eitaa logo
تنها مسیری های استان کرمان
2.3هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
8.3هزار ویدیو
48 فایل
جهت ارائه انتقاد، پیشنهاد و ارتباط با ادمین کانال👇 @YASNA8686 در این کانال مباحث کاربردی و تربیتی تشکیلات تنهامسیر آرامش ارائه خواهدشد 🌹☘🌹☘🌹 http://eitaa.com/joinchat/1367539744C38a905eac9
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ‍ ـ࿆༆  بًسًمً اًلًلًهً اًلًرًحًمًنً اًلًرًحًـــیًمً ـ࿆༆  🔖روز بیستم چله ی + قرائت ⏳لحظه شماری روز نیمه شعبان شروع شده ⏳ خوب که به خودم نگاه می کنم می بینم که حتے بلد نیستم ادای یک منتظر واقعی را در بیاورم چه برسد به اعمالی که دلت را شاد می کند آقا....😢 امروز روز کارهای خوبه😍 یه هدیه عالی برای امام زمانم! نذر لبخند امام زمانم امروز عهد میبندم ✍ نمازام اول وقت√ یک صفحه قرآن با معنی 📖 هرچیزی رونزارم گوشام بشنوه! امروز مواظب زبانم باشم گناهان زبان همش حق الناسه♨️ گنـ👹ـاه شنیدنی های حرام و ترک کنم❌ دروغ و غیبت عمرا✋ مهربونی ویژه با خانواده ♥️ جواب بدیها رو با خوبی میدم✌️ ✦‎࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑انتشار برای نخستین بار 🚨لحظات اولیه آماده سازی موشک قاصد جهت شلیک ماهواره نور ٢ توسط نیروی هوا فضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 سلام، چاکرم، بفرما...(شرّت کم😳) 🔸 حقیقتی تلخ که پشت لبخندهایمان قایم میکنیم! 🤝 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
🔰 : بایستی در ، راه پیشرفت و تعالی مادّی ملّت از بیراهه‌ها و کج‌راهه‌ها جدا بشود. ۱۴۰۰/۱۲/۱۹ ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
✍حاج آقا دولابی ره: ✅با نیت کار کن 🔸خانواده ات هر چند نفر که هستند، به آنها نگاه نکن و به نیت همان تعداد از ائمه علیهم السلام از آنها پذیرایی کن. چند وقت که این کار را ادامه دادی، ببین چه می‌شود. ✅با نیت کار کن. 🔸مثلاً در حمام خودت را به این نیت بشوی که داری نفست را از صفات رذیله و از هوی و هوس و آرزوهای دور و دراز می‌شویی ◽️سرت را به این نیت اصلاح کن که داری گناهان و خیالات باطل را از وجودت قیچی می‌کنی، ◽️سرت را به نیت شانه کردن سر یک یتیم شانه کن ◽️خانه را که جارو میزنی و لباس ها را که می‌شویی، به نیت بیرون ریختن دشمنان اهل بیت علیهم السلام از زندگی و وجودت انجام بده 🔰چند وقت که با نیت کار کردی، آن وقت ببین که نور همۀ فضای زندگی ات را پر می‌کند و راه سیرت باز می‌شود. 📚(مصباح الهدی، ص ۲۱۴) ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
تنها مسیری های استان کرمان
🎆 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 26 رگ یاب! 🔷 اون شب علی مثل همیشه دیر وقت و خسته اومد خونه ... رفتم جلوی
🎆 شب 27 "حمله زینبی" 🔸 بیچاره نمی دونست ... بنده چند عدد سوزن و آمپول در سایزهای مختلف توی خونه داشتم ... با دیدن من و وسایلم، خنده مظلومانه ای کرد و بلند شد، نشست ... از حالتش خنده ام گرفت ... - بزار اول بهت شام بدم ... وسط کار غش نکنی مجبور بشم بهت سرم هم بزنم ... کارم رو شروع کردم ... یا رگ پیدا نمی کردم ... یا تا سوزن رو می کردم توی دستش، رگ گم می شد ... ✅ هی سوزن رو می کردم و در می آوردم ... می انداختم دور و بعدی رو برمی داشتم ... نزدیک ساعت 3 صبح بود که بالاخره تونستم رگش رو پیدا کنم ... ناخودآگاه و بی هوا، از خوشحالی داد زدم ... - آخ جون ... بالاخره خونت در اومد ... یهو دیدم زینب توی در اتاق ایستاده ... زل زده بود به ما ... با چشم های متعجب و وحشت زده بهمون نگاه می کرد ... خندیدم و گفتم ... - مامان برو بخواب ... چیزی نیست ... انگار با جمله من تازه به خودش اومده بود ... - چیزی نیست؟ ... بابام رو تیکه تیکه کردی ... 😒 🔸اون وقت میگی چیزی نیست؟ ... تو جلادی یا مامان مایی؟ ... و حمله کرد سمت من ... علی پرید و بین زمین و آسمون گرفتش ... محکم بغلش کرد... - چیزی نشده زینب گلم ... بابایی مرده ... مردها راحت دردشون نمیاد ...☺️ 🔷سعی می کرد آرومش کنه اما فایده ای نداشت ... محکم علی رو بغل کرده و برای باباش گریه می کرد ... 💢 حتی نگذاشت بهش دست بزنم ... اون لحظه تازه به خودم اومدم ... اونقدر محو کار شده بودم که اصلا نفهمیدم ... هر دو دست علی ... سوراخ سوراخ ... کبود و قلوه کن شده بود . ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
🌠 شب 28 ❤️ مجنون علی 🔷تا روز خداحافظی، هنوز زینب باهام سرسنگین بود ... تلاش های بی وقفه من و علی هم فایده ای نداشت.😒 🔸علی رفت و منم چند روز بعد دنبالش ... تا جایی که می شد سعی کردم بهش نزدیک باشم ... 🔺 لیلی و مجنون شده بودیم ... اون لیلای من ... منم مجنون اون ... ❣️ روزهای سخت توی بیمارستان صحرایی یکی پس از دیگری می گذشت ... مجروح پشت مجروح ... کم خوابی و پر کاری ... 🔸تازه حس اون روزهای علی رو می فهمیدم که نشسته خوابش می برد ...😌 ✅ من گاهی به خاطر بچه ها برمی گشتم اما برای علی برگشتی نبود ... اون می موند و من باز دنبالش ... 💕 بو می کشیدم کجاست ... تنها خوشحالیم این بود که بین مجروح ها، علی رو نمی دیدم ...😢 ☢️ هر شب با خودم می گفتم ... خدا رو شکر ... امروز هم علی من سالمه ... 😌 🔸همه اش نگران بودم با اون تن رنجور و داغون از شکنجه، مجروح هم بشه ...😥 💢 بیش از یه سال از شروع جنگ می گذشت ... داشتم توی بیمارستان، پانسمان زخم یه مجروح رو عوض می کردم که یهو بند دلم پاره شد ... حس کردم یکی داره جانم رو از بدنم بیرون می کشه ... 💔 🔷زمان زیادی نگذشته بود که شروع کردن به مجروح آوردن ... این وضع تا نزدیک غروب ادامه داشت ... و من با همون شرایط به مجروح ها می رسیدم ... 🔸تعداد ما کم بود و تعداد اونها هر لحظه بیشتر می شد ... تو اون اوضاع ... 💢 یهو چشمم به علی افتاد ... یه گوشه روی زمین ... تمام پیراهن و شلوارش غرق خون بود ...😭 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
🌠 شب 29 "جبهه پر از علی بود" 🔸با عجله رفتم سمتش ... خیلی بی حال شده بود ... یه نفر، عمامه علی رو بسته بود دور شکمش ... 💢 تا دست به عمامه اش زدم، دستم پر خون شد ... عمامه سیاهش اصلا نشون نمی داد ... اما فقط خون بود 😭 ... چشم های بی رمقش رو باز کرد ... 💢تا نگاهش بهم افتاد ... دستم رو پس زد ... زبانش به سختی کار می کرد ... - برو بگو یکی دیگه بیاد ... بی توجه به حرفش ... دوباره دستم رو جلو بردم که بازش کنم ... دوباره پسش زد ... قدرت حرف زدن نداشت ... سرش داد زدم ... - میزاری کارم رو بکنم یا نه؟ ...😒 🔸مجروحی که کمی با فاصله از علی روی زمین خوابیده بود ... سرش رو بلند کرد و گفت: - خواهر ... مراعات برادر ما رو بکن ... روحانیه ... شاید با شما معذبه ... با عصبانیت بهش چشم غره رفتم ...😒 - برادرتون غلط کرده!!!😕 من زنشم ... دردش اینجاست که نمی خواد من زخمش رو ببینم ... 😓 🔸محکم دست علی رو پس زدم و عمامه اش رو با قیچی پاره کردم ... تازه فهمیدم چرا نمی خواست زخمش رو ببینم ... علی رو بردن اتاق عمل ... 💢و من هزار نماز شب نذر موندنش کردم ... 😭 مجروح هایی با وضع بهتر از اون، شهید شدن ... 🔷 اما علی با اولین هلی کوپتر انتقال مجروح، برگشت عقب ... دلم با اون بود اما توی بیمارستان موندم ... از نظر من، همه اونها برای یه پدر و مادر ... یا همسر و فرزندشون بودن ... یه علی بودن ... 🌷🌺 جبهه پر از علی بود ... ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
📝 وظایفی که در زمان تحصیل، بعهده‌ی ماست، وظایفی که در زندگی شغلی، بعهده‌ی ماست، وظایفی که در خانواده، بعهده‌ی ماست، وظایفی که .... با گذشت عمرمون، و در دوره‌های مختلف زندگی؛ ۱ـ یا تغییر می‌کنند، ۲ـ یا کلاً از ما برداشته می‌شن ! 💥 امّا یک وظیفه هست، که در هیچ دوره از عمر ما، نه تغییر میکنه، و نه از ما ساقط میشه؛ بنظـــر شما چیه ؟ ( که؛ "یادمون باشه"ی فرداشب رو دنبال کنیم. ) 🌛 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•┄❁بِـسْـم‌‌ِاللّٰه‌ِالࢪَّحمن‌ِالࢪَّحیمْ❁┄• ســلااام و درودهــا محضر مبارک عزیزان همیشه همراه☺️🌸 الهی صبح قشنگ اول هفته‌تون لبریز عطوفت ولبخند یزدان 🌺 ان‌شاءالله که شروع هفته آغاز خوبی‌ها و زیباتر و مفیدتر از هر روزتون باشه🌱 آنچہ خداوند می دهد پایانی ندارد و آنچہ آدمی می دهد دوامی ندارد👌💐 الهی زندڪَیتوݩ پر از داده هاے خداوند باشه✌️ ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
4_6030397476748396774.mp3
8.36M
💬 قرائت دعای "عهــــد" 🌹«روز بیست و یکم» 🗓شروع چله: ۱۴۰۰/۱۲/۰۱ ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
تنها مسیری های استان کرمان
‍ ‍ ـ࿆༆  بًسًمً اًلًلًهً اًلًرًحًمًنً اًلًرًحًـــیًمً ـ࿆༆  🔖روز بیستم چله ی #ترک_گناه + قرائت #د
‍ ‍ ـ࿆༆  بًسًمً اًلًلًهً اًلًرًحًمًنً اًلًرًحًـــیًمً ـ࿆༆  🔖روز بیست و یکم چله ی + قرائت سلام دوستانِ جان ❣ صبحتون بخیر و نیکی 😊 🙏عهد میبندم تا حق امروز را ضایع نکنم ✅نمازم و به هـــر کاری مقدم بدونم‌ ✅مواظب زبــانم باشم دروغ نگم حتـــــے به شوخی✋ این که ما اسمشو گذاشتیم خالے بندی گناه کبیره است❌ 📌 حواسمون به خلوت هامون باشه نکنه خدای نکرده با سرک کشیدن به کانال ها و سایت های مبتذل بنزین رو شهوتمون بریزیم ♨️ ‌⇦در دنیای مجازی هم تڪ تڪ این کلیک ها ثبت میشه .. 📌حواسمون به لقمه ای که میخوریم باشه لقمه ی حروم توفیق نـــماز اول وقت ، نماز شب، مسجد رفتن و خیلے از عبادت ها رو میگیره... " بـاران تویے به خاڪ تشنه ی من بزن " 📖قرائت دعای عهد فراموشتون نشه 🌺 ✦‎࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
