ما هم شبی ز گوشه‌ی میخانه می‌رویم دردی‌کشیم و بی می و پیمانه می‌رویم ساقی کجاست تا که دهد می ز خط جور دیوانه‌وار در خط جانانه می‌رویم بااشک داغ و سینه‌ی جانسوز و ناله‌خیز خوش در هوای اُستُن ِ حنانه می‌رویم ما را غمی ز رنج و بلای زمانه نیست آخر به کوی دوست غریبانه می‌رویم آتش گرفته کو که تماشای ما کند با شمع انجمن پی پروانه می‌رویم واعظ بیا نصیحت بیهوده‌ام مکن ما از طریق کعبه به میخانه می‌رویم دیشب به خواب ناز سرای نفس گرفت امشب دوباره دیدن جانانه می‌رویم با سوز و ساز غربت و زین تنگی قفس بی بال و پر ز لانه به کاشانه می‌رویم باز این اجل نشسته سر شعله‌های شمع ما "شائقان" به دیدن پروانه میرویم شائق اصفهانی

معشوق من از همه نهانست بدان بیرون ز کمان هر گمانست بدان در سینهٔ من چو مه عیانست بدان آمیخته با تنم چو جانست بدان #مولانا 🌴🥀🌴

بگو کجایی 🌴🥀🌴

دل دل نکن ! بیا که زمان دیر می شود ... امروز شنبه است و سرآغاز عاشقی...!!♥️ #فاطمه_دشتی

من مسلمانم حسینی مذهبم لا اله الا هوالحی بر لبم عشق می ورزم به ال مصطفی در غم اولاد خاتم در تبم 🌴🥀🌴

هیچ کاری بی معنی تر از این نیست که بخواهی برای کسی که برایش مهم نیستی ، از خودت بگویی ... #فریباوفی

زندگی ســــرد بود اما عشق می توانست کارگــــر باشد! می توان قطب را جهـــنم کرد پای دل در میان اگـــر باشـــد..! #علیرضا_آذر

یارب دل پاك وجان آگاهم ده آه شب و گریه سحرگاهم ده در راه خود اول زخودم بیخود كن بیخود چو شدم زخود به خود راهم ده 🌴🥀🌴

عمر شب فراق چرا کم نمیشود

💚 ‍ به رفوگران بگویید زِ رفو گذشت این دِل چه رُفو ڪُنم دِلے را ڪه هِزار پاره دارد #راحم__تبریزی 🌴🥀🌴

🏴🏴 سر و سامان بدهی یا... سر و سامان ببری قلب من سوی شما... میل تپیدن دارد #یااباعبدالله 🌴🌼🌴

دل بی‌تو به جان آمد؛ وقت است که باز آیی… #حافظ اللهم عجل لولیک الفرج

#شب_جمعه_است_هوايت_نكنم_ميميرم شبِ جمعه شده و روضه مرا ریخت به هم فاطمــه آمـــده و کرب وبلا ریخت به هم واژه ای نظــمِ جهان را به تلاطم انداخت مادرش گفت بُنَـیّ َ همه جا ریخت به هم 🌴🥀🌴

دوازدهمین سالگرد عروج شاعر اهل بیت #سید_محمد_سید 🌴🥀🌴

سلام صبح بخیر میگم به شما همراهان خوب کانال شعر دوبیتی صبح جمعتون بخیر الاهی روز تعطیلی خوبی داشته باشید در کنار خانواده برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر وای که با خرمن مجنون دل افکار چه کرد

دیدی ای دل که غم یار دگر بار چه کرد

آه از آن نرگسِ جادو که چه بازی انگیخت آه از آن مست که با مردمِ هشیار چه کرد

اشکِ من رنگِ شفق یافت ز بی‌مِهری یار طالعِ بی‌شفقت بین که در این کار چه کرد

و من می‌رفتم می‌رفتم تا در پایان خودم فرو افتم ناگهان تو از بیراهه‌ی لحظه‌ها میان دو تاریکی به من پیوستی #سهراب_سپهری

شیشه نزدیک‌تر از سنگ ندارد خویشی ‏هر شکستی که به هرکس برسد ‏از خویش است #صائب_تبریزی

این جمعه هم غروب شد نیامدی اقا جان