eitaa logo
ࡅ࡙ܭ ܫߊ‌ܢܚ݅ܧߊ‌ࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
1.1هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
12 فایل
فکر کن‌بری گـلزار شهــدا . .! روی قبرا‌رو‌بخونی و‌برسی به یه شهید‌هم‌سنت..(: اونوقته که میخوای سربه تنت‌نباشه.! آره رفیق هم‌سن و سالای ما شهید شدن بعد ما هنوز تو فکر ترک گناهیم!( : ^شرایطمون ' @tablighat1a -
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاجت ازاو بخواه، که باب الحوائج است مشکل بر او بیار، که دستش گره‌گشاست @YekAsheghaneAheste
❀ ﴾﷽﴿ ❀ 📓فراز دوم از خطبه 224نهج البلاغه 🔻به خدا سوگند (برادرم) عقيل را ديدم که فقير شده بود و از من درخواست کرد يک صاع (حدود سه کيلو) از گندم بيت المال شما را به او ببخشم (و اين را بر سهميه مرتب او بيفزايم) 💠کودکانش را ديدم که بر اثر فقر موهايشان پريشان و رنگ صورتشان دگرگون شده بود 💠. گويى صورتشان را با نيل به رنگ تيره درآورده بودند. 💠عقيل مکرر به من مراجعه و سخنش را چند بار تکرار کرد، من خاموش بودم و به سخنانش گوش فرا مى دادم. 💠 گمان کرد من دينم را به او مى فروشم و به دلخواه او گام بر مى دارم و از راه و رسم خويش جدا مى شوم. 💠 در اين هنگام قطعه آهنى را براى او در آتش داغ کردم. سپس آن را به بدنش نزديک ساختم تا با آن آهن سوزان عبرت گيرد (و از آتش آخرت که با آن قابل مقايسه نيست بپرهيزد 💠همين که حرارت آهن داغ به دستش نزديک شد) ناگهان ناله اى همچون بيمارى که از شدت درد به خود مى پيچد و مى نالد سر داد و نزديک بود از حرارت آن بسوزد 💠 به او گفتم: اى عقيل! عزاداران همچون مادران فرزند مرده، به عزاى تو بنشينند و گريه سر دهند، 💠آيا از قطعه آهنى که انسانى آن را به صورت بازيچه داغ کرده ناله مى کنى; امّا مرا به سوى آتشى مى کشانى که خداوند جبّار آن را با شعله خشم و غضبش برافروخته است؟ ننالم؟! (علیه السلام) @YekAsheghaneAheste
مادرست دیگر ، نمیتواند دل بکند :)) - @YekAsheghaneAheste -
می‌گفت‌:بچه‌انقلابیا‌تو‌مشکلات‌ غر‌غرنمی‌کنن،میگن‌یقیناکله‌خیر..!(:♥️ @YekAsheghaneAheste
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای اینکه تحت توجه خاص قرار بگیرید و عنایت خاص به شما کند، دائم سوره توحید را بخوانید و هدیه کنید به حضرت فاطمه آیت‌الله بهجت🪴 @YekAsheghaneAheste
گفتم‌: بهشتت‌؟! گفت: لبخند‌حسین'؏' گفتم: جهنمت؟! گفت: دورےازحسین'؏' گفتم: دنیایت؟! گفت: خیمھ‌عذاےحسین'؏' گفتم: مرگت؟! گفت: شهادت‌درراه‌حسین'؏' گفتم: مدفنت؟! گفت: بےنشان‌شبیه‌مادر‌حسین'؏' گفتم: حرف‌آخرت؟! گفت: السلام‌علی‌الحسین'؏' 🌸🤍 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@YekAsheghaneAheste
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ࡅ࡙ܭ ܫߊ‌ܢܚ݅ܧߊ‌ࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
꧁༒•²بخت سفید•༒꧂ #part_56 _ هیچی منظوری نداشتم _ بیخیال داداش بیا بگیر این خورشت و بزار سره سفره
꧁༒•²بخت سفید•༒꧂ _ ما خواستیم شاید و خوشحالی خودمون رو با شما هم شریک بشیم و همگی منتظر اومدن عضو جدیدی به خانوادمون بشیم _ کی قراره بیاد؟ محمد لبخندی زد و گفت _ از شما بعیده دایی امیر _ دایی؟دایی امیر؟ _ بله دیگه عنوان دایی رو چند ماه دیگه کسب میکنی خیره بهم زل زده بود که نگاهش رو خوندم مامان شیرین لبخندی زد و زیره لب چیزی رو زمزمه میکرد بابا از جاش بلند شد و بهمون تبریک گفت رفتم جلو بغلش کردم _ خیلی بهت تبریک میگم دختر بابا _ ممنونم ازت وقتی ازم جدا شد خنده‌ای کرد _ رو مادر بودن تو نمیتونم زیاد حساب کنم ولی از پدر بودن محمد مطمئنم _ دست شما درد نکنه _ نگید اینجوری حسین آقا دخترمون خانمیه ما شاءالله امیر با شیطنت اومد وسط _ ماهم میدونیم شیرین خانم ولی کلا برای بچه ها بد آموزی داره _ امیر من میدونم و تو _ یه نمونه بارزش همین محمد چه پسره خوبی بود ولی الان چی... محمد رفت سمتش و در حالی که سعی می‌کرد آروم باشه گفت _ همچنین فکر نکن دایی اموزنده‌ای میشیاا اینقدر سر به سر زن من نزار بابا یکم صداش رو برد بالا _ آقا بیخیال شید! هنوز این فسقلی نیومده دارید سرش دعوا میکنید شیرین خانم از جاش بلند شد و با جعبه‌ای اومد جلو _ امیدوارم با اومدن این بچه به زندگیتون خیر و برکت بیاد و فرزند صالحی باشه به حق آقا صاحب الزمان _ مامان چرا زحمت کشیدید؟ _ زحمتی نبود عزیزم هدیه ناقابلیه از طرف من و مریم چپ چپ به مریم نگاه کردم _ از اون شبی که اومده بودید خودش حدس زده بود من چیزی نگفتم _ راس میگه بچم حرفی نزد من خودم از حالاتت فهمیدم دخترم نیم ست سفید رنگی با نگین های ریزی که اونو زیباش کرده بود جلوم گرفت _ ان شاءالله به خوبی و خوشی ازش استفاده کنی بلند شدم و محکم بغلش کردم _ سایه‌اتون از سرمون کم نشه مریم رفت و چاقو رو از آشپزخونه اوورد و با بریدن کیک و مشخص شدن اینکه فرشتمون دختره یکبار دیگه خنده به لب همه اومد و با دست زدن بهمون تبریک میگفتن یه چند دقیقه که گذشت و شیرین خانم داشت با مامان و بابا حرف می‌زد ما هم اینطرف داشتن سر به سر دختر من میزاشتن _ وای عجب عمه‌ای بشم من _ مریم خانم اون هیچی من عجب دایی بشم _ بس کنید برید دختر خودتون رو مسخره کنید _ گفته باشم محمد خواهرزاده من در هفته دو روز باید پیش من باشه _ سه روز هم که پیش من میمونه با تعجب به محمد نگاهی کردم و زدیم زیره خنده محمد در حالی که داشت خنده‌اش رو کنترل میکرد گفت _ خب خداروشکر پس برید بچه داری و یاد بگیرید که اون دو روز باقی مونده رو هم بائو بین خودتون تقسیم کنید _ اینارو اینجوری نگاه نکن پاش برسه یه ساعت هم نگه نمیدارن _دیگه مرده و حرفش _ بچه‌ها بازم کیک ببرم؟ _ نه دستت درد نکنه عزیزم وقتی دیدم کسی دیگه نمیخوره با محمد جمع کردیم پیش دستی ها رو بردیم آشپزخونه... ... کپی ممنوع⛔️ @YekAsheghaneAheste
ࡅ࡙ܭ ܫߊ‌ܢܚ݅ܧߊ‌ࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
꧁༒•²بخت سفید•༒꧂ #part_57 _ ما خواستیم شاید و خوشحالی خودمون رو با شما هم شریک بشیم و همگی منتظر
꧁༒•²بخت سفید•༒꧂ همه چیز اون شب به خوبی و خوشی‌ سپری شد. از اینکه اینطور استقبال کردن خیلی خوشحال بودم و هیجان داشتم نگران واکنش مامان بودم که اول از همه بهم قوت قلب داد روی تخت کش و قوسی به بدنم دادم و فهمیدم محمد کنارم نیست تو جام نشستم و هرچی سرچرخوندم پیداش کنم چیزی به چشمم نخورد تا اینکه دیدم پای تخت سره سجاده خوابش برده پتو رو زدم کنار و رفتم پیشش نشستم چشماش بسته بود و آروم خوابیده بود دستی گذاشتم روی دستش _ آقا محمد... محمد جان... نمیخوای بیدار شی؟ صدایی ازش نیومد که صدام رو عوض کردم و آروم تکونش دادم _ بابا محمد... نمیخوای بیدار بشی؟نمیخوای چشمات و به روی مامانم باز کنی؟ وقتی دیدم هیچ واکنشی نشون نمیده با دلخوری گفتم _ خب بیدار شو دیگه.. دیرت میشه میخوای بری راه آهن. محمد با تو‌ام با جواب ندادن هاش کلافه شده بودم _ محمد بلند نشی موهات رو میکنماا بازم سکوت و چشمایی بسته! آروم چند تا از موهاش رو به سمت پایین کشیدم ولی هیچ صدایی نداد یه لحظه احساس کردم حالم خوب نیست و ته دلم خالی شد برای چی حرفی نمیزد؟؟چرا چشماش رو باز نمیکرد؟؟ نکنه بلایی سرش اومده!! ولی اونکه خونه بود! _ محمد بلند میشی یا قهر کنم باهات؟؟ نمیدونم برای اینکه چند ساعت اینجا خوابیده بود دستاش یخ کرده بودن یا... یهو بغضم گرفت! زدم زیره گریه و بلند گریه کردم چشماش رو بسته بودم و زار زار گریه میکردم که برای لحظه‌ای حس کردم رفتم تو بغلش _ ببخشید ریحانه میخواستم اذیتت کنم یکم گریم و بیشتر کردم و اونم سعی می‌کرد آرومم کنه _ باور کن قصدی نداشتم ریحانه معذرت میخوام _ خیلی نامردی اینجوری منو میترسونی _ من که نمیخواستم بترسونمت! دیشب سره اسم اذیتم کردی منم خواستم اذیتت کنم _ آخه اینجوری؟؟میدونی قلبم اومد تو دهنم؟؟ _ ببخشید دیگه عزیزم معذرت میخوام منو از خودش جدا کرد و زل زد بهم با دستاش اشکام رو پاک کرد و یهو پقی زد زیره خنده _ به گریه های من میخندی؟؟ _ به اینکه چه مامان لوسی میشی میخندم _ من لوسم؟؟نمیدونی نباید از این شوخی ها باهام بکنی؟؟ _ باشه مجدد عذرخواهی میکنم خوبه؟ _ بهم گفتی لوس دوباره خندید _ آخه به زنم نگم لوس به کی بگم؟؟ قهر نکن دیگه عزیزه دلم _ میخوای قهر نکنم اون اسمی که دیشب من گفتم باید باشه خنده‌اس رو جمع کرد و جدی شد _ آی آی اومدی و نسازی _ همینی که گفتم اسمی که من گفتم باید باشه _ نمیشه بازم فکر کنیم؟؟ شاید اسمای قشنگ تری پیدا کردیم سری به نشونه تایید تکون دادم که گفت _ پس من تا میرم و برمیگردم توی این چند روز به اسم های دیگه فکر کن _ کاشکی اینجوری حالم رو بد نمیکردی همش باید فکر کنم یه چیزیت میشه _ من که خوبم چرا باید یه طوری بشم؟؟ _ از وقتی فهمیدم میخواستی بری سوریه و چند ساله براش نقشه کشیدی متوجه شدم جونت و زندگیت برات اهمیت نداره و به راحتی میتونی بزاریشون کنار _ عزیزم جون من که تویی زندگی منم اون خوشگل خانمه چجوری ولشون کنم؟ _ من جدی دارم حرف میزنم محمد _ منم جدیم قشنگم فکرای بیخودی نکن من هیچیم نمیشه... ... کپی ممنوع ⛔️ @YekAsheghaneAheste
معرکه‌ای برپاست و دوست و؛ دشمن خیره به است.. قَسم به قافِ مقاومت و قَسم؛ به قُدس و قاسِم؛ در این نبرد هر پرچمی جز پرچم؛ مقاومت‌ محکوم‌ به‌ شکست‌ است... وَمَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِندِ اللّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيم ˹ @YekAsheghaneAheste ˼
ذکر‌نباشد‌انسان‌ضعیف‌میشود‌ وباکمترین‌باد‌سردی،سرما‌میخورد ‌وباکوچکترین‌ناراحتی‌صدمه‌میبیند! ذکر،ویتامین‌و‌پروتئین‌روح‌‌ماست‌ و‌موجب‌تقویت‌اعصاب ‌و‌عضلات‌اندیشه‌انسان‌میشود یک‌صدم‌اقداماتی‌که‌برای‌حل‌یک مشکل‌داریم‌به‌ذکربپردازیم مشکلاتمان‌را‌بهتر‌حل‌خواهیم‌کرد 🎙 ‌• @YekAsheghaneAheste
نیازمندی؟ رفتن به ‌مزارِرفیق‌شھید..🥲💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
... جمله‌ای‌خاص‌و زیباخطاب به‌مجاهدین فلسطینی فرمودند: تحرّکوا باسم‌الله إلى‌الأمام واعلموا أنّه وَلَیَنصُرَنَّ‌اللهُ مَن یَنصُرُه این جمله زیبا و الهی یک معنی ظاهری دارد ؛ باتوکل به خدا پیش بروید و هم معنای باطنی‌حرکت بایدبسوی صاحب‌الزمان-عج‌باشد اخیرا هم در دیدار شیخ ابراهیم‌زکزاکی فرمودند: حرکتی که آغاز شده به پیروزی کامل فلسطینی‌هامی‌انجامد... @YekAsheghaneAheste
🌙🔴🌍کمک های دولتهای  عربی  کمک های  ایران    @YekAsheghaneAheste
ای‌خدا‌یاد‌مرا‌از‌شھدا‌‌دور‌نڪن هرشب‌¹⁰صلوات‌هدیه‌به‌روح‌مطھر ‌یڪی‌ازشھدا‌داریم..:) هدیه‌متعلق‌به‌شھید‌والا‌مقام: شھیدمحمدعلی‌نیکخو🕊
ما الان با اتّکاء به آن کارهایی که جوانهای ما آن روز در دفاع مقدّس انجام دادند، میتوانیم با اطمینان بگوییم ؛ امروز جوانهای ما میتوانند همه‌ی مشکلات این کشور را حل کنند . . -حضرت‌آقا - @YekAsheghaneAheste -
اعمال‌قبل‌از‌خواب☝️🏻🌸 شبٺون منور به نگاه مادر ساداٺ..🍃 التماس‌دعا✋🏻 @YekAsheghaneAheste
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 🌸زیباترین نگاه خدا 💫تا طلـوع بامدادان 🌸حافظ و همراه 💫همیشگی شما باد شبتون بخیر 🌙 @YekAsheghaneAheste
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم‌ربی‌قران‌‌نفیس..🌱
🍀دعایی که در زمان غیبت باید بسیار خوانده شود🍀 🌹اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ، 👈فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ، 🌹 اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ، 👈فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ، 🌹 اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم 👈تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ . دعای حفظ دین درآخرالزمان یاالله یارحمن یارحیم یامقلب القلوب ثبت قلوبنا علی دینک 🌹 دوستان بخوانید التماس دعا 🔆🔆💠💠🌸🌸🌾🌾☘☘ @YekAsheghaneAheste