✅3-همرزم و همجوار❤️
در سال ۱۳۶۲ بعد از عملیات خیبر، «لشکر ثارالله» در محور «شلمچه» مستقر شد. بین مواضع رزمندگان اسلام و دشمن حدود چهار کیلومتر آب فاصله بود و رزمندگان برای شناسایی مواضع دشمن میبایست از آن عبور میکردند.
یک شب که با موساییپور و صادقی که هر دو لباس غواصی داشتند، به شناسایی رفته بودیم، آنها از ما جدا شدند و جلو رفتند. مدتی که تاخیر کردند، فکر کردیم کار شناساییشان طول کشیده، منتظرشان ماندیم. وقتی تاخیرشان طولانی شد فهمیدیم برایشان اتفاقی افتاده است.
با قایق جلو رفتیم، هر چه گشتیم اثری از آنها نبود. بالاخره کاملا از پیدا کردنشان ناامید شدیم و فرصت زیادی هم برای مراجعت نداشتیم. بناچار بدون آنها عقب برگشتیم. «حسین یوسفاللهی» با دیدن قایق ما جلو آمد. ماجرا را که تعریف کردیم، خیلی ناراحت شد. شهادت بچهها یک مصیبت بود و اسارتشان مصیبتی دیگر. و آن مصیبت این بود که منطقه با اسارت بچهها لو می رفت و دیگر امکان عملیات نبود. حسین سعی کرد هر طور شده خبری از بچه ها بگیرد. او ما را برای پیدا کردن بچه ها به اطراف فرستاد ولی همه دست خالی برگشتیم.
✅4-همرزم و همجوار❤️
حسین به خاطر حساسیت موضوع، با «حاج قاسم سلیمانی» فرمانده لشکر تماس گرفت و او را در جریان این قضیه گذاشت. حاج قاسم، هم خودش را رساند و با حسین داخل سنگری رفت و مشغول صحبت شدند. وقتی بیرون آمدند، حسین را خیلی ناراحت دیدم. پرسیدم: چی شد؟
گفت: حاجی میگوید چون بچهها لباس غواصی داشتهاند، احتمال اسارتشان زیاد است. ما باید زود قرارگاه مرکزی را خبر کنیم.
پرسیدم: میخواهی چه کار کنی؟ گفت: هیچی! من الان به قرارگاه خبر نمیدهم. گفتم: حاجی ناراحت میشود. گفت: من امشب تکلیف لشکر و این دو نفر را روشن میکنم و فردا میگویم برای آنها چه اتفاقی افتاده است.
بعد از این که حاج قاسم رفت، باز بچهها با دوربین همه جا را نگاه کردند و تا جایی که امکان داشت جلو رفتند، ولی فایدهای نداشت. صبح روز بعد که در محوطه مقر بودیم، حسین را دیدم . با خوشحالی به من گفت: هم اکبر موسایی پور را دیدم و هم صادقی را.
پرسیدم: کجا هستند؟
گفت: جایی نیستند. دیشب آنها را خواب دیدم که هر دو آمدند، اکبر جلو بود و حسین پشت سر او.
بعد گفت: چهره اکبر خیلی نورانیتر بود. میدانی چرا؟
گفتم: نه.
گفت: اکبر اگر توی آب هم بود نماز شبش ترک نمیشد. ولی حسین اینطور نبود. نماز شب میخواند، ولی اگر خسته بود نمیخواند. دلیل دیگرش هم این بود که اکبر نامزد داشت و به تکلیفش که ازدواج بود عمل کرده بود. ولی صادقی مجرد مانده بود.
بعد گفت: دیشب اکبر توی خواب به من گفت: ناراحت نباشید عراقی ها ما را نگرفته اند. ما برمیگردیم.
پرسیدم: اگر اسیر نشدهاند چطور برمیگردند؟
گفت: احتمالا شهید شدهاند و جنازه های شان را آب میآورد.
پرسیدم: حالا کی میآیند؟ خیلی راحت گفت: یکی شب دوازدهم و آن یکی شب سیزدهم.
پرسیدم: مطمئن هستی؟ گفت: خاطرت جمع باشد.
✅5-همرزم و همجوار❤️
حسین به خاطر حساسیت موضوع، با «حاج قاسم سلیمانی» فرمانده لشکر تماس گرفت و او را در جریان این قضیه گذاشت. حاج قاسم، هم خودش را رساند و با حسین داخل سنگری رفت و مشغول صحبت شدند. وقتی بیرون آمدند، حسین را خیلی ناراحت دیدم. پرسیدم: چی شد؟
گفت: حاجی میگوید چون بچهها لباس غواصی داشتهاند، احتمال اسارتشان زیاد است. ما باید زود قرارگاه مرکزی را خبر کنیم.
پرسیدم: میخواهی چه کار کنی؟ گفت: هیچی! من الان به قرارگاه خبر نمیدهم. گفتم: حاجی ناراحت میشود. گفت: من امشب تکلیف لشکر و این دو نفر را روشن میکنم و فردا میگویم برای آنها چه اتفاقی افتاده است.
✅6-همرزم و همجوار❤️
بعد از این که حاج قاسم رفت، باز بچهها با دوربین همه جا را نگاه کردند و تا جایی که امکان داشت جلو رفتند، ولی فایدهای نداشت. صبح روز بعد که در محوطه مقر بودیم، حسین را دیدم . با خوشحالی به من گفت: هم اکبر موسایی پور را دیدم و هم صادقی را.
پرسیدم: کجا هستند؟
گفت: جایی نیستند. دیشب آنها را خواب دیدم که هر دو آمدند، اکبر جلو بود و حسین پشت سر او.