صبحتون قشنگ 🌸 و دلتون گرم و روشن❤️😍 اولین روز هفته و شروع دوباره خیلی از برنامه ها و قرارهایی که وعده شنبه بهشون داده بودیم😍 بفرما اینم شنبه ایی که منتظرش بودیم😉،،،یاعلی☺️ خدایی خیلیامون انتظار این شنبه ها و هفته آینده رو در زندگی کشیدیم اما از خدا میخوام امروز رو یه فرصت ویژه برام قرار بده تا منم یه کار ویژه تو زندگیم انجام بدم🤔 یه سر به مادر و پدر مهربانم بزنم 👏 به یه قولی که به بچه هام دادم عمل کنم🎁 یه کتابی رو که مدتهاس دوست دارم بخونمش رو بخونم📖 یا تصمیم بگیرم این هفته یه نکته اخلاقی خوب رو تو زندگیم رعایت کنم🤔😍 مثلا سعی کنم بداخلاقی نکنم و باهمه مهربون باشم،،،،❤️ انشاء الله که با همت و کمک خدای مهربون بتونیم یه کار خوب رو این هفته به سرانجام برسونیم یا تمرین کنیم برای بهتر شدن🤲 برامون بگین برای بهتر شدن حالتون این هفته چکار میکنین. ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
🌺 سلام من تازه به کانالتون اضافه شدم ‌ من و همسرم خیلی باهم به مشکل می خوریم و مشاور هم زیاااد رفتیم و اکثر قریب به اتفاق مشاورین به من گفتن که باید طلاق بگیری و ادامه ی زندگی به صلاحت نیست اما من محل ندادم و به ادامه زندگیم پرداختم خیلی جاها همسرم کارهایی میکنن که واقعا مقصرن و شاید هر زن دیگه ای بود قهر میکرد یا اصلا میرفت خونه ی باباش اما من قهر که نمیکنم هیچی، تازه همیشه پیش قدم میشم و نازشونو میکشم تا رفع کدورت بشه و با افتخار میگم تو این ۶ سال زندگیمون حتی به مدت چندساعت هم باهم قهر نبودیم میخوام بگم دنیا واقعا دو روزه تا میتونید از زندگیتون لذت ببرید و نگذارید هیچ چیز آرامش و ایمانتون رو خدشه دار کنه خودتونو هیچ چیز ندونید تا نرنجید قهر و ناراحتی از رنجیدن ریشه میگیره این رو سرلوحه ی زندگیتون قرار بدین 🌺مرنج و مرنجان🌺 مرنجانش رو اکثریتمون انجام میدیم ولی مرنج رو باید خیلی کار کنیم خودتونو در برابر خدای بزرگ ببینید و اونجاست که متوجه میشید در برابر عظمت خلقت خدا، هیچ نیستید و کم کم 🌸مرنج🌸 هم اتفاق میافتد
🌺 از همگی خواهش میکنم که سعی کنید خیلی از حساسیت های خودتون رو نسبت به همسرتون کاهش بدید. این حساسیت های نابجا هست که میلیون ها زندگی رو به آتش میکشه....
❇️ خدا رو شکر دعای ایشون هم مستجاب شد!😊
تنها مسیری های استان کرمان
❇️ خدا رو شکر دعای ایشون هم مستجاب شد!😊
سلام و عرض ادب 🌹 یه نکته ای رو خدمت همه شما سروران بزرگوار عرض کنم. 🔷 ببینیدخیلی از خانم های مذهبی یکی از آرزوهاشون اینه که همسرشون نمازخون باشه. 💢 خصوصا وقتی که یه خانم مذهبی یه شوهر نیمه مذهبی پیدا کنه دیگه تنها دغدغه اون خانم میشه نمازخون کردن شوهرش! اما آیا واقعا باید انقدر روی نماز خون شدن همسر اصرار کرد؟ اگه یه آقایی نماز نخوند چجوری باید نمازخونش کرد؟
تنها مسیری های استان کرمان
سلام و عرض ادب 🌹 یه نکته ای رو خدمت همه شما سروران بزرگوار عرض کنم. 🔷 ببینیدخیلی از خانم های مذهبی
❇️ بله این خوبه که همسر آدم اهل نماز باشه و طبیعتا برکت نماز حتما در زندگی انسان جاری خواهد شد. اما اصرار بیش از حد روی این موضوع درست نیست. 👈🏼💢 یعنی خانم بخواد کار و زندگیش رو تعطیل کنه و صبح تا شب به شوهرش اعتراض کنه که تو باید نماز بخونی این درست نیست. شما اگه میخوای همسرت نمازخون بشه این راه داره! علت اصلی نماز نخوندن چیه؟ بر خلاف تصورات عمومی مردم علتش ضعف ایمان و عقیده نیست. ⭕️ بلکه علت اصلی نماز نخوندن موضوعی هست به نام "راحت طلبی!" کسی که سبک زندگی راحت طلبانه داشته باشه خب معلومه که نمیتونه اهل نماز بشه.
✅ شما اگه خواستی شوهرت نماز بخونه به مدت یک سال روی سبک زندگی شوهرت کار کن که راحت طلبانه نباشه. 🔹 راحت طلبی رو از زندگیش حذف کن خودش به طور خودکار بهترین نماز خون میشه.
🌷 از محبت خارها گل می‌شود : ما كه حالا عقد مى‌خوانیم، در دل‌هاى شما زن و شوهرها، به فضل پروردگار محبتى ایجاد مى‌شود. گل محبت در دل‌ها شكفته مى‌شود؛ این گل را حفظ كنید، آبیارى كنید، شاداب نگه دارید، پژمرده‌اش نكنید، دستمالى‌اش نكنید تا در دل شما شاداب و باطراوت باشد. هرجا محبت بوده، از محبت خارها گل مى‌شود، این‌طور است. 🌸 ۱۳۸۱/۱۰/۲۴ ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 طنین شعار «ما قاسم سلیمانی هستیم» در ترکیه 🔸 گروهی از معترضان به سفر رئیس رژیم صهیونیستی به آنکارا شعار «ما همه قاسم سلیمانی هستیم» سر دادند. 🔸 معترضان که پرچم‌های حزب‌ا‌لله و انصارالله را در دست داشتند، شعارهای دیگری نظیر «مرگ بر آمریکا»، «مرگ بر اسرائیل» و «سلام بر حزب‌الله» سر می‌دادند. ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
تنها مسیری های استان کرمان
🌠 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 29 "جبهه پر از علی بود" 🔸با عجله رفتم سمتش ... خیلی بی حال شده بود ...
🌠 شب 30 " طلسم عشق" 🔺 بیست و شش روز بعد از مجروحیت علی، بالاخره تونستم برگردم ... دل توی دلم نبود ... 📞 توی این مدت، تلفنی احوالش رو می پرسیدم ... اما تماس ها به سختی برقرار می شد ...☎️ 🔺 کیفیت صدای بد ... و کوتاه ... برگشتم ... از بیمارستان مستقیم به بیمارستان ... ✅ علی حالش خیلی بهتر شده بود ...☺️ 💢 اما خشم نگاه زینب رو نمی شد کنترل کرد ...😒 به شدت از نبود من کنار پدرش ناراحت بود ... - فقط وقتی می خوای بابا رو سوراخ سوراخ کنی و روش تمرین کنی، میای ... اما وقتی باید ازش مراقبت کنی نیستی ...😤 🔸 خودش شده بود پرستار علی ... نمی گذاشت حتی به علی نزدیک بشم ... چند روز طول کشید تا باهام حرف بزنه ... تازه اونم از این مدل جملات ... همونم با وساطت علی بود ... خیلی لجم گرفت!!!☹️ آخرش به روی علی آوردم ... - تو چطور این بچه رو طلسم کردی؟ 🤔 🔷 من نگهش داشتم... تنهایی بزرگش کردم ... ناله های بابا، باباش رو تحمل کردم ... باز به خاطر تو هم داره باهام دعوا می کنه!!!🙄 و علی باز هم خندید ... اعتراض احمقانه ای بود ... 👌🏼وقتی خودم هم، طلسم همین اخلاق با محبت و آرامش علی شده بودم ...😊💞 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman
🌠 شب 31 " مهمانی بزرگ" 🔷 بعد از مدت ها پدر و مادرم قرار بود بیان خونه مون ... علی هم تازه راه افتاده بود و دیگه می تونست بدون کمک دیگران راه بره ... ☺️ 💢 اما نمی تونست بیکار توی خونه بشینه ... منم برای اینکه مجبورش کنم استراحت کنه ... نه می گذاشتم دست به چیزی بزنه و نه جایی بره ... 🔷بالاخره با هزار بهانه زد بیرون و رفت سپاه دیدن دوستاش ... قول داد تا پدر و مادرم نیومدن برگرده ... 🔸همه چیز تا این بخشش خوب بود ... اما هم پدر و مادرم زودتر اومدن ... هم ناغافلی سر و کله چند تا از رفقای جبهه اش پیدا شد ... 💢 پدرم که دل چندان خوشی از علی و اون بچه ها نداشت ... زینب و مریم هم که دو تا دختر بچه شیطون و بازیگوش ... دیگه نمی دونستم باید حواسم به کی و کجا باشه ... 😢 🔸مراقب پدرم و دوست های علی باشم ... یا مراقب بچه ها که مشکلی پیش نیاد ... یه لحظه، دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم ... و زینب و مریم رو دعوا کردم .... و یکی محکم زدم پشت دست مریم... 🔺نازدونه های علی، بار اولشون بود دعوا می شدن ... قهر کردن و رفتن توی اتاق ... و دیگه نیومدن بیرون ... 🔺 توی همین حال و هوا ... و عذاب وجدان بودم ... هنوز نیم ساعت نگذشته بود که علی اومد ... قولش قول بود ... راس ساعت زنگ خونه رو زد ... 🔸بچه ها با هم دویدن دم در ... و هنوز سلام نکرده ... - بابا ... بابا ... مامان، مریم رو زد ...😢 ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @Tanhamasirkerman