eitaa logo
طنین|Tanin
853 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
844 ویدیو
115 فایل
حال‌وهوای‌‌جمعی‌از‌دهه‌هشتادیا:)! طنین ؟ به معنای نجوا ، پژواک 🪴 تودورانی‌که‌همه‌دارن‌یاعلی‌میگن‌وعشق‌آغازمیکنن مایاابلفضل‌میگیمو‌میریم‌سراغ‌مشکل‌بعدی🤌🏿 -به‌صرف‌چای‌و‌شعر☕✨ -آغازمون‌از‌تیر¹⁴⁰³ بیشترپست‌هاتولیدداخله:) کپی جز روزمرگی هامون حلالت دلاور
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃 رسول‌الله (صلی الله علیه و آله و سلم): المَسجُد غریبٌ فیما بینَ قومٍ لایُصَلُّونَ فیهِ إنَّ الله تعالی لا یَنظُرُ اِلَیهِم یَومَ‌القیامَة مسجد در میان مردمی که در آن نماز نمی‌خوانند، غریب است و خداوند در روز قیامت نظر رحمت خود را از آنها دریغ خواهد کرد. به کانال دختران چادر بپیوندید👇🏻☘ ʝơıŋ➘ 『 』 『 @dokhtaranchador1
🕊🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺 چادر مادر من فاطمه،شرطش عشق است. عشق به حجب و حیا به نجابت به وفا عشق به چادر زهرا که برای تو و امنیت تو خاکی شد تا تو امروز شوی راحت و آسوده کسی سیلی خورد خون این سیل شهیدان همه اش با هدف چادر تو ریخته شد. 🕊🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺 ʝơıŋ➘ 『 』 『 @dokhtaranchador1
••❲🦋💙❳•• _ تو خوشبختـــی ،چون خدا را داری! وقتے او را داری دلــــت از همه جا آسوده است؛ نگاهــت مهربان اســت،وفایــت ماندگار اســت... پــس تو خوشبخـــــتی چـــون خدا را داری💞 " به کانال دختران چادر بپیوندید👇🏻☘ ʝơıŋ➘ 『 』 『 @dokhtaranchador1
چـون‌حجـاب‌دآری...¦•• هـروقـت‌دلـت‌گرفـت‌با‌طعنـہ‌هـا...🙃💔¦•• قـرآن‌روبـازڪن.. ¦•• وسـوره‌مطـففیـن‌رونـگاه‌ڪن...🌱¦•• آنـان‌ڪه‌آن‌روزبـه‌تـومۍخندنـدفردا گـریانـند‌‌وتـوخنـدان...🙂❤️¦• ʝơıŋ➘ 『 』 『 @dokhtaranchador1
▫️چادر که سر کردی یک چادر ظاهری بر سرت هست و یک چادر باطنے بر دلت... حواست باشد بانو !!!چادری که در دستان توست امانت زهراست 💚🍃 ✌️ ʝơıŋ➘ 『 』 『 @dokhtaranchador1
✿⃟‌‌‌⛱✦ ☂️ چــ♡ــادرم سیاہ ترین رنگ جهان هم ڪہ باشد باطنش رنگـ🌸ـے ست! پر از نقش حیا و عفت و پاڪ دامنی✨ اگر تو فقط سیاهے اش رامیبینے ایراد از چادر من نیست عمیق بنگر... ʝơıŋ➘ 『 』 『 @dokhtaranchador1
‌ خـــواهـــر من یادت بماند ؛ چــادرتــــ فقط برای رضای اوست و لا غیر… اگـــــر چـــــآدری کـه به سر اندآختــه ای ، خُـدآیی ات نمــی کُنــد ؛ نیــّتت رآ اصلاح کن به کانال دختران چادر بپیوندید👇🏻☘ ʝơıŋ➘ 『 』 『 @dokhtaranchador1
💕 ￿ ☺️سـہ نقطـ•••ـہ دارد ￿ 😇همان سـہ نقطہ اے کـہ فرق است بین ￿ 😍پوشیدگے و پوسیدگے..! به کانال دختران چادر بپیوندید👇🏻☘ ʝơıŋ➘ 『 』 『 @dokhtaranchador1
رمان پلاک پنهان 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 کمیل سریع وارد محل کارش شد و سریع به اتاقش رفت،و پیامی به امیر علی داد تا به اتاقش بیاید. صبح به خانه رفته بود تا سری به مادرش و صغری بزند،و بعد صغری را برای باز کردن گچ پاهایش به بیمارستان برد،با اینکه سمیه خانم کی گله کرد و از اینکه شب ها به خانه نمی آمد شاکی بود اما کمیل نمی توانست سمانه را تنها بزارد ،بعد از خداحافظی سریع از خانه بیرون رفت. بعد از تقه ای به در ،امیرعلی وارد اتاق شد. ـــ تو راست میگفتی کمیل،این دختره دروغ گفته؟ ــ از چی حرف میزنی؟ امیر علی چندتا عکس را از پاکت خارج کرد و به کمیل داد. ــ این عکسا برای روزی تظاهرات دانشگاه بود،نگا کن بشیری با رویا دارن حرف میزنن،تو فلشم فیلمو برات گذاشتم،واضحه داشتن با هم دعوا می کردند،اما صادقی گفته بود که او را ندیده کمیل سری تکان داد و زیر لب زمزمه کرد: ــ میدونستم داره دروغ میگه کمیل بر روی صندلی نشست و متفکرانه به پرونده خیره شد،امیرعلی لب باز کرد و سکوت را شکست: ــ میخوای االن چیکار کنی؟ ــ حکم بازداشت رویا صادقی رو بگیر،یه پیگیری بکن کار بشیری و سهرابی به کجا رسید،پیدا نشدن؟ ــ باشه با صدای گوشی کمیل،کمیل با نگاه مشغول جستجوی گوشیش شد،که بعد از چند ثانیه گوشی را از کتش بیرون آورد،با نمایان شدن اسم محمد بر روی صفحه سریع جواب داد: ــ الو دایی ــ کمیل،بشیری پیداشد کمیل از جایش بلند شد و با صدای بلند و حیرت زده گفت: ــ چی ؟بشیری پیدا شد؟ ــ اره ،سریع خودتو برسون،آدرسو برات پیامک میکنم،یاعلی ــ یاعلی کمیل سریع کت و سویچ ماشین را برداشت،وبه طرف خروجی رفت ،امیرعلی پشت سرش آمد و با خوشحالی گفت: ــ بشیری پیدا شد؟؟این خیلی خوبه ــ آره پیدا شده،دعا کن اعتراف کنه ــ امیدوارم ،میخوای بیام بهات ــ نه نمیخواد،تو اینجا بمون به کارا رسیدگی کن،حکم رویا صادقی تا فردا آماده بشه ــ نگران نباش آماده میشه ــ خداحافظ ــ بسالمت کمیل سریع به طرف ماشینش رفت،با صدای پیامک سریع نگاهی به متن پیام انداخت،با دیدن آدرس بیمارستان،شوکه شد.یک فکر در ذهنش پیچیده بود و او را آزار می داد که،"نکنه کشته شده." پایش را روی گاز فشرد و سریع راه بیست دقیقه را در ده دقیقه رانده بود، با رسیدن به بیمارستان،سریع ماشین را پارک کرد،با ورودش به بیمارستان ،میخواست به سمت پذیرش برود، که محمد را دید به سمتش رفت. ــ سالم،کجاست؟ ــ سالم،نفس نفس میزنی چرا؟بیا بشین یکم ــ نمیخواد خوبم،بشیری کجاست؟ محمد با قیافه ی خسته ای به چهره ی کمیل نگاهی انداخت و گفت: ــ بشیری تو کماست.... به کانال دختران چادر بپیوندید👇🏻☘ ʝơıŋ➘ 『 』 『 @dokhtaranchador1
🌿 چـادرݥ را باد نیاورده ڪه باد ببره...😏 چــادرݥ پرچم غیرتِ همه ے مردان سرزمینم است ڪه سرخـ❤️ـے خونشان را به سیاهے آن بخشیده اند...☺️☝️ به کانال دختران چادر بپیوندید👇🏻☘ ʝơıŋ➘ 『 』 『 @dokhtaranchador1
خدایا! ↫از تو میخواهم⇩ ↫چـادر مرا آن چنان با ⇠چـــادر خاڪے جدہ ے سادات⇢ پیوند بزنے... ↫ڪہ اگر جان از تنم رود⇩ چــــادر از سرم نرود...✓ ☜«هذہ امانتڪِ یا فاطمـ♡ــةالزهـ♡ـراء»☞ به کانال دختران چادر بپیوندید👇🏻☘ ʝơıŋ➘ 『 』 『 @dokhtaranchador1