eitaa logo
طنین|Tanin
867 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
844 ویدیو
115 فایل
حال‌وهوای‌‌جمعی‌از‌دهه‌هشتادیا:)! طنین ؟ به معنای نجوا ، پژواک 🪴 تودورانی‌که‌همه‌دارن‌یاعلی‌میگن‌وعشق‌آغازمیکنن مایاابلفضل‌میگیمو‌میریم‌سراغ‌مشکل‌بعدی🤌🏿 -به‌صرف‌چای‌و‌شعر☕✨ -آغازمون‌از‌تیر¹⁴⁰³ بیشترپست‌هاتولیدداخله:) کپی جز روزمرگی هامون حلالت دلاور
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان سه دقیقه تا قیامت او بسيار زيبا و دوست داشتني بود. نميدانم چرا اينقدر او را دوست داشتم. ميخواستم بلند شوم و او را در آغوش بگيرم. او كنار من ايستاده بود و به صورت من لبخند ميزد. محو چهره او بودم. با خودم ميگفتم: چقدر چهرهاش زيباست! چقدر آشناست. من او را كجا ديدهام!؟ سمت چپم را نگاه كردم. ديدم عمو و پسر عمهام و آقاجان سيد )پدربزرگم( و ... ايستادهاند. عمويم مدتي قبل از دنيا رفته بود. پسر عمهام نيز از شهداي دوران دفاع مقدس بود. از اينكه بعد از سالها آنها را ميديدم خيلي خوشحال شدم. زير چشمي به جوان زيبا رويي كه در كنارم بود دوباره نگاه كردم. من چقدر او را دوست دارم. چقدر چهرهاش برايم آشناست. يكباره يادم آمد. حدود 25 سال پيش... شب قبل از سفر مشهد... عالم خواب... حضرت عزرائيل... با ادب سالم كردم. حضرت عزرائيل جواب دادند. محو جمال ايشان بودم كه با لبخندي بر لب به من گفتند: برويم؟ باتعجب گفتم: كجا؟ بعد دوباره نگاهي به اطراف انداختم. دكتر جراح، ماسك روي صورتش را درآورد و به اعضاي تيم جراحي گفت: ديگه فايده نداره. مريض از دست رفت... بعد گفت: خسته نباشيد. شما تالش خودتون رو كردين، اما بيمار نتونست تحمل كنه. يكي از پزشكها گفت: دستگاه شوك رو بياريد ... نگاهي به دستگاهها و مانيتور اتاق عمل كردم. همه از حركت ايستاده بودند! عجيب بود كه دكتر جراح من، پشت به من قرار داشت، اما من ميتوانستم صورتش را ببينم! حتي ميفهميدم كه در فكرش چه ميگذرد! من افكار افرادي كه داخل اتاق بودند را هم ميفهميدم. همان لحظه نگاهم به بيرون از اتاق عمل افتاد. من پشت اتاق را ميديدم! برادرم با يك تسبيح در دست، نشسته بود و ذكر ميگفت. ادامه دارد
🧕¦‌•.→ ✨ ♥️¦‌•.→ ✨ •‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌۰•۰•۰•۰•۰•۰•۰•۰•۰•۰•۰•۰•۰•۰•۰•۰•۰•۰•۰•۰• 𝓶𝔂 𝓬𝓱𝓷𝓵 ↷ ♥️| < @dokhtaranchador1📕> ♥️| < @dokhtaranchador1📕>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همراه با تم و برنامه ادیت
شهادت امام حسن تسلیت باد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🏴🏴🏴🏴🏴 🥀🥀🥀🥀 🖤🖤🖤 🌱 امام حسن (ع) تسلیت باد🏴🥀 بوی بقیع می وزد امروز بـه جان مـا صد یاکریم آمده در آسمان مـا بوی بقیع می وزد و گریه می‌کنیم امروز چـه کس قدم زده در دیدگان مـا ╭━⊰•❀🕊🥀🕊•❀⊱━╮   @dokhtaranchador1 ╰━⊰•❀🕊🥀🕊•❀⊱━╯
🌸🌱🌸 🌸 🌱🌸 هر چند کمی فرج تمنا کردیم🌙 آقا ز سر خویش تو را وا کردیم🍃 شرمنده ولی خلاصه تر می گوییم😞 با واژه‌ی انتظار، بد تا کردیم🤚🌿   ╭━⊰•❀🍃🌺🍃•❀⊱━╮   @dokhtaranchador1 ╰━⊰•❀🍃🌺🍃•❀⊱━╯ 🌸🌸اللهم عجل لولیک الفرج🌸🌸
🖼 🥀🏴 ╭━⊰•❀🍃🌺🍃•❀⊱━╮   @dokhtaranchador1 ╰━⊰•❀🍃🌺🍃•❀⊱━╯ دختران چادر
تبادلات پر جذب دختران چادر😇 جذبم بالاست برای 45تا کانال تبادل میکنم برای تبادل تبادل📃 تبادل شبانه نداریم ❎ تبادل ساعتی داریم✅ تبادل روزانه داریم✅ تبادل ویو نداریم ❎ 👈🏻 توجه مالک خانم باشن👉🏻 آیدی @modire1400 @dokhtaranchador1 حتماً تو این دو تا کانال عضو بشید بنر ها بعد یک ساعت میتونن پاک بشن یادتون نره باید ادمینم کنید حقوق نمی گیرم عوضش کانالم را تبلیغ می کنم شرایط را نداری نیا پیوی آمار مهم نیست https://eitaa.com/joinchat/4115071109C018fb426b9 کانال تبادل وسط تبادل پست ممنوع توجه داشته باشید که فقط کانال های مذهبی
هدایت شده از بنر ها
😍 🍂 ــــ شهین جوونم؟؟؟ شهاب که نزدیک دخترا مشغول آب خوردن بود با تعجب به مهیا نگاه کرد.. شهین: شهین جونم چیه دختر؟از مادرتم بزرگترم!!! مهیا گونه ی شهین خانم را کشید: ـــ چی میگی شهین جون توبا این خوشگلیت دل منو بردی😉 با این حرف مهیا آب تو گلوی شهاب پرید و شروع کرد به سرفه کردن شهین:وای شهاب مادر چی شد؟؟ آب بخور... شهاب لیوان را دوباره به دهانش نزدیک کرد ــــ میگم شهین جونم……؟؟⇩⇩ 😂بیاببین‌جلوےهمہ‌چےگفتہ‌پسره‌تامرز خودکشے‌رفتہ😂⇧⇧ 『🍂-دختࢪے‌قࢪتے‌ڪھ‌‌باامام‌حسین‌آشنا‌ میشہ‌ومسیرزندگیش‌تغییر میڪنہ°•』‌ به مدافع چادر زهرا بپیوندید👇🏻 ┈┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈┈ ♡@modafeanchadorzahra♡ ┈┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈┈
هدایت شده از بنر ها
مسیر شهادت زندگی به سبک شهدا... اگه دنبال یه کانال پر از عطر خدا♡میگردی ، پس عجله کن 😍 اینجا پره از 👇 پس تا دیر نشده عضو شو 🤩😍 @masireshahadat|مسیر شهادت👈