فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعا کردم بیایی زیر باران
#حدیث_روز 🌸🍃
امام علی علیه السلام:
مُذیعُ الْفاحِشَةِ کَفاعِلِها
فاش کننده زشتی ها همانند انجام دهنده آنهاست.
به کانال دختران چادر بپیوندید🌸👇🏻
ʝơıŋ➘
『 #دختران_چادر』
『 @dokhtaranchador1 』
شیعیان خواب بس است برخیزید😔
هجر ارباب بس است برخیزید😔
یادمان رفته که عهدی هم هست😔
یادمان رفته که مهدی هم هست😔
یادمان رفته که او پشت دراست😔
یادمان رفته که او منتظر است😔
هیچ داری از دل مهدی خبر؟ 😔
گریه های هر شبش تاسحر؟ 😔
اوکه ارباب تمام عالم است😔
من بمیرم سربه زانوی غم است😔
شیعیان مهدی غریب وبی کس است😭
جان مولا معصیت دیگر بس است😭
شیعیان بس نیست غفلت هایمان؟ 😭
غربــــــــــت وتنهـــــــــــــــــــایی مولایمان؟ 😭
ماکه عبدو عبید دنیا گشته ایم😭
غافل از مهــــــدی زهرا گشته ایم😭
🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹
تعجیل درفرج صلوات
🌹اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم والعن و اهلک اعدائهم🌹
اگردوست داشتی برای سلامتی وظهور آقا امام زمان (عج الله)
قدمی برداری برای دیگران هم ارسال کن
ان شالله صاحب الزمان همیشه پشت وپناهتان
💐💐💐💐💐💐💐💐
به کانال دختران چادر بپیوندید🌸👇🏻
ʝơıŋ➘
『 #دختران_چادر』
『 @dokhtaranchador1 』
|☕️🌵|
براے یڪ شروع تازه با خدا ؛
هرگز دیر نیست ..! :)🌱
🙂] #تلنگرانہ
به کانال دختران چادر بپیوندید🌸👇🏻
ʝơıŋ➘
『 #دختران_چادر』
『 @dokhtaranchador1 』
⃟🍓🌙⃟
•یادت نࢪود بانـ🧕🏻ـو!
•هر باࢪ ڪه از خانهـ🏠 پا بھ بیرون می گذاࢪے
گوشه چادࢪت را در دست بگیࢪ
و آرام زیر لب بگو؛↓
#هذهاَمانَتُڪَیافاطمهالزهراء🤚🏻
🌸| #ریحانہ
🍂| #امانتدارباشیم
به کانال دختران چادر بپیوندید🌸👇🏻
ʝơıŋ➘
『 #دختران_چادر』
『 @dokhtaranchador1 』
#چادرانه 🖤 #ریحانه
« خدایــღــا چونـــــ تـ ــ ـو مے پسندے منــــ با حیایـــــم »
#بیو 💫
به کانال دختران چادر بپیوندید🌸👇🏻
ʝơıŋ➘
『 #دختران_چادر』
『 @dokhtaranchador1 』
️تمـام رنـگهای دنیـا
️روسیـاه میشوند وقـتی
سیـاهی #چادرم قـدعلـم میکند؛
قـدیمیها خوب گفـتهاند
بالاتـراز سیاهی رنگی نیسـت.
🍓♥️✨🖤
به کانال دختران چادر بپیوندید🌸👇🏻
ʝơıŋ➘
『 #دختران_چادر』
『 @dokhtaranchador1 』
هنگامی که بانویی چادرش را بر سر می کند و خود را از نامحرمان می پوشاند فرشته بودنش را به دیگران نشان می دهد🦋🌱🌟📿🎀
حضرت علی:همانا عفیف و حجاب فرشته ای از فرشتگان خداوند است✏️💞💎🔮
به کانال دختران چادر بپیوندید🌸👇🏻
ʝơıŋ➘
『 #دختران_چادر』
『 @dokhtaranchador1 』
رمان پلاک پنهان
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
تا شرفی میخواست اعتراض کند،با صدای مافوقش سکوت کرد!!
ــ خودشون میان خانم شرفی
سمانه و شرفی از اتاق خارج شدند ،کمیل خودش را روی صندلی چرخانش انداخت و
دستانش را کالفه در موهایش فرو برد و ارام زمزمه کرد:
ــ مجبورم سمانه مجبورم
ــ آروم باش مرد
کمیل خیره به دایی اش گفت:
ــ چطور میتونم آروم باشم ،سمانه االن گوشه بازداشگاه نشسته میخوای آروم باشم
ــ اینقدر حرص بخوری نه قرصی که خوردی اثر میکنه نه مشکل سمانه حل میشه
ــ میدونم ،میدونم ولی دست خودم نیست.
ــ روی رفتارت تسلط داشته باش واال پرونده رو ازت میگیرن
ــ مگه دست خودشونه
محمد پشت خواهرزاده اش ایستاد و شانه هایش را ماساژ داد تا شاید کمی آرام شود.
ــ میدونم برای خودت منصب و جایگاه داری اما اینو بدون که باالتر از تو هم هست
،به خاطر سمانه هم که شده ،آروم رفتار کن
کمیل که سرش را بین دستانش گرفته بود،زیر لب زمزمه کرد:
ــ اوضاع بهم ریخته ،سهرابی نیستش هرچقدر گشتیم نیست،احتماله اینکه فرار
کرده.
ــ سهرابی کیه؟