『جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』
رمــــان " آنلاین در پناه زهرا 💕" #قسمتچهلوهشتم _هدفتون برای آینده چیه؟! مهدیار: -
رمــــان
"آنلاین در پناه زهرا 💕"
#قسمتچهلونهم
لباسهام رو عوض کردم و پریدم روی تخت
گوشیم رو برداشتم..
"هوووووووووووووووو،
دهتا میسکال از ناری و فاطمه"
"فوضولهااا"
تماس تصویری گرفتیم و از جزء به جزء براشون تعریف کردم
ناری:
-تو هم دیگه قاطی مرغااا شدی
_چـــه جـــــووووورم
فاطمه:
--مهدیار و هدیه!
--چقدر هم بهم میان..
_تـــــــف تو ریاااا..
ناری:
-واقعا تف؛
-وای بچهها آقام اومد من برم دیگه..
فاطمه:
--خداحافظ
فاطمه:
--کی میشه من و آقام هم بریم زیر یه سقف؟!
_مگه بابات راضی نشده؟!
فاطمه:
--نه،میگه فقط باید خونه داشته باشه..
--بدبخت آقام هم بیست و چهار ساعته سر کاره..
_انشاءلله درست میشه..
--انشاءلله،
خب آجی من هم برم،کاری نداری؟!
_قرربونت،یاعلی
فاطمه:
--علی یارت..
گوشی رو انداختم کنار تخت؛
"وای خداا یعنی هفته دیگه این موقع من نامزد مهدیار هستم؟!"
نمیدونم از شدت شوق چه جوری خوابم برد
#روزانهدوپارت_هرشبساعت۲۱
رمــــان
"آنلاین در پناه زهرا 💕"
#قسمتپنجاهم
صبح با صدای درب اتاقم که به شدت باز شد از خواب پریدم..
"وااای خاله زبیدهـ...!!"
خاله:
-تو چه غلطی کردی هاااان؟!
دایی صادق هم اومد تو اتاق:
--خاستگار نداری یا تو این خونه سخت میگذره بهت که میخوای اینجوری شوهر کنی؟!
خاله:
مردم دختر ترشیدشون هم اینجوری شوهر نمیدن
پاشدم جواب بدم؛
باید دفاع میکردم ولی نباید بیاحترامی میکردم
_ببینید،من مهدیار رو..
در همین حین جوابدادن سوزشی روی صورتم احساس کردم "دایی صادقم زد تو گوشم"
"جلوی اشکهام رو گرفتم"
بابام سراسیمه اومد تو اتاق...
بابا:
--ببین صادقجان،
من تاحالا دخترم رو نزدم که شما میزنی...!
--دایی هستی درست،
زبیده خالهاَش هست درست..
ولی پسرِ خوبیه و ما تصمیممون رو گرفتیم...
خاله:
-لابد جهاز با شماستـ..؟!
بابا:
--یه دختر بیشتر ندارم که!
--دندم نرم براش میخرم..
صادق:
--این چه وضعشه آخه..؟!
زبیده:
-بگو دخترت رو از تو خیابون پیدا کردی دیگه!!
دیگه باید حرفم رو میزدم:
_ببینید من دیشب با بابام هم حرف زدم..
_نمیخوام ازم ناراحت بشید ولی من هم که میخوام با مهدیار ازدواج کنم نه شما...!!
_بابام هم اجازه داده...
خاله:
-چه به اسم هم صدا میزنه..!
_دایی یه بار به حرف شما گوش کردم،
با فردین بدون چون و چرا نامزد کردم..
_آخرش به کجااا ختم شد..؟!
_پس بزارید خودم و خانوادم تصمیم بگیریم..
زبیده:
-واقعا برات متاسفم..
کیفش رو برداشت و با داییم رفت بیرون..
مرا عهدیست با جانان...❣
اول هر صبح قرار دعای #عهد❤️
قرار عاشقی❣
13.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مرا عهدیست با جانان...❣
اول هر صبح قرار دعای #عهد❤️
قرار عاشقی❣
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
✨﷽✨
سلام حضرت زندگے
#سلام_مهدے_جان💚
این اعجاز نام معطر توست که در هجمه هاے سنگین آخرالزمان
قلب هایمان را اینچنین آرام کرده است
و جان هایمان را با امید و ایمان ، پیوند داده است ...
یاد تو که مےوزد
حوالے دلهاے ما پر از عطر اطلسےهاےانتظار میشود
انتظارے آمیخته با صبر و پویایے و آرامش...
شکر خدا که تو را داریم آقاجان...
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ «چقدر پاکار امام زمان هستیم؟»
👤 استاد#رائفی_پور
🔸 در زمان امامِ معصوم زندگی کردن خیلی ارزش داره اما سختی هم داره...
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
🥀🍃🥀🍃
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت
مانند مردهای متحرک شدم، بیا
بی تو تمام زندگیام در عدم گذشت
میخواستم که وقف تو باشم تمام عمر
دنیا خلاف آنچه که میخواستم گذشت
دنیا که هیچ، جرعه آبی که خوردهام
از راه حلق تشنه من، مثل سَم گذشت
بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیدهایم
از خیر شعر گفتن، حتی قلم گذشت
تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم
یک گوشه بغض کرده که این جمعه هم گذشت
مولا شمار درد دلم بی نهایت است
تعداد درد من به خدا از رقم گذشت
حالا برای لحظهای آرام میشوم
ساعات خوب زندگیام در حرم گذشت
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
عاشورا بذری بود که محصول آن ظهور است.mp3
3.17M
🏴 عاشورا بذری بود که توسط امام حسین(ع) کاشته شد و محصول آن ظهور امام زمان(عج) است.
🎤 حجت الاسلام عالی
🏷 #عاشورا #امام_حسین_علیه_السلام #امام_زمان_عج #ظهور
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•