eitaa logo
ࡅ࡙ܭ ܫߊ‌ܢܚ݅ܧߊ‌ࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
1.1هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
12 فایل
فکر کن‌بری گـلزار شهــدا . .! روی قبرا‌رو‌بخونی و‌برسی به یه شهید‌هم‌سنت..(: اونوقته که میخوای سربه تنت‌نباشه.! آره رفیق هم‌سن و سالای ما شهید شدن بعد ما هنوز تو فکر ترک گناهیم!( : ^شرایطمون ' @tablighat1a -
مشاهده در ایتا
دانلود
17.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣تلاوت صبحگاهی دلنشین قاری 🌺 🎥 « يا أيها الإنسان ما غرك بربك الكريم » مقطع رویایی و دلنشین از شيخ عبدالباسط رحمه الله سوره مبارکه به همراه متن زیرنویس عربی و انگلیسی و تصاویر مربوطه💗 | @YekAsheghaneAheste
🌹 بسم الله الرحمن الرحيم🌹 🌅روزی یک شریف↓ 📚عَنْ أَبِي مُوسَى عَنِ النَّبِيِّ صلی الله علیه و سلم قَالَ: «لَيَأْتِيَنَّ عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ يَطُوفُ الرَّجُلُ فِيهِ بِالصَّدَقَةِ مِنَ الذَّهَبِ، ثُمَّ لا يَجِدُ أَحَدًا يَأْخُذُهَا مِنْهُ، وَيُرَى الرَّجُلُ الْوَاحِدُ يَتْبَعُهُ أَرْبَعُونَ امْرَأَةً يَلُذْنَ بِهِ، مِنْ قِلَّةِ الرِّجَالِ وَكَثْرَةِ النِّسَاءِ» ☸(بخارى: 1414)☸ 📚ابوموسی ميگويد: رسول الله صلی 1 علیه و سلم فرمود: «زمانی فرا ميرسد كه مردم زكات طلا را بدست ميگيرند و می چرخند اما كسی پيدا نميشود كه آنراتحويل بگيرد. و به علت كثرت زنان و قلت مردان، چهل زن به يك مرد پناه خواهند برد🍃 @YekAsheghaneAheste
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷شادی روح مطهر شهدای مدافع حرم صلوات ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @YekAsheghaneAheste
[ یه جا تویِ فیلم موقعیت مهدی شهید باکری به برادرش گفت: «من نیروی مخلص زیاد دارم! ولی یه آدم آموزش دیده لازم دارم..!» ما همه با گریه کردن و دعا، می‌تونیم نیرویِ مخلص باشیم برایِ این دم و دستگاه و نظام؛ ولی امام زمان عج الله نیروی مخلص زیاد دارن.. کسی به درد این نظام و آقا می‌خوره که آموزش دیده باشه! تخصصِ تو،رسالتِ تو، که بشه باهاش به چشم بیای و بخرَنت چیه!؟✨]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ࡅ࡙ܭ ܫߊ‌ܢܚ݅ܧߊ‌ࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
#رمان_مسافر_عاشق❤️ #قسمت_ششم با شوخی هایت حسابی حالم را جا می آوری...حالا دیگر من هم مثل تو با اشتی
* 💞﷽💞 ❤️ _مریم؟...هنوز آماده نشدے؟ _الآن میام...یہ لحظہ وایستـا... _بابا دیر شده...قطار میره...! _اومدم...یہ لحظه وایستا این ساکو آماده کنم... قرار است با هم بہ مشهد برویم...بہ زیارت همان ضامنی ڪہ ضمانت سلامتے ات را بارها از او طلــب ڪردم... بہ پاس قدردانی! همہ میگفتند محال است محمد برگردد...هرکسے رفت دیگر برنگشت... ولے من دل بستہ بودم بہ محالات (ع) با عجلہ وسایلمان را جابجا میکنم...زیب ساک را میبندم اما تا خواستم از اتاق خارج شوم چشمم بہ سربند زرد رنگت کہ با خود بہ سوریہ برده بودی مے خورد همان کہ رویش نوشتہ : (س) بہ دلم می افتد که آنرا هم بین وسایلمان در ساک بگذارم...سربند را بر میدارم و از خانہ خارج میشوم... با دیدن ساڪ در دستم بہ سمتم مے آیی اما تا متوجہ میشوے کہ دیگر دست هایت جا ندارند کلافہ آهی میکشے و رویت را برمیگردانے!! خنده ام میگیرد...می دانستم میخواستی ساک را از دستم برداری اما نتوانستی! پابہ پاے هم با عجلہ کوچہ را طے میکنیم...صبح زود است و هوا بین تاریکے و روشنے...