eitaa logo
دعا،ذکر،ختم،عبادت،اخلاق،داستان،تاریخ وطبِ تنها مولودکعبه
44 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
402 ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
تسلی خاطر پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله به همسر و فرزندان جعفر علیه السلام وقتی که پیامبر صلی الله علیه و اله خبر قتل جعفر را شنیدند ، آمدند به منزل جعفر . زوجه او ، اسماء ، فرمودند : کجا هستند اولاد جعفر ؟ آن ها را حاضر کرد . پس پیغمبر صلی الله علیه و اله آن ها را بوئیدند و از چشم های نازنینشان اشک جاری شد . اسماء عرض کرد : یا رسول الله مگر خبری از جعفر علیه السلام رسیده ؟ فرمودند : بلی . پس اسماء مشغول صیحه و ناله شد ؛ بعد پیغمبر صلی الله علیه و اله آمدند به منزل فاطمه زهرا سلام الله علیها آن مخدره هم خبر مرگ جعفر را شنیدند؛ فریاد زدند : واعماه پیغمبر فرمودند : علی مثل جعفر فلتبک البواکی بر فردی چون جعفر باید گریه کنندگاه بگریند و امر کردند که از برای اولاد جعفر طعامی مهیا نمایند ؛ چون آن ها مشغول عزاداری هستند و فکر غذایی برای خود نیستند ------------- 📙ابن ابی شیبه ، المصنف : ج 3 ص 550 📗بحار الانور : ج 21 ص 63 🔸برگرفته از کتاب منتخب التواریخ ، ملاهاشم خراسانی ، تحقیق و تصحیح موسسه جهانی سبطین علیهماالسلام : ج 1 ص 265
🌷 از امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) سوال کردند : ❓سنگین‌تر از آسمان چیست؟ 🖋 فرمود : تهمت به انسان بیگناه. ❓از زمین پهناورتر چیست؟ 🖋 فرمود : دامنه حق که خدا همه جا هست و بر همه چیز مسلط است. ❓از دریا پهناورتر چیست؟ 🖋 فرمود : قلب انسان قانع. ❓از سنگ سخت‌تر چیست؟ 🖋 فرمود : قلب مردم منافق. ❓از آتش سوزان‌تر چیست؟ 🖋 فرمود : رؤسای ستمکاری که ملت را به خود وامے گذارند و هیچ فکر تربیت آنها نیستند. ❓از زمهریر سردتر چیست؟ 🖋 فرمود : حاجت بردن پیش مردم بخیل. ❓از زهر تلخ‌تر چیست؟ 🖋 فرمود : صبر در برابر نادان‌ها. 📚 ارشاد القلوب ، ج۲ ، ص۲۷۰ ☀️
هی ماه و هفته می‌گذرد از مدار عمر        بنگر چه زود می‌گذرد روزگار عمر                        عمر است همچو شهری و دشمن بگرد وی        هی رخنه می‌رسد ز نَفَس بر حصار عمر حافظ چه خوش سرود که بنشین کنار جوی     آب روان ببین و نظر کن گذار عمر نی ‌نی نسیم صبح بگردش نمی‌رسد         بس با شتاب می‌گذرد شهسوار عمر                           ما در پی اقامت و او در پی رحیل          در دست دیگری است عزیزان مَهارعمر
یکی از تبریزی هادر مشهد هتل داره و عجیب اهل ولایت.... ایشون نقل می کردند: من چهل سال پیش در تبریز مشکلی برایم پیش اومد نتونستم بمونم با دست خالی پناه آوردم به امام رضا علیه السلام.... آمدم چند روزی اینور اون ور سر کردم با یک آقایی صحبت کردم که در گوشه مغازه اش تسبیح و مهر و جانماز بفروشم.... شبا هم در یک مسافرخانه ای می ماندم.... روزی خبردار شدم که پدرم میخواد بیاد مشهد و اوضاع و احوال مرا ببیند... بالاخره روزی که پدرم اومد بردمش همون مسافر خانه... و عجیب احترام میذاشتم بهش مثل همیشه؛ دستش رو می بوسیدم ووو..... بعد چند روز که پدرم برگشت به تبریز یه آقایی اومد پیش من، گفت چیکاره ای از کجا اومدی.؟! سرگذشتم رو بهش تعریف کردم گفتم ما کاسب بودیم خرید و فروش داشتیم بنا به اتفاقی هر چی بود از دستمان رفت منم پناه آوردم به امام هشتم... گفت اون آقا کی بود که دستش رو میبوسیدی کفشش رو تمییز می کردی!!!!؟ گفتم پدرم بود.... گفت من طلا فروش بغل مسافر خونه ای هستم که تو اونجا میمونی!!!چند وقتی است تورو زیر نظر دارم.... بیا ۵ کیلو بهت طلا میدم برو خرید و فروش کن دو سال بعد همون ۵کیلو طلای منو بیار.... 🤔🤔 گفتم من چک ندارم پول ندارم.... گفت هیچی نمیخواد!!! کسی که دست پدرشو می بوسد و خم میشه کفش پدرش رو تمییز میکند، حرام نمیخورد.... به دلم افتاده که دستت را بگیرم ادامه دارد........
