eitaa logo
۩شـــــــَﮫِﮰــــــــدُ إلـــشُّــــــــﮫَدإءِ۩
230 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
476 ویدیو
34 فایل
••• 🌿🕊🌹 [نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيد] ‏ما تنها نیستیم همه‌مون "خدا" رو داریم... :)♥️ #کپی‌باذکر‌صلوات🌸 خادمتون :) °{ @Boaspl
مشاهده در ایتا
دانلود
YEKNET.IR - zamine - hafteghi 99.03.13 - pouyanfar.mp3
4.95M
⏯ #سالگرد_ارتحال_امام 🍃شب بی گریه من نمیخواهم 🍃بعد مردن کفن نمیخواهم 🎤 #محمدحسین_پویانفر کانال راه خدا @downloal
خاطره ای زیبا از شهیدمهدی باکری 60- برادرش فرمان ده يکي از خطوط عمليات بود. رفته بودم پيشش براي همآهنگي . همان موقع يک خمپاره انداختند من مجروح شدم . ديدم که برادرش شهيد شد. وقتي برگشتم، چيزي از شهادت حميد نگفتم؛ خودش مي دانست. گفتم « بذار بچه ها برن حميد رو بيارن عقب.» قبول نکرد. گفت « وقتي رفتن بقيه رو بيارن، حميد رو هم مي آرن.» انگار نه انگار که برادرش شهيد شده بود. فقط به فکر جمع و جور کردن نيروهايش بود. تا غروب چند بار ديگر هم گفتم؛ قبول نکرد. خط سقوط کرد و همه شهدا ماندند همان جا. @downloal 🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷
گاهی یڪ نگاه آنقدر مهربان است ڪه چشم هرگز رهایش نمیڪند گاهی یڪ رفاقت آنقدرماندگاراست ڪه زمان حریفش نمی شود وگاهی یڪ نفر آنقدر عزیز است كه قلب رهایش نمیکند.... #راه_خدا @downloal 🌹💐🌹💐🌹💐🌹💐
رهبرمعظم انقلاب: * نگذارید غبارهای فراموشی روی این خاطره های گرامی را بگیرد یاد شهیدان نباید در جامعه ی ما از ذهنیتها خارج شود. شهیدان را باید زنده نگه داشت. یاد شهیدان را باید گرامی بداریم. @downloal
💠قسمت سیزدهم قیمت خدا 📕این داستان : اولین رمضان مشترک تمام روزهای من به یه شکل بود … کم کم متوجه شدم متین نماز نمی خونه … نمی دونم چطور تا اون موقع متوجه نشده بودم … با هر شیرین کاری، حیله و ترفندی که بلد بودم سعی می کردم به خوندن نماز ترغیبش کنم … توی هر شرایطی فکر می کردم اگر الان فلان شهید بود؛ چه کار می کرد؟ … اما تمام تلاش چند ماهه من بی نتیجه بود … اولین رمضان زندگی مشترک ما از راه رسید … من با خوشحالی تمام سحری درست کردم و یه ساعت و نیم قبل از اذان، متین رو صدا کردم … اما بیدار نشد … یه ساعت قبل از اذان، دوباره با محبت صداش کردم … – متین جان، عزیزم … پا نمیشی سحری بخوری؟ … غذا نخوری حالت توی روز بد نمیشه؟ … با بی حوصلگی هلم داد کنار … – برو بزار بخوابم … برو خودت بخور حالت بد نشه … برگشتم توی آشپزخونه … با خودم گفتم … – اشکال نداره خسته و خواب آلود بود … روزها کوتاهه … حتما بدون سحری مشکلی پیش نمیاد … و خودم به تنهایی سحری خوردم … بعد از نماز صبح، منم خوابیدم که با صداهای ضعیفی از آشپزخونه بیدار شدم … چیزی رو که می دیدم باور نمی کردم … نشسته بود صبحانه می خورد … شوکه و مبهوت نگاهش می کردم … قدرت تکان خوردن یا پلک زدن رو هم نداشتم … چشمش که بهم افتاد با خنده گفت … – سلام … چه عجب پاشدی؟ … می خواستم اسمش رو ببرم اما زبانم حرکت نمی کرد … فقط میم اول اسمش توی دهنم می چرخید … – م … م` … همون طور که داشت با عجله بلند می شد گفت … – جان متین؟ … رفت سمت وسایلش … – شرمنده باید سریع برم سر کار … جمع کردن و شستنش عین همیشه … دست خودت رو می بوسه … همیشه موقع رفتن بدرقه اش می کردم و کیفش رو می دادم دستش … اما اون روز خشک شده بودم … پاهام حرکت نمی کرد … در رو که بست، افتادم زمین … ⬅️ادامه دارد... @downloal
: ای •●|‌امام‌خمینے(ره) بھ اسلام عزت بخشید وپرچم قـرآݧ را بھ اهتزاز درآورد.💕|●• @downloal
💠قسمت چهاردهم رمان قیمت خدا 📕این داستان: پایه های اعتماد تلخ ترین ماه عمرم گذشت … من بهش اعتماد کرده بودم … فکر می کردم مسلمانه … چون مسلمان بود بهش اعتماد کرده بودم … اما حالا … بدون اینکه بفهمه زیر نظر گرفتمش … تازه مفهوم حرف پدرم رو درک می کردم … پدرم حق داشت … متین پله پله و کم کم شروع کرد به نشان دادن خود حقیقیش … من به سختی توی صورتش لبخند می زدم … سعی می کردم همسر خوبی باشم … و دستش رو بگیرم… ولی فایده نداشت … کار ما به جایی رسیده بود که من توی اتاق نماز می خوندم… و اون بی توجه به گناه بودن کارش، توی تلوزیون، فیلم های مستهجن نگاه می کرد … و من رو هم به این کار دعوت می کرد … حالا دیگه زبان فارسی رو هم کاملا یاد گرفته بودم … اون روز، زودتر از همیشه اومد خونه … هر چند از درون می سوختم اما با لبخند رفتم دم در استقبالش … – سلام متین جان … خوش اومدی … چی شده امروز زودتر اومدی خونه؟ … – امروز مهمونی خونه یکی از دوست هام دعوتیم … قبلا زبان بلد نبودی می گفتم اذیت میشی نمی بردمت … اما حالا که کاملا بلدی … رفت توی اتاق … منم پشت سرش … در کمد لباس های من رو باز کرد … – هر جایی رو هم که نفهمیدی از من بپرس … هر چند همه شون انگلیسی فول بلدن … سرش رو از کمد آورد بیرون … – امشب این لباست رو بپوش … و کت و شلوار بنفش سلطنتی من رو گذاشت جلوم … ادامه دارد @downloal ❤️💙❤️💙❤️💙❤️💙❤️💙❤️💙
امروز اطلاعات و وصیت نامه و زندگینامه