eitaa logo
راه شهـــــداء راه حســـــین(ع)🇵🇸🇮🇷
122 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
2.3هزار ویدیو
4 فایل
✨﷽✨ اینجـــ👇🏻ـــا مَقـَـر شُهــــداست🌹 اگه دوست داری با سبک زندگی و خصوصیات اخلاقیِ هم وطنای شهیــدت بیشتر آشناشی اگه دوست داری هر روزت رو به نیــــــت یه شهـیـــد آغاز کنی و ازش سرمشــق بگیری قدمــــتان مبـــ🌹ــارک
مشاهده در ایتا
دانلود
1_916746311.mp3
21.59M
صوت قرائت قرار صبحگاهی منتظران ظهور سرعت مناسب برای قرائت روزانه بحق‌زینب‌کبری سلام الله علیها
‍ 🌸آیت الکرسی 🕊🌸بسم الله الرحمن الرحیم 🌸اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ 🌸من ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ 🌸منْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ 🌸لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ 🌸فقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ 🌸اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ 🌸 أوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ 🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸 ╲\   ╭``┓ ╭``🌸``╯ ┗``╯  \╲‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الهی! مرده ام من زنده ام کن فقیرم دولت پاینده ام کن الهی! راه راگم کرده ام من ازین جویندگی یابنده ام کن الهی ! سوختم دراتش جهل رها از اتش سوزنده ام کن اگر عمری گنه کردم الهی ! کرم برعمر باقی مانده ام کن غلامم سرخط آزادی ام ده ز غفلت برده ام من بنده ام کن اگر شرمی نکردم از تو یا رب تو با بخشندگی شرمنده ام کن به آب رحمتت پاک از سیاهی دراین شام سیه پرونده ام کن تهی دستم بگیر از لطف دستم ز پا افتاده ام پوینده ام کن غمم از حد گذشته شادی ام بخش سرا پا گریه ام من خنده ام کن من ژولیده می گویم به زاری الهی مرده ام من زنده ام کن 🌷 الهی آمین 🌷 👇👇👇 https://eitaa.com/YaHosseinyaZeinab
از اسامیِ خدا جبّاره! جبّار یعنی: "شکسته بند" بسپاریم به خدا ترمیم میشه.. 👇👇👇 https://eitaa.com/YaHosseinyaZeinab
🌸فرماندهٔ عشق، یار محبوب تویی 🍃معبود تویی، کمال مطلوب تویی 🌸ای نام تو بهترین سرآغاز مرا 🍃آرامش جان هر دل ‌آشوب تویی بسم الله الرحمن الرحیم الهی به امید تو
مَست بودیم اَز غَدیرِ خُم‌،‌دوبارهِ عید شُد...؛ تُو بِه دُنیآ آمَدي‌مَستیِ مآ تَمدید شُد...! 👇👇👇 https://eitaa.com/YaHosseinyaZeinab
🌹 زندگی اش شده بود . همه کارش شده بود . می گفت: "اگر یک نفر از این بچه ها را با و آشنا کنم برای من بس است." حدیث معروف پیامبر به علی(ع) را می خواند: یاعلی اگر یک نفر به واسطه تو شوداز آنچه آفتاب بر آن می تابد برتر است. می گفتیم: "سید، اینقدر برای بچه ها کار نکن! اینقدر اردو و تفریح نبر! اگر مشکلی پیش بیاد پدر و مادر اینها رهایت نمی کنند." می گفت: "اشکال نداره. خیلی از این بچه ها با آمدن به اردو و تفریح شدند. ما هم توکل می کنیم بر خدا و سعی می کنیم کارمان را درست انجام دهیم." 🌸🍃 📕کتاب همسفرشهدا. اثر گروه شهید هادی https://eitaa.com/YaHosseinyaZeinab
🔻هشدار🔻 🔷از وصیت نامه شهید محمد رضا آزادی: ♦️نکند خدای ناکرده با سر برهنه یا بد به خیابان بیایید 🌷 https://eitaa.com/YaHosseinyaZeinab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 امام موسی کاظم (ع) (بنا به روایتی) ☘ دنیا دریای عمیقی است که بسیاری از خلق در آن غرق شده اند پس باید که کشتی تو در این دریا تقوای خدا باشد و بار و بنه اش ایمان، بادبانش توکل و ناخدایش خرد و راهنمایش دانش و سکانش شکیبایی. 📗 اصول کافی ج ۱، ص ۱۶ 🌸میلاد هفتمین فخر عالم امکان باب الحوئج ، موسی بن جعفر بر شما مبارک باد🌸
