ببینین عزیزانم، یه نفری بود میگفت اگه میخوای ببینی کنترل زندگیت دست کیه، ببین اجازه یا جرئت انتقاد کردن از کی رو نداری. گفتم در جریان بذارمتون.
باورم نمیشه یه روزی بخاطر اینکه نمیتونستیم از خونه بیرون بیایم و قرنطینه بودیم ناراحت بودم..
پ ن : الان از خونه بیرون اومدن واقعا اذیتم میکنه:)
من فکر میکردم اگه سنم بره بالا میزان اجتماعی بودنم بیشتر میشه، ولی الان تقریبا منفی شده، یعنی با آشناهای قدیمی هم نمیتونم ارتباط بگیرم
5.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بعضی آدمها ،
انگار چوب خشک اند…
تا عصبانی می شوند، آتش میگیرند،
و همه جا را دود آلود میکنند،
همه جا را تیره و تار میکنند،
اشک آدم را جاری می کنند.
ولی بعضیها این طور نیستند؛
مثل عودند...
وقتی یک حرف میزنی که
ناراحت میشوند و آتش میگیرند،
بوی جوانمردی و انصاف میدهند ،
و هرگز نامردی نمیکنند.
این است که
هر کس را میخواهی بشناسی،
در وقت عصبانیت، در وقت خشم بشناس.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕اینقدر با صدای بلند زندگی نکنید؛!
به دیگران چه ارتباطی دارد شما دیشب شام را در کدام رستوران خورده اید؟!
جشن و شادیها و عاشقانه های حقیقی یا دروغی خود را به نمایش نگذارید؛
خیلی ها جای خالی کسی را در زندگیشان حس میکنند؛
آنها را غصه دار نکنید!
یا اینکه امروز دلتان گرفته، مینشینید جلوی دوربین زار میزنید؛
شاید همین امروز کسی بعد از روزها غصّه داشتن، دلش میخواهد شاد باشد؛ روزش را خراب نکنید!
این تغییر حال و هوای درونی را درون خود نگه دارید.
لطفا اینقدر با صدای بلند زندگی نکنید!
8.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
آدما نسبت به ماهیچ وظیفه ای ندارن
اگه خوبی میکنن از ذات قشنگشونه...
💚🌹
#پندانه
✅اندازه قلبت را بسنج
✍میگویند قلب هرکس به اندازهٔ مشت بستهٔ اوست.
اما من قلبهایی را دیدهام که به اندازهٔ دنیایی از «محبت» عمیقند.
دلهای بزرگی که هیچوقت در مشتهای بسته جای نمیگیرند و مثل غنچهای با هر تپش شکفته میشوند.
دلهای بزرگی که مانند کویر نامحدودند و تشنه، تا اینکه ابر محبت ببارد.
در عوض دلهایی هم هستند که حتی از یک مشت بسته هم کوچکترند.
دلهایی که شاید بتوانند وسیع باشند، اما بیش از یک بند انگشت هم عمق ندارند.
و تو هر وقت خواستی بدانی قلبت چقدر بزرگ است، به دستت نگاه کن، وقتی که مهربانی را به دیگران تعارف میکنی...
.🌺🌸🍃🌺🌸🍃🌺🌸🍃🌺🌸🍃🌺🌸🍃
اربابِ لقمان به او دستور داد که در زمینش، برای او کنجد بکارد.
ولی او جُو کاشت.
وقتِ درو، ارباب گفت:
چرا جُو کاشتی؟!
لقمان گفت: از خدا امید داشتم که برای تو کنجد برویاند.
اربابش گفت: مگر این ممکن است؟!
لقمان گفت: تو را می بینم که خدای تعالی را نافرمانی می کنی و در حالی که از او
امید بهشت داری. لذا گفتم شاید آن هم بشود.
آنگاه اربابش گریست و او را آزاد ساخت.
در زندگی هر چه بکاریم همان را برداشت میکنیم.
امید و عشق و محبت
یا نفرت و کینه و حسادت
.🌺🌸🌺🌸🌺🍃🍃🍃🍃🌸🌺🌸🌺