🍃یا صاحب کل نجوی 🍃
شروع میکنم روزم را به نام و یاد تو
که عطر یاد تو
آرامبخش لحظه های من است
7⃣شهریورماه و جمعه ایی دیگر
و ۸ روز از ماه عزای ارباب گذشته است 😔
••●❥🍃🌸✦🌸🍃❥●••
@TarighAhmad
🍀 سلام مولای غریبم🍀
وقتی قلبم در حرارت روضهها گُر میگیرد 💔
و سیلاب اشک بی امان
پهنای صورتم را میپوشاند😭
با ذره ذرهی وجودم زیر لب زمزمه میکنم :
این الطالب بدم المقتول بکربلا ...
▪️اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیکَ الفَرجَ
▫️مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیها
🍃🌱↷
『@TarighAhmad』
درد میجویند این وارستگان مکتب عشق ❤️
انکه درمان خواهد از اصحاب این مکتب غریب است ...
#برادر_شهیدم
#احمد_مشلب
#عکس_نوشته
╭┄══🖤══┄╮
@TarighAhmad
╰┄══🖤══┄╯
@FadaeyanHazratMadar.attheme
92.4K
#تم📲
#شهید_احمد_مشلب♥️
♥️♦️♥️♦️
📱 #توئیت حاج حسین یکتا:
در فرهنگِ کربلا جوان یعنی؛
آن کسی که جلودار است و
از همه زودتر به سمت شهادت،
سبقت میگیرد
السَّلَامُ عَلَیكَ یا أَوَّلَ قَتِیلٍ مِنْ نَسْلِ خَیرِ سَلِیلٍ
#ما_ملت_امام_حسینیم
༺ ════════════
💢 @TARIGHAHMAD 💢
༺════════════
°•|امام خامنه ای♡
{🔆} اگر فداکاری بزرگ #حسینبنعلی_علیهالسلام نمیبود که این فداکاری، وجدان تاریخ را به کلی متوجه و بیدار کرد در همان قرن اول یا نیمهی قرن دوم هجری، بساط اسلام به کلی برچیده میشد.
۱۳۷۲/۰۳/۲۶ | 🗓
••●❥❤️❥●••
@TarighAhmad
🌺 پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) :
✅ یا فاطمة! کلُّ عینٍ باکیةٌ یومَ القیامةِ الاّ عینٌ بَکَتْ علی مُصابِ الحسین فانّها ضاحکةٌ مُستَبْشِرَةٌ بِنَعیمِ الجنة.
💢فاطمه جان!
روز قیامت هر چشمی گریان است،♨️
مگر چشمی که در مصیبت و عزای
حسین ع گریسته باشد ، 😭
که آن چشم در قیامت خندان است
و به نعمتهای بهشتی مژده داده می شود.💯
📖 بحارالانوار، ج44 ، ص293
/ʝסíꪀ➘
⇝ @TarighAhmad ⇜
🕊| #ڪلام_شهـید
📄| شهید سید مرتضے آوینے:
منطق ما،منطق امام #حسین(ع)است.
اگر دشمن این حقیقت را دریابد هرگز
لحظهای منتظر #خستگی ما نخواهد ماند
#ما_ملت_امام_حسینیم 🏴
#عڪس_گرافیڪے
#رفیقشهیدم
❁❁═༅═🍃🌸🍃═ ═❁❁
@TarighAhmad
❁❁═༅ ═🍃🌸🍃═ ═❁❁
جهادیعنیحضوردرمیدانبامجاهدات،
باتلاش،باهدف،باایمان.
اینمۍشودجهاد...(:
-رهبرڪبیرانقلاب🌱
مجاهدِ راه اسلام 😍
بسم الله💪
#بچهشیعههیچوقٺشڪستنمیخوره 😉
#انگیزشی(✯ᴗ✯)
※•﴾ @TarighAhmad ﴿•※
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
✨هُــــــوَالْمَـــــــحبــــــوب✨ 🌷رمان محتوایی ناب😍👌 🌷 #هــــــــرچـــــــےٺـــــــــوبخواے 🌷 قس
✨هُــــــوَالْمَـــــــحبــــــوب✨
🌷رمان محتوایی ناب😍👌
🌷 #هــــــــرچـــــــےٺـــــــــوبخواے
🌷 قسمت #هشتاد_وپنج
نفس نفس میزد....🏃💓
معلوم بود دویده.آقای موحد بهش گفت:
_بیا اینجا اینو ببین.😁
وحید پشت پدرش ایستاد.من نمیدیدم چی میبینن ولی معلوم بود خیلی اکشنه.👊👊وحید باتعجب گفت:
_این شمایین؟!!!😳😳
آقای موحد گفت:
_تازه اولاشو باید میدیدی.پسرم،مواظب باش زهراخانوم رو عصبانی نکنی.