•••✨ ای کاش کسی می‌آمد و غَم‌ها را از قلب اهالیِ زمین برمی‌داشت!🍃🍃 صبحتون معطر به عطر صلوات بر مهدی صاحب زمان (عج)🪴
طلو؏ نڪَاهٺ❣ خورشید را میزبان آسمان چشمانم می ڪند❣ می ٺابی و قرص قمر رویٺ ظهر را پا ڪَشا می ڪند در درونم حالا با ٺو من مالڪ زیباٺرین روز جهانم❣ ظهـرت بخیر دلبـر♥️ https://eitaa.com/YaHosseinyaZeinab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب الشهداء🌹 معرفی شهید⤵ نام و نام خانوادگی: محمد حسین محمد خانی🌹 نام پدر : مصطفی محل تولد : تهران تاریخ ولادت: ۱۳۶۴/۴/۹ تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۸/۱۶ محل شهادت: سوریه - دمشق - حلب مدت عمر: ۳۰سال محل مزار : گلزار شهدای بهشت زهرا تهران قطعه و ردیف و شماره : ۱۷-۸۷-۵۳ کتاب مربوط به این شهید: عمار حلب - قصه دلبری https://eitaa.com/YaHosseinyaZeinab
زندگینامه در 9 تیر 1364 در تهران متولد شدم . سال 68 که امام خمینی رحلت کردند چهار سال بیشتر نداشتم ولی از همان دوران سرباز امام بودم پدرم رزمنده و ایثارگر دفاع مقدس بود . من هم از بچگی با فرهنگ ایثار و مقاومت به خوبی آشنا شدم . سال 74 عضو بسیج مسجد محله شدم . علاقه زیادی به شهدا داشتم و زندگی نامه  شهدا رو حفظ بودم از بچگی علاقه خاصی به اهل بیت خصوصا امام حسین داشتم . مرید امام حسین بودم به قول مادرم اصلا مدافع به دنیا آمده بودم . هیئت علمدار یزد رو راه انداختیم . مداحی هیئت معمولا با من بود  بچه درسخونی بودم . دانشگاه آزاد یزد رشته عمران پذیرفته شدم . عضو بسیج دانشگاه بودم  علی رغم همه ی مخالفت ها تونستیم 8 شهید گمنام  را تو دانشگاه دفن کنیم . دوره ارشد رو هم در رشته مدیریت در تهران گذروندم  در زلزله ی بم به صورت خودجوش رفتم یاری زلزله زده ها سال های زیادی تو اردوهای جهادی در مناطقی مثل بشاگرد و نوع دیگه از دفاع رو در خدمت به مردم محروم تجربه کرده بودم سال 89 وارد سپاه شدم . جوون با اراده ای بودم. دوره غواصی رو گذروندم مرد عمل بودم  وشجاع توی مباحث نظامی فراگیری خوبی داشتم . موقع خواستگاری گفتم : هر جای دنیا که فریاد مظلومی رو بشنوم برای کمک خواهم رفت شب عروسی با همسرم رفتیم پیش تمام شهدای گمنام  یزد   دوست و رفقای بسیجی و کنگره ای رو هم دعوت کرده بودم  امیر حسین که به دنیا اومد خانواده گفتن شاید دلش گرم بشه و بیشتر اینجا بند بشه اما اینطور نشد دلم گرم بود از حضور بچه م اما تو دلم آتیش بود به خاطر اعتقاداتم    همون اول به همسرم گفتم زندگی با من یه زندگی معمولی نیست میدونست سرباز مطیع ولایتم میدونست تو راهی پا نمیذارم که ذره ای ناراحتی حضرت آقا توش باشه  همسرت که حسینی باشه تو رو  ظهیرت میکنه بی هیچ مخالفتی از جانب همسرم به سوریه رفتم  امیرحسین نه ماهه بود که لباس رزم پوشیدم . 99 روز سوریه بودم حسابی دلتنگ  امیر حسین بودم  به حاج آقا آیت اللهی از علمای بزرگ یزد  گفتم دعا کنید شهادت نصیب و روزیمون بشه. حاج آقا گفتند از خدا میخوام که مثل حبیب بن مظاهر بشید و منم گفتم لذتی که علی اکبر سید الشهدا از شهادت برد هرگز حبیب نبرد.   پنجاه و سه روز تو کاظمین بودم و تقریبا ۹ ماه تو سوریه اسم مستعارم عمار بود. بین بچه ها معروف بودم به حاج عمار تو سوریه فرمانده ی تیپ هجومی سید الشهدا بودم یه فرمانده برای اینکه موفق باشه هم باید مشروعیت داشته باشه و هم مقبولیت. من برای فرماندهی محور ها که انتخاب میشدم مشروعیت پیدا می کردم اما مقبولیتم تو دلای نیروهام بود.  شانزده آبان ۹۴ شمال سابقیه عملیات داشتیم.  پا به پای نیروهام و کنارشون می جنگیدم و هدایتشون می کردم طلوع آفتاب که رسید،آفتاب سعادت  من هم تابیدوشهید شدم از آخرین وداعم  ۹۹ روز میگذشت
