گوش کن جان برادر نقل این افسانه را
هست در آن پندهایی به زِ صدها ماجرا
🌴🕯🌴
روزگاری کاروانی در گذار از راهها
میگذشت اندر گذارِ روزها و ماهها
🌴🕯🌴
تا رسد بر مقصدی کو بود در پایان هدف
داشتند این مردمان بر وصل این مقصد شعف
🌴🕯🌴
در گذار از راههایی در میان یک کویر
امر بر اتراق شد سوی بزرگان در مسیر
🌴🕯🌴
خیمه ها برپا شد و هرکس به سویی شد روان
هرکسی از بهر کاری گشت هرجایی دوان
🌴🕯🌴
موسپیدان حکیمی بینشان موجود بود
خیرخواهی بهر مردم بهرشان مشهود بود
🌴🕯🌴
سوی مردم آن حکیمان بهر امری ارجمند
گفتگویی نقل شد از بهر یک ارشاد و پند
🌴🕯🌴
گفتگو این بود مردم وقت نوش و خواب نیست
هست این اتراق فانی،باقی و جذاب نیست
🌴🕯🌴
در میان این بیابان ریگهایی ریخته
هم درشت و کوچکش در بین هم آمیخته
🌴🕯🌴
جمع باید کرد آنها در میان کوله بار
گرچه باشد استراحت بهر انسان خوش گوار
🌴🕯🌴
خواب را تعطیل کرده ریگها گرد آورید
در میان کیسه هاتان سوی آن مقصد برید
🌴🕯🌴
لیک بعداز وصل مقصد جمله حیران میشوید
هرکدام اندازه ای زار و پشیمان میشوید
🌴🕯🌴
گوش دارید این سخن را هر که کمتر جمع کرد
اشک حسرت بین مقصد او مثال شمع کرد
🌴🕯🌴
هرکه سنگین بود بارش غصه هایش کمتر است
در قیاس خیل اول چهره اش کم غمتر است
🌴🕯🌴
عده ای اهل فراست زودتر رفتند پیش
بهر جمع ریگ اندر بار و خورجین های خویش
🌴🕯🌴
دور گشتند از کسالت کیسه هاشان گشت پُر
مدتی کردند کار و دور از هر خواب وخور
🌴🕯🌴
عده ای هم اندکی را گرد آوردند زود
لیک بعد از مدتی کم غفلت آنها را ربود
🌴🕯🌴
عدهای هم بیخیال و غرق اندر کاهلی
از همان اول به خواب غوطه ور در غافلی
🌴🕯🌴
تا که بعد از چند روزی آن اقامت شد تمام
امر بر عزم ادامه بهر مردم شد پیام
🌴🕯🌴
خیمههاشان جمع گشت و جملگی راهی شدند
جاده همچون رودخانه مردمان ماهی شدند
🌴🕯🌴
بعد چندین روز سختی راهپیمایی،عذاب
صورت مقصد عیان چهره بگشود از نقاب
🌴🕯🌴
با لبی خندان و شادان شاکر یزدان شدند
زان که پایان یافت سختی حال با سامان شدند
🌴🕯🌴
سرور و پیر حکیمان با نوایی پر امید
گفت اکنون بار خود را باز و هم رویت کنید
🌴🕯🌴
بارها گردید باز و رنگ سیماها پرید!!!
گشته اندر بارهاشان ریگهاشان ناپدید!!!
🌴🕯🌴
جای آن شنها کنون گشته جواهر پر نگین
لعل و یاقوت فراوان جای آنها جاگزین
🌴🕯🌴
ناگهان فریادشان از شوق شد بر آسمان
شادی و شوری فراوان گشت آنجا بیکران
🌴🕯🌴
آنکه بارش از جواهر مملو وآکنده بود
پر غرور و شاد بود و بر لبانش خنده بود
🌴🕯🌴
لیک با خود گفت حیفا کاش افزون بود این
از همین رو بود در دل اندکی اینسان غمین
🌴🕯🌴
آنکه کمتر جمع کردش ریگها را از زمین
بیشتر گردید زار و زین وقایع شد حزین
🌴🕯🌴
آنکه بودش بیخیال و خواب را ترجیح داد
شد فغانش در هوا و همره افسوس و داد
🌴🕯🌴
هرکه شد زار و پشیمان یک کمی یک بیشتر
هرکه کاهلتر بُدی گردید او دل ریشتر
🌴🕯🌴
گفتم این افسانه را از بهر خود یا دیگران
تا که درسی زو بگیرم پندها باشد در آن
🌴🕯🌴
هست این دنیای فانی همچون آن اتراق گاه
سنگها اعمال ما و زندگیمان همچو راه
🌴🕯🌴
آخرت باشد چو مقصد خالد است و پایدار
ایستگاه آخر است و هست آن فرجام کار
🌴🕯🌴
هرکسی بار خودش را از نکو آکنده کرد
آخرت با صد شعف در بین مردم خنده کرد
🌴🕯🌴
هرکه دنیا بود غافل عمر اندر خواب زیست
بی شک او در دار عقبی بی امان خواهد گریست
#لاادری
🌴💎🌹💎🌴
دانهاي بود غمش در دلم، از همّت عشق؛
خوشه گردید، امید است که خرمن گردد.
| طالب آملي
گر شود آن روی روشن جلوه گر هنگام صبح
پیش رخسارت کسی بر لب نیارد نام صبح
- شهریار
صحبتون بخیر شادی
- بین ِ ما فاصله ها فاصله انداخته اند
- کاش این فاصله با آمدنت سر می شد
آقا جان امام زمان
enc_16924485243027452835850.mp3
5.79M
من نه بازار میام
نه عروسک میخواهم
عمه مهمون رسید
من همون روسریو میخواهم که بابام خرید
🎙 #حسین_ستوده
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
#رقیه
🌴🕯🌴