طنین|Tanin
فرشته حسینی، برای #مهسا_امینی ده ها پست ارسال کرده و هرچه در توان داشت گذاشت تا فضا داغ بماند، اما دیروز که دختران افغانستانی به شکلی مظلومانه کشته شدند این بازیگر افغانستانی واکنشی نداشته است!
لازم به ذکره که بسیاری از سلبریتی های ایران در خصوص ماجرای دیروز روزه ی سکوت گرفته اند....
◖🍃🌿◗•.@dokhtaranchador1.•❫
طنین|Tanin
لذتهای زندگی:
😊هوای توی گل فروشی؛
😊خاروندن رد کش جوراب؛
😊دیر میرسی مدرسه و معلم هنوز نیومده؛
😊خنکی اون طرف بالش؛
😊اسم عطر تو بپرسن؛
😊لیسیدن انگشتهای پفکی؛
😊وقتی نوزادی انگشتتو محکم بگیره؛
😊بوی تن نوزاد؛
😊وقتی خوابی یکی پتو بندازه روت؛
😊مغز کاهو؛
😊حرف زدن بچه باخودش وقتی داره تنهایی بازی میکنه؛
😊اخر سفر بشینی همه عکس هایی رو که گرفتی نگاه کنی؛
😊بچه ها بازیشونو نگه دارن تا از کوچه رد بشی؛
😊بوي چمن خيس...
زندگی رو ساده بگیرین و از اين همه لذت های كوچک زندگی خوشبختی رو احساس كنيد...
☺️ناخونک زدن به سیب زمینی سرخ شده و...
◖🍃🌿◗•.@dokhtaranchador1.•❫
طنین|Tanin
#رمان_دوراهی #قسمت_پنجاه_و_هشتم دو روز از بودن ما در کانال کمیل و شلمچه میگذرد و من روز به روز حس
#رمان_دوراهی
#قسمت_پنجاه_و_نهم
در گوشش آروم گفتم:
-چیزی شده که اینطوری گریه میکنی؟؟؟
یه نیم نگاهی به من انداخت و نفس عمیقی کشید.
دوباره دم گوشش گفتم:
-اسمت چیه؟؟؟
سرشو بالا گرفت و گفت:
-اسمم سید حسینه 12 سالمه.
-آخی...سید هم هستی... منو خیلی دعا کن.
سرشو پایین انداخت و گفت:
-چشم آبجی...
تعجب کرده بودم یه بچه ی 12ساله انقدر با قدرت حرف بزنه انقدر مودب...
من_خب حالا میگی برای چی گریه می کردی؟؟؟
لرزید و گفت:
-خبر #شهادت بابامو دیروز وقتی توی کانال کمیل بودم بهم دادن...
یه لحظه قلبم ریخت...
ادامه داد:
-خواهرم هم دیروز به دنیا اومد... تا چشم باز کرده بابام پرکشیده... نه بابام اونو دیده...نه اون بابامو دیده...
دوباره زد زیر گریه...
-مادرم تنهاست، از این به بعد من مرد خونه ام. باید برای خواهرم هم برادر باشم هم پــــــــــدر...
نه... نه... من یتیم نیستم... نه نیستم...
دوباره زد زیر گریه و بلند بلند گریه می کرد...
ایستادم...
همه از بغلم رد می شدن...
رفتم توی فکر...
یک دفعه اشکام سرازیر شد...
افتادم زمین...
سنگینی غم بزرگی رو توی قلبم احساس کردم...
بلند گریه می کردم...
#روشنک و برادرش اومدن سمتم...
روشنک_ نفیسه... #نفیسه ... چی شد... چی شدی یهووووو...
محمد_نفیسه خانم؟؟؟ نفیسه خانم حالتون خوبه؟؟؟!!!
بقیه ی مردم هم همش سوال میپرسیدن...
-چی شده؟؟
-حالش خوبه؟؟
-چی شد یهو...
روشنک دو طرف بازویم را گرفت و من را بلند کرد...
بغلش کردم و گریه کردم بعد از مدتی که آرام شدم راه افتادیم و قضیه را برای روشنک تعریف کردم...
از #شهدا خواستم که بهشون #صبر بده...
این بچه ی دوازده ساله کجا...
پسر بیست و خورده ای ساله کجا...که توی اینستا میچرخه...
یه پسر 12 ساله این طرف...
مرد یه خونست...
یه پسر دوازده ساله یه جای دیگه...دنبال کارای دیگست...
مــــــــــرد به سن نیست...
به میزان معرفتــــــــــه...
به قلم: مریم سرخہ ای
◖🍃🌿◗•.@dokhtaranchador1.•❫
طنین|Tanin
‹وَاغفِرلَنامٰاتعلَمُمنّاوَمٰالانَعلَمُ›
و هر گناهی که ما میدانیم
و نمی دانیم را ببخش ...
◖🍃🌿◗•.@dokhtaranchador1.•❫