بعد بلند خندید.😂
تا روال پرونده طی بشه،شب شده بود.🌃
رفتم خونه... همه نگاهم میکردن.
محمد به شوخی گفت:
_حتما باید گربه رو الان میکشتی؟!😂
همه خندیدیم.😅😄😃😂😁😀مامان بغلم کرد و گفت:
_خداروشکر سالمی.🤗😄
مهمان ها رسیده بودن....
برخورد مادر و خواهرهای وحید هم دست کمی از خانواده خودم نداشت.😅پدروحید با هیجان از لحظه درگیری و شجاعت و ضربات حرفه ای من تعریف میکرد.😬🙈همه باتعجب😳 و لبخند😊 به من نگاه میکردن.منم سرمو انداختم پایین و لبخند میزدم...
قرار شد تو محضر 💍عقد کنیم و جشن عروسی سه ماه بعدش تو تالار باشه.
وحید اصرار داشت زودتر باشه ولی زودتر از سه ماه نمیشد.چون باید خونه پیدا میکرد برای اجاره، چیدن وسایل،هماهنگی تالار و خیلی کارهای دیگه.
بحث مهریه شد....
بابا به من نگاه کرد.بعد به پدروحید گفت:
_میخواستم امروز درمورد مهریه ازش بپرسم که نشد.
دوباره به من نگاه کرد و گفت:
_حالا هرچی نظر خودته بگو.😊
همه به من نگاه کردن.با شرمندگی گفتم:
_هرچی باشه قبول میکنید؟😊
بابا گفت:_بله
پدروحید گفت:
_بله،هر چی که باشه.😊
گفتم:
_آقای موحد هم قبول میکنن؟
نگاهش نمیکردم.پدروحید بهش گفت:
_وحید جان،شما باید مهریه رو تقدیم کنی. هرچی زهرا خانوم بگن قبول میکنی؟
وحید گفت:
سبله.ولی...جنبه ی مادی هم داشته باشه حتما.☺️☝️
تازه همه متوجه منظور من شده بودن.از اینکه وحید اینقدر خوب فهمیده بود خوشم اومد.😊
گفتم:
_مهریه من همینه که میگم.نمیخوام تو عقدنامه چیزی بیشتر از این باشه.حتی شاخه نبات و اینجور چیزها هم نباشه.
پدروحید گفت:
_حالا شما بفرمایید،ما ببینیم اصلا در توان ما هست.😁
گفتم:
_بیست و دو✨ دور ختم کامل قرآن✨ با ترجمه.😊✨
همه ساکت بودن...
وحید تمام مدت به من نگاه نمیکرد حتی وقتی با من حرف میزد.منم نگاهش نمیکردم حتی وقتی باهاش حرف میزدم.
وحید گفت:
_حالا چرا بیست و دو تا؟🤔😊
گفتم:
_هر دور ختم قرآن به نیت کسیه.
-به نیت کی؟
-چهارده تا به نیت چهارده معصوم(ع).مابقی به نیت حضرت خدیجه(س)، حضرت زینب(س)، حضرت ابالفضل(ع)، مادرشون ام البنین، خانم ربابه،مادر امام زمان(س)،حضرت معصومه(س) و....آخریش خودم.
سکوت بود.گفت:
_باشه.قبول.😊قبول کردن هدیه هم ازدستورات اسلامه.منم به عنوان هدیه👌 صدوچهارده «١١۴ 🎁» تا سکه اضافه میکنم.قبوله؟
داشتم فکر میکردم...
نمیدونستم چی بگم.به بابا نگاه کردم.بابا منتظر جواب من بود.به مامان نگاه کردم.با اشاره بهم گفت قبول کن.گفتم:
_به عنوان هدیه اشکالی نداره ولی تو عقد نامه چیزی بیشتر از اونی که من گفتم اضافه
نشه.😊👌
همه صلوات فرستادن و محمد با شیرینی پذیرایی کرد.☺️🍰
از فردای اون روز کارهای آزمایشگاه و خرید عقد شروع شد.... من و مامان بودیم و وحید و مادرش...
لباس پوشیده و شیکی برای محضر انتخاب کردم.خسته شده بودیم.رفتیم جایی آبمیوه ای بخوریم و استراحت کنیم.
مامانامون به بهانه خرید ما رو تنها گذاشتن.به آبمیوه م نگاه میکردم،گفتم:
_آقای موحد
-بفرمایید
-یه مطلب خیلی مهمی رو فراموش کردم بهتون بگم.
با تعجب و نگرانی گفت:
_چه مطلبی؟!😳😥
ادامه دارد..
دسترسی به پارت اول🦋✨
https://eitaa.com/Tarighahmad/9746
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
اولین اثــر از؛
✍ #بانـــومهدی_یارمنتظرقائم
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |•
➣ @TarighAhmad