مدد گرفته جهـان از علـــی، ولی باید
علی بدون تو خود فکر دیگری بکند...💔
•سعیدصاحبعلم
#یا_حیدر
@YekAsheghaneAheste
7.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حاج_قاسم سلیمانی:
همیشه بهترین آدم ها اگر بدترین همراه هارو داشتند شکست خوردند و بالعکس بدترين آدم ها بهترین همراه ها رو داشتند و پیروز شدند.
#طوفان_الاقصی
@YekAsheghaneAheste
#امیرالمؤمنینعلیهالسلام:
چیزی که برای تو مقدر شده باشد؛
بدون کم و کاست به تو خواهد رسید...
| نهجالبلاغه،حکمت۳۷۹📚
• @YekAsheghaneAheste •
شَھادَتداستانِ📚
ماندِگار؎ِآنانۍاَست❤️
ڪِہدانستَنددُنیا🌏
جا؎ِماندَننیست( :"🖐🏼
تمامایࢪانساڪناینمحلهاند...
#شهیدانه #امام_زمان
#شهید_بروجردی
@YekAsheghaneAheste
از همه بریده... - ↬@tasnim3131↫.mp3
6.67M
«🌑💔🥀»
آدمی که از همه بریده
آب گذشته از سرش دیگه...
#حسین_ستوده
#زمینه #مداحی #ایام_فاطمیه
#شهادت_حضرت_زهرا
❤@YekAsheghaneAheste↫
ࡅ࡙ܭ ܫߊܢܚ݅ܧߊࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
#رمان_مسافر_عاشق❤️ #قسمت_دوم وقتے بہ چهره ات نگاه میکنم حس میکنم کہ باز هم همین هارا تکرار میکنے..
#رمان_مسافر_عاشق❤️
#قسمت_سوم
چند ساعتی ایست کہ بہ دیدار خانواده و دوستانت رفتہ ای...برای ناهارمان همان غذایی را درست کرده ام کہ همیشہ دوست داشتی!قورمہ سبزے!
هر از چند گاهی ندایی درونی وجودم را فرا میگیرد کہ عمر #عاشقانہ هایت کوتاه است بسیار کوتاه...
دستم را روے قلبم میگذارم و نفسی عمیق میکشم و سعی میکنم حواسم را از این افکار پرت کنم...
اصلا میدانے از این جا بہ بعد دوراه بیشتر ندارے!
یا نمی گذارم بروی...یا مرا هم با خودت ببرے!
با صدای زنگ تلفن بہ سمت هال میروم و گوشی را برمیدارم :
_الو؟
_ …
_الو؟؟
_ …
_محمد؟!!
_ …
جواب نمیدهی...نگرانم میکنی...تلفن را قطع میکنم تا میخواستم دوباره تماس بگیرم صدای تلفن بلند میشود! زود گوشی را برمیدارم :
_الو محمد؟!
_جان محمد؟!
_وااایـــــــــی...چرا جواب نمی دی!؟
_میخواستم صدای خانوممو بشنوم ، اشکالی داره؟
_اینـجــــــورے؟!!!
_پس چجوری؟!
_دیوونه ای به خدا...
_خــــب؛ خانوم خونہ برای ناهار چی پختہ؟
_نمی گم! با لحنی کہ شبیہ خنده اس جواب میدهی : ولی بوش تا اینجا میاد...!
در پاسخت خنده ای کوتاه میکنم و چیزی نمیگویم در جواب سکوتم میگویی : منتظرم باش!
در دلم پاسخ میدهم من مدت هاست کہ انتظارت را میکشم اما افکارم را بر زبان نمی آورم و خیلی کوتاه تایید می کنم
بعد از قطع تماست تلفن را سرجایش میگذارم و بہ ساعت نگاه میکنم چقدر فضا سوت و کور است...وقت هایی کہ نیستی براے اینکہ دلتنگے بیشتر از این امانم را نگیرد در خانہ مان نمی مانم...
بہ اتاقمان میروم و ساکت را بہ قصد شستن لباس هایت از کمد بیرون میکشم
بازش میکنم و لباس سبز نظامی ات را بیرون می آورم
#بوے_تنت را می دهد...مرحم خوبی براے تنهایی هاست!
─┅─┅─═ঊঈ💝️ঊঈ═─
➯ @YekAsheghaneAheste
─═ঊঈ💝ঊঈ═─┅─┅─
ࡅ࡙ܭ ܫߊܢܚ݅ܧߊࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
#رمان_مسافر_عاشق❤️ #قسمت_سوم چند ساعتی ایست کہ بہ دیدار خانواده و دوستانت رفتہ ای...برای ناهارمان ه
#رمان_مسافر_عاشق❤️
#قسمت_چهارم
به لباست خیره میشوم مرا یاد زمانی می اندازد کہ برای اولین بار از من دور شدی...وقتی مرا در آغوشت کشیدی و گفتی کہ برای چادر زهرایی ام میروے...گوشہ چادرم را بوسیدی و گفتی کہ مبادا چادر از سر ناموسم برداشتہ شود...گفتے هیچ وقت فریب حرف مردم را نخورم...و شایعات را باور نکنم...
جورے صحبت میکردی کہ انگار آخرین بار است میبینمت...هر روز و شب منتظر این بودم کہ خبر شهادتت را بدهند...انگار دیگر باورم شده بود کہ برنمیگردے...!
اما حالا...
این منم و این تو...! شاید هم من آنقدر چشمانم پاک شده کہ تورا میبینم!
همان طور ڪہ غرق افکار بودم لکہ ای قرمز رنگ بر روے لباست توجہ ام را جلب میکند...
با بهت روی لباست زل میزنم...این؟...این لکہ ی #خون است؟!!!!
اما...اما تو سالم بودی...
_مریم؟! با صدایت یکباره از جا میپرم همانطور کہ پیراهنت در دستم است متحیر روبرویت می ایستم...با تعجب نگاهم میکنی و میپرسی : سلام! داری چیکار می کنی؟!
_س...سلام!...هیچی...میخواستم لباستو بشورم...
نفس عمیقی میکشی و از اتاق خارج میشوی چند قدم بہ دنبالت می آیم و با صداے نسبتا بلند میگویم: محمد؟!
_بله؟
_یہ...دیقہ...بیا...رویت را بہ سمتم برمیگردانی...قسمت خونے پیراهنت را بہ سمتت میگیرم و با کمی مکث میپرسم: این چیه؟!
کمی نزدیک تر میشوی و پیراهنت را از دستم میگیری اما تا چشمت بہ لکہ خونی می افتد آنرا پشتت پنهان میکنے و با تحکم میگویی: هیچی ولش کن و بعد بہ سمت اتاق میروی
در همان حال داد میزنے دیگہ بہ ساکم کاری نداشتہ باش...لباسا رو هم نمیخواد بشوری...!صدایت میلرزد...رفتارت برایم عجیب است هیچوقت اینگونہ برخورد نمیکردے
چند دقیقہ سرجایم می ایستم تا بہ اعصابت مسلط شوے...
در را میبندے و بیرون نمے آیی
رفتارت ناراحتم میکند...
─┅─┅─═ঊঈ💝️ঊঈ═─
➯ @YekAsheghaneAheste
─═ঊঈ💝ঊঈ═─┅─┅─
به نظرم یکی از قشنگترین
عبارتهای قرآن جایی هست
که خدا میگه:
«وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّکَ بِأَعْيُنِنَا»
و در برابر حکم پروردگارت شکیبایی کن
که تو تحت نظر و مراقبت ما هستی...🤍
• @YekAsheghaneAheste •