تنهامسیری های زنجان 🇵🇸
#همسرداری ۸ #مقایسه_همسر 🌸 من که نمی فهمم وقتی شما همسرتون رو با دیگران مقایسه می کنید، دیگه چطور ا
#همسرداری ۹
#زنان_دیگر
🌸 از نشانه های قدرت خدا توانایی حرف زدن ما خانوماست.😄
می تونیم ساعتها بدون نیاز به آب و غذا فقط حرف بزنیم.
از شوخی گذشته مواظب حرفایی که پیش همسرت از خانومای دیگه می زنی باش.
🔹 اگه داری بدی خانومای دیگه رو پیش همسرت می گی بترس، چرا؟ چون هم داری گناه غیبت رو انجام می دی و هم داری از شخصیت و کرامت انسانیت خرج می کنی. تو چشم همسرت یه زن حسود و بی جنبه جلوه می کنی.
مخصوصا اگه این خانوما از اقوام درجه یک همسر باشن که دیگه بدتر، چون جناب همسر با اونا انس روحی داره و به همون نسبتی که تو داری سعی می کنی اونا رو از چشم همسرت بندازی، خودت از چشمش می افتی
و اما
🔹 اگر داری خوبیاشون رو می گی ، خب همسرت با خودت مقایسه می کنه. احساس شکست می کنه، می گه وای کلاه سرم رفت خانومای دیگه اینقدر خوبی دارن ، همسر من که اینقدر پر ایراده. تازه شایدم اینجوری تشویق شه بره یه همسر کم ایراد دیگه بگیره 😳
من خودم دیدم خانومه از عروسی برگشته در مورد مدل موی خانوما تو جشن حرف می زده، خب تو که وقت نداری موهاتو شونه هم بزنی ، چرا تصورات پاک همسرت رو پر می کنی از مدل موهای آنچنانی.
این چه کاریه اصلا
چکار به خانومای دیگه دارین
این همه موضوع برای حرف زدن هست
ماشاالله هر روز یه موضوع تازه برا حرف زدن برامون جور می شه
در مورد گرونی دلار حرف بزنید یا آلودگی هوا ، بورس، یا اینکه کرونای بعضی شهرها جدیدا زرد شده😊
#مارال_پورمتین
🌹 @zanjan_tanhamasir
تنهامسیری های زنجان 🇵🇸
#چهارشنبه_های... #بر_اساس_واقعیت #قسمت_بیست_وهشتم سعید صالحی هستم... مهندسی متالورژی خوندم و ش
#چهارشنبه_های...
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_بیست_ونهم
که همزمان تلفن خونه زنگ خورد نمی دونم چرا ایستادم تا ببینم کیه! مامانم گوشی رو برداشت بعد از حال و احوال پرسی گرمی که کرد گفت: بله فرداشب خوبه! توکل بر خدا...
تلفن رو گذاشت گفت: نازنین خانم چی گفتی که این آقا پسر اینقد هوله!
من گفتم: یعنی چی! مامان کی بود؟ گفت: خانم صالحی بودن اصرار داشت زودتر بیان خواستگاری...
من که فقط سرخ، سفید، آبی، و بنفش می شدم گفتم: کار خوبی کردین و از شدت خجالت فرار رو برقرار ترجیح دادم و گفتم: وای مامان من دیرم شد باید برم! تو ی دلم خوشحال بودم ولی نمی دونستم چه اتفاقی افتاده که سعید چنین تصمیمی گرفته؟؟
رسیدم به خانم حسینی تا من رو دید گفت: به به! عروس خانم خوبی دخترم؟ من که دوباره سرخ، سفید، آبی و بنفش شدم گفتم: نه بابا خبری نیست! هنوز کو عروسی...
گفت: داماد که بله رو گرفته تا عروسی راهی نیست!
گفتم: یعنی چی؟
گفت: یعنی رو خودش بهت میگه حالا بگو ما عروسی چی بپوشیم!
من از خجالت سرم رو انداختم پایین و چیزی نگفتم خانم حسینی زد به شونم گفت: یه یاعلی بگو امروز باید این بسته ها رو برسونیم دست صاحباشون...
من که اصلا بسته ها رو ندیده بودم! تازه متوجه حدود صد تا کیسه برنج و روغن و رب و موادغذایی چیده شده بودند، شدم گفتم: عه! اینا برا چیه من ندیدم...
یکی از بچه ها گفت: ببین نازنین عادیه! بعد عروسی خوب میشی! اصلا نگران نباش!
خانم حسینی چشمکی بهش زد و گفت: دختر منو اذیت نکنین نوبت شما هم میشه جبران کنه...
بسته ها رو گذاشتیم داخل چند تا ماشین گفتم: خانم حسینی این بسته ها برا چیه!؟ مگه امروز چهارشنبه نیست کجا داریم میریم؟! گفت: دخترم اینها برای مناطق محرومه خانواده های نیازمند، هر چند وقت یه بار با کمک بچه ها مبلغی میذاریم روی هم و خدا توفیق میده می تونیم محبتمون رو تقسیم کنیم اینم در راستای چهارشنبه های زهرایی...
خداروشکر کردم که من هم جزئی از این گروهم...
بساط عروسی ما زودتر از اون چیزی که فکر میکردم اتفاق افتاد!
و زندگی من با آقاسعید شروع شد...
زندگی پر از شور و شعور ...
پر از عقل و احساس...
پر از عشق و منطق....
شاید اگر نازنین قبل بودم اینها رو نمی تونستم با هم جمع کنم! ولی من تغییر کرده بودم و این انتخاب عاقلانه ی من بود اما با عشق و احساس در این مسیر عاقلانه می رفتم ...
من خیلی چیزها یاد گرفته بود اینکه میشود عاقلانه انتخاب کرد و عاشقانه زندگی...
در زندگی متاهلی هم همچنان برنامه ی چهارشنبه ها قرار زهرایم سر جایش بود و با بچه های گروه نه تنها که فقط حجاب ...که محبت را... مهربانی را ... یاد آوری می کردیم نه فقط با زبان که با رفتار و عمل چنین اتفاقی می افتاد...
چند سالی بعد از ازدواجم توی یکی از همین چهارشنبه های زهرایی اتفاقی افتاد که دوباره ذهن من رو برد به دوران خاطرات دانشگاه...
اون روز مثل همیشه گلها و گیره ها رو از خانم حسینی گرفتیم من با زهرا محمدی که یکی از بچه های فعالمون بود در مسیری که تقسیم شده بودیم راه افتادیم...
در طول مسیر خانمی که شل حجاب یا کم حجاب بود رو با یه شاخه گل دعوت میکردیم که یکدفعه زهرا گفت: نازنین اون خانمه خیلی پوشش ناجوری داشت! بریم گل بهش بدیم! هر چند که ممکنه گل رو صورتمون بکاره...
خندم گرفت گفتم: بریم من بهش گل میدم... تا دستم رو گذاشتم رو شونش با سرعت برگشت با اخم که انگار ارث باباش رو خوردیم گفت: جانم کاری داشتین؟!
یه لحظه محو نگاهش شدم ...
با خشم نگاهم رو دنبال کرد و گفت: چیزی شده خانم؟!
دوست کناریم گفت: نازنین گل رو بده به خانم...
تا گفت: نازنین دوباره نگاهمون با هم تلاقی پیدا کرد...
کمی مردد شد گفت: نازنین!
زهرا زد به شونم گفت: چی شده؛ چرا ماتتت زده! نگاهی بهش کردم دوباره صورتم رو برگردوندم سمت خانمه...
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
✍ انسان تربیت کنیم
اکثر اونایی که تو خانه سالمندان هستند ،
بچه هاشون تحصیلکرده هستن
و موقعیت خوبی دارند ،
🔸 لطفاً در کنار دکتر و مهندس؛
انسان تربیت کنيم...
#شبتون_بخیروشادی 🌺
🌹 @zanjan_tanhamasir
❣ #سلام_امام_زمانم❣
#صبح یعنی ...
تپشِ قلبِ زمان💗
درهوسِ دیدنِ تـ😍ـو
کہ #بیایی و زمین،
گلشنِ اسرار شود🌺
سلام آرزویِ زمین و زمان
#السلام_علیک_یااباصالح_المهدی♥️
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌹@zanjan_tanhamasir
#تلنگر:
در قرآن کریم خداوند فرموده:
"یَداللَهِ فَوقَ أَیْدِیهِم"
یعنی بندهی من نگران فردایت نباش
از اَفعال آدمها دلگیر نشو
کاری از آنها برنمیآید
دستت را به من بده
تا من نخواهم
برگی از درخت نمیافتد
مهربان خدا ❤️
🌹 @zanjan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️جمعیت باورنکردنی شیعیان نیجریه در جشن مبعث پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
🔹حالامعلوم میشود که چرا دشمنان میخواهند شیخ زکزاکی ها نباشند ...
✍دوربین هم از نشان دادن جمعیت ناتوان است.
#صدور_انقلاب
🌺🌺🌷ماشاء الله لاقوه الا بالله.. کسانی که دنبال برکات و رویشهای انقلابند این عظمت جمعیت چند میلیونی در چند هزار کیلومتری ایران فقط یکی از برکات و رویشهای انقلاب اسلامی است.. چند ده نفر شیعه شده اند چند ده میلیون.. خداوند از شر دشمنان حفظ شان کند.🌺🌺🌷
الهام بخش و پرورش دهنده شیخ زکزاکی ها ایران اسلامی است.
🌹 @zanjan_tanhamasir
═════ ♥️ ⃟⃟ ⃟❀❀ ⃟⃟ ⃟♥️ ═════
"توصیه آیت الله بهجت به علیرضا پناهیان بعد از خواندن خطبه عقد"
زمانی که از آیت الله بهجت (ره) خواستیم که بعد از خواندن خطبۀ عقدمان ما را نصیحتی بکنند؛ ایشان فرمودند:
بنده نصیحت میکنم؛ ولی وقتی مرد را نصیحت میکنم خانم دستش را بگذارد روی گوشش و نشنود و وقتی زن را نصیحت میکنم آقا دستش را بگذارد روی گوشش و نصیحت مربوط به خانم را نشنود.
بعد فرمودن: خب کدام یک از شما اول اینکار را میکنید؟
بنده دیدم قضیه جدی است؛ دستم را بردم سمت گوشهایم.
ایشان فرمودند:
حالا دستتان را هم نبردید؛ عیبی ندارد.
ولی سعی کنید نصیحت خانم را بعداً به رخ او نکشید.
در بین زن و شوهر نباید این نکته باشد که بخواهند دائماً حرفها و نصایحی را به رخ همدیگر بکشند و یکدیگر را دائماً برای عمل نکردن به بعضی مسائل تخطئه کنند.
نتیجهی به رخ کشیدن بعضی مسائل و یا به سر طرف مقابل کوبیدن عیبهای او، چیزی جز سردی رابطه نخواهد بود.
امروزه در جامعهی ما به زوجهای جوان یاد میدهند چگونه از طریق قانونی میتوانی اگر همسرت نقصی داشت در رفتارش، حق خودت را بگیری!
#ازدواج
#همسرداری
#خانواده
🌹@zanjan_tanhamasir