❀❀❀🌱🎙❀❀❀
•
•
•
بدونیم‼️
قضیهایندخترمحجبههاکهتواینستا
باچادردلبریمیکننوتبرج
بعدممیگنکارایمابهکسیمربوطنیست،
مثلقضیهاونمسلمونهاستکهرفتهبود مکه،بعدزنگزدبهرفیقش،گفتحاجیبرو اوندبهانگورروتکونبده،
شرابشخرابنشه!!
•
•
|🌿💬|➣
#شبیلدا از نظر صهیونیستها یعنی شبی که باید یه دقیقه بیشتر مثل سگ از ایران بترسن!😌😂
•••━━━━━━━━━
خودبـابـانوئل الـان دنبال انـار نآب ساوھ است بعد یسرے از ھموطنان خودشون رو از درخت ڪاج اویـزان ڪردھاند ..!
#وینمیداندچهبگویـد🚶🏻♂!
•••━━━━━━━━━
[• #شبیلدا🌌•]
-
📱 بخورید و بیاشامید ولی استوری نکنید!!!!
#بدونتعارف
°•|از چادرم تــــــا شهـــادت|•°
[• #شبیلدا🌌•] - 📱 بخورید و بیاشامید ولی استوری نکنید!!!! #بدونتعارف
❲#یلدای_واقعی♥❳
سلام🌿
یهلحظهبهحرفایمنگوشکن🖐🏻
بیـــایلداۍامسالیهکاریکنیم...
بیــابهاحترامتمومخانوادههاییکه
"سفرههاشونخالیـــــه"
ازسفرههاییلداییمونپستواستورینزاریم
بهاحترام
دلشکستهیمادرها💔..
بهاحترام
پدرایشرمنده🥀
بهاحترام
دلکوچولویبچههـــا👌🏻
یلدایواقعییعنی
زندگیانقدرکوتاهاست
کهیکدقیقهبیشترباهمبودنرو
بایدجشنگرفت🙂♥''
پسامساللطفاًبهاحترامهموطنامون
ازسفرههاییلداییپستواستورینزاریم🌹
+یلداتـونمبارڪ🍃''
#بدون_تعارف
باهِـزارتادُخترچَتمیکنی!
هَمه روهم وابسته کردی
؛به همَشونمقول
ازدواجدادی:/
اونوقتجای دیگه هم
میریخواستگاری؟!
اونَمهَمسری که
باحیاونَجیبباشه میخوای؟
نه بابا..!تودیگه کی هستی !🚶🏻♂
دنبالطیباتنگردکه نمیشه:)
#تباهتاکجا🤦♂🤷♂
•••━━━━━━━━━
#ارسالۍازاعضا📌📰••
تـٰا حـٰالـٰا کلمھ مسمـٰار رو شنیدید
ولۍشـٰاید ندیده بـٰاشید
بھ این میگن میخ مسمـٰار👆 . . .
میخ مسمـٰار بھ قدرے بزرگه کھ بـَ؏ـد از کوبیدھ شدن بھ در ، تقریبـاً نصفش از در رد میشه و بیرون بـٰاقۍ میمونھ ! 🚪
خیلۍ خطرنـٰاکھ مخصوصـاً اگر داغ باشھ ! 💥
مثلـاً : یک عدھ بیـٰان زیر در آتش درست کنن و این میخ مسمـٰار ، سرخ بشھ 🔥 !' . . .
زن و مرد بـٰاید مراقب بـٰاشند . بھ خصوص زن ؛ بـٰاید بیشتر مراقب بـٰاشھ ! 🚫
زن تحملش کمھ ! ضَعـیفھ !'
مخصوصـاً اگر هجدھ سـٰالش بـٰاشھ ! 🔞
حـٰالـٰا اگھ اون زن بـٰاردار بـٰاشھ کھ هیچۍ ! . . .
حتۍ دیدن این صحنھ میخ مسمـٰار سرخ زیر آتیش براش بَدھ
بـٰاید مراقب بـٰاشھ
نبـٰاید نزدیک شھ ! 🚫
حالـٰا اگر بھ نـٰاچـٰار نزدیک شد ، بقیھ بـٰاید مراقب باشند
مثلـاً نبـٰاید بھ درے کھ پشتش این خـٰانم هست لگد بزنن ! 🚫
نبـٰاید در رو هول بدن ! 🚫
آخھ میخ مسمـٰار بلند و خـٰانم هجدھ سـٰالھ پشت درھ . . .
بـٰاردارھ 🤱 !'
بـٰا یھ دست بـٰاید در رو بگیرھ و بـٰا یھ دستش چـٰادرشو . . .
از بَچھ بھ دنیـٰا نیومدھ هم بـٰاید مراقبت کنھ
حـٰالـٰا اگھ یکۍ اومد ؛ یکۍ نَھ ! میگن چھل نفر بودند
اگھ در رو لگد بزنن ؛ این در بـٰا شدت بـٰاز بشھ بـٰا این میخ مسمـٰار و . . .🥺💔
این جـٰاست کھ مۍ فرمـٰایند : مـٰادر دو بخش است و
مـٰا هر چھ مۍکشیم ؛ از بخش دوم است <در . . .>
[هر چھ شد بین در و دیوار شد . . .]
ازقدیمگفتنکہ
پشتهرمردموفقۍزنخوبیبوده
پشتهرشآگِردِخوبیاستآدخوبی
بوده!!!
چرآنمیگنپشتهرخآنومبیحجآبۍمَرد
بیغیرتۍبوده . !
تهدید اسراییل مبنی بر حمله نظامی به ایران مثل این می مونه که یه مورچه 🐜 بیاد به یه آدم 🧍 بالغ بگه برو کنار می خوام ردشم 😂😂👌
همینقدرترسناک😐😂👌!
•••━━━━━━━━
شاگرد تنبل
ﮐﻼﺱ ﺍﻭﻝ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ، شیراز ﺑﻮﺩﻡ ﺳﺎﻝ ١٣٤٠،
ﻭﺳﻄﺎﯼ ﺳﺎﻝ ﺍﻭﻣﺪﯾﻢ اصفهان. ﯾﻪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﺳﻤﻢ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻨد، ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩﻡ، ﻟﻬﺠﻪ ﻏﻠﯿﻆ ترکی قشقایی، ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﻏﺮﯾﺐ.
ﻣﺎ ﮐﺘﺎﺑﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﺍ اناﺭ ﺑﻮﺩ. ﻭﻟﯽ اصفهان ﺁﺏ ﺑﺎﺑﺎ.
معضلی ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ، ﻫﯿﭽﯽ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ. ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺗﻮ ﺷﻬﺮ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻫﻢ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﻧﺒﻮﺩ. ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺳﺨﺘﯽ ﻭ ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ﺩﺭﺳﮑﯽ ﻣﯿﺨﻮﻧﺪﻡ.
ﺗﻮ اصفهان، ﺷﺪﻡ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺗﻨﺒﻞ ﮐﻼﺱ.
ﻣﻌﻠﻢ ﭘﯿﺮ ﻭ بی حوصله ﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺷﺪ ﺩﺷﻤﻦ ﻗﺴﻢ ﺧﻮﺭﺩﻩ من!
ﻫﺮ ﮐﺲ ﺩﺭﺱ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ می گفت: ﻣﯽ ﺧﻮﺍﯼ ﺑﺸﯽ ﻓﻼﻧﯽ ﻭ ﻣﻨﻈﻮﺭﺵ ﻣﻦ ﺑﯿﻨﻮﺍ ﺑﻮﺩﻡ.
ﺑﺎ ﻫﺰﺍﺭ ﺯﺣﻤﺖ ﺭﻓﺘﻢ ﮐﻼﺱ ﺩﻭﻡ. دز ﺁﻧﺠﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺑﺨﺖ ﺑﺪ ﻣﻦ، ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻢ ﺷﺪ ﻣﻌﻠﻤﻤﺎﻥ.
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﻪ ﮐﻼﺱ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﻫﻢ ﭼﻮﺑﯽ می خوردم ﮐﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﺮﻭﺩ ﮐﯽ ﻫﺴﺘﻢ!!
ﺩﯾﮕﺮ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﻢ ﺑﺎﻭﺭﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺗﻨﺒﻠﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ.......
ﮐﻼﺱ ﺳﻮﻡ، ﯾﮏ ﻣﻌﻠﻢ ﺟﻮﺍﻥ ﻭ مهربان ﺁﻣﺪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻣﺎﻥ.
ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯼ تميز ﻣﯽ ﭘﻮﺷﯿﺪ ﻭ ﺧﻼﺻﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﮐﺎﺭ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﻮﺩ.
ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻼﺱ ﻣﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ. ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻪ ﮐﻼﺱ ﻧﺸﺴﺘﻢ.
می دوﻧﺴﺘﻢ ﺟﺎﻡ ﺍﻭﻧﺠﺎﺳﺖ.
