•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
#مسیر عشق 49 بعد از چند دقیقه به یه خونه بزرگ رسیدیم نمای خونه به سبک قدیمی بود هرچند نمای همه
#مسیرعشق 50
دور تا دور حیاط پر بود ازاتاق ،یه ایوان بزرگ هم بود
خاله راهنماییمون کرد بریم داخل
-خوشت اومدسارا
از ته دلم لبخند زدم،یادم نمیاد بعد از چه مدت یه لبخند واقعی زده بودم
-اره بهار خیلی به دلم نشستن خیلی خوبن
-بیاین اول یه صبحونه خوب بخورید تا خستگیتون بیرون بره
-خاله روی ایوان بشینیم
-سردتون نمیشه؟
منم دخالت کردم و گفتم
-نه خاله حیف این هوانیست بریم داخل
با کمک بهار سفره رو چیدیم
نان محلی،پنیر،کره،عسل،ماست،سبزی خوردن😋
همگی نشستیم کنار سفره
خیلی ذوق داشتم انگار اولین باره سفره صبحونه دیدم.
بعد از مدتها با چند نفر خیلی صمیمی و راحت نشستم و صبحونه خوردم
خیلی بهم چسبید واقعا محیط گرمی بود
بعد از خوردن یه صبحونه مفصل کمک کردیم ظرفها رو جمع کردیم بردیم توی اشپزخونه وشستیم
عمو رحمان خداحافظی کرد گفت میره به کارای کشاورزیشون برسن
من بودم و بهار و خاله
خاله چایی ریخت،بوی دارچین فضای اتاق رو گرفت،معلوم بود چایی دارچین دم کرده بود
با اینکه خیلی از ما بزرگتر بودن اما دل جوانی داشتن
بعد از خوردن چایی و کمی حرف زدن خاله هردمون رو از خونه بیرون کرد😂
به بهار گفت یالا برو ده رو به مهمونمون نشون بده ،یکم تفریح کنید تا منم ناهار حاضر کنم براتون
سریع دوربینم رو از چمدونم بیرون اوردم و با بهار زدیم بیرون
اولش اینقدر کسل بودم و بی حوصله
اما بعد از یکساعت انگار انرژی مضاعفی پیدا کرده بودم.
بابهار بین مردم ده چرخیدیم،کنار چشمه رفتیم،طرف باغهاشون رفتیم،همه جا رو بهم نشون داد
کلی عکس گرفتم
حدود سه چهار ساعت بعد برگشتیم خونه،خیلی خسته شده بودم
توعمرم اینقدر پیاده راه نرفته بودم
وارد خونه شدیم بوی خوبی پیچیده بود توی خونه
سلامی کردیم به خاله و هر دومون وسط اتاق ولو شدیم.
خاله دست به کمر وارد اتاق شد
-وای نگاه کن تو روخدا،این بچههای شهر چقدر بیطاقت هستن.
مگه رفتید کوه بکنید که این حال هستید،رفتید تفریح کنید
-خاله این بهار اصلا رحم نداره مظلوم گیر اورده همش منو برد اینور واونور هرچی میگم یه ذره بشینیم میگفت نه
-سارا😳
کی بود اینهمه عکس میگرفت از در ودیوار،خر و گوسفند، هنوز میگفت چرا بیشتر نمیچرخیم
با بالشتی که پرت کرد طرفم صدای خنده خاله بلند شد
از دست شما دخترا،استراحت کنید تا وقت نماز
نویسنده(منیرا-م)
#ادامهـ_دارد
@TarighAhmad
بسمربمحمد🌿✨
.
.
پیامبر خدا (ص):
💠از نفرین مظلوم بترسید که چون شعله آتش بر آسمان میرود.
📚|کنز العمال، ج 3، ص 500، ح 7601
امروز : شنبه
1آبان و 16ربیعالاول
❀•┈••❈✿♥️✿❈••┈•❀
@TarighAhmad
❀•┈••❈✿♥️✿❈••┈•❀
وقتی از آیت الله بهجت پرسیدند که شما کجایی؟ فرمودند:
«آقادرقلبشماستمواظبباشیدبیرونشنکنید»🙃
#مهدویت
#اللهمعجللولیڪالفرج
💚🌱||@TarighAhmad||
☀️بیانات مقام معظم رهبری
هفتهی وحدت، وحدت میان امت اسلام است. دشمن میخواهد میان فرقههای اسلامی نزاع باشد؛ بخصوص بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دشمن خواسته است بین ایران انقلابی و اسلامی و بقیهی ملتها جدایی بیندازد. از خدا میخواهند که در دنیای اسلام گفته شود: «اینها شیعه هستند و انقلابشان انقلاب شیعی است و به ما سنیها ربطی ندارد»! ملت ایران از اول انقلاب گفته است بله، ما شیعه و موالیان اهلبیت پیامبریم؛ اما این انقلاب، یک انقلاب اسلامی بر اساس قرآن، بر اساس توحید، بر اساس اسلام خالص و ناب، بر اساس وحدت و برادری بین همهی مسلمین است. این را از اول ملت ما گفتند و امام ما نیز این را فریاد کشید و بیان کرد.
