eitaa logo
『‌‌‌‌‌‌‌‌‌ٺــاظھــوࢪ ...‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌』‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
644 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
28 فایل
🌿 بسم رب المھدے 🌿 حضرٺ مھدے { عج } : اَكثِروا الدُّعاءَ بِتَعجِیل الفَرَجِ فَاِنَّ ذلِكَ فَرَجُكُم . براے ٺعجیل در ظھور من زیاد دعا ڪنید ڪه خود فَرَج و نجاٺ شما اسٺ .  📨 خادم ڪانال : جھٺ ٺبادل . دریافٺ انٺقاد . سوالاٺ . درخواسٺ ها . @Nr_2009
مشاهده در ایتا
دانلود
روضه حضرت علی اصغر علیه السلام مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی خود می فرمود: امشب می‌ خواهم مقتلی را که صحیح ‌ترین مقاتل است، برایتان بخوانم. مقاتل درباره شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام مختلف نوشته ‌اند، ولی اصحّ مقاتل همین است که امشب می ‌خواهم برایتان بخوانم. سیدالشهداء علیه السلام وقتی که در میانه میدان استغاثه کردند و برای اتمام حجّت فریاد کشیدند، صدایشان به حرم رسید. زن‌ها از صدای استغاثه امام حسین علیه السلام منقلب شدند. فرض کنید که شما از خانه بیرون بیایید و زن و بچه شما هم بدانند که شما دشمن دارید. اوضاع جوری است که آنها ندانند که بر سر شما چه آمده است ولی یک مرتبه فریاد شما بلند شود که: «آهای مسلمان ‌ها! به دادم برسید!» اگر این صدا به گوش زن و بچّه‌ ات برسد، چه حالی پیدا می ‌کنند؟ صدای استغاثه امام حسین علیه السلام به گوش زن و بچّه ایشان رسید. یک مرتبه، شصت و چهار زن و بچّه با صدای بلند، فریاد برآوردند: «وا محمّدا!»، «وا علیاه!» و «واحمزتاه!». فریادشان به آسمان رسید. سیدالشهداء علیه السلام چون صدای ناله زن‌ها را شنید، منقلب شد و به طرف خیمه‌ها برگشت. وقتی به در خیمه‌ها رسید، فرمود: زن‌ها!‌ چرا صدا زدید؟ من هنوز زنده ‌ام، چرا صدای ناله ‌تان را بلند کردید؟ تا من زنده هستم، نباید شما دادِ بی ‌کسی بکشید. دشمن شماتت می‌ کند! و برای من سرشکستگی است! حضرت شروع کردند به نصیحت کردن زن ‌ها. یک مرتبه چشم حضرت به علی اصغر علیه السلام افتاد که در بغل مادرش بود، صدا زد: «یا اُخْتَاه! نَاوِلِینِی وَلَدِی الرَّضِیعَ، حَتَّی اُوَدِّعَهُ». «خواهرم! برو آن بچّه شیرخوار را بیاور تا با او وداع کنم! برای آخرین بار، بچّه شیرخواره‌ام را ببوسم و ببویم.» اغلب شما به حال آمدید. می‌خواهم فریاد و ناله زن‌ها برای این کلمه بلند شود. زینب علیهاالسلام، بچّه را از مادرش رباب، گرفت. او را آورد و به اباعبدالله علیه السلام تقدیم کرد. اباعبدالله بچّه را بالاى دست گرفته. منظره بچّه دلخراش است. بچّه لاغر شده. بچّه رنگ از صورتش پريده. اين لب ‌ها از شدّت تشنگى مثل چوبِ خشكيده شده. هى سر را روى دوش بابا مي‌ گذارد. گاهى بلند مي‌ كند، گاهى سر را به سينه پدر مى ‌نهد. فاصله بين لشگر و حضرت خيلى بود. نمي‌دانم حالت تشنگى در اين بچّه چه اثرى كرده بود كه لشگر از دور مي‌ديدند على علیه السلام به خودش مى‌پيچد. خانه ‌ات خراب حرمله. اينكه بدين كودكى گناه ندارد يا كه سر رزم اين سپاه ندارد بس كه دل افسرده است آه ندارد راه دهيد آنكه را پناه ندارد عبارت مقتل این است: «وَ أَوْمَأَ إِلَیهِ لِیقَبِّلَهُ» بچّه به دست امام حسین علیه السلام است، اِی وای وای! مادرش نگاه می ‌کند، عمّه نگاه می ‌کند، خواهرش سکینه نگاه می ‌کند، سیدالشهداء علیه السلام صورتشان را نزدیک آوردند تا لب ‌هایشان را به صورت علی اصغر علیه السلام برسانند، خواست بچّه‌اش را ببوسد. ای خانه ‌ات خراب، حرمله! هنوز لب‌های امام حسین علیه السلام به صورت علی اصغر علیه السلام نرسیده بود، يك مرتبه ديد على علیه السلام مثل مرغ سركنده مشغول دست و پا زدن است. همین كه برگشت ديد گوش تا گوش رگ ‌های گردن على علیه السلام دريده شده! «فَرَمَاهُ حَرْمَلَةُ بْنُ الْکاهِلِ الْأَسَدِی بِسَهْمِهِ فَذَبَحَهُ مِنَ الْاُذُنِ اِلَی الْاُذُنِ.» بارالها! به حق این طفل رضیع، فرج امام زمان علیه السلام را الساعه اصلاح بفرما. (مسجد ملک، 1383 قمری، مجلس دهم و بیست و چهارم/ مسجد سید اصفهان، ماه رمضان 1393 قمری، مجلس چهارم) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج» @Until_advent
✨﷽✨ 🏴 شفاعت امام حسين (ع) به خاطر مادر ✍مرحوم آقا شيخ محمدحسين قمشه‌ای که از شاگردان سيد مرتضی کشميری بود در سن 18 سالگی در قمشه مبتلا به مرض حصبه شد، اطبا در مداوای او توفيقی نيافتند و ايشان فوت کرد. مادرش گفت :«دست به جنازه فرزندم نزنيد تا من برگردم»، قرآن را برداشت و گريه‌کنان به پشت بام رفت و اباعبدالله (ع) را شفيع قرار داد و گفت :«دست از شما برنمی‌دارم تا بچه‌ام زنده شود». چند دقيقه نگذشت که شيخ محمدحسين زنده شد و گفت : «برويد به مادرم بگوييد که شفاعت امام حسين (ع) پذيرفته شد.» او می‌گويد :« وقتی مرگم نزديک شد دو نفر نورانی سفيدپوش را ديدم که گفتند :«چه باکی داری؟» گفتم :«اعضايم درد می‌کند». يکی از آن دو دست به پايم کشيد راحت شدم، ديدم اهل خانه گريانند ولی هرچه خواستم بگويم که راحت شدم نتوانستم تا آن که آن دو من را به حرکت درآوردند؛ در بين راه شخصی نورانی را ديدم که به آن دو فرمود :«ما سی سال عمر به او عطا کرديم» و فرمود :« او را به مادرش برگردانيد که يکباره ديدم همه گريان هستند» اکثر علمای نجف نقل کرده‌اند ايشان که مدتی بعد از ساکنان نجف شدند پس از سی سال به ديار باقی شتافتند. 📚منابع: داستانهای شگفت‌انگيز شهيد آیت الله دستغيب. کرامات و مقامات عرفانی امام حسين (علیه السلام)
استاد عالی/میخوای خدا رو ملاقات کنی !(1).mp3
زمان: حجم: 4.21M
🎵 👤 😍میخوای خدا رو ملاقات کنی !؟ پس شب جمعه برو کربلا؛ حتی با یک سلام میشه شب جمعه رفت زیارت اباعبدالله... ☝️نکته: در این صوت از واژه‌ی «نعم» استفاده شده است که به معنای «بله» است ♦️ |@Until_advent...🖤|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا