eitaa logo
کانال مدافع حرم خانم زینب حاج قاسم سلیمانی
1.7هزار دنبال‌کننده
39.4هزار عکس
30.1هزار ویدیو
144 فایل
#شهادت_سردار_سپهبد_قاسم_سلیمانی 😢😢😢😢😢 آهنگ: (یاران چه غریبانه رفتند از این خانه) سر لشڪرِ ایرانی سردارِ سلیمانی هم عاشق قرآن و هم ڪشته قرآنی رفتی و وقارم رفت بر عشق عیارم رفت هم یار ولایت هم سردار دیارم رفت ای یار خداحافظ سردار خداحافظ😢😢😢😢
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺اين آيه سفارش شده است هنگامي كه صبح بيدارميشويد قبل از صحبت كردن و تكلم اين ايه را بخوانيد،به فضل خدا روزي دنيوي ومعنوي از جاییکه گمان نمیکنید ميرسد...🌺 @yazeynb سوره مائده آیه 114 قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِيدًا لِأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآيَةً مِنْكَ ۖ وَارْزُقْنَا وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ @yazeynb ترجمه: عیسی بن مریم عرض کرد: «خداوندا! پروردگارا! از آسمان مائده‌ای بر ما بفرست! تا برای اول و آخر ما، عیدی باشد، و نشانه‌ای از تو؛ و به ما روزی ده! تو بهترین روزی دهندگانی!» @yazeynb هر کس خوند بگویدیا رزاق
سرگذشت شفایافته ی دستان حسین بن علی... 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 مرد ،ناامید و پریشان دخترکش را در آغوش گرفته از خانه ی طبیب خارج میشود غمهای عالَم به دلش نشسته و کوههای امید در بَرَش فرو نشسته سر دختر را به شانه گذارده ، حیران و سرگردان در کوچه های مدینه گام بر میدارد سلمان که به سوی خانه ی مولایش در شتاب است، نگاهش میرسد به عبدالله بن عامر و حال پریشان پدر، وقفه می اندازد در رفتن سلمان حال را جویا میشود و این همه غصه را سبب میپرسد دخترک تنها چهار سال دارد، دیدگان نا بینا و پاهایی عاجز از راه رفتن، طاقت پدر را از کف ربوده است و امروز بهترین طبیب شهر نیز دست رد بر سینه اش زده @yazeynb سلمان دستی به روی دخترک میکشد - عبدالله ،طبیب حاذقی در مدینه سراغ دارم که درد از زمینیان و آسمانیان مداوا میکند - سلمان درنگ نکن، به ارزش تمام اموالم، بهای طبیب را میپردازم سلمان سری تکان میدهد :کاش طبیبی که من‌میشناسم تو نیز میشناختی، کاش نَمی از فضائلش را چشیده بودی ... @yazeynb سلمان دق الباب میکند خانه ی طبیب را، و علی بن ابیطالب در میگشاید سلمان خوش آمدی، دلتنگت بودیم، بعد از رسول خدا، کمتر کسی درِ این خانه را مینوازد مولای من به حاجتی ، خدمت رسیده ام و بیماری همراه دارم علی نگاهی به صورت دخترک انداخته دست نوازشی بر سرش میکشد - سلمان بیمار آورده ای، طبیب را هم بیاور -طبیبی غیر از شما نمی شناسم مولای من - حسینم را بگو بیاید، طبیب این دختر حسین است و بس سلمان که خود دلتنگ حسین شده، حسین را در آغوش گرفته بوسه بر ماهِ رویش میزند و نزدِ علی می آید - حسینم این دختر به تو توسل جسته و درمانش به دستان گره گشای تو میسّر میشود @yazeynb کاسه ی آبی فراهم میشود، حسین بن علی دست در آب برده بر سر و روی دخترک قطراتی از آب میپاشد دختر به دوپا بر میخزد و میگشاید چَشمانی که به امروز نگشوده بود و چهره ی دلربای حسین ، اول دیده ی دیدگان دخترک میشود @yazeynb دختر چنان شیفته و شیدای این رخِ مه سیما شده که نه پلکی میزند و نه چهره بر میگرداند او که شفایافته ی دستان حسین است ، میشود عاشق کوی این خاندان و به همان کودکی خانه زاد خانه ی علی پدرش تاجر شام است