eitaa logo
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
1.6هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
79 فایل
[امیــرالعـشقـ❣ والرضــوان] شہــیداحــمدمحمــدمشلبــ🌸🍃 نفرہفــ7ـٺم ٺڪنولوژےاطلاعــاٺ📱 ملقـــب بهـ شہیدBMWســوار🚘 لقبـ جہادےغــریب طوســ💔 ولادٺ1995 🤱 شہادٺ 2016 🖤 شرایطمونه😍 : @sharayet_tarigh
مشاهده در ایتا
دانلود
جاے شهید همت خالے ڪه😔 خانومش میگفت: من عاشق چشماش بودم چشم های خیلی زیبایی داشت لحظه شهادتش خدا چشماشو با قابش برداشت و برد...💔 ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TrighAhmad
🌷خدايا ... تمام كساني كه به قضاوت مي نشينند را به تو مي سپارم 🌷خدايا ... تمام كساني كه حسادت كار روزمرگي شان است را به تو مي سپارم 🌷خدايا ... به هر كه خوبي كردم و جوابم را با بدي داد به تو مي سپارم 🌷خدايا ... تمام كساني را كه مهرباني مرا نشانه گرفتند تا سوء استفاده كنند ، به تو مي سپارم 🌷الهي ... تمام كساني را كه به تو مي سپارم ببخش و بيامرز ... و ما را زیر سایه رحمتت قرار بده.. آمین 🙏 @Trighahmad
رفیق شهید ! گاهی از آن بالا نگاهی به ما اسیرانِ دنیا کن ؛ دیدنی شده حال خسته ی ما و چشم های پر از حسرتمان ! حسرتِ پرکشیدن تا آسمان ! من ، خسته میان خاک‌ها جا ماندم ای کاش کمی دلت برایم می سوخت..... اللهم الرزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک @Trighahmad
✍اونا مرد آهنی و مرد عنکبونی و مردان سیاه پوش دارن 🔺 ماها نسخه واقعیش رو داریم حسین فهمیده، حسن طهرانی مقدم، ‎قاسم سلیمانی، امام خمینی، سید علی خامنه ای، احمدی روشن ... هر کدوم از اسامی بالا لرزه به جون دشمنان انداختن. اینو میتونید از کینه و حرصشون بفهمید. ☫ ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TrighAhmad
🌱 می‌گفتـــ ↓ اگه‌طالب باشۍ! یڪ‌ حرام‌ممکن‌استــ سال‌ها؛ تو‌را‌از شهادتـــ دور‌ڪند‌.‌. و‌گفتـــ ↓ من‌حرف‌هاۍ و بیهوده را ڪمتر از لقمه‌ۍ نمی‌دانم می‌گفتـــ ↓ ڪارباطل و حرام حتۍاگر‌انجام‌هم‌نداده باشیم! به‌پاۍمان‌ثبتــ خواهد شد 🕊شهدا کنید ڪه کردیم جبهه‌هاۍ‌نور استــ برای‌ما، شدگان نَفَس ڪم‌ آورده ...‌ · ·══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TrighAhmad
• چادری‌ها زهرایی نیستند اگر؛ پهلویشان درد نداشته باشد. • چادری‌ها زهرایی نیستند اگر؛ عدو را با سیاهی چادرشان به خاک سیاه نکشانند. • چادری‌ها زهرایی نیستند اگر؛ سیاهی چادرشان حرمت خون را به عالمیان ننمایاند. • چادری‌ها زهرایی نیستند اگر؛ منتظر یوسف گمگشته‌ای نباشند. • چادری‌ها زهرایی نیستند اگر فکرشان، راهشان، نگاهشان، عشقشان و حجابشان نباشد . ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TrighAhmad
...... 🌹 👌 ➊ 👈خانه وسيع ➋👈 سواري خوب ➌ 👈لباس زيبا ➍ 👈 چراغ پر نور شخصي پرسيد ما كه نداريم چه كنيم؟ حضرت فرمودند: اين حديث باطن هم دارد : ① 👈 منظور از خانه وسيع، صبر است كه بيان گر روح بزرگ است. ② 👈 مركب خوب، عقل است. ③ 👈 لباس زيبا، حيا است. ④ 👈 چراغ پر نور، علم است كه ثمره آن بندگي است. 📚منبع: كافي، جلد ٦ ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TrighAhmad
یک دو سه امتحان میکنیم😁 . یک . دو . سه خب صدا میاد😌چیزه 😅 به من گفتن بیام مقدمه بذارم کانال و توضیح بدم واقعیت مقدمم نمیاد😝 رمان داریم چه رمانی😍👇 تنها میان داعش😰 همین قدر خفن😎😜😝 پارت اولش هم الان تقدیمتون میکنیم حالا همه باهم کف و سوت جیغ و هورا🎉 قبلشم دستتاتون روخوب بشویید😁 با سپاس فراوان
✍️ |😱| 💠 وسعت سرسبز باغ در گرمای دلچسب غروب، تماشاخانه‌ای بود که هر چشمی را نوازش می‌داد. خورشید پس از یک روز آتش‌بازی در این روزهای گرم آخر ، رخساره در بستر آسمان کشیده و خستگی یک روز بلند بهاری را خمیازه می‌کشید. دست خودم نبود که این روزها در قاب این صحنه سِحرانگیز، تنها صورت زیبای او را می‌دیدم! حتی بادی که از میان برگ سبز درختان و شاخه های نخل ها رد می‌شد، عطر او را در هوا رها می‌کرد و همین عطر، هر غروب دلتنگم می‌کرد! 💠 دلتنگ لحن گرمش، نگاه عاشقش، صدای مهربان و خنده های شیرینش! چقدر این لحظات تنگ غروب سخت می‌گذشت تا شب شود و او برگردد و انگار همین باد، نغمه دلتنگی‌ام را به گوشش رسانده بود که زنگ موبایلم به صدا درآمد. همانطور که روی حصیر کف ایوان نشسته بودم، دست دراز کردم و گوشی را از گوشه حصیر برداشتم. بعد از یک دنیا عاشقی، دیگر می‌دانستم اوست که خانه قلبم را دقّ‌الباب می‌کند و بی‌آنکه شماره را ببینم، دلبرانه پاسخ دادم :«بله؟» 💠 با نگاهم همچنان در پهنه سبز و زیبای باغ می‌چرخیدم و در برابر چشمانم، چشمانش را تجسم می‌کردم تا پاسخم را بدهد که صدایی خشن، خماری عشق را از سرم پراند :«الو...» هر آنچه در خانه خیالم ساخته بودم، شکست. نگاهم به نقطه‌ای خیره ماند، خودم را جمع کردم و این بار با صدایی محکم پرسیدم :«بله؟» 💠 تا فرصتی که بخواهد پاسخ بدهد، به سرعت گوشی را از کنار صورتم پایین آورده و شماره را چک کردم، ناشناس بود. دوباره گوشی را کنار گوشم بردم و شنیدم با همان صدای زمخت و لحن خشن تکرار می‌کند :«الو... الو...» از حالت تهاجمی صدایش، کمی ترسیدم و خواستم پاسخی بدهم که خودش با عصبانیت پرسید :«منو می‌شناسی؟؟؟» 💠 ذهنم را متمرکز کردم، اما واقعاً صدایش برایم آشنا نبود که مردّد پاسخ دادم :«نه!» و او بلافاصه و با صدایی بلندتر پرسید :«مگه تو نرجس نیستی؟؟؟» از اینکه اسمم را می‌دانست، حدس زدم از آشنایان است اما چرا انقدر عصبانی بود که دوباره با حالتی معصومانه پاسخ دادم :«بله، من نرجسم، اما شما رو نمی شناسم!» که صدایش از آسمان خراش خشونت به زیر آمد و با خنده‌ای نمکین نجوا کرد :«ولی من که تو رو خیلی خوب می‌شناسم عزیزم!» و دوباره همان خنده‌های شیرینش گوشم را پُر کرد. 💠 دوباره مثل روزهای اول مَحرم شدن‌مان دلم لرزید که او در لرزاندن دل من به‌شدت مهارت داشت. چشمانم را نمی‌دید، اما از همین پشت تلفن برایش پشت چشم نازک کردم و با لحنی غرق ناز پاسخ دادم :«از همون اول که گوشی زنگ خورد، فهمیدم تویی!» با شیطنت به میان حرفم آمد و گفت :«اما بعد گول خوردی!» و فرصت نداد از رکب که خورده بودم دفاع کنم و دوباره با خنده سر به سرم گذاشت :«من همیشه تو رو گول می‌زنم! همون روز اولم گولت زدم که عاشقم شدی!» و همین حال و هوای عاشقی‌مان در گرمای ، مثل شربت بود؛ شیرین و خنک! 💠 خبر داد سر کوچه رسیده و تا لحظاتی دیگر به خانه می آید که با دستپاچگی گوشی را قطع کردم تا برای دیدارش مهیا شوم. از همان روی ایوان وارد اتاق شدم و او دست‌بردار نبود که دوباره پیامگیر گوشی به صدا درآمد. در لحظات نزدیک مغرب نور چندانی به داخل نمی تابید و در همان تاریکی، قفل گوشی را باز کردم که دیدم باز هم شماره غریبه است. 💠 دیگر فریب شیطنتش را نمی‌خوردم که با خنده‌ای که صورتم را پُر کرده بود پیامش را باز کردم و دیدم نوشته است :«من هنوز دوستت دارم، فقط کافیه بهم بگی تو هم دوستم داری! اونوقت اگه عمو و پسرعموت تو آسمونا هم قایمت کنن، میام و با خودم می‌برمت! ـ عَدنان ـ » برای لحظاتی احساس کردم در خلائی در حال خفگی هستم که حالا من شوهر داشتم و نمی‌دانستم عدنان از جانم چه می خواهد؟... ✍️نویسنده: ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TrighAhmad
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
✍️ #تنهـا_مـیان_داعش |😱| #قسمت_اول 💠 وسعت سرسبز باغ در گرمای دلچسب غروب، تماشاخانه‌ای بود که هر چش
بچه ها ادمین رمان نظرش رو چند پارته ولی من میگم نه بذار یه پارت بفرستیم تا پارت بعدی جون به لب بشن😁 لطفا آهسته عنایاتتون روروانه ام کنید😆 اینم از طنز حلال سه تا طلبتون بود😁شرمنده چندوقتی درگیر بودم
(😁) (😉✌️) عاقا ما یه دفعه نرفتیم مدرسه ... تو یه نسخه دکتر به جای اسم مامانم اسم خودمو نوشتم بردم که الکی دیروز مریض بودم.... ناظم تا دید انداختم بیرون...💭 اصلا دقت نکردم که متخصص زنان و زایمان مهرش زده 🙈😅😂 (🙂😎) ❤️❤️👇👇👇 ╔═. ♡♡♡.══════╗ @TrighAhmad ╚══════. ♡♡♡.═╝
(😁) (😉✌️) پارسال این موقع هواشناسی ی سری پیامک میداد که مواظب خودتون باشین امسال وزارت بهداشت فکر کنم سال دیگه نوبت بهشت زهراست که هی پیامک بده بگه زود بیا قبر بخر تا تموم نشده دیوونه😝 (🙂😎) ❤️❤️👇👇👇 ╔═. ♡♡♡.══════╗ @TrighAhmad ╚══════. ♡♡♡.═╝