eitaa logo
به سمت روشنایی
145 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
247 ویدیو
2 فایل
ارتباط با خادم کانال: @Or_Haider_Karar
مشاهده در ایتا
دانلود
مومنی این پیام منو همیشه و تا آخر عمرت به یادگار داشته باش: بعضی وقتا آدما الماسی تو دست دارن، بعد چشمشون به یه گردو می افته دولا میشن تا گردو رو بردارن، الماسه می افته تو شیب زمین، قل میخوره و تو عمق چاهی فرو میره، میدونی چی می مونه؟ یه آدم...، یه دهــــــن بـــاز....، یه گـــــــردوی پـــــوک .... و یه دنیـــــاحســـــــرت....، مواظب الماسهای زندگیمون باشیم، شاید به دلیل اینکه صاحبش هستیم وبودنش برامون عادی شده ارزشش رو از یاد بردیم. الماسهای زندگی:💕 پدر ، مادر ، همسر، فرزند، سلامتی، سرفرازی، خانواده، دوستان خوب، کار، عشق و ...هستند. ╔═.💚.═════╗ @TowardsLighting ╚═════.💚.═╝
...: *همه بخونن* *یادداشت بزارید* ❣تو زندگی مشترک فرصت هایی پیش میاد که بهترین روشِ نوازش . 👈من چند یادداشت که تو موقعیت های خاص میشه به خانوما داد، بهتون میدم. شما میتونی به عنوان الگو از اونا استفاده کنی. 💌 دیشب متوجه شدم که چندین بار بیدار شدی و به بچه رسیدی، صبح خواب عمیقی رفته بودی، دلم نیومد صدات کنم. خداحافظ عزیزم 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃➖➖➖➖➖ 💌 از اینکه دیشب تورو ناراحت کردم عذر میخوام، مشغله‌ی ذهنیم خیلی زیاد بود، خدا می‌دونه خیلی پشیمون شدم که ناراحتت کردم. دوستدار شما همسرت 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃➖➖➖➖➖ 💌 از اینکه با صبوری و سلیقه تمام از خونواده‌م پذیرایی کردی ممنونم، جداً جلوی اونا سرافرازم کردی، بخاطر تو احساس غرور کردم. از کدبانوی خونه‌م متشکرم 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃➖➖➖➖➖ 💌 از اینکه مهربانانه با بچه‌ها رفتار میکنی و با صبوری توی درسا بهشون کمک میکنی و خیال منو از این بابت راحت میکنی، تا توی محیط کارم بتونم آرامش بیشتری داشته باشم ممنونتم. مطمئن باش از تموم زحمت‌هایی که میکشی مطلعم. قدردان زحمتاتم عزیزم ╔═.💚.═════╗ @TowardsLighting ╚═════.💚.═╝
...: ❤️✨❤️ *آقایون وخانمهای محترم بخونن* حدیث💎پیامبر اکرم(ص) فرمودند: ❤️ *وقتی مردی به همسر خود نگاه کند و همسرش به او نگاه کند خداوند بدیده رحمت به آنها نگاه می‌کند*. (نهج الفصاحه ص ۲۷۸ ح ۶۲۱) ❤️✨❤️ *دعوای زن و شوهر طبیعی است اما*... 🔸بسیار غیر طبیعیه که تمامی دوستان و اقوام و همسایه‌ها از دعواهای زناشویی شما باخبر باشن! 🔸پس نسبت به مسایل و مشکلات خودتون، رازدار باشین و فراموش نکنین که به زودی با هم آشتی می‌کنین، اون وقت همسر شما با حرف‌هایی که پشت سرش زدین موقعیت بدی در بین فامیل، دوستان و آشنایان پیدا می‌کنه و خود شما هم به خاطر اینکه اون قدر بدگویی کرده بودین، شرمنده میشین. ╔═.💚.═════╗ @TowardsLighting ╚═════.💚.═╝
...: 🔷 زن هنوز کاملا وارد اتوبوس نشده بود که راننده ناغافل در رو بست و زن لای در گیر کرد.😒 داشت با زحمت چادر رو بیرون میکشید که یه زن نسبتا طوری که همه بشنوند گفت: آخه این دیگه چه جور لباس پوشیدنه؟ خودآزاری دارن بعضی ها ! 😏 🔸 زن محجبه، روی صندلی خالی کنار اون خانم نشست و خیلی آرام طوری که فقط زن بدحجاب بشنوه گفت: عزیز دلم... من بخاطر شما چادر میپوشم...😊 تعجب کرد و گفت: بخاطر من؟! 😳 🤔 گفت: بله! من چادر سر می کنم، تا اگه یه روزی تو به تکلیفش عمل نکرد و نگاهش رو کنترل نکرد، 🌷 زندگی تو، به هم نریزه... 