eitaa logo
دعا،ذکر،ختم،عبادت،اخلاق،داستان،تاریخ وطبِ تنها مولودکعبه
44 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
402 ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️نه خشمگين شويد و نه خشمگين سازيد ✓بلند سلام کنید ✓بلند جواب سلام بدهید ✏️ابن قداح گويد: ☀️حضرت امام صادق عليه السلام فرمودند: هر گاه يكى از شماها سلام كند بايد بلند سلام كند و نگويد: من سلام كردم و جواب مرا ندادند، زيرا شايد سلام كرده و آنها نشنيده‌اند، چون يكى از شماها جواب سلام گويد: بايد بلند جواب دهد و مسلمانى نگويد: كه من سلام كردم و به من جواب ندادند، ✏️☀️سپس فرمودند: على عليه السلام هميشه مي فرمودند: نه خشمگين شويد و نه خشمگين سازيد، سلام را آشكار گوئيد و گفتارتان را خوش كنيد، در شب نماز بخوانيد آنگاهى كه مردم در خوابند (مقصود نماز شب است) تا به سلامتى به بهشت رويد، ✏️سپس اين گفتار خداى عز و جل را براى مردم خواندند: « « اَلسَّلاٰمُ‌ اَلْمُؤْمِنُ‌ اَلْمُهَيْمِنُ‌ » (سورۀ حشر آيۀ 23) (يعنى: خدائى كه سالم از هر گونه عيب و نقصى است و امان دهنده و نگهبان است). 📝عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْأَشْعَرِيِّ عَنِ اِبْنِ اَلْقَدَّاحِ ☀️عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِذَا سَلَّمَ أَحَدُكُمْ فَلْيَجْهَرْ بِسَلاَمِهِ لاَ يَقُولُ: سَلَّمْتُ فَلَمْ يَرُدُّوا عَلَيَّ وَ لَعَلَّهُ يَكُونُ قَدْ سَلَّمَ وَ لَمْ يُسْمِعْهُمْ فَإِذَا رَدَّ أَحَدُكُمْ فَلْيَجْهَرْ بِرَدِّهِ وَ لاَ يَقُولُ اَلْمُسَلِّمُ: سَلَّمْتُ فَلَمْ يَرُدُّوا عَلَيَّ ☀️ثُمَّ قَالَ: ☀️كَانَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ: لاَ تَغْضَبُوا وَ لاَ تُغْضِبُوا أَفْشُوا اَلسَّلاَمَ وَ أَطِيبُوا اَلْكَلاَم َ وَ صَلُّوا بِاللَّيْلِ وَ اَلنَّاسُ نِيَامٌ تَدْخُلُوا اَلْجَنَّةَ بِسَلاَمٍ ثُمَّ تَلاَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْهِمْ قَوْلَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «اَلسَّلاٰمُ اَلْمُؤْمِنُ اَلْمُهَيْمِنُ » . ------------------ 📚الکافي , جلد۲ , صفحه۶۴۵ 📚مشکاة الأنوار في غرر الأخبار , جلد۱ , صفحه۱۹۷ 📚البرهان في تفسير القرآن , جلد۲ , صفحه۱۴۱ ♥️اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج♥️
🌷 امیرالمؤمنین امام علی (علیه السلام) : ✍ أجمِلُوا في الخِطابِ تَسمَعُوا جَميلَ الجَوابِ 🖌 زیبا سخن بگویید تا پاسخ زیبا بشنوید. 📚 غرر الحکم ، حدیث۲۵۶۸ ☀️
خوش آن دلی که به سر شوق کربلا دارد هوای تربت سلطان نینوا دارد خوش آن که از وطن خویشتن خیال سفر به سوی روضه فرزند مصطفی دارد خوش آنکه در همه عمر میل کرب و بلا پی زیارت دلبند مرتضی دارد به تحت قبه آن شاه مستجاب شود اگرکسی طلب حاجت از خدا دارد به هر دیار بود دردمند بیماری ز خاک درگه او دیده شفا دارد برو به کرب و بلا و ببین ز شاه و گدا به درگه شه دین روی التجا دارد اگر حیات ابد همچو