eitaa logo
ࡅ࡙ܭ ܫߊ‌ܢܚ݅ܧߊ‌ࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
1.1هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
12 فایل
فکر کن‌بری گـلزار شهــدا . .! روی قبرا‌رو‌بخونی و‌برسی به یه شهید‌هم‌سنت..(: اونوقته که میخوای سربه تنت‌نباشه.! آره رفیق هم‌سن و سالای ما شهید شدن بعد ما هنوز تو فکر ترک گناهیم!( : ^شرایطمون ' @tablighat1a -
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 هر صبح ز عشق تو                       این عقل شود شیدا🌱 @YekAsheghaneAheste
اسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَةِ✨ رزق و روزى را به وسيله فرود آوريد. @YekAsheghaneAheste
* 🌙 🌸برنامه روزانه اعمال مشترک ماه مبارک شعبان🌸* (باصرف حدود یک ربع در روز میتوانید اعمال مشترک ماه شعبان را انجام دهید) @YekAsheghaneAheste
Γ‌💌‌ꜛꜜ پندار ما این است که؛:!» ما مانده‌ایم و شهدا رفته اند؛ اما در حقیقت زمان مارا با خود برده است و مانده اند...! @YekAsheghaneAheste
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عکس‌العمل عجیب مهمان برنامه چهل تیکه، که به مهمان برنامه میگه من عاشق چشم ابروی شما هستم... اما جواب مهمان برنامه جالبه...😭 @YekAsheghaneAheste
✨یقیناً کلُّه خیر سراسر خیر است، وقتی همه چیز دست خداست...🍃 @YekAsheghaneAheste
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ࡅ࡙ܭ ܫߊ‌ܢܚ݅ܧߊ‌ࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
꧁༒•بخت سفید•༒꧂ #part_66 _ریحانه توروخدا کوتاه بیا...شارژ گوشیم ۱۰ درصده! الانه که خاموش بشه... _
꧁༒•بخت سفید•༒꧂ با دیدن امیر،لبخند دندون نمایی زدم و از جام بلند شدم... موهاش بهم ریخته بود و قیافه گرفته‌ای داشت... پوزخندی زدم و گفتم _این چه قیافه‌ای برا خودت درست کردی؟ هرکی ندونه فکر میکنه رفتی جنگ! _با وجود تو من نیاز به جنگ ندارم که... _هه هه...خیلی با مزه‌ای... به کیسه تو دستش نگاهی کردم و آروم گفتم _میدونی چقدر عاشقتم؟ _نمیخواد عاشق من باشی...پاور بانک رو بده.. سری تکون دادم که انگار امیر تازه متوجه زهرا شده بود و گفت _سلام شبتون بخیر زهرا لبه چادرش رو گرفت و در حالی که سرش پایین بود گفت _سلام...شب شما هم بخیر با سقلمه‌ای که امیر بهم زد،چشم از زهرا برداشتم که گفت _برو بیار دیگه... سری تکون دادم و آروم در کشویی کوپه رو باز کردم... پاورچین کیفم رو برداشتم و اومدم بیرون.. از تو کیف،پاور رو برداشتم و گرفتم سمتش... _وای به حالت که خرابش کنی امیر _چشم....میدیش حالا؟ گذاشتم کف دستش که کیسه ساندویچ ها رو بهم داد... بعد از اینکه چشم غره‌ای نثارم کرد و رو به زهرا سر تکون داد،رفت... با خوشحالی رفتم کنار زهرا و یکی از ساندویچ ها رو گرفتم سمتش _نمیخوام....گشنه‌‌ام نیست ! _یعنی چی گشنه‌ام نیست؟...مگه تو نبودی میگفتی شکمم درد میکنه و فلان؟ _به خدا خیلی زشت بود که اینطوری از اون آقا غذا گرفتیم... تک خنده ای زدم و گفتم _اقا؟....منظورت امیره؟ با بهت و تعجب چشم هاش رو گرد کرد و گفت _اسمش رو از کجا میدونی؟ _اوووو....اسم که چیزی نیست! کل آمارش رو دارم... چهره‌اش رو جدی کرد و گفت _چطور اینقدر با نامحرم صمیمی میشی؟ اولین بار بود که یکی رو بین همسن های خودم می‌دیدم اینجور روابط براش مهم باشه!... مثلا آدمی مثل دلارام اینطوری نبود؟...یا مثلا... _کجایی تو؟...دارم باهات حرف میزنما... با صداش به خودم اومدم و چشم دوختم به چشم های مصمم و جدیش.. لبخند دندون نمایی زدم و گفتم _من نمیدونستم آدم نباید با برادرش صمیمی بشه... _برادرت؟.... سری تکون دادم که با بُهت ادامه داد _آقای حدادی برادرته واقعا؟ خنده نسبتا بلندی زدم و گفتم _وا چرا اینقدر تعجب کردی؟...اره دیگه خواهر و برادریم... ... کپی ممنوع ⛔ @YekAsheghaneAheste
ࡅ࡙ܭ ܫߊ‌ܢܚ݅ܧߊ‌ࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
꧁༒•بخت سفید•༒꧂ #part_67 با دیدن امیر،لبخند دندون نمایی زدم و از جام بلند شدم... موهاش بهم ریخته
꧁༒•بخت سفید•༒꧂ آب گلوش رو قورت داد و گفت _هیچی...فقط یکم جا خوردم... شونه‌ای بالا انداختم و دوباره نشستم کف که با صدای نسبتا بلندی گفت _واییی....میخوای اینجا بخوریم؟ _خب چیکار کنیم؟ بریم تو که بیدار میشن! _زشته،من اینجا نمیشینم... نفس عمیقی کشیدم و گفتم _میشه الان بگی چیکار کنم؟ _بیا بریم تو...بریم طبقه بالا رو تخت....چی میگی؟ سری تکون دادم. چرا به فکر خودم نرسیده بود؟ دست دراز کردم و با کمکش از جام بلند شدم اروم در رو باز کردیم و داخل شدیم. زهرا چادرش رو در اوورد و انداخت رو دستش... اروم از نرده ها بالا رفتم و خودم رو انداختم رو تخت... منتظر شدم که زهرا بیاد، اما هرچی نگاه کردم دیدم پایین داره مردد نگام میکنه... _خب چیه؟ بیا بالا دیگه... _چیزه....بده همین پایین من میخورم... _وا...خب بیا بالا.. قیافه‌اش رو که دیدم لبخند زدم _زهرا می‌ترسی از ارتفاع؟ اروم سری تکون داد که خشکم زد.. _خب پس چرا گفتی بیایم؟ _خواستم یه جوری بلندت کنم از اونجا خب... _خیله خب...بیا دستت رو میگیرم... _گفتم که نمیخواد...بده همین جا... وسط حرفش پریدم و گفتم _دستت رو میدی یا بیام پایین؟ نفس عمیقی کشید و اول چادرش رو انداخت بالا و بعد هم با کمکم خودش رو رسوند روی تخت... _حالا نمیخواد بترسی....ارتفاعی نداره اصلا..! چشم هاش رو باز و بسته کرد و ساندویچ رو از دستم گرفت با خودم داشتم فکر میکردم،این موقع شب اینا رو امیر از کجا اوورده ! ولی خودم رو به بیخیالی زدم و مشغول خوردن شدم... _دانشجویی؟ _اوهوم... _واقعا؟ چی میخونی؟ _پزشکی... _اووو خانم دکتر!....من تا حالا دوست دکتر نداشتم....یه پسرعمو دارم که اونم دندون خونده... _خودت چی؟دانشگاه میری؟ در حالی که لقمه تو دهنش رو قورت میداد،دست گذاشت جلوی دهنش و آروم گفت... _اوهوم...الهیات میخونم.. با تعجب نگاهش کردم و گفتم _الهیات؟ چی هست؟... تک خنده‌ای کرد و گفت _خیلی طولانیه اگر بخوام توضیح بدم،ولی کلا در مورد شناخت خدا هستش... _مگه خدا دیگه درس خوندن داره؟ _اگر بدونی چقدر خدا وسیعه..! هرچی آدم بیشتر از قدرت خدا و حکمت دستوراتش می‌فهمه....بیشتر شگفت زده میشه _من نمیدونستم همچین چیزایی هم هست... _طبیعیه خب...مثلا منم به جز فشار خون گرفتن دیگه چیزی از پزشکی بلد نیستم... خنده‌ای کردم و درحالی که داشتم فکر میکردم به موضوعات مختلف ذهنم، لقمه‌ای از ساندویچ رو جویدم.... ... کپی ممنوع ⛔ @YekAsheghaneAheste
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینقدر کم کاری کردیم که چرخه طبیعت دست به کار شد...😂🤦🏻‍♀ چندین بار از جهاد فرزنداوری گفتن!... کسی لبیک گفته؟ فقط شعار میدهیم: " وای اگر حکم جهادم دهد... " بفرما اینم حکم...😏 @YekAsheghaneAheste
بهم‌گفت‌:با‌این‌اوضاع‌گرونی‌ هنوزم‌پای‌‌ آرمان‌ها‌ی‌رهبرت‌هستی؟!‌ گفتم‌:به‌ما‌یاد‌دادن‌ توی‌مکتب‌حسین‌،ممکنه‌ آب‌هم‌واسه‌خوردن‌نباشه...!:)🤞🏻 @YekAsheghaneAheste
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «پولتو تست کن» 💰 مردم برای خیلی راحت پول میدن امام برای امام زمان نه... خیلی ناز داره هر پولی رو نمی‌پذیره... @YekAsheghaneAheste
. هرچه به عنوان هدیه ی عروسی به مان دادند، جمع کردیم کنار هم بهم گفت « ما که اینا رو لازم نداریم. حاضری یه کار خیر باهاش بکنی؟» گفتم « مثلا چی ؟» گفت « کمک کنیم به جبهه .» گفتم « قبول ! » بردمشان در مغازه ی لوازم منزل فروشی . همه شان رادادم، ده – پانزده تا کلمن گرفتم. مذهبی ها عاشق ترند...🥰 @YekAsheghaneAheste
🕊 هرڪس‌درشب‌جمعه‌شـهـدارایادڪند.. شـهــداهم‌اورانزداباعبداللّٰه‌یادمےڪنند. @YekAsheghaneAheste
اعمال‌قبل‌از‌خواب☝️🏻🌸 شبٺون منور به نگاه مادر ساداٺ..🍃 التماس‌دعا✋🏻 @YekAsheghaneAheste
••🌸[بِسمِ‌رَبِّ‌المَهدی]🌸••
⋞💚🌤⋟ سلام ای آرزوی چشمان گنه‌کارم🥀 اَللّـهُمَّ اَرِنيِ الطَّلْعَةَ الرَّشيدَةَ 『 اَلسـلامُ‌عَلَيْـكَ‌اَيُّہاالاِْمـامُ‌الْمَاْمـوُنُ‌✋🏻 』 @YekAsheghaneAheste」