eitaa logo
دخــتــࢪان ســـ💚ـــیــدعـلے
192 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
418 فایل
بـسـم رب شــهیـده💔 دخـترانی از تـبـار زهـراس🧕🏻 وسـربازان جنگ نرم ✌️ مادختران ‌نیز پای کار حسین میمانیم💚 رهبرم‌فرمان‌دهد‌جان‌رانثارش میکنم✌️ کپی؟: حلال به‌شرط‌یک‌صلوات‌برای‌ظهور‌آقا💚 @Zhdjdvzk آیدی مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
نام رمان : راهیان عشق mohaddese_f : نویسنده صدای گوشیم رو زیاد کردم و اهنگ dancer dirtyرو گذاشتم و خودم هم با enriqueهم خونی کردم،بچه ها هم همراهی می کردند. تو حال و هوای خودم بودم که با چرخوندن سرم طاها رو دیدم که دست به سینه داشت بهم نگاه می کرد... تو صورتش هیچی نبود،نه عصبانیت،نه اخم،نه دلخوری ولی حالتش یه طوری بود...نمیدونم چه طوری بود که انگشتم ناخواگاه به سمت گوشیم رفت و اهنگ رو قطع کردم... با ارامشی که مال خود صداش بود و قبال هم موقع بازجویی تجربه اش کرده بودم گفت: _خانم های محترم میدونید دارید چی کار می کنید؟این اردویی که اومدید یه اردوی تفریحی برای شادی و اهنگ و این جورچیزا نیست،نمی کم شاد نباشید،اتفاقا باید شاد باشید ولی حداقل این جا راه درست شادی رو برید.داریم میریم جایی که مکانش مقدسه،می خواهیم دوتا چیز یاد بگیریم نه چیز هایی رو هم که بلد بودیم یادمون بره و بدتر از این بشیم.پس لطفا مراعات حال خودتون رو بکنید. همه ساکت شده بودند و فقط با حرکت سر حرف های طاها رو تایید می کردند... بعد از تموم شدن حرف هاش لبخند دل نشینی زد،تشکر کرد و نشست سر جاش. چند ساعتی تا رسیدن به مقصد مونده بود،ترجیح دادم بخوابم تا از تنش با این اقای فرمانده در امان باشم... نمی دونم چقدر گذشته بود که با صدای ترنم از خواب بیدار شدم...همگی پیاده شدیم و بعد از برداشتن چمدون ها به سمت حسینیه ای که قرار بود اون جا برنامه اجرا بشه رفتیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نام رمان : راهیان عشق mohaddese_f : نویسنده من که همه اش خواب بودم و چیزی نفهمیدم... به سمت خوابگاه راه افتادیم،خوابگاه ما ساختمان سه طبقه ای بود که قرار شد ما به طبقه دوم بریم.تو هرطبقه دوتا اتاق بزرگ و پر از تخت های دو طبقه بود،ما همه تو یک ردیف و طبقه های دوم خوابیدیم. اونقدر خسته بودم که سرم به بالش نرسیده رفتم اون دنیا. ساعت 5331برپا داشتیم...نمی تونستم از خواب بیدار شم... ترنم:یسنا پاشو همه رفتند صبحگاه فقط من و تو موندیم _نمی تونم ترنم،به من فحش خواهرو مادر بده ولی صبح زود بیدارم نکن،دبیرستان هم همه اش تاخیر داشتم. _دیوونه بلند شو وگرنه خود فرمانده طاها میاد بیدارت میکنه ها!!! با شنیدن اسم طاها مثل برق گرفته ها از خواب پریدم... _نه...نه...نه...بیدار شدم دیگه بریم... شلوار جین سرمه ایم رو با مانتوی کوتاه سفیدم پوشیدم،شال ابی و سفیدم رک هم سر کردم...وقت برای ارایش نبود ولی نتونستم از خیر خط چشم و رژلب بگذرم... _خوب دیگه بریم،حاضرم ترنم با خنده نگاه عاقل اندر سفیهی بهم انداخت و گفت:اینطوری می خواهی بیای؟ نگاهی دوباره به خودم انداختم،ساده بودم.... _اره مگه بده؟ _یسنا حواست هست کجایی؟حواست هست کی باهامونه؟بابا سرت کن اون چادر رو دیگه... _اهان ببخشید حواسم نبود چادر چروکم رو از تو چمدون بیرون کشیدم و انداختم رو سرم... ترنم:یسنا احیانا چادرتو از دهن سگ بیرون نکشیدی؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نام رمان : راهیان عشق mohaddese_f : نویسنده _خفه شو ترنم راه بیفت که حوصله این فرمانده رو ندارم هوا هنوز گرگ و میش بود،صبحگاه داشتیم و همه تو محوطه نشسته بودند و اقایی داشت صحبت می کرد... خدا رو شکر ما که رسیدیم اخرای حرف هاش بود و چند دقیقه بعد تموم شدوبه طرف اتوبوس ها رفتیم و بعد از سوار شدن به سمت شلمچه حرکت کردیم و صبحانه رو هم تو اتوبوس خوردیم. حدود شش ساعت تو راه بودیم هوا افتضاح گرم بود و باد شدید گرمی هم میومد... یک جه جمع شدیم و طاها شروع به سفارش کرد: _خانم ها به هیچ وجه از جاده خارج نشید،تحت هیچ شرایطی از سیم خاردار ها اون طرف تر نرید،ممکنه خدایی نکرده مینی چیزی زیر پاتون منفجر بشه...مناطقی که دورش سبک خاردار پیچیده شده هنوز پاک پاسازی نشده،از هم جدا نشید،همین وضو بگیرید که تا ده دقیقه دیگه راه بیوفتیم،لطفا ماسک هاتونم بزنید،گرد و خاک زیاده و خاک این منطقه الوده به خردله. به سمت دستشویی زنانه رفتیم،بچه ها مشغول وضو گرفتن بودند،منم که اهل این حرفا نبودم و نبودم و نقش چوب لباسی رو داشتم... ترنم:یسنا چادرمو بده _خودت بیا ببین کدوم مال تو... الهه:یسنا ساعتم دست تو؟ _اره تو جیب مانتومه برش دار... 21دقیقه شد 11دقیقه ولی هنوز یه سرس از بچه ها نیومده بودند... باالخره بعد از نیم ساعت راه افتادیم همه ماسک زده بودند و فقط من بودم که ماسک نداشتم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شرمنده‌‌پارت‌اشتباه‌شد🌱