eitaa logo
تنهامسیری های زنجان 🇵🇸
897 دنبال‌کننده
7هزار عکس
4.6هزار ویدیو
51 فایل
به تنها مسیر آرامش زنجان خوش آمدید.🌼 کپی مطالب با ذکر صلوات برای فرج مولا ، آزاد میباشد.🌱🌱 آیدی ادمین @meraj1_313 لینک کانال با ما همراه باشید👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1759117344C4166aadb31
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5981054736378364457.mp3
3.57M
۴۶ (آخــر) یه نکتـه خیلی کلیدی؛ میخوای یکی یکی، ضعف هاتو از بین ببری؟ و روح قدرتمند و زیبایی پیدا کنی؟ بدون اینکه به شکر برسی، محاله بتونی تا آخر جاده رو بِــری. 🎤 تنها مسیر...🦋 🌹 @zanjan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹مناجات شعبانیه 🎤با نوای حاج مهدی رسولی 🌹همزمان با سالروز میلاد حضرت امام حسین (ع) ⏱سحر جمعه ۵ اسفند ساعت ۳.۴۵ بامداد 🕌حسینیه اعظم زنجان 🌹@zanjan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنهامسیری های زنجان 🇵🇸
#چهارشنبه_های #بر_اساس_واقعیت #قسمت_سی_ام یکدفعه پرید تو بغلم گفت: نازنین ... ناززززی... اشکهاش
... بساط عروسی من و پسر عمه ام اجباری بر پا شد و من رسما بدبخت شدم!!! گفتم: امید چی شد؟؟؟ گفت: دقیق نمی دونم ولی فهمیدم اون راننده ماشین فوت کرد احتمالا امید به خاطر مردن راننده حبس ابد خورده باشه یا شایدم... باورم نمی شد این همه اتفاق برای لیلا افتاده باشه با این شدت!!! نفس عمیقی کشیدم و گفتم: لیلا چرا جواب تلفن امید رو دادی؟اصلا چرا سوار ماشین امید شدی؟ گفت: نازنین من دوست خوبی برات نبودم... اون روز که پیام های امید رو بهت نشون دادم... واقعی بودن ولی... ولی من جوابهای خودم رو پاک کرده بودم... امید ذهن من رو شست شو داده بود! بدون اینکه فکر کنم این پسر تا دیروز عاشق یکی دیگه بوده، چه طور میتونه امروز اینقدر عاشق من باشه! به سادگی گول خوردم و افتادم تو زمین بازی امید! و چون تو دوست صمیمی من بودی نمی شد! یعنی امید می گفت: نمیشه نازی رو همین جور پیچوند! پس نیاز به نقشه بود که امید پیشنهاد داد پیامکهاش رو که به من فرستاده بود نشونت بدم تا تو ازش بدت بیاد! قرار گذاشته بودیم تو رو حذف کنیم به هر قیمتی متاسفانه! ابرهام بهم گره خورده بود و گفتم: پس چرا بهم پیامک زدی که من اون کار احمقانه رو نکنم مگه نمی خواستین من حذف بشم من که خودم داشتم این کار رو میکردم! آب دهنش رو فرو داد و گفت: نازنین من دوست داشتم نمی خواستم از دستت بدم! اما از یه طرف هم نمی خواستم امید را هم از دست بدم! به همین خاطر گفتم از طریق سعید انتقام بگیری که اینطوری راحت تر امید بی خیالت می شد! همینطور که من داشتم حرص میخوردم لیلا ادامه داد: وقتی به امید گفتم: برنامه ی سعید رو نمایشی قراره بازی کنیم و اصلا حرف رابطه و دوستی در کار نیست فقط برای اینکه تو متوجه بشی چکار کردی! خوشحال شد و گفت: بهتر حالا هر دو تاشون رو از سر راهمون بر می داریم چون من ازسعید بدم میاد و چی بهتر از این موقعیت! سرم رو مستأصل تکون دادم و گفتم: لیلا باور نمی کنم تو تمام اون مدت نقش بازی میکردی! سرش رو انداخت پایین گفت: نازنین به خاطر همین چیزها بود که وجدانم نمی خواست تو رو ببینه! جواب تلفنهات رو نمی دادم چون نمی تونستم! من تاوان کارهای بدم رو هنوز دارم میدم... شوهری دارم که هر روز صبحش با دعوا و کتک من شروع میشه! بهم بدبینه، شکاکه! من رو ببخش! من بد کردم... من دیگه به ته خط رسیدم و دوباره هق هق گریه اش بلند شد... تاثیر چند سال هم نشینی با بچه های چهار شنبه های زهرایی بود که دستم رو گذاشتم روی شونش گفتم: من بخشیدم لیلا! خیلی وقته که بخشیدم من با اینکه نمی دونستم چه اتفاقاتی افتاده ولی برای من همش خیر بود هرچند اون زمان خیلی تلخ گذشت... الان داستانی که خانم حسینی روز اول بهمون گفت رو بهتر میفهمم! لیلا نگاهی به من کرد و گفت: خیرش برای تو چی بود! برای من چی بود؟؟؟ گفتم: بعد از رفتن تو من ارتباطم با خانم حسینی بیشتر شد تا جایی که همسرم را بهم معرفی کرد نگاهی بهش کردم گفتم لیلا می دونی شوهرم کیه! بعد خودم ادامه دادم: سعید باورت میشه! شما خواستید ما دو تا رو حذف کنید ولی الان ما دو نفر پیش همیم و اینها همش از لطف خداست! متعجب گفت: نه! سعید! چطوری قبول کرد! بعد از ماجراهای دانشگاه؟! لبخندی زدم و گفتم: یادته روزی سعید رو دیدیم گفتم این پسر چقدر با امید فرق داره! اینکه سرش پایینه و مثل امید تا انتهای شبکیه ی چشممون رو بررسی نمی کنه! شاید باورت نشه ولی وقتی اومد خواستگاریم خودم هم خیلی نگران بودم اما وقتی گفت: من اولین بار شما رو می بینم و تنها شناختم از شما گفته های خانم حسینی هست احساس آرامش کردم! چون خانم حسینی همه چیز رو کامل می دونست و مطمئنن به درستی گفته بود، احساس امنیت بهم دست داد اینکه دیگه نیاز نیست نگران باشم گذشتم چه جوری گذشت! و مهم تر از اون آرامش اینکه با این حجب و حیای سعید نگران آینده ام هم نبودم که دختر دیگه ای دل شوهرم رو ببره و ماجرای تلخ دوباره تکرار بشه... و این تنها با رعایت قوانین به دست میاد لیلا چه مرد و چه زن! یادته! سرش رو تکون داد و گفت: درست میگی ولی خیرش برای من چی بود؟! قاطع گفتم: اینکه الان اینجایی و گیر امید نیفتادی که معلوم نبود باهات چکار کنه! اینکه هنوز فرصت داری! اتفاقاتی که افتاده درس بزرگی بهت داد که بهتر از هر کسی خودت متوجه اشتباهاتت شدی! ولی اینکه امروز همدیگه رو دیدیم این یعنی هنوز فرصت هست... هنوز می تونی تغییر کنی فقط کافیه اراده کنی... لیلا نفس عمیقی کشید و گفت: نه نازی از من گذشته دیگه نمی تونم کاری کنم! گفتم: تنها کسایی نمی تونن کاریی کنن که دیگه نفس نمی کشن! لیلا تو هنوز فرصت داری... سری تکون داد و گفت: نمی دونم... نویسنده:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🍃﷽🍃🌹 🌹السّـلامُ عَلیـکَ یـا قـائِم آلِ مُحمـّد🌹 🍃 السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللّهِ 🍃 🌹یا ابا صالحَ المَهدي🌹 🍃یا خلیفةَ الرَّحمن و🍃 🌹یا شریکَ القرآن🌹 🍃ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ🍃 🌹سیِّدی و مولای الاَمان الاَمان🌹 🌾 🌹 @zanjan_tanhamasir
•┄✮بِـسْـم‌‌ِاللّٰه‌ِالࢪَّحمن‌ِالࢪَّحیمْ✮┄• ســـــــــــلااام وزیـــباتــرین درودهـــا محضر مبارک شما خوبان☺️🌺 صبــــح زیبای آخر هفته‌تون سراســرآرزوهــای زیبـــا و درگـــــیر آرامش الهی سپاس هســـــت وجــــودتون 🌸✨🌸✨🌸✨ | واسْمَع دُعائے اِذا دَعوتُڪ | 🌙شعـــبان ماهِ زمزمه هاےِ یواشڪےِ با خداست. میگویم " بشـنــو " و طـــُ چنان گوش میسپاری که گویی فقط مــرا داری... 🌸ماه آشتــی کنان ، ماه عشـــق و رحمتـــ خداوندی مبـــارک🌸 🌹@zanjan_tanhamasir
🌹دورهمی تنها مسیریها در زنجان 🌹 🌷در تاریخ : 1401.12.04 🌷پنج شنبه صبح ساعت 10.30 الی . 12.30 🌷مکان : امامزاده سید ابراهیم از تک تک شما تنها مسیریهای عزیزمون دعوت می شود حضور داشته باشید 👌🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنهامسیری های زنجان 🇵🇸
#شکرانه ۴۶ (آخــر) یه نکتـه خیلی کلیدی؛ میخوای یکی یکی، ضعف هاتو از بین ببری؟ و روح قدرتمند و زیبا
سـ✋ـلام رفقـای همیشه همــراه مباحث ، به موضوعِ کارگاهیِ قدرتمندی رسیــد، به نــامِ 🌸 🌸 از امــروز این مباحث رو، به مدد خــدا، آغــاز می کنیــم. ❌ پیش زمینه این مبحث، مبحثِ شُکــرانه بود! اگه هنوز شکــرانه رو تموم نکــردین، یا اصلاً گــوش نکـردین؛ از گــوش کردنِ این مبحث، خودداری کنید! اول شکــرانه رو بطور کامل گوش کنید، و بعــد با ما در این مجمــوعه، همــراه بشیــن! 👈 این مبحــث کاملاً نیاز به تمـرکز و تمـرین داره؛ باهم شروع میکنیم، تا ان شاءاللّه، در پـایان این مجموعه، به یه قدرتِ نسبی، برای حفظ آرامش و نشاط، در زمان سختی ها و مصائب، برســیم . میشه مثل همیشه، همـراه ما باشیـ😊ـن