قدمی پیش میرفت
و بعد به عقب باز میگشت،
کمی میایستاد،
قدری خیمه را نگاه میکرد .. و دوباره زیر عبایش را . .
بارالها !
#توبگوحسینچهکند . .؟!💔
#امام_حسین
#جنابعلیاصغر🥀
#روز_هفتم #محرم🏴
- رباب دمِ در منتظره .. پردهی گوشهی خیمه رو بالا داد
دید آقا هی میاد سمتِ خیمه ، هی برمیگرده ..
عمهسادات رو صدا کرد : فرمود خانوم جان من #مادرم ؛ میدونم علیمو زَدن ، فهمیدم ..
من #خجالت میکشم شما برو به حُسین بگو
چه جای خجالت از رُباب ؟ که خرسندم اگر #اکبر نداشتم ؛امّا #اصغرم بود ((:!💔..
#امام_حسین🥀
۞یا رُقَیَّةَ الْبِنْتَ الْحُسَیْن۞
- رباب دمِ در منتظره .. پردهی گوشهی خیمه رو بالا داد دید آقا هی میاد سمتِ خیمه ، هی برمیگرده ..
- قنداقه غرقِ خونِ علي رو گرفته دورِ سرِ #أبیعبدلله میگردونه .. هی میگه :
* تو فقط غصه نخور ؛ صد #علياصغر به فدات ؛
اصلا دادمش، بلکه بگیری سپَرش گردانی💔(:...
#امام_حسین🥀
6.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- چنین لطمهزنی میانِ مقامِ اصغرت مارا آرزوست ...!
#امام_حسین🥀
تا ابد بابت اون دردی که پنهون کردی
تا أبيعبدلله درد نکشه ، دردت به قلبَم؛ حضرتربابخاتون .
#امام_حسین🥀
¹
* میگویند مادر وقتی به کودک #شیرمیدهد،
شیرهی جانش را به او میبخشد،
اما من تو را که شیر میدادم احساس میکردم.
این تویی که #جاندوباره به من میدهی، اگر در کربلا هزار بار جان دادم و ماندم؛ برای آن بود که در این #ششماه هزار باز از تو #جانگرفته بودم . .(((:
#امام_حسین🥀
²
* کاری ندارم به اینکه کسی باور میکند یا نه،
اما وقتی شیر وارد دهانت میشد و اندکی از آن، از گوشهی دهانت بیرون میریخت،
ذره ذرهاش را ملائک به تبرک میان اهل آسمان تقسیم میکردند ..(((:
#امام_حسین🥀
³
* از همان لحظه که پدرت قصد مکّه را به مقصد کوفه تبدیل کرد #بویخون به مشامم رسید،
از مکه تا کربلا؛
حنجرهاَت درخشش دیگری برای مادر داشت ..💔((:
#امام_حسین🥀
⁴
* من تا به حال شمشیر دست نگرفتهام، #جنگیدن هم بلد نیستم، اما نمیدانم چرا وقتی که از مکه بیرون آمدیم، تورا که در آغوش میگرفتم، حسَم این بود که #شمشیری در دست دارم ..
و شعر #لالاییاَت را که میخواندم،
گویی درحال تمرین ِرزمی جانانهام ..(((:
#امام_حسین🥀
⁵
* پدرت میگفت:
ایمردم! چوب ِملامت به سر خود بکوبید و بنگرید من کیستم.. آیا کشتن و #شکستنحرمت من رواست..؟💔
#اصغرِمن!
این حرفا ها برای من که پدرت را میشناختم،
حتیٰ بوی التماس هم نمیداد،
پدرت برای دیدار ِخدا آن هم با پیکری خونین، لحظهها را یکی یکی میشمرد..
اگر این حرفها را بر زبان میآورد، #آرزوداشت، حتیٰ شده یکنفر را از #آتشخشمخدا بیرون بکشد ..(((:
#امام_حسین🥀
⁶
* این جماعت، سنگ هم اگر بودند، با حرفحرف #کلامحُسین باید ذرهذره میشدند..
پسرم...! این جماعت بهقدری #حرامخورند که
عار ِقتل ِحُسین برایشان افتخار بود
و گوشهای زمینیشان #نوایآسمانی ِپدرت را نمیشنید..💔
#امام_حسین🥀
⁷
* برخیز اصغرم!
فرماندهات #حُسین، تورا طلب کرده،
مگر نمیبینی پدر یکه و تنها به استقبال دشمن رفته ؟؟ (: ...
#امام_حسین🥀