و دختر در خانه ی علی میماند او خدمتگزار زینب میشود و زینب کبری آموزگار تربیتش او عشق علی به زینب را میبیند، دلدادگی حسین با زینب را نظاره میکند، مقام و منزلت زینب را درک میکند و خود میشود شیفته ای از شیفتگان زینب کبری و دست پرورده ای از دانش آموختگان مکتب زینب ایام‌ میگذرد و دست قضا جدایی می اندازد میان دختر عبدالله بن عامر و خاندان نبوی @yazeynb آفتاب طلوع کرده ودر خرابه ی شام زینب هنوز بیدار ، سر کودکان به دامن گذارده روی خاک ها نشسته است زنی شتابان به سوی خرابه می آید بزرگ‌ کاروان شما کیست؟سوالی دارم @yazeynb زینب کبری که دستانش سایه بان صورت اطفال کرده تا نور خورشید بیدارشان نکند، نگاهی می اندازند چهره ی زن را - بپرس سوالت را - میگویند شما از مدینه آمده اید، آیا محله بنی هاشم را میشناسید؟ - آری میشناسم - نام علی بن ابیطالب را میشناسید؟ - آری میشناسم نفس زن در سینه حبس میشود - مولایم حسین بن علی و خانمم زینب کبری را نیز میشناسید؟؟؟ @yazeynb آه از سینه ی پردرد زینب بر میخیزد - آری میشناسم... زن به دو زانو بر زمین میخورد دست به دامان زینب میشود - مرا از حال مولایم حسین خبری بده مرا از کوی بانویم زینب باخبر کن فراق ، طاقتم ربوده و جدایی امانم بریده است @yazeynb دلتنگم روی طبیبم را ، بی قرارم دامان آموزگارم را مرا از اولاد علی خبری برسان زینب کبری نگاهی به گِردِ خرابه می اندازد، از سویدای دل آه میکشد @yazeynb - اینان که به رخت اسیری ، به خاک خرابه آرمیده اند، اولاد علی مرتضایند من که ریسمان ظلم بر بازوانم بسته اند، دخت فاطمه ی زهرا، زینبم و آن سری که از دار العماره ی یزید به زیر آویخته ، جانِ جانانم حسین است....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@yazeynb من براے رعایٺ حجاب خودم هزاران دلیل دارم؛ جلب رضایٺ خدا؛ آرامش روانے؛ انقراض بےبند و بارے؛ آرامش فردے و اجتماعے؛ تقویٺ تمرڪز؛ تحڪیم بنیان خانواده؛ ڪاهش خیانٺ و ناامنے؛ شڪر نعمٺ زیبایے؛ @yazeynb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
᪥࿐࿇🌺✶﷽✶🌺࿇࿐᪥ ‌ 🌱🌷 @yazeynb ←شهدادعاداشتند ادعانداشتند .. ! ←نیایش‌داشتند نمایش‌نداشتند ... ! ←حیاداشتند" ریانداشتند ... ! رسم‌داشتند🌱 اسم‌نداشتند ...! @yazeynb 🌱
4_5958324356403693399.mp3
زمان: حجم: 3.45M
صدا رو گوش کنید👆 @yazeynb *«نِجاة مِنكَ يا سَيِّدَ الكَريمَ نِجِّنی وَ خَلِصّنی بِحَقِّ بَسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ»* *حتماگوش کنیدخصوصا کسانیکه حاجت خیلی مهم دارن* @yazeynb 🏴اَلَّلهُمـ ّعجِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🏴
ای کاش... مرکز اهدای جوانی هم بود @yazeynb آنگاه تمام جوانی ام را اهدا میکردم به آن زنی که تمام جوانی اش را پای من گذاشت شرمنده ام. @yazeynb
آنان داشتند...من دارم.... @yazeynb من چادر می پوشم، چادر مثل چفیه محافظ من است... اما چادر از چفیه بهتر است.... آنان چفیه می بستند تا وار بجنگند... من چادر می پوشم تا زندگی کنم... آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود... من چادر می پوشم تا از نفَس های آلوده دور بمانم... @yazeynb آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند... من چادر می پوشم تا از نگاه های حرام پوشیده باشم... آنان چفیه را سجاده می کردند و به خدا می رسیدند... من با چادرم نماز می خوانم تا به خدا برسم.... @yazeynb