📗عمار حلب خاطرات شهید مدافع حرم محمد حسین محمد خانی ❤ 🌸🌱شهید محمد حسین محمدخانی اصالتی یزدی دارد اما به تاریخ 9 تیرماه 1364 شمسی در تهران متولد شده است. وی سال های دانشجویی خود را در رشته ی مهندسی عمران در یزد سپری کرد و از فعالان بسیج دانشجویی بود. محمدحسین به صورت داوطلبانه به یگان های مدافع حرم بانوی مقاومت در سوریه ملحق شد و سرانجام به تاریخ 16 آبان 1394 شمسی، طی نبرد با مزدوران سعودی و پیروان اسلام آمریکایی، در عملیات محرم، خلعت شهادت پوشید. ـ
سپردن مسئولیت بسیج دانشجویی در دانشگاه آزاد یزد روحیه بسیجی و سابقه دانش‌آموزی، پای محمدحسین را در همان روزهای اول به بسیج دانشجویی دانشگاه باز کرد. حضور پررنگ در برنامه‌های بسیج و روحیه جهادی و توان مدیریتی، باعث شد مسئولیت حوزه بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد یزد را به او بسپارند. مسئولیت در بسیج دانشجویی و برنامه‌ها و فعالیت‌های مداوم، او را از درس و تحصیل دور نکرد و در سال ۸۴ در مقطع کارشناسی در همان دانشگاه پذیرفته شد. جذب نیرو در تشکیلات به شیوه ی شهید محمد خانی محمدحسین در جذب نیرو روابط عمومی فوق العاده‌ای داشت. همان چیزی که بسیاری ازافراد در آن ضعف دارند. او معمولاً با هر کس و با هر تیپی که بود گرم می‌گرفت و دعوتش می‌کرد. او اوایلی که هیئت راه انداخته بود و مراسم می‌گرفت، وقتی افرادی در مجلس دیده می شدندکه در مجلس تیپ و قیافه‌شان به مذهبی ها نمی‌خوردولی در آن مراسم شرکت میکردند! در برگزاری کنگره‌های شهدا این تیپ جوان‌ها را زیاد می‌دیدیم و برای این جور جاها زیاد این افراد را جذب می‌کرد.»
هیچ‌وقت حوزه کاری‌اش را محدود نمی‌کرد و اگر لازم بود برای شهر و استان و برخی موارد به صورت کشوری برنامه می‌ریخت. ماجرای غزه نمونه‌ای بود که چند روز تهران بود و از کار پشتیبانی گرفته تا هماهنگی و سایر مباحث به دانشجویان تجمع‌کننده کمک می‌کرد. حتی ظرفیت دانشجویی را پای کار خارج از دانشگاه هم می‌آورد.» محمدخانی تلاش می‌کرد نیروهایش را در دل کار بسازد و رشد بدهد. کادر بسیجی که در دوره مسئولیتش تشکیل داد، کادر منسجمی بود. در دوره‌های مختلف بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد کادری که او جمع کرده بود، خاص و یکدست و منسجم کار می‌کردند. به نوعی اعضای شورا و کادر بسیج، زبان همدیگر را فهمیده بودند و با همدلی کار می‌کردند.» او در رشته مدیریت فرهنگی در مقطع کارشناسی ارشد مرکز علوم و تحقیقات تهران پذیرفته شد. هنوز مدت زمان زیادی از تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد را نگذرانده بود که به آرزوی دوران نوجوانی‌اش، یعنی استخدام در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رسید. پدرش به او گفته بود: حالا که مدرک مهندسی عمران داری، به قرارگاه مهندسی سپاه برو. اما محمدحسین گفته بود: می‌خواهم وارد حوزه نظامی و عملیاتی سپاه بشوم! و همین کار را هم کرد.
راه شهـــــداء راه حســـــین(ع)🇵🇸🇮🇷
بسم رب الشهداء🌹 معرفی شهید⤵ نام و نام خانوادگی: محمد حسین محمد خانی🌹 نام پدر : مصطفی محل تولد : ته
پدرش از مجاهدان ۸ سال دفاع مقدس است. محمدحسین چند ماهه بود که عمویش، «ولی‌الله محمدخانی» و سه ساله بود که دایی‌اش، «سردار ساعتیان» به شهادت رسیدند. به همین خاطر حال و هوای خانه محمدخانی از همان سال‌ها با جنگ و جهاد و شهادت آمیخته بود.
