امام خمینی ره :
هر موقعی که شما به سفر می روید
من مضطرب هستم تابرگردید⁉️
#ولایٺپذیرے [😍🖐🏻]•√
#ڪلام_بزرگانـ [🍃😉]•√
🍃🌺|@Tarighahmad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ 🎞
شهدا شرمنده ایم
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
@TarighAhmad
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
ای ❣شهید ❣
همسایه ات نیستم😔
اما مهمانِ خانه ی مجازی ات که هستم 😍
خودت دستم را گرفته ای و آورده ای اینجا 🌸🍃
کمکی کن
من هم یکی شبیه
تو 🦋🌹
شوم
#رفیق_شهیدم
#احمد_مشلب
┌───✾❤✾───┐
@TarighAhmad
└───✾❤✾───┘
دنیای ما گره زده بر کار آخرت
بگشا گره ز کار که مشکل گشا تویی
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
طبعم مریض و کشمکش روزگار شد
یا رب به درد های نهانی دوا تویی
🌺🍃🌺🍃🌺🍃
•°•✦❣❃❣✦•°•
@TarighAhmad
•°•✦❣❃❣✦•°•
نمےدانم چقدر آقا رو قبول دارید؟!
اما وقتے تو تلویزیون دیدم که آقا
میگفتن:
[از بالا رفتن آمار غصه شون میگیره💔]
هُری دلم ریخت.
حواسمان هست که آمار
فوتےهایمان رویِ ۱۵۰ میچرخد؟!
جان است،سرمایهیِ آدمےسٺ!
یکبار هم بیشتر نداریمش؛
حیف است که با این کرونایِ زپرتے بپرد!
بیایید کمے به خودماݩ سختے بدهیم🙃
بخاطر کادرِ درمانےمان،
بخاطر رهبرِ عزیزمون،
بخاطرِ همهی مدافعـان سلامٺ!
بخاطر خودمان رعایٺ کنیم😷✋
از وقتے آقا گفتن غصہ دار میشن
دلم آشوب شد و با خودم عہد کردم
که برایِ دل نائب امام زمانعج💚🍃
رعایٺ کنم و
در کوچه و خیابان با #ماسڪ
رفت و آمد کنم☺️😍💪
شما هم به پویشِ
#من_ماسک_میزنم بپیوندید!
پےنوشٺ:
اینم بینِ خودمون بمونه؛
[بچه شیعه باید #شہید شه😌🌸]
الکے بهونه دست کرونا ندین🤓✋
#من_ماسک_میزنم😷
#نشرحداکثریبرایِدلِآقا💚🍃
┌───✾❤✾───┐
@TarighAhmad
└───✾❤✾───┘
از علی تا به علی فاصله یک آینه است🍃
آن علی از نجف و این علی از خامنه است 🍃
بر خامنه ای رهبر خوبان صلوات
اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم
#تلنگــر 🍃
°| اگر میخواے گُناه و
مَعصیٺ نَڪنے،❌
هَمیشہ
با وضــو باش،
چــون ‹وضُـو› انساݩ
رو پاڪ نَگـہ مےداره
و جُلوے مَعصیٺ
رو مے گیره...! |°
#شهیدعباسعلیڪبیری🌙
ㄟ(ツ)ㄏ↧ʝσɨŋ↧
@TarighAhmad
🌹هوالمحبـــــــوب
🌹رمان زیبا و واقعے #اینڪ_شوڪران
🌹قسمت #بیست_ودو
شنیده بودم سیدهای حسینی جوشی اند، اما منوچهر اینطور نبود...
پدربزرگ منوچهر سید حسینی بود. سالها قبل باکو زندگی می کردن.
پدر و عموهاش همون جا به دنیا اومده بودن.
همه سرمایه دار بودن و دم و دستگاهی داشتن، اما مسلمان ها بهشون حق سیدی میدادن.
وقتی اومدن ایران، بازم این اتفاق تکرار شده بود.
به پدربزرگ بر می خورد و شجره نامش رو میفروشه.
شناسنامه هم که میگیره، سید بودنش رو پنهان میکنه.
منوچهر راضی بود از این کار پدربزرگ. می گفت:
_"یه چیزهایی باید به دل ثابت بشه، نه به لفظ".
به چشم من که منوچهر یه مومن واقعی بود، سید بودنش به جا...😊
میدیدم حساب و کتاب کردنش رو... منطقه که میرفتیم، نصف پول بنزین رو حساب می کرد، می داد به جمشید. جمشید هم سپاهی بود. استهلاك ماشین رو هم حساب میکرد...
میگفتم:
_"تو که براي ماموریت اومدي و باید بریم گشتی. حالا من هم با تو برمیگردم. چه فرقی داره؟"
میگفت:
_"فرق داره ".
زیادي سخت می گرفت تا اونجا که میتونست، جیره اش رو نمیگرفت...
بیشتر لباس خاکی می پوشید با شلوار کردي...
توي دزفول یکی از لباسهاي پلنگیش رو که رنگ و روش رفته بود، برای علی درست کردم.
اول که دید خوشش اومد، ولی وقتی فهمید لباس خودش بوده، عصبانی شد. ندیده بودم اینقدر عصبانی شه ...😥
گفت:
_"مال #بیت_الماله چرا اسراف کردي؟"
گفتم:
_ "مال تو بود".🙁
گفت:
_ "الان جنگه. اون لباس هنوز قابل استفاده بود. ما باید خیلی بیشتر از اینا دلسوز باشیم ".
لباسهاش جاي وصله نداشت. وقتی چاره اي نبود و باید مینداختمشون دور،
دکمه هاشو می کند میگفت:
_ "به درد می خورن".
سفارش می کرد حتی ته دیگها رو هم دور نریزم. بذارم پرنده ها بخورن.
برای اینکه چربی ته دیگ مریضشون نکنه یه پیت روغن رو مثل آبکش سوراخ سوراخ کرده بودم. ته دیگها رو توي آب خیس میکردم، میذاشتم چربی هاش بره، میذاشتم براي پرنده ها.☺️
ادامه دارد..
دسترسی به پارت اول🦋✨
👇
https://eitaa.com/Tarighahmad/8431
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
✍نویسنده؛ مریم برادران
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |•
➣ @TarighAhmad