خضر می‌طلبی فرات خاصیت چشمه بقا دارد به آب کوثر و تسنیم اعتنا نکند کسی که در لب شط فرات جا دارد به زائران خود از ساق عرش شاه شهید نظر به جانب هر یک جدا جدا دارد برو رواق ابوالفضل را ببین که شرف هزار مرتبه بر عرش کبریا دارد ببین چه جاه و جلالی از او نموده به روز ببین چه روضه و ایوان با صفا دارد ز زائران برادر نماید استقبال ببین چقدر علمدار باوفا دارد خدا نصیب کند وادی السلام نجف به هر که رو به سوی شاه اولیا دارد برو مقام علی را ببین به شهر نجف که خاک درگه او طبع کیمیا دارد اگر که آرزوی قرب کبریا داری نظاره کن که علی روی حق نما دارد مزار مسلم و هانی به مسجد کوفه برو ببین که چه نور و چسان ضیا دارد همیشه (صامت) عاصی ز شوق کرب و بلا ز بند بند به مانند نی‌نوا دارد میرزا محمد باقر صامت بروجردی ♥️اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج♥️
🌹الإمامُ الصّادقُ عليه السلام:  🔹لَيسَ فيما أصلَحَ البَدَنَ إسرافٌ··· إنّما الإسرافُ فيما أتلَفَ المالَ و أضَرَّ بالبَدَنِ. 🔸در آنچه بدن را سالم نگه مى دارد اسراف نيست . . . بلكه اسراف در چيزهايى است كه مال را تلف كند و به بدن زيان رساند. 📚بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۰۳ 🌸
طلحه از صحنه گردانان قتل خلیفه سوم! مورّخ معروف، طبری، در تاریخ خود، از یکی از یاران عثمان نقل می‌کند که هنگامی که (مردم شورشی) عثمان را محاصره کردند، علی علیه السّلام در خیبر بود. زمانی که بازگشت، عثمان به سراغ حضرت فرستاد و او را به خانه خود دعوت کرد. امام علیه السّلام وارد بر عثمان شد. عثمان، بعد از حمد و ثنای الهی، اظهار داشت: «من، حقوقی بر تو دارم: حقّ اسلام و حقّ اخوت و برادری و حق خویشاوندی، و اگر این حقوق هم نباشد، قبل از اسلام، نیز با هم رابطه و پیمان داشتیم. »علی علیه السّلام سخنان او را تصدیق کرد و خارج شد و به سراغ خانه طلحه آمد. آنجا از افراد گوناگون، پر بود. امام علیه السّلام به او فرمود: «ای طلحه! این چه سر و صدایی است که به راه انداخته ای؟ ». طلحه گفت: «حالا این سخن را می‌گویی که کار از کار گذشته و شرّ و فساد فزونی گرفته؟! »علی علیه السّلام که سخنان خود را در او مؤثّر نیافت، از نزد او بازگشت و به سراغ بیت المال رفت، فرمود: «در آن را بگشایید! »اما کلید پیدا نشد، لذا فرمود: «در را بشکنید! »در را شکستند، فرمود: «اموال بیت المال را بیرون بیاورید! »بیرون آوردند و شروع کرد به تقسیم کردن آن در میان مردم. این سخن، در شهر پخش شد و به گوش کسانی که در خانه طلحه جمع شده بودند، رسید. آنها با شنیدن این سخن، آهسته آهسته از خانه او خارج شدند تا این که فقط طلحه در آنجا باقی ماند. این خبر به عثمان رسید و خوشحال شد، زیرا، توطئه طلحه را بی اثر دید. هنگامی که طلحه با چنین وضعی روبرو شد، به دیدار عثمان آمد. اجازه گرفت و وارد شد. رو به او کرد و گفت: «یا امیر المؤمنین! أستغفر اللّه و أتوب إلیه! من، کاری می‌خواستم انجام بدهم که خداوند مانع شد و الآن از کار خود توبه می‌کنم». عثمان به او گفت: «به خدا سوگند! تو، برای توبه نیامده ای! شکست خوردی و این جا آمدی، خدا از تو انتقام بگیرد. » طبری، در جای دیگر از همان تاریخ خود می‌گوید که: هنگامی که عثمان را در خانه اش کشتند، مردی به نام«سودان بن حمران»از آنجا خارج شد و می‌گفت: «طلحه کجا است؟ ما عثمان را کشتیم». از این شواهد و شواهد تاریخی دیگر، به خوبی استفاده می‌شود که طلحه، یکی از گردانندگان اصلی ماجرای قتل عثمان بوده است. ----------
☀️امام باقر علیه السلام : خداوند متعال با هیچ تسبیحی از حمد و ستایش عبادت نشده که از تسبیح حضرت فاطمه علیهاالسلام بهتر باشد. ☀️امام صادق علیه السلام : ای اباهارون ! ما فرزندان خود را به تسبیح حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمان می دهیم همان طور که آنان را به نماز فرمان می دهیم . پس همیشه چنین عمل کن . چون کسی که به آن مداومت ورزد بدبخت و شقی نخواهد شد. ------------ الکافی ج ۳ ص ۳۴۳ ☀️
✨اگر نمازگزار بداند تا چه... 🌹حدیث امام على عليه السلام : 🔹لَو يَعلَمُ المُصَلّى ما يَغشاهُ مِنَ الرَّحمَةِ لَما رَفَعَ رَأسَهُ مِنَ السُّجودِ؛ 🔸اگر نمازگزار بداند تا چه حد مشمول رحمت الهى است هرگز سر خود را از سجده بر نخواهد داشت. 📚تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 175 ، ح 3347 🍃
عنایت امام رئوف مهربان در جلد سوم کتاب رايت رهنما تاليف عالم جليل و سيد نبيل آقاي حاج سيد علي خراساني معروف به علم الهدي دامت برکاته مولود نهم شعبان در کربلا سال 1312 که سالهاست از علماء و ائمه‏ي جماعت ارض اقدس رضوي و مورد توجه عامه‏ي مردم است نجل مرحوم عالم عامل سيد حسين مشهور به آقا نجفي خراساني متوفي 1339 فرمايد آنچه حاصلش اين است که : مشهدي محمد ترک سالهاي چند بود به من اظهار ارادت مي‏کرد و به نماز جماعت حاضر مي‏شد.  لکن چون مردم درباره‏ي او گمان خوشي نداشتند من چندان به او اظهار محبت نمي‏کردم. تا اينکه نمي‏دانم چه پيش آمد شده بود که چشمهاي او کور شده و به فقر و پريشاني گرفتار گرديد. و من بسياري از روزها مي‏ديدم بچه‏اي دست او را گرفته و به عنوان گدائي او را مي‏برد و او به زبان ترکي شعر مي‏خواند و مردم چيزي به او مي‏دهند.  و نيز بسياري از اوقات او را در حرم مطهر حضرت رضا عليه‏السلام مي‏ديدم که دست به شبکه‏ي ضريح مطهر گرفته و طواف مي‏کند و به صداي بلند چيزي مي‏خواند و کرارا از پهلوي من مي‏گذشت و چون کور بود مرا نمي‏ديد.  و چون خدام او را مي‏شناختند مانع صدا و گريه‏ي او نمي‏شدند تا اينکه هفت سال تقريبا گذشت. روزي شنيدم کسي گفت حضرت رضا عليه‏السلام مشهدي محمد را شفا مرحمت نموده من اعتنائي به اين گفته ننمودم تا قريب دو ماه گذشت.  روزي او را در بست پائين خيابان با چشم بينا و صورت و لباس نظيف ديدم به خلاف سابق که جامه‏ي کثيف و مندرس داشت و او به سرعت مي‏رفت.  چون چشمش به من افتاد به طرف من آمد و دست مرا بوسيد و گفت من (قربان الوم) من هفت سال است شما را نديده‏ام.  