eitaa logo
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
1.6هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
79 فایل
[امیــرالعـشقـ❣ والرضــوان] شہــیداحــمدمحمــدمشلبــ🌸🍃 نفرہفــ7ـٺم ٺڪنولوژےاطلاعــاٺ📱 ملقـــب بهـ شہیدBMWســوار🚘 لقبـ جہادےغــریب طوســ💔 ولادٺ1995 🤱 شہادٺ 2016 🖤 شرایطمونه😍 : @sharayet_tarigh
مشاهده در ایتا
دانلود
روزی هزار بار دلت راشکسته ام 😔 بیخود به انتظار وصالت نشسته ام 🍃💕 هربار این تویی که رسیدی و در زدی هربار این منم که در خانه بسته ام 🚪 هر جمعه قول میدهم آدم شوم ولی هم عهد خویش هم دلت راشکسته ام 💔 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
به نام خدا من می خواهم در آینده شهید بشوم. چون... معلم که خنده اش گرفته بود، پرید وسط حرف مهدی و گفت: «ببین مهدی جان! موضوع انشاء این بود که در آینده می خواهید چه کاره بشین. باید در مورد یه شغل یا یه کار توضیح می دادی. مثلاً، پدر خودت چه کاره ست؟ آقا اجازه! شهید شده... ••●❥🍃🌸✦🌸🍃❥●•• @TarighAhmad
میشه روی زمین هم آسمونی شد !!! ☁️ البته به شرط اینکه . . . راهت رو مستقیم بری !!! 🚔 مستقیم . . . تـــــــــــــــــــــــا افق !!! 🖼 همونجایی که ؛ آسمونیها ؛ به زمینیها . . .سلام میدن ! ! ! 🤝 😉 ❤️❤️👇👇👇 ╔═. ♡♡♡.══════╗ @TarighAhmad ╚══════. ♡♡♡.═╝
🌸🍃 🔆سیاست‌های کلی مبارزه با مواد مخدر ۱ - مبارزه فراگیر و قاطع علیه کلیه فعالیت‌ها و اقدامات غیرقانونی مرتبط با مواد مخدر 🚬و روانگردان و پیش سازهای آن‌ها از قبیل کشت، تولید، ورود، صدور، نگهداری و عرضه مواد. ۲ - تقویت، توسعه، تجهیز و استفاده فراگیر از امکانات اطلاعاتی، نظامی، انتظامی🚨 و قضایی برای شناسایی و تعقیب و انهدام شبکه‌ها و مقابله با عوامل اصلی داخلی و بین‌المللی مرتبط با مواد مخدر و انواع روان‌گردان‌ها و پیش سازهای آن‌ها. ۳ - تقویت، تجهیز و توسعه یگان‌ها و مکانیزه کردن سیستم‌های کنترلی و تمرکز اطلاعات به منظور کنترل مرزها و مبادی ورودی کشور و جلوگیری از اقدامات غیرقانونی مرتبط با مواد مخدر، روانگردان🚬 و پیش سازهای آن‌ها و تقویت ساختار تخصصی مبارزه با مواد مخدر در نیروی انتظامی و سایر دستگاه‌های ذی‌ربط. ۴ - اتخاذ راهکارهای پیشگیرانه در مقابله با تهدیدات و آسیب‌های ناشی از مواد مخدر و روانگردان با بهره گیری از امکانات دولتی و غیردولتی با تأکید بر تقویت باورهای دینی مردم📿 و اقدامات فرهنگی، هنری، 🖼ورزشی، 🏃‍♂آموزشی و تبلیغاتی در محیط خانواده، کار، آموزش و تربیت و مراکز فرهنگی و عمومی. ۵ - و روانگردان و پیش سازهای آن‌ها جز در موارد علمی،🔬 پزشکی،💉 صنعتی و برنامه‌های مصوب درمان و کاهش آسیب. ۶ - ایجاد و گسترش امکانات عمومی تشخیص، درمان، بازتوانی و اتخاذ تدابیر علمی جامع و فراگیر باهدف: ۱ - درمان و بازتوانی مصرف کنندگان ۲ - کاهش آسیب‌ها💐 ۳ - جلوگیری از تغییر الگوی مصرف از مواد کم خطر به مواد پرخطر ۷ - اتخاذ تدابیر لازم برای زمینه سازی حمایت‌های اجتماعی پس از درمان مبتلایان به مواد مخدر و انواع روانگردان در زمینه اشتغال، اوقات