یکی از همرزمان این شهید عزیز میگفت سال94 سوریه که بودیم یه جوانی بود که خیلی سن و سالی نداشت و کم تجربه و بود تقریبا یکسال بود که استخدام سپاه شده بود...
میگفت پویا خیلی هواشو داشت و همه جا با هم بودند،روز تاسوعا که عملیات داشتیم چون دینام تانکی که دست پویا بود یه کم خراب بود قرار بود اون جوون با تانکش برند برا عملیات اما پویا با اصرار زیاد به فرمانده نزاشت اون بره و گفت من میرم جلو...بهش گفتم پویا فرمانده به اون دستور داده و منطقه خیلی خطرناکه بزار خودش بره اما پویا گفت نه و ما باید بریم اون نباید بره،گفتم برا چی گفت اون بچه تو راهی داره،گفتم خب توام یه دختر داری که هنوز دوسالش نشده، جوابم گفت ما شیرینی به دنیا اومدنشا خوردیم و مزه بابا شدن را چشیدیم اما اون باید بره شیرینی به دنیا اومدن بچه شا بخوره...من نمیزارم بره جلو و خودش رفت و شهید شد...و اون جوون عزیز کسی نبود جز آقا محسن حججی😭😭
بعد از شهادت آقا محسن همون دوست آقا پویا میگفت انگار تنها کسی که از سرنوشت محسن آگاه بود پویا بود و خیلی هواشو داشت
و انگارقسمت این بود که با از جان گذشتگی مثال زدنی آقا پویا محسن اونروز شهید نشه و تقریبا دوسال بعد با نحوه شهادتش یه کشور را زیرو رو کنه و بشه فریاد رسای مظلومیت شهدای مدافع حرم😭😭
🌺بنام خدا پاسدار خون شهدا 🌺
با ذکر «یازهرا(س)» به میدان رفته ماییم
ما پاسدار حرمت آل عباییم
می لرزد از نام بلند فاطمیون
هر روز و شب پیوسته بر خود کوه صهیون
شیران میدانهای دشوار نبردیم
در رزم دشمن ما همه مردان مردیم
با خون نوشتیم این زمان مشقی دمشقی
عشق حسین است این جنون، به به چه عشقی
هندوکشان سربلند شام رزمیم
پامیرهای محکم میدان عزمیم
در پای زینب مرگ پامیری حیات است
این خون بهای جرعهای آب فرات است
آوارهایم اما پناه غربت شام
ماییم عباسِ لبِ عطشان ایتام
عباسها عباسهای تشنه لب ما
شیر دری همرزم ابطال العرب ما
از بامیان از بلخ از پامیر ماییم
در دست عباس علی شمشیر ماییم
دل در پناه زینب از آوارگی رست
پیمان یاری با ابالفضل علی بست
افراشت در هر سو به عزت، بیرق خون
در هر کجا پیچید نام فاطمیون
-------⚜💢⚜---------
امشب دل خواهیم سپرد به روایتهای زیبای خواهر محترم شهید مدافع حرم از تیپ فاطمیون
شهید والامقام مهدی صابری
-------⚜💢⚜---------
نام و نام خانوادگی: مهدی صابری
تاریخ تولد: ۱۳۶۸/۱/۱۴
تاریخ شهادت: ۱۳۹۳/۱۲/۱۳
سمت: فرمانده گردان حضرت علیاکبر (ع) از تیپ فاطمیون
🔸شهید میرزا"مهدی صابری" با نام جهادی "غلامحسین" فرزند:حجت الاسلام "غلامرضا صابری" در تاریخ: ۱۳۶۸/۱/۱۴ در بیمارستان جواد الائمه(ع) شهر مقدس "مشهد" در خانواده ای مذهبی و انقلابی دیده به جهان گشود🔸
🔹شهید "میرزا مهدی" در خانواده ای کوچک بدنیا آمد و فرزند اول و تنها پسر خانواده به همراه دو خواهرش بود🔹
🔸شهید "میرزا مهدی" پدرش روحانی بود و با تعالیم پدر آموزه های دینی را آموخت و اینگونه بود که عشق بر معبود در او جان گرفت🔸
🔹خانواده شهیدمیرزا "مهدی صابری" بعد از تولد "میرزا مهدی" در شهر "مشهد مقدس" بلافاصله به "قم" بازگشتند🔹
🔸شهید "میرزا مهدی" پس از پایان رساندن تحصیلات دبستان و دبیرستان؛تحصیلات عالیه را د
ر رشته "زمین شناسی کاربردی" آغاز کرد🔸
🔹تازه خواندن و نوشتن را یاد گرفته بود، که در "هیئت ٵم ابیها(س)" برای مادرش زهرا(س) دم می گرفت🔹
🔸شهید "میرزا مهدی" نوجوانی اش را با فعالیت های مفید می گذراند؛ طبیعت،کوه،دشت،دوچرخه،کوهستان و آموزش مهارت های امداد و نجات هلال احمر و تکاپو در فعالیت های مسجد و هیئات ارباب🔸
🔹شهیدمیرزا "مهدی صابری" غیرت خانواده بود و هیچ وقت بی حرمتی به ناموس دین را تاب نمیاورد؛ خانواده را دوست داشت،اما خانواده ارباب را بیشتر، به همین دلیل عازم میدان نبرد شد🔹
🔸اولین بار در "شهریور سال ۹۳" برای دفاع از حرم بی بی زینب کبری(س) عازم شد و بعد از ۳ ماه نیم برای دیدار خانواده به "قم" بازگشت و به "مشهد مقدس" سفر کرد؛ تا اذن شهادت را از علی بن موسی الرضا(ع) بگیرد🔸
🔹بعد از این که کارهایش را انجام داد؛ دوباره راهی سفر عشق شد و آنطور که آرزو داشت،با لب تشنه و با زخمی همچون مادرش "زهرا(س)" شهد شیرین شهادت را نوشید🔹
🔸شهید "میرزا مهدی صابری" سعادت شهادتش بواسطه ی ادبش نسبت به "اهل بیت(ع)" نصیبش شد؛ وی خودش را وقف "اهل بیت(ع)" کرده بود او یک نوکر به تمام معنا برای "اهل بیت(ع)" بود🔸
خیلی دل رحم بود.ازهمان بچگی.
اهل کمک کردن به دیگران بود.اهل دست گیری و کار خیر بود.
اگر کسی درخواستی میکرد و درتوانش بود مضایقه نمیکرد.
ازهمون دوران کودکی اهل هیات بود و اولین هیات رو زمانی که به ابتدایی میرفت عضوش شد.هیات ام ابیها که بچه های محل زندگی مون بودن.
با هیات گوشت و خون مهدی جان گرفت و بزرگ شد و همیشه پای ثابت هیات و فعالیت های مذهبی بود.
ایام محرم و صفر مهدی مال ما نبود و تمام وقتش وقف هیات بود. روحیه ی جهادی و آتش به اختیار داشت دوست داشت در همه ی کار های گروهی و جهادی شرکت داشته باشد.
به همین جهت پر تلاش بود عضوی فدراسیون دوچرخه سواری وفدراسیون کوه نوردی و امداد و نجات استان بود. و فعلا هم یک استگاه امدادو نجات در شهر جعفریه به نام شهید مهدی صابری است.
شهید دو خواهر دارد که از خودش کوچک تر هستند و همیشه از بچگی تا بزرگسالی هوای ایشان رو داشت. همیشه کمک حالشون بود تو انجام کارهای روزمره شون حتی.باخواهراش بازی میکرد و براشون موقعیت تفریح فراهم میکرد.
با من و مادرش هم اونطور که باید بود.مودب و حرف گوش کن.بدون اجازه ی مادرش کاری رو دست نمیگرفت و اگر مادرش با کاری مخالفت میکرد اون رو انجام نمیداد و میگفت این کار رو اگه انجام بدم هم بی نتیجه می مونه چون شما ناراضی هستی. اخلاق عجیبی داشت تو خونه، دانشگاه،هیات و تو اقوام و دوستان همه عاشق مهدی بود و مهدی را دوست داشت. حتی بچه های کوجک محله و بچه های کوچک اقوام عاشق مهدی بود.
خانم صابری خاطره ای از برادرتون دارید که وقتی اون لحظات یادتون میاد دلتون بگیره؟
خب مهدی تو تمام لحظات زندگی من نقش داشت.زمانی که ازدواج کردم.تمام کارهای عروسی از بردن جهاز تا گل زدن ماشین و ... رو مهدی انجام داد.به حدی فعالیت داشت که حتی فرصت نکرد لباس هاش رو عوض کنه و باهمون لباسی که از صبح کار کرده بود تو مراسم حاضر شد.
من خودم محصل هستم.اوقاتی که از سرویس جا میموندم باهاش تماس میگرفتم و هیچ تو خاطرم نیست که حتی یکبار جواب رد بهم داده باشه و میومد دنبالم و من رو میرسوند کلاسم.
اصلا قابل توصیف نیست نقش پررنگی که مهدی تو زندگی من داشت.حتی دوران ابتدایی تکالیف من رو گاها که خسته بودم انجام میداد.تمام لحظات زندگی ردی از خاطرات مهدی هست
اگر صبر نداده بودن و اگر نگاه خاصشون رو به خانواده ی ما بذل نمیکردن الان معلوم نبود تو چه اوضاعی بودیم.همون ابتدا از صبر خودشون به ما و مادر و پدرمون دادن