🌷 همسرت نسبت به تو نشه... 🌷محبت و نسبت به تو که محرمش هستی کم نشه.. 🌷 من به خودم سخت می گیرم و در گرمای تابستان زیر چادر از گرما اذیت میشم، زمستان ها زیر برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش کلافه می شم، بخاطر حفظ خونه و ی تو...😌❤️ من هم مثل تو هستم... 🌺 تمایل به تحسین هام دارم. من هم دوست دارم تابستان ها کمتر عرق بریزم، زمستان ها راحت تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم... اما من روی تمام این خواسته ها خط قرمز کشیدم، تا به اندازه ی سهم ِ خودم حافظ ِ گرمای زندگی تو باشم...😌 و همه اینها رو وظیفه خودم میدونم و به خاطر علاقه های برترم انجام میدم 🔸 بعد چند لحظه سکوت کرد تا شاید طرف بخواد حرفی بزنه و چون جوابی دریافت نکرد ادامه داد: راستی… هر کسی در کنار تکالیفش، حقوقی هم داره. حق من این نیست که برخی زنان ِ جامعه ام با موهای رنگ کرده ی پریشان و لباسهای بدن نما و صد جور جراحی ِ زیبایی، چشم های همسر من رو به دنبال خودشون بکشونند...☝️ حالا بیا منصف باشیم. به نظرت من باید از شکل پوشش و آرایش شما ناراحت باشم یا شما از من؟😊☺️ 🔸 زن بدحجاب بعد از یک سکوت طولانی گفت: هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم.. 😔 آرام موهایش رو از روی پیشانیش جمع کرد و زیر روسریش پنهان کرد. 🌺 با هم "قشنگ و منطقی" حرف بزنیم... ╔═.💚.═════╗ @TowardsLighting ╚═════.💚.═╝
❣﷽❣ 📚 ♥️ ↲به روایت همسرشهید 3⃣ 💟تو کُلّ جلسه یه لبخند قشنگ تو چهره ش دیده میشد. به ندرت به هم نگاه میکردیم، ولی هر بار که چشَم به چهره ش می افتاد اون لبخندو مي دیدم طی این دو ساعت به طور عجیبی مهرش به دلم نشست💖 تو این مدت کوتاه یه احساس خاصی تو دلم رخنه کرده بود 💟خودمو دختر خوشبختی میدیدم که یه دوست داشتنی در انتظارشه. هی تو دلم بالا و پایین کردم تا آخرش به خودم جرأت دادم و ازش پرسیدم: چرا بین این همه دختر، …؟با یه لبخند زیبا☺️ گفت: راستش اونقده سنگین و نجیب بودید که من شیفته شما شدم، الآن حدود یه سالی میشه که به شما فکر میکنم و زیر نظرتون دارم 🕎یهو تموم وجودم گرم شد. دلم پر از ذوق شد😍 از تعریفاش. تو ذهنم مدام مراسمایی رو که دعوت بودیمو مرور میکردم و میگفتم: لابد اون روزو میگه یا فلان حرفمو شنیده و... 💟تو همین افکار بودم که انگار تیر خلاصو زده باشه تو یه جمله کوتاه گفت: فقط اینو بدونید که میکنم، قول میدم. این حرفش چنان دلگرمی♥️ و اطمینانی بهم داد که همه چیزو تموم شده دیدم. سرمو انداختم پایین و گونه هام سرخ شد و ساکت موندم خندید و گفت: سکوت کردید، پس راضی هستید😉 💟از اتاق که رفتیم بیرون پرسید: خب بالاخره به نتیجه ای رسیدید؟ از قیافه هاتون معلومه که دلتون پیش هم گیر کرده؟! آره⁉️ جفتمون سرمون پایین بود و میخندیدیم😅 💟مادرامون به هم و به ما تبریک میگفتن و شیرینی🍱 تعارف میکردن اصلا باورم نمیشد منی که اصلا به فکر نمیکردم عرض دو ساعت اینقده نظرم نسبت به زندگی و آینده تغییر کنه ✍پ.ن: قشنگ ترین حس میدونید چیه؟ اینکه یه آقا اونم نه هرررر آقایی بلکه اونی که قراره بشه زندگیت ازت کلی تعریف کنه و اعتماد بنفست بره بالا 😊😍 ... ╔═.💚.═════╗ @TowardsLighting ╚═════.💚.═╝
