بهار دلکش تلویزیون ملی ایران.mp3
9.46M
بهار دلکش🌱
بهار دلکش رسید و دل بهجا نباشد
از آنکه دلبر دمی به فکر ما نباشد
در این بهار ای صنم بیا و آشتی کن
که جنگ و کین با من حزین روا نباشد
صبحدم بلبل، بر درخت گل، بهخنده میگفت
نازنینان را، مهجبینان را، وفا نباشد
اگر که با این دل حزین تو عهد بستی
حبیب من، با رقیب من، چرا نشستی؟
چرا دلم را عزیز من، ز کینه خستی؟
بیا بَرَم شبی از وفا ای مه الستی
تازه کن عهدی که با ما بستی
به باغ رفتم دمی به گل نظاره کردم
چو غنچه پیراهن از غم تو پاره کردم
روا نباشد اگر ز من کناره جویی
که من ز بهر تو از جهان کناره کردم
ای پری پیکر، سرو سیمین بر، لعبت بهاری
مهوشی جانی، دلکشی اما، وفا نداری
به باغ رفتم چو عارضت گلی ندیدم
ز گلشنات از مراد دل گلی نچیدم
به خاک کوی تو لاجرم وطن گزیدم
ببین در وطن از رفیقانت،
وز رقیبانت، در وطنخواهی چهها کشیدم
عارف قزوینی
معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا
کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا
شب رفت و صبوح آمد غم رفت و فتوح آمد
خورشید درخشان شد تا باد چنین بادا
عید آمد و عید آمد یاری که رمید آمد
عیدانه فراوان شد تا باد چنین بادا
آن باد هوا را بین ز افسون لب شیرین
با نای در افغان شد تا باد چنین بادا
معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا
کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا
#شعر
#حضرت_مولانا
🇱🇧تَنْهٰاتَرینْهٰا🇵🇸
#دکلمه #احمد_شاملو
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
وندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
وانگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو
رو سینه را چون سینه ها هفت آب شو از کینه ها
وانگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان می روی مستانه شو مستانه شو
#شعر
#حضرت_مولانا
🇱🇧تَنْهٰاتَرینْهٰا🇵🇸
#دکلمه #احمد_شاملو
قفلی بُوَد میل و هوا، بنهاده بر دلهای ما
مفتاح شو! مفتاح را دندانه شو! دندانه شو!
#شعر
یادش بخیر، تا یکی دو سال پیش یه قراری با فصل بهار داشتم؛ که گفته بودم هر وقت بهار برسه باید براش شعر بگم...
الانم اون حسه هستا ولی نمیدونم چرا شعرش نمیاد...
ولی چند تا از شعرهای دست و پا شکستهی بهاری رو که سالها پیش گفتم، اینجا میذارم تا ببینیم چی میشه دیگه...
_ آمد بهار و شکوفه بر لب معشوق جوانه زد
ای کاش همین بهار از کوچهی ما نیز میگذشت...
_ بهار آمد هزاران نغمهی خوش با خود آوَرْد
به سرسبزی نهاد این جامهی طبع و همین شد...
_ بوی بهار آمده، سبزه و گل را بچین
از طرب بوی او، نالهی دل را ببین!
#شعر