میگفت: پنج شش سال خوب کار کردم وضعم خیلی خوب شد... هر چی هم سود میکردم اول سهمی برای پدرم می فرستادم.... خیلیا سفارش کردن برگردم تبریز ولی بی انصافی میدیدم جدا شدن از خدمت امام رضا علیه السلام را..... روزی یکی از دوستانم پیشنهاد دادن نزدیک حرم هتلی بسازم و درخدمت زائران حضرت باشم.... با یکی از علمای مشهد مشورت کردم گفتن: به چهار گوشه جایی که میخوای بسازی تربت کربلا بریز و بعد پی ریزی کن!! بالاخره هتل را ساختیم و همین که بخش هایی از هتل تکمیل شد زائر پذیرفتیم.... احساس میکردم برخی از هتل دارها سنگ اندازی می کنند گویی نوعی حسادت می ورزند... روزی دم ظهر خونه بودم پسرم از هتل زنگ زد که یکی از مسافرها از پله افتاده و فوت کرده! 😢 سریع رفتم هتل، دیدم هم از اماکن اومدن هم پلیس اومده کلی هم مردم جمع شدن اعم از همسایه ها و دیگران.... جنازه اون مسافر هم روشو کشیدن گذاشتن گوشه.... همسر متوفی مدام میگفت روضه بخونین توسل کنین همسر من اینطوری شد ما چه خاکی به سر کنیم.... یکی از مسافران گفت کمک کنید جنازه رو رو به حرم کنیم و همگی سلامی به حضرت بدیم😢😢 همین کارو کردن! از عنایت حضرت اورژانسی گفت آقا این نفس داره نمرده کمک کنین ببریم بیمارستان و از قضا آن شخص نمُرد.... ممکن بود چون یکی مرد اینجا مردم دیگه نیان هتل اتفاقا برعکس شد همه جا پیچید که از عنایت امام رضا علیه السلام در فلان هتل مرده ای زنده شده.... و بعد آن قضیه مشتری ما بیشتر هم شد و بالاخره هتل را گسترش دادیم..... حکایت_داستان
■عیب وغیب! داستانی از گلستان ●یکی از بزرگان گفت پارسائی را: چه گویی در حق فلان عابد که دیگران در حق وی به طعنه، سخن‌ها گفته اند؟ . گفت: «بر ظاهرش، عیب نمی بینم و در باطنش، غیب نمی دانم! ». هر که را جامه پارسا بینی ، پارسا دان و نیکمرد انگار ، ور ندانی که در نهادش چیست. محتسب (۱)را درون خانه چه کار؟ (۲). (۱): پاسبان. (۲): گلستان / باب دوم، حکایت ۱.
بگین یا الله! یه زمانی برای ورود به خونه ها «یا الله» می گفتیم الان بعضا لازم میشه برای عبور از کوچه و خیابون هم «یاالله» بگیم‼️.. ------------------------- مهم اینه که «» رو بگیم و خدا نکنه از یک «یاالله» گفتن برای خدا هم کم بذاریم....
