راز دل را میتوان دریافت از سیمای ما
نشئه میتابد چو رنگ از پرده مینای ما
گر چه او هرگز نمیگیرد ز حال ما خبر
درد او هر شب خبر گیرد ز سر تا پای ما
#صائب_تبریزى
🌴🕯🌴
محبت آتشی در جانم افروخت
که تا دامان محشر بایدم سوخت
عجب پیراهنی بهرم بریدی
که خیاط اجل میبایدش دوخت
باباطاهر
🚫توجه🚫
⛔توجه⛔
سلام دوستان عزیز
خوشحال میشم عضو کانال جملات تلنگرانه ما بشید . امیدوارم رضایت شما رو جلب کنم🌱
منتظرتون هستیم🌹🌱
#جملات
#تــــلـنگـــر
#تـــــرک_گناه
#تلنگرانه
@flipYouth
꧁༒☬تلنگرانه☬༒꧂
@flipYouth
꧁༒☬تلنگرانه☬༒꧂
@flipYouth
May 11
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت
کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد
خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت
درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد
آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت
خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد
که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت
رفت و از گریه ی طوفانی ام اندیشه نکرد
چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت
بود آیا که ز دیوانه ی خود یاد کند
آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت
سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش
عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت
هوشنگ ابتهاج
🌴🕯🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دل که تنگ است
به کجا باید رفت
#فریدون_مشیری
🌴🕯🌴
من گم شده ام هرچه بگردی خبری نیست
جز این دو سه تا شعر که گفتم اثری نیست
یک بار نشستم به تو چیزی بنویسم
دیدم به عزیزان گله کردن هنری نیست
دلگیرم از این شهر پس از من که هوایش
آن گونه که در شأن تو باشد بپری نیست
ای کاش کسی باشد و کابوس که دیدی
در گوش تو آرام بگوید:خبری نیست
هر جا نکنی باز سر درد دلت را
چون دامن تر هست ولی چشم تری نیست
ای کاش که می گفت نگاه تو؛ بمانم...
این لحظه که حرفت سند معتبری نیست!
دل خوش نکنم پشت وداع تو سلامی ست
یا پشت خداحافظی من سفری نیست؟
من چند قدم رفتم و برگشتم و دیدم
در بسته شد آن گونه که انگار دری نیست...
#مهدی_فرجی
همچنان شمعیم کز بهر بقای زندگی
خوب فهمیدیم باید از همه هستی گذشت
#حسن_ملائکه
دل به نگاهِ اولین،
گشت شکار چشم تو
زخمِ دگر چه میزنی
صیدِ به خون تپیده را؟
#فروغی_بسطامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آب راگِل نکنیم شاید این آب روان،میرود پای سپیدار تا فرو شود اندوه دلی
🌴🕯🌴
کافه شعر و ادب
من سکوت خویش را گم کردهام لاجرم در این هیاهو گم شدم من که خود افسانه میپرداختم عاقبت افسانه مردم
ای سکوت، ای مادر فریادها
ساز جانم از تو پرآوازه بود
تا در آغوش تو راهی داشتم
چون شراب کهنه، شعرم تازه بود
فریدون مشیری
🌴💙🌴
کافه شعر و ادب
ای سکوت، ای مادر فریادها ساز جانم از تو پرآوازه بود تا در آغوش تو راهی داشتم چون شراب کهنه، شعرم ت
در پناهت برگ و بار من شکفت
تو مرا بردی به شهر یادها
من ندیدم خوشتر از جادوی تو
ای سکوت، ای مادر فریادها
فریدون مشیری
🌴💙🌴
کافه شعر و ادب
در پناهت برگ و بار من شکفت تو مرا بردی به شهر یادها من ندیدم خوشتر از جادوی تو ای سکوت، ای مادر فر
گم شدم در این هیاهو، گم شدم
تو کجایی تا بگیری داد من؟
گر سکوت خویش را میداشتم
زندگی پر بود از فریاد من
فریدون مشیری
🌴💙🌴