۱۳۷۰.۷.۵
#نائب_برحق_مولا
~♡@TarighAhmad
#راه_بهشت🍃
هیچ خلوتی وجود ندارد."
~عالم محضر خداست✨
#اَلـلّـﮪُمَّ_عـَجـِّل_لـِوَلـٻَۧـکَ_الـفـَࢪَج
/ʝסíꪀ➘
⇝ @TarighAhmad ⇜
❇️ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
✓ هرگاه خداوند خوبى بنده اى را بخواهد، او را در دين فقيه گرداند و راه درست و راستش را به او الهام فرمايد.✨
📚كنز العمّال ۲۸۶۹۰
😉پنج صلوات یادت نره...
#اَلـلّـﮪُمَّ_عـَجـِّل_لـِوَلـٻَۧـکَ_الـفـَࢪَج
/ʝסíꪀ➘
⇝ @TarighAhmad ⇜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهترین کنسرت دنیاست😍😍❤️❤️
جایگزین کنسرت این روزای تتلو😏🤢🤢🤮
#میلاد_پیامبر_اکرم😇
#امام_زمان🌿
#اللهمعجللولیکالفرج🌻
🍃🌱↷
『 @TarighAhmad』
#یادآۅرۍ⏰
~ یـہ دعـاےفـرج بـخۅنٻـم بـراےآقامـوݩ,♥️
#اَلـلّـﮪُمَّ_عـَجـِّل_لـِوَلـٻَۧـکَ_الـفـَࢪَج🤲
•┈••✾◆✦✧✦◆✾••┈•
@TarighAhmad
•┈••✾◆✦✧✦◆✾••┈•
Mohammad ~ Music-Fa.Com.mp3
18.25M
#مـولـودۍ🎧
🎊🎉تـولدپیـامبـرﷺمـبارڪ🎉🎊
#میلاد_پیامبر_اکرم❤️😍
#اللهمعجللولیکالفرج🌻
🍃🌱↷
『 @TarighAhmad』
10.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ششمین سال وصالت مبارک آقا مصطفی :)
🌱||@TarighAhmad||
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
#مسیرعشق 50 دور تا دور حیاط پر بود ازاتاق ،یه ایوان بزرگ هم بود خاله راهنماییمون کرد بری
#مسیر عشق 51
صدای اذان پیچیده بود
بهار رفت بیرون
بلند شدم از پنجره اتاق حیاط رو نگاه کردم
خاله با بهار داشت حرف میزد،نمیشنیدم چی بهم میگفتن انگار خاله رفت مسجد
بهار هم رفت وضو میگرفت
رفتم نشستم
گوشیمو نگاه کردم
وای پدرم چند بار زنگ زده بود،اصلا یادم نبود بهش خبربدم که رسیدیم
تماسی گرفتم با پدرم واطلاع دادم که رسیدیم.
تماس رو قطع کردم
بهار اومد توی اتاق ،با یه چادر گلدار سفید قشنگ
-بهارخاله رفت مسجد؟
-اره، همیشه نمازشون رو مسجد ده میخونن
-تو چرا نرفتی؟
-من همین جا میخونم،بهر حال ابجیمو که تنها نمیزارم☺️
یه سجاده اورد پهن کرد و شروع کرد به نماز خوندن
نمیدونم چرا نماز میخونن،اصلا این کلمات عربی که میگن یعنی چی؟
شاید بخاطر ترسی که از اون دنیا دارن میخونن
صد در صد همینه
حرفایی که این اخوندها کردن تو سر اینا
ازشون بپرسی چرا نماز میخونید میگن باید بخونیم نخونیم گناه داره
چون پدر مادرمون میخوندن
تهش هم خودشون خبر ندارن چرا میخونن
هرکاری انجام میدن از ترسه،از ترس جهنم و اون دنیا
اینهمه خرافات قبول کردن
کی خبر از اونجا اورده که اونجا چی میگذره
اصلا به من چه😏
بلند شدم رفتم بیرون
لب ایوان نشستم و به منظره حیاط نگاه میکردم
دلم یه چیزی میخواست،اما نمیدونم چی
یه تغیر،یه چیزی که از این یکنواختی منو بیرون بیاره
نویسنده(منیرا-م)
#ادامه_دارد
@TarighAhmad