بعد گفت: چهره اکبر خیلی نورانیتر بود. میدانی چرا؟
گفتم: نه.
گفت: اکبر اگر توی آب هم بود نماز شبش ترک نمیشد. ولی حسین اینطور نبود. نماز شب میخواند، ولی اگر خسته بود نمیخواند. دلیل دیگرش هم این بود که اکبر نامزد داشت و به تکلیفش که ازدواج بود عمل کرده بود. ولی صادقی مجرد مانده بود.
بعد گفت: دیشب اکبر توی خواب به من گفت: ناراحت نباشید عراقی ها ما را نگرفته اند. ما برمیگردیم.
پرسیدم: اگر اسیر نشدهاند چطور برمیگردند؟
گفت: احتمالا شهید شدهاند و جنازه های شان را آب میآورد.
پرسیدم: حالا کی میآیند؟ خیلی راحت گفت: یکی شب دوازدهم و آن یکی شب سیزدهم.
پرسیدم: مطمئن هستی؟ گفت: خاطرت جمع باشد.
✅7-همرزم و همجوار❤️
شب دوازدهم،از اول مغرب،مرتب لب آب می رفتم و به منطقه نگاه میکردم که شاید خواب حسین تعبیر شود و آب جنازه بچهها را بیاورد ولی خبری نمیشد، اواخر شب خسته و ناامید به سنگر برگشتم و خوابیدم. حوالی ساعت ۴ صبح با صدای زنگ تلفن صحرایی از خواب پریدم. اکبر بختیاری که آن شب نگهبان بود، مضطرب و شتابزده گفت: حاج حمید زود بیا اینجا، چیزی روی آب است و به این سمت میآید.
حاج اکبر (مسوول خط) و حسین هم لب آب ایستاده بودند. مدتی صبر کردیم. دیدیم جنازه شهید صادقی روی آب است. حسین جلو رفت و آن را از آب گرفت. شب سیزدهم هم حدود ساعت دو یا سه شب بود که موج های آب پیکر اکبر را به ساحل آورد و خواب حسین کاملا تعبیر شد.
تنها مسیر آرامش کرمان👇
@Tanhamasirikerman
💢 ماجرای آخرین دست نوشته سردار سلیمانی ساعاتی قبل از شهادت
👈 متنی که در سمت چپ تصویر بالا دیده می شود توسط سردار سپهبد قاسم سلیمانی، کمی قبل از پرواز شهادت از دمشق به بغداد پنجشنبه ۱۲ دی ماه نوشته شده و ایشان این متن را کنار آینه محل اقامت خود قرار داده و قلم را روی آن گذاشته بود.
#انتقام_سخت
تنها مسیر آرامش کرمان👇
@Tanhamasirikerman
♦️پهپاد عامل شهادت سردار سلیمانی از قطر هدایت میشد
🔹روزنامه دیلیمیل به نقل از یک فرمانده شبهنظامی محلی در عراق نوشت دو موشک به خودروی حامل سردار قاسم سلیمانی و ابومهدی مهندس اصابت کرده است. این روزنامه افزود، گفته میشود پهپادی که این خودرو را هدف گرفته از مقر ستاد فرماندهی مرکزی آمریکا در قطر پرواز کرده است! در صورت صحت این خبر دلیل سفر وزیر امور خارجه قطر به ایران مشخص شد.
🔹نیویورک پست نوشت: این عملیات را پهپاد آمریکایی درون “MQ-9 Reaper” انجام داد که توانایی پرواز در ارتفاع ۵۰ هزار پایی را دارد. این پهپاد یک جنگنده مسلح چند منظوره با ارتفاع متوسط و پر قدرت است که از راه دور کنترل می شود و برای انجام عملیات های تهاجمی درجه اول طراحی شده است.
تنها مسیر آرامش کرمان👇
@Tanhamasirikerman
تصویر هوایی از جمعیت استقبال کننده از پیکر حاج قاسم در اهواز
#انتقام_سخت
تنها مسیر آرامش کرمان👇
@Tanhamasirikerman
5.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚫️ تازه داماد شهید
⚫️ری در سوگ شهید «وحید زمانینیا» دلاور ۲۷ سالهای که همراه سردار سلیمانی آسمانی شد.
تنها مسیر آرامش کرمان👇
@Tanhamasirikerman
تنها مسیری های استان کرمان
⚫️ تازه داماد شهید ⚫️ری در سوگ شهید «وحید زمانینیا» دلاور ۲۷ سالهای که همراه سردار سلیمانی آسمانی
تسلیت میگم خدمت خانواده و همشهری های این عزیز به نیابت از همه کرمانی ها.
شهادت گوارای وجودش.🌹
عذر ما رو هم بپذیرید که دیر تسلیت گفتیم.داغ چنان سنگین بود...😭
⚫️⚫️⚫️
ما به نیابت از طرف همه مردم کرمان تسلیت میگیم به خانواده و دوستان و هم استانی های تمامی عزیزانی که به همراه حاج قاسم به شهادت رسیدند.🌹
⚫️و ازخداوند متعال آرزوی آرامش و صبر و اجرجزیل برایشان تمامی عزادارانشون داریم.
#سردار سرتیپ پاسدار حسین جعفری نیا---(هم استانی عزیزمون)
#سرهنگ پاسدار شهرود مظفری نیا
#سرگرد پاسدار هادی طارمی
#سروان پاسدار وحید زمانیان
#وشهدای عزیز عراقی که بهمراه فرمانده دلاورشون شهید المهندس بشهادت رسیدند.
#شهید برای ما همه یک مفهوم دارد.