دوران تحصیل دوران دبستان محمدحسین در مدرسه‌ شاهد واقع در خیابان آزادی تهران سپری شد. تحصیل در فضای آن دبستان باعث شد حال و هوای جبهه و شهادت در او زنده نگه‌داشته شود. تحصیلات راهنمایی‌اش را هم در یک مدرسه نمونه مردمی در محله مهرآباد گذراند. بعد از اتمام دوره راهنمایی، تصمیم گرفته بود به دبیرستان سپاه برود. آن زمان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، دبیرستانی مخصوص داشت که در لانه جاسوسی سابق بود و هر سه رشته علوم انسانی، تجربی و ریاضی را داشت. تفاوت دبیرستان سپاه با بقیه مدارس این بود که دانش آموختگان این دبیرستان، جذب سپاه می‌شدند. محمدحسین هم عاشق سپاه بود و تصمیمش را برای تحصیل در این دبیرستان عملی کرد. اما در سالی که او فارغ التحصیل می‌شد، این قانون لغو شد و تحقق آرزوی محمدحسین برای پیوستن به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی چند سالی به تاخیر افتاد. کنکور، محمدخانی را به دانشگاه آزاد اسلامی یزد فرستاد. او کاردانی‌اش را در رشته عمران در این دانشگاه گرفت. در ترم دوم، خانه کوچکی در یزد اجاره کرد. خانه‌ای که به خاطر عشق او به سیدالشهدا(ع) تبدیل به حسینیه شد و با پرچم و کتیبه‌های «یا حسین(ع)» و «یا اباالفضل»، محلی برای برپایی هیئت شد. بعد از مدتی محمدحسین با چند تن از دوستان دانشجوی خود هیئت «علمدار حسین(ع)» را پایه‌گذاری کردند که برنامه‌هایش در خانه خودش برگزار می‌شد
اعزام به جبهه محمدخانی دوره‌های چند ماهه سپاه را در اصفهان گذراند و مدتی هم در دانشکده امام علی(ع) آموزش داد تا اینکه موضوع سوریه و اعزام برای دفاع از حرم و جبهه مقاومت پیش آمد. طبق ماموریت تعریف شده، ابتدا به عراق اعزام شد و پس از چند ماه، راهی سوریه شد. رفتن محمدحسین به عراق و سوریه بدون هیچ‌گونه مخالفتی از سوی خانواده او صورت گرفت. چه بسا آنها پیش‌بینی چنین روزی را می‌کردند که محمدحسین برای جهاد و حضور در جبهه جنگ رهسپار شود. حتی تولد پسرش «امیرحسین» هم مانع از ادامه حضور او در سوریه و مقابله با تکفیری‌ها نشد و به مسیری که انتخاب کرده بود، ادامه داد. نقل است که به مادرش گفته بود: «با حضرت زینب(س) عهد کرده‌ام تا هفت مرتبه عازم سوریه شوم. اگر به فیض شهادت رسیدم که فبها. اگر توفیق شهادت نداشتم، بر می‌گردم.» با اینکه عاشق زن و بچه و زندگی‌اش بود و دلش برای امیرحسین می‌تپید، اما بارش را برای رفتن بسته بود؛ طوری که هیچ‌کس و هیچ چیزی نمی‌توانست جلودارش شود. مخصوصاً که حالا نام حضرت زینب(س) هم در میان بود و محمدحسین عمری را پای غم و روضه زینب(س) گذرانده بود. مگر می‌شود سال‌ها برای حضرت سینه زده باشی و حالا که حرمش در خطر است، دست روی دست بگذاری؟! محمدخانی از آنها نبود که شور و شعور زینبی‌اش تا پشت در هیئت و وسط سینه‌زنی خلاصه شود؛ او به عشق اهل بیت(ع) زندگی می‌کرد و می‌خواست یک شیعه واقعی و انقلابی باشد.
ازدواج خواهرش درباره انتخاب همسر او می‌گوید: «برای محمدحسین خیلی خواستگاری رفتیم. واقعاً آدم مشکل‌پسندی بود. روی هر کسی یک عیبی می‌گذاشت. می‌گفت این‌ها هیچ کدام به روحیات من نمی‌خورند و به کارم نمی‌آیند. خودش دقیقاً می‌دانست دنبال چه چیزی است. انگار محمدحسین روزهایی را می‌دید و پیش‌بینی می‌کرد که ما نمی‌دیدیم.»
دست نوشته ی شهید محمد حسین محمد خانی یا مولاتی یا فاطمه اغیثینی یا فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) به نام حضرت عشق که موجودیت کل کونین را وابسته ومتصل به موجودیت عاشق ترین کرد و او را نقطه پرگار وسبب خلقت حبیب و ولی و زمین وآسمان وکونین گردانید. هم او که عاشق عاشق بود ودر راهش از ازل تا ابد پایدار ومستدام ماند. پا به هستی چو نهادم همه ی هستی من وقف دلبر شد وخود نقطه ی پرگار شد. از خدا می خواهم که این عبد حقیر سر تا پا تقصیر را در روز حشر از متصلان به رشته‌ی چادرش قرار دهد. یازهرا