بود❓ بابت هرکدومش یه تشکر حسابی کنیم..✅ ❇️با یادآوری نعمتها حالتون خوب و انرژیتون مثبت میشه و طبق قانون جذب این باعث میشه خوبی ها و نعمت ها رو به سمت خودتون و زندگیتون جذب کنید😍👌 ☺️پس امروز فقط و فقط تمرین شکرگزاری داریم قراره فقط قشنگیارو ببینیم بگردیم نکته مثبتای دور و برمونو پیدا کنیم داشته های خودمونو ردیف کنیم و فقط خدا رو شکر کنیم✅ سرافراز و سربلند باشی✌️ ✦‎࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
⚠️تنها چیزی که دل انسان را پیر می‌کند ♻️گردش فصل‌ها برای حیات مادی یک امر طبیعی است، ✅ولی انسان ‌می‌تواند انتخاب کند که همیشه در بهار باقی بماند و هیچ‌گاه فصل زمستان را در روح خود تجربه نکند. 💢دوران پیری، زمستان "جسم انسان" است ولی می‌توان بهار با طراوت جوانی را در دل حفظ کرد.💐 ⛔️تنها چیزی که دل آدم را پیر می‌کند، دوست داشتن دنیاست. ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
✅بنده صددرصد با نوروز موافقم ✍️ : بنده صددرصد با عید نوروز و با جشن گرفتن این ایام موافقم؛ مردم نوروز را بهانه‌ای برای دید و بازدید و رفع کدورت‌ها قرار دهند. ۱۳۷۰/۱۲/۰۷ ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
📝 ❄️ زمستان بقچه‌اش را جمع کرد و رفت. حالا نوبت بهار است. باور کنم که یک سال دیگر هم گذشت و شما باز هم نیامدی؟ یک سال دیگر را بی‌شما سَر کردیم و برایمان نه آسمان به زمین آمد و نه زمین به آسمان! عادت کردیم به نبودنت!چقدر غریبانه ما را تحمل می‌کنی آقا! 🌸 من اما هنوز دلخوشم به یک تغییر... همانطور که شما هر لحظه منتظرِ سر به راه شدنم هستید. طبیعت دگرگون می شود، سال نو می‌شود و همه چیز در حال تحول است. پس چرا من نه؟ منی که اشرف مخلوقاتم عید امسال آغازی دوباره است برایم... قدم به قدم به سمت عشق. ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
🔰 پویش همگانی لحظه طلایی 🔸 لحظه تحویل سال همه دعای فرج (الهی عظم البلاء) را به نیت تعجیل در فرج و رفع گرفتاری از مردم قرائت میکنیم. گ ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
📣 : ✅اگر شما مى‌خواهيد روز اوّلِ فروردين (و بهار) را براى خودتان روز «نو» و نوروز قرار دهيد، شرط دارد ، 👈 شرطش اين است كه كارى كنيد و حركتى انجام دهيد؛ حادثه‌اى بيافرينيد. آن حادثه در كجاست؟ در درون خود شما! «يا مقلّب القلوب و الابصار يا مدبّر الليل و النّهار يا محوّل الحول و الاحوال حوّل حالنا الى احسن الحال»! اگر حال خود را عوض كرديد (و به سوی خدا رفتید)، اگر توانستيد گوهر انسانى خود را درخشان‌تر كنيد، حقيقتاً براى شما «نوروز» هست. 1377/1/1 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
🌹🍃پیشاپیش سال نو مبارک🍃🌹 ‍ بدوبدوهای آخر سال که معرّف حضور همه‌تون هست.🏃🏻 یادمه بچه که بودیم بزرگترامون می‌گفتن: "بجنبین تا قبل سال تحویل همه‌ی کارا تموم شه و الا موقع سال تحویل مشغول هر کاری باشین، معنیش اینه که تا آخر سال دائم همون کارو‌ می‌کنین." ما هم از ترسمون هرکاری رو که بهمون گفته بودن رو تندتند انجام می‌دادیم...😅 حالا این حرفو رو چه حسابی می‌زدن، خدا می‌دونه!🤷🏻‍♂️ خلاصه هرچی باشه، حُسنی که سال تحویل داره اینه که کلی از کارای عقب افتاده انجام می‌شه و کلی حسابا صاف می‌شه و همه‌چی ترگل ورگل می‌شه.👌🏻 نمی‌دونم با این‌که می‌دونیم و تجربه‌شون کردیم که قرار نیست دنیا کن فیکون و گل و بلبل بشه، چرا همه‌مون یه جورایی امید داریم که سال جدید، همون نقطه‌‌ی عطفی باشه که قراره زندگیمونو متحول بکنه... در این لحظات آخر سال، آرزو می‌کنم اون لحظه‌ای که قراره نقطه عطف واقعی زندگی ما اتفاق بیفته، یعنی وقتی ما رو به یه عالم دیگه می‌برن، آماده باشیم و حسابامونو با همه صاف کرده باشیم و مشغول دنیا نباشیم که دیگه اون طرف شوخی و قصه‌ی خیالی بزرگترا نیست...🤚🏻❗ خدایا ما رو تو اون مسیر درستی که  فرستادگانت و حجت‌هایت هستن قرار بده که خاطرمون جمع باشه که بیراهه نرفتیم ...🙏🏻 اصلا بذارید آرزوی اول و آخرو بکنم: خدایا این سال جدید رو واقعی و حقیقی متحول و بهاری کن… با ظاهر کردن بهار آدمیان یعنی صاحب‌ و مولای مهربونمون 🍃🌸 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman