١۵ مرداد
✨سالروز شهادت عباس بابایی است؛
🌹کسی که بیش از 3000 ساعت پرواز
✨و 60 عملیات جنگی موفق داشت
🌹و بنیانگذار سوختگیری هوایی
✨با هواپیمای اف14 بود.
در این دنیا فقط پاكی،
💫صداقت، ایمان، محبت به مردم ،
🌹جان دادن در راه وطن وعبادت
💫باقی می ماند
قسمتی از وصیتنامه شهید عباس بابایی
کانون بسیج فرهنگیان امامزاده بادرود
حال و هوای یادبود شهید ردانی پور
امروز گلستان شهدااصفهان
یادش گرامی وراهش پررهرو
صلواتی نثارارواح مطهرشان
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
51.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یادبود شهید مصطفی ردانی پور
روحشان شاد و یادشان گرامی 🌹🌹🌺🌺
🌸
به مناسبت 15 مرداد سالگرد شهادت شهید عباس بابایی « معاون عملیات نیروی هوایی ارتش »
🌸 ظهر یک روز شهید بابایی آمد قرارگاه تا به اتفاق هم برای نماز جماعت مسجد قرارگاه برویم. موی سر خود را چون سربازان تراشیده و لباسی خاکیبسیجی پوشیده بود.
وقتی وارد مسجد شدیم به ایشان اصرار کردم به صف اول نماز برویم ولی ایشان قبول نکرد و در همان میان ماندیم، چرا که ایشان سعی میکرد ناشناخته بماند.
در نماز حالت خاصی داشت مخصوصاً در قنوت. در برگشت از نماز رفتیم برای ناهار. اتفاقاً ناهار آن روز کنسرو بود و سفره سادهای پهن کرده بودند. ایشان صبر کرد آخر از همه شروع به غذا خوردن کرد. آنچنان رفتار میکرد که کسی پی نبرد که با فرمانده عملیات نیروی هوایی ارتش، عباس بابایی روبهروست، بیشتر وانمود میکرد که یک بسیجی است. (خاطره سرلشکر پاسدار سید رحیم صفوی از شهید بابایی)
++++
🌸 خارج از محدوده ی آدم هایی که با او کار و رفت و آمد داشتند، کسی نمی توانست بفهمد که او فرمانده پایگاه است. سربازها می توانستند بیایند و با او درد دل کنند. حتی برای این که از نزدیک بفهمد که سربازان در چه شرایطی به سر می برند، بعضی وقتها می رفت و جایشان پاس می داد. سرباز هم می گفت « به کسی نگویی که این کار را کردی!! فرمانده مان بفهمد بدبختم!. حالا خود فرمانده شان داشت جایش نگهبانی می داد. به عادت نوجوانی و جوانی اش، هوای پیرمردهای خدماتی پایگاه را داشت. خانه هایشان را بلد بود. با این که حقوقش کم نبود، آخر ماه کم می آورد. طوری که کسی نفهمد پول هایش را به آدم های محتاج می داد.
یک روز آمد و گفت خانه مان را باید عوض کنیم. یکی از پرسنل نیروی هوایی را دیده بود که با هشت تا بچه در خانه ی دو اتاقه زندگی می کنند و نمی شد که ما با دو بچه ( همان وقت محمد را حامله بودم) در این خانه ی نسبتاَ بزرگ زندگی کنیم. نشانی خانه را به آن آقا داده بود و رفته بود. آن آقا بعد از این که فهمید فرمانده پایگاه می خواهد خانه اش را به او بدهد کلی اصر ار کرد که نه! ولی با پافشاری عباس قبول کرد و خانه مان را به آن ها دادیم. با این مهربانی و مظلومیتش، فرمانده قاطعی بود. (کتاب عباس بابایی به روایت همسرش)
++++
🌸 آن موقع از اصفهان می رفت یزد خدمت آقای صدوقی. از آنجا مبالغی برای دادن به آدمهای محتاج می گرفت. نصفه های شب می رسید. با این که پایگاه چند تا ماشین بهتر از پیکان داشت که اصلاَ یکی اش برای استفاده شخصی خود او بود، همیشه با پیکان این طرف و آن طرف می رفت. ماشین بیوک فرماندهی را به گروه ضربت پایگاه داده بود. (کتاب عباس بابایی به روایت همسرش)
++++
🌸 مرد هنوز در را باز نکرده بود که کارتن تلویزیون رنگی را پشت در دید. زن گفت « اهدایی یکی از مقامات است.» بچه ها از صبح منتظرند تا او بیاید و بازش کنند. بچه ها را نگاه کرد. چشم های سلما هنوز همان قدر درشت بود و نیش خندی به شیطنت گوشه ی لبهای حسین مانده بود. با دیدن آنها طعم باروتی که یک مرد جنگی همیشه ته ریه ی خود می چشد، از یاد برد. سر و صدای بازی جنگ همان بهتر که پشت در بماند، اگر که می توان در این کوچکترین جای جهان ( خانه ) لحظه ای از آن چیزی که باید لذت ببری، گفت که بچه ها : !!!
بعضی خانواده ها هستند که نه پدر دارند، نه تلویزیون رنگی. شما که پدر دارید بگذارید تلویزیون را به آن ها بدهیم. قبولاندنش زیاد سخت نبود.
زیپ لباس پروازش را تا نیمه باز کرد. لباسش را پایین کشید و آستین هایش را دور کمرش گره زد. محمد را از زمین بلند کرد و چندبار هوا انداخت. گفت می خواهی بابا بهت سواری بده؟ خم شد و چهار دست و پا روی زمین نشست. بچه را روی کمرش گذاشت و دور اتاق چرخاند. دختر آن گوشه نشسته بود و چشم هایش برق می زد. پدر سخت گیری بود. همین دیروز هم از او خواسته بود که برایش ساعت بخرد. پدر در جوابش گفته بود که به شرطی می خرد که فقط توی خانه ببندد. توی مدرسه شان ممکن بود جزو اولین نفرهایی باشد که ساعت دستشان است و آن وقت بقیه ی بچه ها چه باید بکنند؟ دختر همه ی اینها را یادش رفته بود. گفت بابا به من هم سواری میدی؟ (کتاب عباس بابایی به روایت همسرش)
++++
🌸 سرتیپ که شد آمد به من گفت « این موتورخانه ی اسلحه خانه ی پایگاه هم جای خوبی برای زندگی کردن است. موافقی برویم آن جا؟ » که موافق بودم. آخر کار به همان سادگی زندگی که در روستاهای دزفول دیده بودم برگشته بودیم و خوش حال بودم. ««« با او می توانستم روی زمین خالی هم سر کنم. »»» (کتاب عباس بابایی به روایت همسرش)
++++
زنده باد یاد شهدا
🌸 به مناسبت 15 مرداد سالگرد شهادت شهید عباس بابایی « معاون عملیات نیروی هوایی ارتش » 🌸 ظهر یک روز ش
🌸 این هم وصیتنامه شهید👇
بسم الله الرحمن الرحيم
انا لله و انا اليه راجعون
خدايا ، خدايا ، تو را به جان مهدي (عج) تا انقلاب مهدي (عج) خميني را نگهدار . به خدا قسم من از شهدا و خانواده شهدا خجالت مي کشم وصيت نامه بنويسم . حال سخنانم را براي خدا در چند جمله انشاالله خلاصه مي کنم .
خدايا مرگ مرا و فرزندان و همسرم را شهادت قرار بده .
خدايا ، همسر و فرزندانم را به تو مي سپارم .
خدايا ، در اين دنيا چيزي ندارم ، هرچه هست از آن توست .
پدر و مادر عزيزم ، ما خيلي به اين انقلاب بدهکاريم .
عباس بابايي
22/4/61
21 ماه مبارک رمضان
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊یاد خلبانی همچون شهید بابایی از ذهن ملت ایران هرگز نخواهد رفت...
💠به مناسبت سالگرد شهادت شهید عباس بابایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ #استوری_موشن
🌀 موضوع: سالروز شهادت عباس بابایی
🌺 مقام معظم رهبری: شهید بابایی؛ یک الگوی اخلاقیست یک انسان مقدس.
#شهید_بابایی
#روشنگری
38.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #فیلم | #شب_دوم محرم ۹۸
#شور | میگن روضه دل مردگیِ میگن گریه افسردگیِ
#کربلایی_سیدرضا_نریمانی
♦️هیئت فدائیان حسین(ع)
📆 دوشنبه ۱۱ شهریور ماه ۹۸
📍کمال اسماعیل،حسینیه شهدای بسیج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میشود این حرف ها را از زبان
سرداری مخلص(شهیدحاج قاسم سلیمانی)
شنید و تحولی در وجود انسان رخ ندهد ؟؟؟!!!
اللٰهُمَ عَجِّلْ لِوَلیِکَ الفَرَجْ به حق شهدا🤲
🌷با شهــــدا تــا ظهـــــور🌷
🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩
🕊️🕊️🕊️🌷🌷🌷🌷🕊️🕊️🕊️🕊️🌷🌷🌷🌷🌷🌷
مداحی_آنلاین_-_باز_داره_صدای_گریه_های_روضه_هات_میاد_-_مهدی_رسولی.mp3
4.7M
🔳 #واحد احساسی #محرم
🌴باز داره صدای گریه های روضه هات میاد
🌴اخ که چقدر لباس سیاه به نوکرات میاد
🎤 #مهدی_رسولی
👌فوق زیبا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️شهید اهل قلم
▫️شهید محمود صارمی در خرداد ماه 1347 در بروجرد متولد شد. او تحصیلات خود را در رشته جغرافیا تا اخذ مدرک فوق لیسانس از دانشگاه شهید بهشتی ادامه داد و در سازمان خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران به عنوان نیروی رسمی آغاز به کار کرد.
🔘در سال 1375 به عنوان سرپرست خبرگزاری ایران در افغانستان انتخاب و به آن کشور عزیمت کرد. تا اینکه در روز 17 مرداد ماه در مزار شریف به همراه 8 نفر از همکاران ایرانی خود به اسارت طالبان در آمدند و به شهادت رسیدند و در روز 18 مرداد به پایگاه هوایی شینداد قندهار منتقل شدند. روز 18 شهریور 77 خبرگزاری رویترز شهادت دیپلماتها و خبرنگاران را تأیید کرد و روز 22 شهریور پیکر پاک او و 8 نفر از دیپلماتهای شهید به ایران حمل شدند.
🛑پیکر پاک این شهید عرصه خبر و رسانه در روز 28 شهریور ماه 77 در بروجرد تشیع و به خاک سپرده شد.
▫️هر ساله روز 17 مرداد همواره یادآور شهادت مظلومانه و غریبانه شهید محمود صارمی است
🔸در ادامه سکانسهایی از فیلم مزار شریف که به شهادت محمود صارمی و دیپلماتهای کشورمان اختصاص دارد را مشاهده میکنید.
🔰امضاء و تنفیذ، تفاوت یا ترادف؟
👈🏼بررسی مفهوم فقهی و حقوقی «تنفیذ»
🔻«امضاء» حکم ریاستجمهوری در لغتنامههای مختلف عربی و فارسی و همچنین در مشروح مذاکرات مجلس شورای بازنگری قانون اساسی، مترادف «تنفیذ» و بهمعنای به اجرا درآوردن و تأییدکردن بهکار رفته است و مقصود از آن، اعتباربخشیدن و مشروعیتدادن به ریاست رئیسجمهور بر قوهی مجریه است. همچنان که در شورای بازنگری قانون اساسی برای جلوگیری از برداشتهایی که ممکن بود از مفهوم امضاء در آینده صورت گیرد -کمااینکه در حال حاضر این امر تحقق نیز یافته است- پیشنهاد جایگزینی واژهی «تنفیذ» بهجای واژهی «امضاء» مطرح شد، امّا این پیشنهاد با این استدلال که واژهی امضاء مصدر باب افعال بهمعنای «گذرا قراردادن» و «نافذ قراردادن» است و مفهوم امضاء بهلحاظ معنایی با مفهوم تنفیذ تفاوتی ندارد، رأی نیاورد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم مست و لبم مست و سرم مست
بخون ای دل که صبرم رفته از دست
بخون ای دل محرم اومد از راه
بخون اجر تو با عباس بی دست.
پیشاپیش
فرا رسیدن ایام سوگواری
امام حسین (ع) تسلیت باد🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴درآستانه محرم، یاد کنیم از سردار دلها که می گفت ما ملت شهادتیم، ما ملت امام حسینیم
🌹و در راه دفاع از حرم اهلبیت سرانجام اربا اربا شد
▪️سالروز اسارت شهید حججی
🌹 #وصیتنامه_شهید_حججی
عمریست شب و روزم را به عشق شهادت گذرانده ام... و همیشه اعتقادم این بوده و هست که با شهادت به بالاترین درجه ی بندگی میرسم...
خیلی تلاش کردم که خودم را به این مقام برسانم اما نمی دانم که چقدر توانسته ام موفق باشم...
چشم امیدم فقط به کرم خدا و اهلبیت است و بس امید دارم این رو سیاه پرگناه را هم قبول کنند و به این بنده ی بدِ پرخطا نظری از سر رحمت بنمایند...
که اگر این چنین شد؛الحمدالله رب العالمین...
اگر روزی خبر شهادت این بنده حقیر سرا پا تقصیر را شنیدید؛ علت آن را جز کریمی و رحیمی خدا ندانید...
اوست که رو سیاهی چون مرا هم می بخشد و مرا یاری می کند...
🕊شادی روح شهدا #صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹فیلم دیده نشده
از بازی شهید حججی با فرزندش💔
♦️انتشار به مناسبت سالگرد اسارت شهید
زنده باد یاد شهدا
🌹فیلم دیده نشده از بازی شهید حججی با فرزندش💔 ♦️انتشار به مناسبت سالگرد اسارت شهید
🌹نحوه اسارت شهید مدافع حرم، محسن حججی
♦️محمد اسلامی:حسین فرمانده عملیات بود و محسن حججی از نیروهای زرهی حسین.
♦️چند باری اطلاع میدهند که قرار است حملهای بشود.
♦️نزدیک صبح حدود ۵ صبح یک ماشین انتحاری وارد پایگاه میشود و خودش را منفجر میکند
♦️در همان انفجار اول شهید حججی مجروح میشود. حسین با توجه به سابقه فرماندهیاش و تجربهای که داشت، همه را از چادر خارج میکند.
♦️بچهها فکر میکنند که محسن شهید شده است.
♦️چادرها آتش گرفته بود، حسین به اندازه دو خاکریز نیروهایش را عقب میآورد. در این منطقه ۱۳۰ نیروی مجاهد عراقی بودند که حدود ۸۷ نفر را حسین زنده نجات میدهد.
♦️بعد از مدتی درگیری ماشین انتحاری دوم وارد میشود؛ با انفجار دوم محسن حججی به هوش میآید و از آن حالت بیهوشی که نیروها فکر کرده بودند شهید شده بیرون میآید و محسن را اسیر میکنند
🕊سالروز اسارت شهید مدافع حرم محسن حججی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 فیلم لحظه اسارت شهید مدافع حرم محسن حججی به دست تروریستهای تکفیری داعش