یک اربعین عاشقی /۵
نزدیک حرم که می شویم، راننده ون تا نگاهش به ما می افتد فریاد می زند:: کوفه، کوفه بیا بالا...
می گویم: ما تازه آمدیم. نه زیارت کردیم و نه جای خواب داریم!
راننده با شنیدن حرف هایم از ماشین پیاده می شود. دستم را محکم می گیرد و می گوید به امام علی قسم اگر بگذارم جایی بروید. شما زائرید و مهمان من...
می گویم: بابا جون شوخی کردم. ما باید بریم زیارت...
می گوید: از این جا تکان نمی خورم. عیبی نداره برید زیارت. دو ساعت هم طول بکشه همین جا می ایستم.
مرد عرب دست توی جیب پیراهن عربی اش می کند و کاغذی را درمی آورد و روی آن اسم و شماره تلفن اش را می نویسد و به دستم می دهد و می گوید: اگر اطمینان ندارین که ساک هایتان را به من بسپارین، پسرم را به شما می سپارم که همراه شما باشه!
او اصرار و پافشاری می کند و من از جانب بچه ها قول می دهم شب مهمانش باشیم. زیارت و آمد و شد ما حدود دو ساعتی طول می کشد و راننده کنار خیابان همچنان به انتظارمان می ایستد. با اینکه او دو ساعتی منتظر مانده است اما تا نگاهش به ما می افتد تبسمی بر لبانش می نشیند و چهره اش را بشاش تر از قبل می بینیم. او زیارت قبول می گوید و دعوت به سوار شدن می کند.
تعداد ما خیلی بیشتر از ظرفیت ماشین است اما راننده اصرار می کند فشرده تر بنشینیم و مهربان باشیم!
انگار سر و صدا و غر زدن برخی بچه ها و دست انداز کوچه پس کوچه ها راننده را هر لحظه بیشتر به وجد می آورد و گاهی با صلواتی صدای او بلندتر از بچه ها شنیده می شود.
می گویم: مزاحمت شدیم اما خوشحالی؟
می گوید: آخه وقتی امام علی(ع) به من لطف می کنه و افتخار میزبانی زائرین اش و فرزندش را به من می دهد، چرا خوشحال نباشم؟ و گر نه توی خواب هم نمی دیدم که امام(ع) چنین عنایتی به من داشته باشد...
محمد خامه یار
#سمنان
#بسطام
#مدرسه_علمیه_فاطمه_بنت_اسد_س
برگزاری همایش زینبیون با حضور هفتصد نفر از خواهران در حسینیه ابو الفضل بسطام
سخنران جلسه حجت الاسلام والمسلمین دکتر سعیدی کارشناس برنامه سمت خدا
برنامه های اجرا شده
1 قرائت قرآن کریم
2 قرايت دعای کمیل
3 سخنرانی
4 حرکت نمادین کاروان اسرا بعد از واقعه عاشورا