♥️ ↲به روایت همسرشهید 4⃣ 💟سر اونقد ذوق زده بود که منو هم به هیجان می آورد. وقتی خطبه جاری شد و رو گفتم صورتمو چرخوندم سمتش تا بازم اون لبخند زیبای همیشگیشو ببینم😍 اما به جای اون لبخند زیبا اشکای شوقی رو دیدم که با تو چشاش حلقه زده بود. همونجا بود که خودمو زن دنیا دیدم 💟محرم که شدیم. دستامو گرفت و خیره شد به چشام، هنوزم باورم نمیشد بازم پرسیدم: چرا من…⁉️ از همون لبخندای دیوونه کننده تحویلم داد و گفت: قسمت من بودی و من قسمت تو قلبم از اون همه خوشبختی تند تند میزد💗 و فقط خدا رو شکر میکردم به خاطر عزیزی که بهم داده بود 💟هر روزی که از عقدمون میگذشت بیشتر به هم میکردیم. طوری که حتی یه ساعتم نمیتونستیم بی خبر از هم باشیم. هیچ وقت فکرشو نمیکردم تا این حد مهربون و احساساتی باشه به بهونه های مختلف واسم کادو🎁 میگرفت و غافلگیرم میکرد. وقتی صحبت از برگشتش به پیش اومد خیلی دلامون گرفت. بغض و از همون موقع تو چهره هردوتامون پیدا بود 💟وقتی که رفت یه دل سیر دور از چش همه گریه کردم😭بعدشم پناه بردم به دفترچه دلنوشته هام، تقریبا هر روز زنگ میزد سعی میکرد با شوخی و خنده دلتنگیامو کم کنه خیلی فکر بود. همه سعیشو میکرد تا من احساس ناراحتی نکنم، وقتی گفت داره میاد مرخصی، اونقده ذوق کردم😍 که همه خونواده خنده شون گرفته بود. هر بارم با گل و شیرینی مستقیم میومد خونه ی ما ... ... ╔═.💚.═════╗ @TowardsLighting ╚═════.💚.═╝
🍃🎧🍃🎧 پنج قانون عشق فایلی فوق‌العاده مهم در مورد آگاهی های گفته شده در این فایل صوتی تفکر کنید. اون ها رو باور کنید و بعد این آگاهی ها رو وارد زندگی خودتون کنید. بارها گوش کنید... 🍃@TowardsLighting 🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
...: ارسال شده از سروش+: 🌷 🔺️مادر شوهر بعد از اتمام ماه عسل با تبسم به عروسش گفت: تو توانستی در عرض سی روز پسرم را وادار به انجام نمازهایش در مسجد بکنی ؛ کاری که من طی سی سال در انجام آن تلاش کردم و موفق نشدم....! عروس جواب داد: مادر داستان سنگ و گنج را شنیده‌ای؟ می‌گویند سنگ بزرگی راه رفت و آمد مردم را سد کرده بود ، مردی تصمیم گرفت آن را بشکند و از سر راه بردارد. با پتکی سنگین نود و نه ضربه به پیکر سنگ وارد کرد و خسته شد. مردی از راه رسید و گفت : تو خسته شده‌ای ، بگذار من کمکت کنم. مرد تنها صدمین ضربه را وارد کرد و سنگ بزرگ شکست ، اما ناگهان چیزی که انتظارش را نداشتند توجه هر دو را جلب کرد. طلای زیادی زیر سنگ بود. مرد دوم که فقط یک ضربه زده بود گفت: من پیدایش کردم ، کار من بود ، پس مال من است. مرد گفت: چه می‌گویی من نود و نه ضربه زدم دیگر چیزی نمانده بود که تو آمدی! مشاجره بالا گرفت و بالاخره دعوای خویش را نزد قاضی بردند و ماجرا را برای قاضی تعریف کردند. مرد اول گفت : باید مقداری از طلا را به من بدهد ، زیرا که من نود و نه ضربه زدم و سپس خسته شدم و دومی گفت: همه‌ی طلا مال من است ، خودم ضربه زدم و سنگ را شکستم. قاضی گفت : نود و نه جزء آن طلا از آن مرد اول است ، و تو که یک ضربه زدی یک جزء آن از آن توست. اگر او نود ونه ضربه را نمیزد ، ضربه صدم نمی‌توانست به تنهایی سنگ را بشکند. و تو مادر جان سی سال در گوش فرزند خواندی که نماز بخواند بدون خستگی و اکنون من فقط ضربه آخر را زدم...! 💚چه عروس خوش بیان و خوبی ، که نگذاشت مادر در خود بشکند و حق را تمام و کمال به صاحب حق داد و نگفت : بله مادر من چنینم و چنانم ، تو نتوانستی و من توانستم. بدین گونه مادر نیز خوشحال شد که تلاشش بی ثمر نبوده است 👌اخلاق اصیل و زیبا از انسان اصیل و با اخلاق سرچشمه می‌گیرد جای بسی تفکر و تأمل دارد ، کسانی که تلاش دیگران را حق خود می‌دانند کم نیستند اما خداوند از مثقال ذر‌ه‌ها سوال خواهد كرد. 🍃@TowardsLighting 🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