eitaa logo
زن_زندگی_آرامش🌻
718 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
239 ویدیو
31 فایل
🌟 اینجا بهت یاد میدم چطور یه خونه پر از آرامش بسازی🌿. چیزایی که اینجا یادمیگیری : هویت حقیقی زن ازدواج صحیح تربیت خانواده اسلامی ⭐️♥ همکاری با مجموعه راه و رفعت خانواده، سرمربی حوزه414💚 👈🏻 ارتباط با من😇: (پژوهشگر و مدرس خانواده) 🔅 @azad_sepide
مشاهده در ایتا
دانلود
10.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با اینکه رفتارهایم جلوی فرزندم خوب بوده، پس چرا خوب تربیت نشده؟! شاید برای شماهم اتفاق افتاده باشد.. پاسخ کلیدی و مهم به مشاورۀ یک مادر توصیه میکنم حتما ببینید... همراه ما باشید با لحظات ارسال مطالب با: 🪴https://eitaa.com/Z_Z_Aramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نشست امروز توسط انجمن روان شناسی اسلامی با حضور اساتید توانمند با موضوع اضطراب از دید قرآن..
تاثیر کودکی روی روان شخص در بزرگسالی... قسمت۱ نباید از اهمیت های تربیت دوران کودکی غافل شد ارسال مطالب با:. 🪴https://eitaa.com/Z_Z_Aramesh
تاثیر نحوه صحیح از پوشاک گرفتن و آداب توالت رفتن... ارسال مطالب با:. 🪴https://eitaa.com/Z_Z_Aramesh
قسمت3 ارسال مطالب با:. 🪴https://eitaa.com/Z_Z_Aramesh
بررسی و تایید تشخیص اضطراب...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
25.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋 چشمم به کنار آیینه افتاد. کار علی بود. برگە‌ی یادداشت را برداشتم: همسر عزیزم دوستت دارم، بیشتر از همە‌ی دفعه‌هایی که بهت گفتم و بیشتر از همە‌ی دفعه‌هایی که می‌خواستم بگم و نشد... فقط صدای مامان صدیقه را میشنیدم که می‌گفت: جانم به فدای تو یا حسین ولی‌ الله.. اما یادداشت‌های دیگر علی، برای بانو زینب(س) بود: بانو زینب و کـاروانـی کـه آماده میشد برای رفتن، رفتن به کوفه همراه با کاروانی از زنان و کودکانی که همه داغ بر سینه داشتند و زخم بر تن. ِ سحرگاهِ رفتن است. زینب دنبال کسی می‌گردد بین کشته‌ها؟! بعد از شهادت عون و محمد، از خیمه بیرون نیامده بود. سحرگاه رفتن است و زینب گاه به‌ دنبال حسین، گاهی به دنبال عباس و اکنون به دنبال عون و محمدش میگردد. زینب خودش لباس رزم بر تن پسرانش کرد و فرستادشان به میدان. عون و محمد را بـه میدان فرستاد و خودش به خیمه بازگشت. گوشش به رجزخوانی عون بود. عـون رجز می‌خواند و بانو زینب آرام می‌گرفت که حسین هنوز تنها نشده‌. دیگر صدای عون نیامد. زینب گوشش را تیز کرد؛ اما... اشک‌های زینب آرام بر گونه‌هایش لغزید. صدایی بلند شد. صدای محمد، پسر کوچک زینب بود. رجز می‌خواند و زینب قربان صدقە‌ی پسرش میرفت. گویا زیرلب می‌گفت: پسر شجاع من، عباس‌وار و مردانه بجنگ! اندکی بعد، دیگر صدای محمد هم نیامد. زینب از خیمه بیرون نیامد؛ گویا شنیدم که می‌فرمود: پسرانم به فدای تو یا حسین ولیّ الله... سحرگاه رفتن است و زینب پسرانش را یافته است و کنار پیکرشان نشسته است. لابد باز قربان صدقه‌شان می‌رود و از نبردشان تعریف می‌کند که رو سفیدش کردند پیش حسین ولیّ الله..
زن_زندگی_آرامش🌻
🦋 #یه_صفحه_کتاب چشمم به کنار آیینه افتاد. کار علی بود. برگە‌ی یادداشت را برداشتم: همسر عزیزم دوستت
📚 برگی از کتاب قلب صبور 🔸بخشی از زندگی پرافتخار حضرت زینب (س) و خاطرات همسران و مادران شهدای مدافع حرم ارسال مطالب با:. 🪴https://eitaa.com/Z_Z_Aramesh