گفتم مشهدي محمد تو که کور بودي و چشمان تو خشکيده بود، مگر چه شده است که حال مي‏بيني.  شروع کرد به ترکي جواب دادن «من جده قربان الوم شفا وردم» گفتم فارسي بگو و او به زحمت فارسي سخن مي‏گفت گفت قربان جدت شوم که مرا شفا داد به اينکه من روزي هنگام عصر به منزل رفتم زوجه‏ام بي‏بي گريه مي‏کرد و آرام نمي‏گرفت من سبب پرسيدم جواب نداد و چاي براي من دم کرد و گذارد و از اطاق با حال گريه بيرون رفت. من هر قدر اصرار کردم که براي چه گريه مي‏کني جواب نداد لکن بچه‏هاي من گفتند که مادر ما با زن صاحبخانه نزاع کرده.  لذا پرسيدم بي‏بي امروز براي چه نزاع کرده‏اي؟ گفت اگر خدا ما را مي‏خواست اين‏گونه پريشان نمي‏شديم و تو کور نمي‏گشتي و زن صاحبخانه به ما منت نمي‏گذاشت و نمي‏گفت اگر شما مردمان خوبي بوديد کور و فقير نمي‏شديد اين سخنان را با گريه گفت و از اطاق با حال گريه بيرون رفت. من از اين قضيه بسيار منقلب شدم و فورا برخواستم و عصاي خود را برداشتم که از خانه بيرون شوم.  بچه‏ها فرياد زدند مادر بيا که پدر ما مي‏خواهد برود بي‏بي آمد و گفت چاي نخورده کجا مي‏روي.  گفتم شمشير برداشته‏ام بروم با جدت جنگ کنم يا چشمم را بگيرم يا کشته شوم و تو ديگر مرا نخواهي ديد. آن زن هر چه خواست مرا برگرداند قبول نکردم و بيرون شده و يک سره به حرم مشرف گرديدم و فرياد زدم با حال گريه من جدت علي  را کشته‏ام من جدت حسين را کشته‏ام من چشم مي‏خواهم.  پاسدار حرم دست به شانه‏ي من زد که اين اندازه داد مزن وقت مغرب است مگر تو نماز نمي‏خواني چون در بالا سر مبارک بودم گفتم مرا رو به قبله کن.  پس مرا در مسجد بالا سر رو به قبله نمود و مهري نيز براي من پيدا کرد و به من داد و گفت نماز بخوان لکن ملتفت باش عقب سرت دو نفر از اشخاص محترمند ايشان را اذيت نکني.  پس من نماز مغرب را خواندم و باز شروع به ناله و گريه و استغاثه نمودم شنيدم که آن دو نفر به يکديگر مي‏گفتند اين سگ هر چه فرياد مي‏زند حضرت رضا جواب او را نمي‏دهد.  اين سخن بسيار بر من اثر کرد و دلم بي‏نهايت شکست چند قدم جلو رفتم تا خود را به ضريح مطهر رسانيدم و به شدت سرم را به ضريح زدم به قصد هلاک شدن و يقين کردم که سرم شکست پس حال ضعف بر من روي داد.  شنيدم يکي مي‏گويد محمد چه مي‏گوئي؟ تا اين فرمايش را شنيدم نشستم باز سرم را به شدت کوبيدم.  دو دفعه شنيدم: محمد چه مي‏گوئي اگر چشم مي‏خواهي به تو داديم.  از دهشت آن صدا سر بلند کردم و نشستم ديدم همه جا را مي‏بينم و مردم را ديدم ايستاده و نشسته مشغول زيارت خواندن مي‏باشند و چراغها روشن است از شدت شوق باز سرم را به ضريح زدم.  در آن حال ديدم ضريح شکافته شد آقائي ايستاده و به من نگاه مي‏کند و تبسم مي‏نمايد و مي‏فرمايد محمد محمد چه مي‏گوئي چشم مي‏خواستي به تو داديم:  مي‏گويد ديدم آن بزرگوار از مردم بلندتر و جسيم‏تر و چشمان درشت و محاسن مدور با لباس سفيد و شالي بر کمر مانند شال شما گفتم سبز بود. گفت بلي.