فراغت، ارائه خدمات مشاوره و پزشکی و حمایت‌های حقوقی و اجتماعی برای افراد بازتوانی شده و خانواده‌های آن‌ها و نیز فراهم نمودن امکانات خدمات در مانی و نیازهای حمایتی افراد مذکور. ۸ - تقویت و ارتقاء دیپلماسی منطقه‌ای و بین‌المللی مرتبط با مواد مخدر و روانگردان با: ۱ - هدفمند نمودن مناسبات ۲ - مشارکت فعال در تصمیم‌سازی‌ها، تصمیم‌گیری‌ها و اقدامات مربوط ۳ - بهره‌برداری از تجارب و امکانات فنی، پشتیبانی و اقتصادی کشورهای دیگر و سازمان‌های بین‌المللی ۴ - فراهم نمودن زمینه اقدام مشترک در جلوگیری از ترانزیت غیر قانونی مواد مخدر ۹ - اتخاذ تدابیر لازم برای حضور و مشارکت جدی آحاد مردم و خانواده‌ها و حمایت از تشکل‌های مردمی در زمینه‌های پیشگیری، کاهش آسیب و درمان معتادان. ۱۰ - توسعه مطالعات و پژوهش‌های بنیادی، کاربردی و توسعه‌ای در امر مبارزه با مواد مخدر و روان گردان و پیشگیری و درمان معتادان با تکیه بر دانش روز دنیا و استفاده از ظرفیت‌های علمی و تخصصی ذی‌ربط در کشور. ۱۱ - ارتقاء و اصلاح ساختار نظام مدیریت مبارزه با مواد مخدر و روانگردان به منظور تحقق سیاست‌های کلی نظام و سرعت بخشیدن به فعالیت‌ها و هماهنگی در اتخاذ سیاست‌های عملیاتی و کلیه اقدامات اجرایی و قضایی و حقوقی. امام خامنه‌ای🌸🍃 ✨۱۳۸۵/۷/۱۰ ••●❥🍃🌸✦🌸🍃❥●•• @TarighAhmad
✍در روایات می گشٺ دنبال ِعلائم ظهور.. ←گفتمش نگرد! ←علامٺ همین جاسٺ! با تعجـب نگاهــم ڪرد ڪہ گفتم: علامٺ ماییـم... تغییر کنیم، او می آیــــد. 💔•→ ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹هوالمحبـــــــوب 🌹رمان زیبا و واقعے 🌹قسمت "خانوم کوچولو!"...! بعد از آن همه رجز خوانی تازه به او گفته بود «خانوم کوچولو».. به دختر ناز پرورده اي که کسی بهش نمیگفت بالای چشمت ابروست! چادرش را تکاند و گره روسریش را محکم کرد.. نمیدانست چرا، ولی از او خوشش آمده بود در خانه کسی به او نمیگفت چه طور بپوشد با چه کسی راه برود چه بخواند و چه ببیند اما او به خاطر حجابش مؤاخذه اش کرده بود حرفهایش تند بود اما به دلش نشسته بود ..!! گوشه ي ذهنم مونده بود که اون کیه... 🌹منوچهر🌹 بود پسر همسایه روبروییمون اما هیچ وقت ندیده بودمش رفت وآمد خانوادگی داشتیم، اسمش رو شنیده بودم، ولی ندیده بودمش...😊 یه بار دیگه هم دیدمش... ❣بیست و یک بهمن❣ از دانشکده پلیس اسلحه برداشتیم من سه چهار تا ژ_سه انداختم روي دوشم ویک قطار فشنگ دور گردنم... خیابونها سنگر بندي بود...😕 از پشت بام ها میپریدیم ده دوازده تا پشت بام رو رد کردیم دم کلانتري شش خیابان گرگان اومدیم توی خیابان اونجا هم سنگر زده بودن.. هر چی آورده بودیم دادیم منوچهر اونجا بود صورتش رو با چفیه بسته بود. فقط چشم هاش پیدا بود گفت: -بازم که تویی؟ فشنگ ها رو از دستم گرفت خندید و گفت: -اینا چیه؟ با دست پرتشون می کنن؟! فشنگ دوشکا با خودم آورده بودم! فکر می کردم چون بزرگن خیلی به درد می خورن...!🙁 گفتم :اگه به درد شما نمی خورن ،می برمشون جای دیگه..😕 گفت:نه نه دستت درد نکنه .فقط زود از اینجا .. نمیتوانست به آن دوبار دیدن او بی اعتنا باشد... دلش میخواست بداند او که آنروز مثل پر کاه بلندش کرد و نجاتش داد و هر دو بار آن همه متلک بارش کرد، کیست! حتی اسمش را هم نمی دانست. چرا فکرش را مشغول کرده بود؟ شاید فقط از روي کنجکاوي... نمی دانست احساسش چیست خودش را متقاعد کرد که دیگر نمیبیندش بهتر است فراموشش کند، ولی او وقت و بی وقت می آمد به خاطرش. این طور نبود که بشینم دائم فکر کنم یا اداي عاشق پیشه ها رو دربیارم و اشتهام رو از دست بدم... نه، ولی 🌹منوچهر🌹 اولین مردي بود که وارد زندگیم شد. 🕊اولین و آخرین مرد. هیچ وقت دل مشغول نشده بودم، ولی نمیدانستم کی است و کجاست... ادامه دارد... 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ ✍نویسنده؛ مریم برادران ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
🌹هوالمحبـــــــوب 🌹رمان زیبا و واقعے 🌹قسمت بعد از انقلاب سرمون گرم شد به درس ومدرسه.. مسئول شوراي مدرسه شدم. این کارا رو بیشتر از درس خوندن دوست داشتم.😅 تابستون کلاس خیاطی✂️ و زبان اسم نوشتم.. دوستم مریم می اومد دنبالم با هم می رفتیم .☺️☺️ اون روز می خواستیم بریم کلاس خیاطی، در رو نبسته بودم که تلفن زنگ زد...📞 با لطیفه خانم همسایه روبروییمون کار داشتن خونشون تلفن نداشتن... رفتم صداشون کنم، لاي در باز بود رفتم توي حیاط دیدم🌹 منوچهر🌹 روي پله ها نشسته و سیگار می کشه... اصلا یادم رفت چرا اونجا هستم. من به اون نگاه می کردم و اون به من، تا اینکه بلند شد رفت توي اتاق... لطیفه خانم اومد بیرون.گفت: _"فرشته جان کار ي داشتی؟" تازه به صرافت افتادم پاي تلفن یک نفر منتظره....🙈 منوچهر رو صدا زد و گفت میره پاي تلفن. منوچهر پسر لطیفه خانم بود. از من پرسید : _" کجا میری؟" گفتم:_"کلاس". گفت: _" واستا منوچهر میرسوندت". آن روز منوچهر ما رو رسوند کلاس توي راه هیچ حرفی نزدیم . برام غیر منتظره بود فکر نمی کردم دیگه ببینمش چه برسه به اینکه همسایه باشیم ...☺️ آخر همون هفته خانوادگی رفتیم فشم باغ پدرم ...🌳🌳 منوچهر و پدر نشسته بودند کنار هم و آهسته حرف می زدند... چوب بلندي را که پیدا کرده بود، روي شانه اش گذاشت و بچه ها را صدا زد که با خودش ببرد کنار رودخانه منوچهر هم رفت دنبالشان . بچه ها توي آب بازي می کردند...👦🏻👧🏻 فرشته تکیه اش را داد به چوب، روي سنگی نشست و دستش را برد تو ي آب ... منوچهر روبه رویش،دست به سینه ایستاد و گفت: _"من میخواهم بروم پاوه، یعنی هر جا که نیاز باشد نمی توانم راکد بمانم". فرشته گفت: _"خب نمانید ". گفت: _"نمی دانم چه طور بگویم " دلش می خواست آدم ها حرف دلشان را رك بزنند. از طفره رفتن بدش می آمد، به خصوص اگر قرار بود آن آدم شریک زندگیش باشد! باید بتواند غرورش را بشکند.... گفت: _"پس اول بروید یاد بگیرید بعد بیایید بگویید". منوچهر دستش را بین موهایش کشدید جوابی نداشت کمی ماند ورفت.. پدرم بعد از اون چند بار پرسید : _"فرشته، منوچهر به تو حرفی زد؟" می گفتم: _ "نه، راجع به چی؟"😟 می گفت: _" هیچی، همین جوري پرسیدم".... ادامه دارد.. 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ ✍نویسنده؛ مریم برادران ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
🌹هوالمحبـــــــوب 🌹رمان زیبا و واقعے 🌹قسمت می گفت: _" هیچی، همین جوري پرسیدم". از پدرم اجازه گرفته بود با من حرف بزنه...☺️ پدرم خیلی دوستش داشت. بهش اعتماد داشت. حتی بعد از این که فهمیده بود به من علاقه داره، باز اجازه می داد باهم بریم بیرون.🙈میگفت: _"من به چشام شک دارم ولی به منوچهر نه". بیشتر روزا وقتی می خواستم با مریم برم کلاس، منوچهر از سر کار برگشته بود. دم در هم منو میدید و ما رو میرسوند کلاس. یک بار در ماشین رو قفل کرد نذاشت پیاده شم.❣🚙 گفت: _" تا به همه ي حرفهام گوش نکنی نمیذارم بری". گفتم: _"حرف باید از دل باشه که من با همه ي وجود بشنوم". منوچهر شروع کرد به حرف زدن. گفت: _"اگر قرار باشه این انقلاب به من نیاز داشته باشه و من به شما من میرم نیاز انقلاب و کشورم رو ادا کنم بعد احساس خودم رو. ولی به شما یک تعلق خاطر دارم". گفت: _"من مانع درس خوندن و کار کردن و فعالیت شما نمیشم به شرطی که شما هم مانع من نباشید ". گفتم: _"اول اجازه بدید من تاییدتون کنم، بعد شما شرط بذارید ". تا گوشهاش قرمز شد. چشمم افتاد به آیینه ي ماشین چشم هاش پر اشک بود.😢 طاقت نیاوردم...گفتم: _"اگه جوابتون رو بدم نمیگید این دختر چقدر چشم انتظار بود؟"🙈 از توی آیینه نگاه کرد. گفتم: _"من که خیلی وقته منتظرم شما این حرف رو بزنید ". باورش نمیشد قفل ماشین رو باز کرد و من پیاده شدم. سرش را آورد جلو و پرسید : _"از کی؟" گفتم : _"از بیست و یک بهمن تا حالا".❣ منوچهر گل از گلش شکفت! پایش را گذاشت روي گاز و رفت، 💨🚙حتی فراموش کرد از فرشته خداحافظی کند... فرشته خنده اش گرفت اصلا چرا این حرفها را به او گفت؟ فقط می دانست اگر پدر بفهمد خیلی خوشحال می شود. شاید خوشحال تر از خود او!! اما دلش شور افتاد. شانزده سال بیشتر نداشت. چنین چیزی در خانواده نوبر بود! مادر بیست سالگی ازدواج کرده بود. هر وقت سروکله ي خواستگار پیدا میشد، می گفت: _"دخترهایم را زودتر از بیست و پنج سالگی شوهر نمی دهم".☝️ فرشته این جور وقت ها می گفت: _"ما را شوهر نمیدهند برویم سر زندگیمان!"🙈😅 و میزد روي شانه مادر که اخم هایش درهم بود😠 و می خنداندش! هر چند این حرف ها را به شوخی می زد اما حالا که جدي شده بود، ترس برش داشته بود... ادامه دارد.. 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ ✍نویسنده؛ مریم برادران ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
•┄❁ ❁┄• فرستـادن پنج بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در امام‌زمان«عج» هدیہ ‌بہ‌ روح ‌مطهر ‌شهید ~┄┅┅✿❀💛❀✿┅┅┄~ @TarighAhmad
|√ بِســـمِ الرَبِّ الشُهَدا ❣
❣سلام.امام.زمانم❣ 💓 السلام ای آفتاب⛅️ پشت ابر. . . 💟 السلام ای فخر آدم در 🌏 زمین. . .🖐 💔 مهربانم؛ عالم🌎 از توست غریبانه چرا میگردی؟😭 💠 السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّةَ اللَّهِ فِی أَرْضِه...⚘ ✍ سلام برتو ای یادگار ماندگار خداوند در زمینش 🖐 ❣ ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad