5.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀🥀💦💦@yazeynb💦💦🥀🥀
🍃اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُ🍃
زن و مرد جوانی به محله جدیدی
اسبابکشی کردند.
روز بعد ضمن صرف صبحانه،
زن متوجه شد که همسایهاش درحال
آویزان کردن رختهای شسته است
و گفت:
«لباسها چندان تمیز نیست.
انگار نمیداند چطور لباس بشوید.
احتمالآ باید پودر لباسشویی بهتری بخرد.»
همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت.
حدود یک ماه بعد، روزی از دیدن لباسهای تمیز روی بند رخت تعجب
کرد و به همسرش گفت:
«یاد گرفته چطور لباس بشوید.
ماندهام که چه کسی درست لباس
شستن را یادش داده !»
مرد پاسخ داد: «من امروز صبح زود
بیدار شدم و پنجرههایمان را تمیز کردم !»
3.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀🥀💦💦@yazeynb💦💦🥀🥀
🍃اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُ🍃
جان آقا....🕊🌱
التماس دعاے شهادتـــ🌹
🥀🥀💦💦@yazeynb💦💦🥀🥀
🍃اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُ🍃
✨﷽✨
#پندانه
✍مردی گوسفندی ذبح و آن را کباب کرد؛ به برادرش گفت برو و دوستان و نزدیکان را بگو که بیایند تا با هم این گوسفند را بخوریم.
برادرش رفت و در بین دهکده صدا کرد: آی مردم کمک کنید، خانه ما آتش گرفته است. تعداد اندکی برای نجات دادن آنها آمدند، وقتی به خانه رسیدند با کباب گوسفند و نوشیدنیهای رنگارنگ پذیرایی شدند.
برادرش آمد و دید که کسانی دیگر آمده و گوسفند کباب شده را خوردهاند.از برادرش پرسید: چرا دوستان و نزدیکان را صدا نکردی؟برادرش گفت: اینها دوستان ما و شما هستند.
کسانی که شما آنها را دوست و خویشاوند
میپنداشتید، حتی حاضر نشدند یک سطل آب روی خانه شما که آتش گرفته بود، بیاندازند. خیلیها هنگام کباب و گوسفند دوستان آدم هستند، وقتی خانه آتش گرفت، حتی یک سطل آب هم روی خاکسترتان نخواهند ریخت.
🔺قدر دوستان واقعیمان را بدانیم ...
🥀🥀💦💦@yazeynb💦💦🥀🥀
🍃اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُ🍃
والسابقونالسابقونیعنی👇🏻
↩️هرڪسبهمادرشبیهتراست...🦋
ایشـهیدگـمنام🕊💔
تودربینشانبـودنمزارت🍃
بهمـادرشبیههـستی✨
مـندرچادرسیاہروی سـرم...🖤
#شهادتےدخترانهرقممیزندچادرم😌🖐🏻
🥀🥀💦💦@yazeynb💦💦🥀🥀
🍃اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُ🍃
|🍏| #چآدرانهـ
چادرےاگرهستمـ🙂❤️
حسدخترانہامبیشترازبقیہاست😌
میپرسےچرا؟🙃💛
چونچادرمازحسدخترانہامهممحافظتمیکند
بلـےچادرازحسلطیفدخترانهممحافظتمیکند🍓
چادرفقطیڪپارچہنیست!🍋🍒
نعمتےبزرگاست
8.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀🥀💦💦@yazeynb💦💦🥀🥀
🍃اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُ🍃
🎥 نگاهی به قوانین سگگردانی در کشورهای مختلف
🔸در انگلستان اگر سگ باعث ترس کسی بشه تا 5000 پوند جریمه و 6 ماه زندان در انتظار صاحب سگ خواهد بود.
8.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀🥀💦💦@yazeynb💦💦🥀🥀
🍃اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُ🍃
🖤شهید مهدی باکری🖤
🥀جملهی زیبای شهید باکری🥀
دنیا مثل شیشهای میماند که یکدفعه میبینی
از دستت افتاد و شکست.
🥀🥀💦💦@yazeynb💦💦🥀🥀
🍃اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُ🍃
#نماز
🍂تصویر زیبای آیت الله بهجت(ره)از نماز:
❄️نماز، به منزله کعبه ،
❄️و تکبیرة الاحرام، پشت سر انداختن همه چیز غیرخدا و داخل شدن در حرم امن الهی است،
❄️و قیام، به منزله صحبت دو دوست،
❄️و رکوع، خم شدن عبد در مقابل آقاست،
❄️و سجده، نهایت خضوع و خاک شدن در مقابل اوست،
❄️و وقتی عبد ،در آخر نماز، از پیشگاه مقدس الهی باز میگردد، اولین چیزی که سوغات می آورد، سلامی از ناحیه اوست.
🌹 نماز شب، کلید توفیقات است.
✍ شیطان، از سجده طولانی میترسد، چون میگوید:
«این همانی است که به خاطرش به این روز افتاده ام و اینها هم از آن دست نمیکشند و این قدر طول میدهند».
شبتون الهی خدا یاورتان
🥀🥀💦💦@yazeynb💦💦🥀🥀
🍃اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُ🍃
🌴بیست و یک دانه خرما🌴
پسر کوچک با لباسهای رنگ و رو رفته و صورت زرد و رنگ پریدهاش داخل مسجد آمد. چشمهای فرورفتهاش را چرخاند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را دید. به سوی پیامبر رفت. بغضش ترکید: «پدرم مرده است. مادرم فقیر است. من و خواهرم پیش مادرم هستیم. پول نداریم. گرسنهایم. کمکمان کن. به ما غذا بده ای مرد خدا!» پیامبر با چشمهای تر به دقت به حرفهای پسر گوش کرد. به بلال گفت: «برو خانه ما ببین چه داریم. هر چه داشتیم، مقداری از آن را بیاور.» بلال شتابان به سوی خانه پیامبر رفت.
پیامبر، پسر را کنار خود نشاند و با مهربانی، او را نوازش کرد و دلداری داد. بلال برگشت. کاسهای در دست داشت. پیامبر کاسه را گرفت. داخل آن بیست و یک دانه خرما بود. با لبخند به پسرک گفت: «هفت دانه از این برای خودت، هفت دانه برای خواهرت و هفت دانه برای مادرت.» پسر خوشحال شد. خرمایی را در دهان گذاشت. چشمهایش برق زد و از جا بلند شد. از پیامبر صلی الله علیه و آله تشکر کرد و سریعتر از پرستو به سوی خانه پر کشید. (مجمع البیان)