✍️ گوهرادب ودانش! ✏️امام صادق عليه السلام در بيان موعظه لقمان عليه السلام به پسرش : اى پسرم! اگر در كودكى ادب آموختى ، در بزرگى سودش را مى برى . هر كس آهنگ ادب كند ، به آن اهتمام مى ورزد، و هر كس بدان اهتمام ورزد ، زحمتِ دانستن آن را تحمّل مى كند، و هر كس زحمت دانستن آن را بپذيرد ، جستجويش [در پى دانش] زياد مى شود، و هر كس جستجويش زياد شود، سودش را درمى يابد . ✏️پس آن را عادت خود قرار دِه؛ چرا كه تو جانشين گذشتگانى و به وسيله آن ، جانشين خود را سود مى بخشى و علاقه مند ، براى آن به تو اميد مى بندد و ترسان، از عظمت تو مى هراسد . و از تنبلى نسبت به آن و از رفتن در پىِ غير آن بپرهيز ؛ زيرا اگر در برابر دنيا شكست بخورى ، در برابر آخرت ، مغلوب نمى شوى ؛ ولى اگر جستجوى دانش در جايگاه هاى خودش را از دست بدهى ، در برابر آخرت ، مغلوب مى شوى . ✏️بخشى از روزها و شب ها و لحظاتت را براى جستجوى دانش قرار بده ؛ چرا كه تو زيانى شديدتر از ترك آن را نمى يابى. و در آن ، با هيچ فرد لجوجى مستيز، و با هيچ فقيهى مجادله، با هيچ پادشاهى دشمنى، و با هيچ ستمگرى همراهى نكن و او را تصديق منما . و با فاسقِ آلوده به گناه ، همنشينى نكن، و با متّهم [نيز] همنشينى نكن، و دانش خود را ذخيره كن ، همان طور كه پولت را ذخيره مى كنى. 📝الإمام الصادق عليه السلام ـ فيما وَعَظَ لُقمانُ ابنَهُ ـ : يا بُنَيَّ ، إن تَأَدَّبتَ صَغيراً انتَفَعتَ بِهِ كَبيراً ، ومَن عَنى حديث بِالأَدَبِ اهتَمَّ بِهِ ، ومَنِ اهتَمَّ بِهِ تَكَلَّفَ عِلمَهُ ، ومَن تَكَلَّفَ عِلمَهُ اشتَدَّ طَلَبُهُ ، ومَنِ اشتَدَّ طَلَبُهُ أدرَكَ مَنفَعَتَهُ ؛ فَاتَّخِذهُ عادَةً . فَإِنَّكَ تَخلُفُ في سَلَفِكَ ، وتَنفَعُ بِهِ مَن خَلَفَكَ ، ويَرتَجيكَ فيهِ راغِبٌ ، ويَخشى صَولَتَكَ راهِبٌ ، وإيّاكَ وَالكَسَلَ عَنهُ وَالطَّلَبَ لِغَيرِهِ ، فَإِن غُلِبتَ عَلَى الدُّنيا فَلا تُغلَبَنَّ عَلَى الآخِرَةِ ، وإذا فاتَكَ طَلَبُ العِلمِ في مَظانِّهِ فَقَد غُلِبتَ عَلَى الآخِرَةِ . وَاجعَل في أيّامِكَ ولَياليكَ وساعاتِكَ لِنَفسِكَ نَصيباً في طَلَبِ العِلمِ ؛ فَإِنَّكَ لَن تَجِدَ لَهُ تَضييعاً أشَدَّ مِن تَركِهِ . ولا تُمارِيَنَّ فيهِ لَجوجاً ولا تُجادِلَنَّ فَقيهاً ، ولا تُعادِيَنَّ سُلطاناً ، ولا تُماشِيَنَّ ظَلوماً ، ولا تُصادِقَنَّهُ ولا تُصاحِبَنَّ فاسِقاً نَطِفاً حديث ، ولا تُصاحِبَنَّ مُتَّهَماً ، وَاخزُن عِلمَكَ كَما تَخزُنُ وَرِقَكَ . ----------------------- 📚 تفسير القمّي : ج 2 ص 164 ، 📚بحار الأنوار : ج 13 ص 411 ح 2 . ♥️اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج♥️