سبز بود و ديدم تسبيحي در دست داشت که مي‏درخشيد نمي‏دانم چه جواهري بود که مثل آن نديده بودم.  و آن حضرت همي مي‏فرمود چه مي‏گوئي چه مي‏خواهي؟  من به آن حضرت نگاه مي‏کردم و به مردم نگاه مي‏کردم که چرا متوجه آن جناب نيستند مثل اينکه آن حضرت را نمي‏بينند و هر قدر آن سرور فرمود چه مي‏خواهي مطلبي به نظرم نيامد که چيزي عرض کنم.  پس فرمود به بي‏بي بگو اين قدر گريه نکند که گريه‏ي او دل ما را مي‏سوزاند عرض کردم بي‏بي آرزوي زيارت خواهرت را دارد فرمود مي‏رود:  پس از نظرم رفت و ضريح به هم آمد و من برخواستم پاسدار که مرا بينا ديد گفت شفا يافتي گفتم بلي.  پس زوار ملتفت شدند و بر سر من ريختند و لباسهاي مرا پاره پاره کردند لذا خودم را به کوري زدم و فرياد کردم از من کور چه مي‏خواهيد و زود از حرم بيرون آمدم و از دارالسياده خودم را به کفش‏داري رساندم.  و چون کفش‏دار مشغول دادن کفش‏هاي زوار بود من به او گفتم کفش مرا بده که مي‏خواهم زودتر بروم  . کفش‏دار مرا که بينا ديد تعجب کرد و گفت مشهدي محمد مگر مي‏بيني مگر حضرت رضا (ع) تو را شفا مرحمت فرموده است گفتم بلي و زود بيرون شدم  . ميان صحن که رسيدم ديدم صحن خلوت است. به فکر افتادم حال که مي‏خواهم بروم به خانه چگونه دست خالي بروم زيرا که بچه‏ها گرسنه‏اند و ما غذائي نداريم و قند و چاي هم لازم است.  لذا از همان جا توجه به قبر مبارک نموده عرض کردم:  اي آقا چشم به من دادي گرسنگي خود و بچه‏ها را چه کنم.  ناگاه دستي پيدا شد صاحب دست را نديدم چيزي در دست من گذاشت.  چون نگاه کردم يک عدد اسکناس ده توماني بود.  پس رفتم بازار و نان و لوازم ديگر گرفته رو به خانه نهادم بين راه همسايه‏ام را ديدم.  گفت مشهدي محمد به عجله مي‏روي مگر بينا شده‏اي.  گفتم بلي، حضرت رضا (ع) مرا شفا داده تو کجا مي‏روي؟!  گفت مادرم بد حال است عقب دکتر مي‏روم.  گفتم محتاج نيست يک لقمه از اين نان را بگير که عطاي خود حضرت رضا (ع) است به او بخوران شفا مي‏يابد.  او لقمه‏ي نان را گرفت و برگشت من نيز به خانه آمدم و خودم را اولا به کوري زدم و لوازم خانه را به زوجه‏ام دادم. پس چون اسباب چاي را آورد و بچه‏ها دور من بودند و زوجه‏ام از اطاق بيرون شده بود من گفتم قوري جوشيد  . بچه‏ها گفتند مگر مي‏بيني؟. گفتم بلي  .فرياد کردند مادر بيا که پدر ما بينا شده  .پس چون بي‏بي آمد قضيه را به او گفتم و او بسيار خوش‏وقت شد و شب را به خوشي گذرانيديم  . صبح احوال مادر همسايه را پرسيدم، گفتند قدري از آن نان را در دهان او گذاشتيم و به هر زحمتي بود به او خورانيديم چون تمام لقمه از گلوي او فرورفت حالش بهتر شد و اکنون سالم است.  بالجمله مدتي گذشت که مشهدي محمد را نديدم، چون تفحص کردم گفتند با زوجه‏ي خود به قم رفته است و حال شنيده‏ام از دنيا رفته است انتهي