ﺩﺭﺱ ﺩﺍﺩ، ﻣﺸﻖ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﯿﺎﺭﯾﻦ.
ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺑﻪ ﺩﻟﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﻤﯿﺰ ﻣﺸﻘﻢ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻢ. ﻭﻟﯽ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺗﻨﺒﻞ ﮐﻼﺱ ﭼﯿﺴﺖ!
ﻓﺮﺩﺍﺵ ﮐﻪ ﺍﻭﻣﺪ، ﯾﮏ ﺧﻮﺩﻧﻮﯾﺲ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﮔﺮﻓﺖ ﺩﺳﺘﺶ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﻣﻀﺎ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﺸﻖ ﻫﺎ...
ﻫﻤﮕﯽ ﺷﺎﺥ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ!! ﺁﺧﻪ ﻣﺸﻘﺎﻣﻮﻥ ﺭﺍ ﯾﺎ ﺧﻂ می زدن ﯾﺎ ﭘﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻥ.
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺭﺳﯿﺪ، ﺑﺎ ﻧﺎ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﻣﺸﻘﺎﻣﻮ ﻧﺸﻮﻥ ﺩﺍﺩﻡ.
ﺩﺳﺘﺎﻡ ﻣﯽ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﻗﻠﺒﻢ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﻣﯽ ﺯﺩ.
ﺯﯾﺮ ﻫﺮ ﻣﺸﻘﯽ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ می نوشت،
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺑﺮﺍ ﻣﻦ ﭼﯽ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻪ؟!!!
ﺑﺎ ﺧﻄﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﻧﻮﺷﺖ: ﻋﺎﻟﯽ
ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ!!
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﻣﻦ ﺑﯿﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ.
ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﺭﺩ ﺷﺪ ﺳﺮﻡ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺩﻓﺘﺮﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ.
ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯽ ﮔﺬﺍﺭﻡ ﺑﻔﻬﻤﺪ ﻣﻦ ﺗﻨﺒﻞ ﮐﻼﺳﻢ! ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺑﺎﺷﻢ...
ﺁﻥ ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﻣﻌﺪﻝ ﺑﯿﺴﺖ، ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﺷﺪﻡ ﻭ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﺳﺎﻝ ﻫﺎﯼ ﺑﻌﺪ.
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﺑﻮﺩﻡ. ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻨﮑﻮﺭ ﺩﺍﺩﻡ، ﻧﻔﺮ ﺷﺸﻢ ﮐﻨﮑﻮﺭ ﺩﺭ ﮐﺸﻮﺭ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺭﻓﺘﻢ.
ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﮐﻮﭼﮑﯽ، ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﻣﺮﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍﺩ.
ﭼﺮﺍ ﮐﻠﻤﺎﺕ ﻣﺜﺒﺖ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺩﺭﯾﻎ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ؟؟؟؟
ﺑﻪ ﻭﯾﮋﻩ ﻣﺎ:
ﭘﺪﺭﺍﻥ، ﻣﺎﺩﺭﺍﻥ، ﻣﻌﻠﻤﺎﻥ، ﺍﺳﺘﺎﺩﺍﻥ، ﻣﺮﺑﯿﺎﻥ، ﺭﺋﻴﺴﺎﻥ ﻭ...
ﺧﺎﻃﺮﻩ ای ﺍﺯ
امیر محمد نادری قشقایی
ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎسی ﻭ ﻋﻠﻮﻡ ﺗﺮبیتی ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻛﻨﺖ ﺍﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ
داستان کوتاه روزه
در ماه #رمضان چند جوان پیرمردی را دیدند که پنهانی غذا میخورد. به او گفتند: «ای پیرمرد مگر روزه نیستی؟» پیرمرد گفت: «چرا روزه هستم. فقط آب و غذا میخورم.» جوانان خندیدند و گفتند: «واقعاً؟» پیرمرد گفت: «بله، دروغ نمیگویم، به کسی بد نگاه نمیکنم، کسی را مسخره نمیکنم، با کسی با دشنام سخن نمیگویم، کسی را آزرده نمیکنم، چشم به مال کسی ندارم، غیبت نمیکنم و …»
بعد پیرمرد به جوانان گفت: «آیا شما هم روزه هستید؟» یکی از جوانان درحالی که سرش را پایین نگهداشته بود به آرامی گفت: «خیر، ما فقط آب و غذا نمیخوریم!» این بود داستان روزه پیرمرد و جوان.