😭 شمس الشعرا، ميرزا محمد علی سدهی اصفهانی، قصيده سرای قرن سيزدهم هجری است. او در 1228 ق در سده --  اصفهان متولد شد ؛ و چندی مقيم تبريز بود. در زمان سلطنت ناصر الدین شاه مقيم تهران شد ؛ در سال 1285 ق درگذشت ودر شهر قم مدفون شد . ديوان او در دو جلد شامل انواع شعر چاپ شده ؛ اين شاعر شهير ايرانی اشعاری را در رثای شهيدان دشت نينوا ؛ حضرت امام حسين (عليه ‏السلام) و اهل بيت آن حضرت سروده است که گوشه ه‏ائی از آن اشعار در پيش مي‏آيد: 😭روضه طفلان بی بی زینب کبری سلام الله علیها وعلیهما: زينب گرفت دست دو فرزند نازنين  مي‏سود روی خويش به پای امام دين گفت ای فدای اکبر تو جان صد چو آن  گفت ای نثار اصغر تو جان صد چو اين عون و محمد آمده از بهر عون تو  فرمای تا روند به ميدان اهل کين فرمود کودکند و ندارند حرب را  طاقت، علی الخصوص که با لشکری چنين طفلان ز بيم جان نسپردن به راه شام  گه سر بر آسمان و گهی چشم بر زمين گشت التماس مادرشان عاقبت قبول  پوشيدشان سلاح و نشانيدشان به زين اين يک پی قتال، دوانيد از يسار  وان يک پی جدال برانگيخت از يمين بر اين يکی ز حيدر کرار مرحبا  بر آن دگر ز جعفر طيار، آفرين گشتند کشته هر دو برادر به زير تيغ  شه را نماند جز علی اکبر کسی معین 😭روضه طفل شیرخوار: بودش به گاهواره يکی در شاهوار  دری به چشم خرد و به قيمت بزرگوار چون شمع صبح، ديده‏اش از گريه بی فروغ  چشمش چو ماه يک شبه، از تشنگی نزار بيی شير مانده مادر و کودک لبش خموش  پژ مرده گشته شاخ گل و خشک چشمه سار شد سوی خيمه، طفل گرانمايه برگرفت  آمد به دشت و گفت بدان قوم نابکار رحمی به تشنه کامی من گر نمي‏کنيد  باری کنيد رحم برين طفل شير خوار تيری زدند بر گلوی اصغر، ای دريغ  نوشيد آب از دم پيکان آبدار خون مي‏سترد از گلوی طفل نازنين  مي‏کرد عاشقانه به سوی سما نثار يک قطره خون به سوی زمين باز پس نگشت  شهزاده در کنار پدر جان سپرد زار ... 😭
🌹 ارزشمندترین دارایی‌ ما است. با وقتمان همانند پول برخورد کنیم. اما یادمان باشد : تفاوت زمان با پول این است که نمیشود آن را پس انداز کرد... بیا ای که عمرت به هفتاد رفت مگر خفته بودی که بر باد رفت؟ همه برگِ بودن همی ساختی به تدبیر رفتن نپرداختی قیامت که بازار مینو نهند منازل به اعمال نیکو دهند بضاعت به چندان که آری بری وگر مفلسی شرمساری بری 🌿
✔️اشتباه بزرگ در ترویج عشق وعاشقی که امروزه بسیار رائج شده است. ✔️انتقاد از سعدی درکلام بزرگان: یکی از ویژگی‌های قصص قرآن، اهداف آنهاست. ولکن داستان سرایان و وقایع نگاران، غالباً سرگرمی ووقت گذرانی وتهییج لذات مادی وخیالی را ازاهداف مهم خود قرار می دهند وکمتر اتفاق می‌افتد داستانسرایی، هدف معنوی وتربیتی را دنبال کند، البته هرگز مدعی آن نیستیم که در میان داستانهایی که به وسیله دست بشر تنظیم می‌شود، چنین اهداف والایی وجود ندارد، ✓سعدی ولو با طرح قصصی، انسانها را با یک رشته درسها وعبرتها آشنا می‌سازد، ولی همان سعدی پند ده، در گلستان، باب خاصی به عنوان عشق وجوانی دارد که خالی از بد آموزی نیست وبه خاطر همین انگیزه‌های بد، استادان زبان فارسی، این بخش را در مکتبخانه‌ها تدریس نمی کردند وخود گوینده نیز که مدتها در این نوع مکتبخانه‌ها درس خوانده، به یاد دارم که استادم مرحوم میرزا محمود فاضل مراغی از تدریس این بخش، سرباز زد ومن که آن روز کودک خردسالی بیش نبودم، از نکته آن آگاه نگشتم، ولی بعدها که به مسائلی برخوردم، ضرر این بخش را لمس کردم. ----------