کوچہ ساکت ساکت است. با اینکہ تابستان است اما سوز صبحگاهے دستانم را بی حس میکنند می پرسم: دیرمون شده؟! _اگہ منو نداشتے کہ حتما دیرت میشد! _خب پس الحمد الله! _یعنی چی؟! _دارمت دیگہ...!!! می خندے و جواب میدهے: خوش بہ حالت...واقعا کے فکرشو میکرد من مال تو شم ها؟! لبخندی میزنم و سکوت میکنم بعد از چند ثانیہ میپرسم: محمد؟ _جانم؟ _سربندتو همراهمون اوردم... نگاهی گذرا میکنے و می گویی: خوب کردی... _میشہ ببندمش بہ صحن یا یہ جاهے تو حرم؟! نفس عمیقی میکشے و پاسخ میدهے: باشہ ببند! در دلم آرامشے عجیب حس میکنم انگار کہ بار دیگر هم ضمانت نامہ ے آقا را گرفتم! بہ سر خیابان کہ میرسیم وسایل را روے زمین میگذاریم... یڪ تاکسی روبرویمان پارڪ میکند...راننده با دیدن ساک ها از ماشین پیاده می شود و سلامی میکند و در صندوق عقب را باز میکند باهم ساک هارا داخل ماشین میگذاریم از راننده تشکر میکنی...در ماشین را برایم باز میکنی و میگویی : بشین خانومے!...جاده منتظر ماست...! ─┅─┅─═ঊঈ💝️ঊঈ═─ ➯ @YekAsheghaneAheste ─═ঊঈ💝ঊঈ═─┅─┅─
ࡅ࡙ܭ ܫߊ‌ܢܚ݅ܧߊ‌ࡅ߭ܘ ߊ߬ܣܢܚࡅ߳ܘ
* 💞﷽💞 #رمان_مسافر_عاشق❤️ #قسمت_هفتم _مریم؟...هنوز آماده نشدے؟ _الآن میام...یہ لحظہ وایستـا... _بابا
❤️ کوپہ امان را پیدا میکنیم...حالا دیگر هوا کاملا روشن شده... خودت را روے صندلے قطار می اندازے...کتاب مفاتیح الجنان را از کیف بیرون مے آورم و کنارت مینشینم... کتاب را باز میکنم بین دوصفحہ اے کہ باز میشود گلبرگ هاے قرمز رنگ خوشبوے گل سرخ است ناگهان با صدایی بلند می گویم: عہ...اینارو نگاه! و بعد کتاب را نشانت میدهم با تعجب نگاه میکنے و می پرسے: اینا چیہ ان؟ _همون گلبرگ هایی کہ از روے گل اون شهیده قبلا تو خادمی برداشتم... نگاهی بہ آنها می انداری و بعد با حالت معناداری بہ چشم هایم خیره میشوی و لبخند عمیقی میزنی... این گلبرگ ها از شهیدی بہ من رسیده که تورا هم بہ من داده بود! زمانی کہ براے اولین بار باهم آشنا شده بودیم! من آنهارا از روے تابوت همان برداشتہ بودم! کنارت مینشینم و زیارت عاشورا را می آورم...دستت را روی شانہ ام مے اندازے و با دست دیگرت مفاتیح را از دستم میگیرے و با صوت شروع بہ خواندن میکنے سرم را بہ شانہ ات تکیہ میدهم و بہ پنجره نگاه میکنم خداے من!چہ چیزے بهتر از این! صدایت آرام گوش هایم را نوازش میدهند...چشمانم را میبندم و با تمرکز بیشترے بہ خواندن زیارت نامہ ات گوش میدهم... زیارت نامہ ات کہ تمام میشود بہ حالت سجده میروے و میگویی: ... به صورتت نگاه میکنم و لبخند میزنم تو هم متقابلا لبخند میزنی... مفاتیح را گوشہ اے میگذاری و دستانت را میان شانہ هایم قفل میکنی سرم بہ سینہ ات نزدیک میشود و صداے تپش هاے قلبت را میشنوم آرام میگویی: مریمی؟ _جان دلم؟ _تو از من راضی ای؟ _معلومہ...این چہ حرفیہ میزنے... _بہ هر حال...هر اشتباهے ڪہ کردم حلالم کن! دلم میلرزد...همیشہ از حلالیت گرفتن هایت وحشت دارم! مرا ناخودآگاه یاد از دست دادنت مے اندازد... نفسی عمیق میکشم و می گویم: تو بهترینے محمد! لبخندی میزنے و سکوت میکنی _براے چی اینو میگی؟ _هیچے...همینجورے مکث میکنم با خود میگویم نکند قرار است بار دیگر برود؟ نہ...! دیگر نمیگذارم! ─┅─┅─═ঊঈ💝️ঊঈ═─ ➯ @YekAsheghaneAheste ─═ঊঈ💝ঊঈ═─┅─┅─
5.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پدرم گفت یک ماشین فراری به تو میدهم اگر حجابت را برداری سرگذشت جالب دختر آمریکایی که برای به انحراف کشاندن زنان مسلمان مأمور به مطالعه قرآن شد ولی ... @YekAsheghaneAheste
«💛🕊» بسم‌رب‌الرضا|❁ ✋ اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ. ♡أَلسَّلامُ‌عَلَیکَ‌یاعَلۍاِبنِ‌موسَۍأَلࢪّضآ♡ ¦↫ @YekAsheghaneAheste