eitaa logo
•| مَلْجَأ |•
202 دنبال‌کننده
807 عکس
93 ویدیو
2 فایل
﷽ • . دراندرونِ من، رزمندھ ا؎ برکلاشینکف‌ش تکیه داده وخیرۀ اࢪوند می‌بارد. . https://harfeto.timefriend.net/17333338630020 . @Man3I3 . - 4/2/99 - چرادلم نمیادبهت پایان بدم دفتریادداشتم؟
مشاهده در ایتا
دانلود
باران كه شروع مى‌شدمولا علی‌؏ زيرِ باران مى‌ايستادند تا جايى كه سر ، ريش و لباسشان خيس مى‌شد! كسى عرض كرد _ یااميرالمومنين به سر پناهى برويد پاسخ فرمودند _ اين آبى است كه از نزديكى‌ هاى عرش آمده... [ اصولِ‌كافى | ج٨ | ص٢٤٠ ]
میگن وقتایی که بنده میخواد یه گناه بزرگ انجام بده خدا به فرشتگان یا همون کرام الکاتبین میگه فرشته ها شما ها برید... من و بندمو تنها بزارید .. ما باهم یه کار خصوصی داریم.. ڪه نکنه مورد لعن ملائکه واقع شیم..که آبرومون نره... انقدر عشق و این همه بی وفایۍ؟! [شیخ‌حسین‌انصاریان]
12-Panahi-Shab30Safar1398-1.mp3
5.63M
تو این حال و هوای بارونی که برای اولین بار گوش دادمش، باشه برات به یادگار
کوچ نویسِ عزلت پذیر، قلم ماست که با رنگ غریبه است. نیمی رؤیا و نیمی تراژدی سخیف زندگی. این بود وعده‌ای که دادیم و گفتیم «بلیٰ»؟ که مرگ را باز خواهیم و حیات را به سُخره گیریم..؟ [زهرا نوروزی]
_سلام خدا بر محمدﷺ. که خودش را برا رساندن پیغام حق به گوش مردم خسته کرد. [دعای دوم صحیفه سجادیه]
"رضا سگه! "یه لات بود تو مشهد. هم سگ خرید و فروش می کرد و هم دعواهاش از نوع سگی بود! یه روز داشت می رفت سمت کوه سنگی برای دعوا و غذا خوردن، دید یه ماشین داره تعقیبش می کنه... آرم ماشین:"ستاد جنگهای نا منظم" راننده: شهید چمران..
شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت _فکر کردی خیلی مردی؟! _ بروبچه ها اینجور میگن! _ اگه مردی بیا بریم جبهه! به غیرتش بر خورد!
راضی شد. بردش جبهه. شهید چمران تو اتاق نشسته بود، یه دفعه دید که صدای دعوا میاد! با دست بند، رضا رو آوردن تو اتاق انداختنش رو زمین: _ این کیه آوردید جبهه ؟!....... رضا شروع کرد به فحش دادن. چه فحشای رکیکی... اما چمران مشغول نوشتن بود. دید که شهید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه داد زد: _ اوهوی کچل با توام!!!
شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد: _بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟
قضیه این بود؛ آقا رضا داشت می رفت بیرون بره سیگار بگیره و برگرده، با دژبان دعواش شده بود شهید چمران گفت _آقا رضا چی میکشی؟!!.... برید براش بخرید و بیارید...! حالا شهید چمران و آقا رضا... تنها تو سنگر... آقا رضا گفت _میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کشیده ای، چیزی!!
_چرا؟! _ من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده... تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه... _اشتباه فکر می کنی! یکی اون بالاست، هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده... هی آبرو بهم میده... تو هم یکیو داشتی که هی بهش بدی می کردی بهت خوبی می کرده. منم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده بگم بله عزیزم... یکم مثل اون شم:)))) . . . آقا رضا جا خورد!
تلنگر خورد به شخصیت معنویش. رفت تو سنگر نشست... آدمی که مغرور بود و زیر باز کسی نمی رفت زار زار گریه می کرد. عجب! یکی بوده هرچی بدی کردم بهم خوبی کرده؟