eitaa logo
زنده باد یاد شهدا
235 دنبال‌کننده
9هزار عکس
3.8هزار ویدیو
137 فایل
امروز فضیلت زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست *مقام معظم رهبری* yazeinab14 به یاد شهید مدافع حرم حامد جوانی 🌷⚘🌺 وشهید دفاع مقدس مرتضی طلایی 🌷🌺🌹 @Zendebadyadeh_shohadayeh_golgun
مشاهده در ایتا
دانلود
در ادامه خلاصه ای از آزاد سازی سوسنگرد و حضور پررنگ شهید والامقام رو تقدیمتون میکنم.
💠 عملیات عراقی ها به دهلاویه در تاریخ ۲۳ آبان ۱۳۵۹ آغاز شد. در طی این عملیات، دشمن تا نزدیکی پادگان حمیدیه پیش رفت و دهلاویه را در محاصره کامل قرار داد. ⚜ در سوسنگرد هیچ نیروی کمکی وجود نداشت. هدف اصلی دشمن، تصرف سوسنگرد بود. علی پس از بررسی مجدد منطقه، بر آن شد تا نیروها را به عقب برگرداند و به دستور او، نیروها به سوسنگرد عقب نشینی کردند. توپهای عراقی آتش سنگینی را روی شهر می ریختند. 🤕 مرتضی یاغچیان به شدت زخمی شده بود، با این حال او رزمندگان را به مقاومت تا پای جان دعوت می کرد و از آنها خواست اسلحه ای برایش فراهم کنند تا در لحظه ورود عراقی ها به شهر، با تن زخمی دفاع کند؛ و علی درصدد بود تا در اولین فرصت، زخمی ها را از سوسنگرد خارج کند. سرانجام تمامی مجروحان با قایق به آن سوی کرخه منتقل شدند. از حمیدیه فرمان رسید شهر را تخلیه کنند.
شبی رو سپری کردند که یادآور صحنه های عاشورا و امام حسین بود. و چه دلاورانه ماندند و جنگیدند
👥 از ۱۸۰۰ نیروی مسلحی که علی سازماندهی کرده بود، حدود ۱۵۰ نفر باقی مانده بودند. به آنها گفت : 👈 «هر کس می خواهد سوسنگرد را ترک کند، همچون شب عاشورا می تواند از تاریکی استفاده کند و از طریق رودخانه و جاده خاکی ، به اهواز برود.» 🔥 دشمن هر لحظه پیشروی می کرد و از بی سیم اعلام عقب نشینی می شد. نیروهای عراقی تا کنار کرخه رسیده بودند که علی در عرض رودخانه طنابی کشید تا نیروها از رودخانه عبور کنند. فقط چند تن باقی مانده بودند. علی برای شناسایی مسیر رودخانه، از بقیه جدا شد و در کنار رودخانه به تکاوران عراقی برخورد. 😔 آنها می خواستند او را زنده دستگیر کنند و برای گرفتن اطلاعات، به آن طرف کرخـه ببرند. وی به سـوی آنها شلیک کرد و یک نفـر را کشت و بقیـه فراری شدنـد. در این زمان علی و نیروهـایش تصمیم می گیرند در سوسنگرد بمانند و به شهادت برسند. او با خونسردی و اطمینان به ساماندهی نیروها پرداخت. 🚨 به دستور او نیروهایی که در اطراف شهر پراکنـده بودند، جمع شدنـد و در گروه های نه نفری، در مناطق مختلف شهر مستقر شدند. علی برای نیروهایی که سی و پنج نفر بیش نبودند، صحبت کرد و به آنها گفت : «آیا حاضرید امشب را بخریم؟ بیایید بهشت را برای خود بخریـم.»
😓 رزمندگان از لحاظ آب در مضیقه بودند و به ناچار از آبهـای کثیف گودالهـا استفـاده می کردند و 🚤 تانکهای عراقی از سمت بستان و حمیدیه به طرف شهر در حال پیشروی بودند. از هر طرف باران خمپاره می بارید. علی دستور داد تا نیروها به حوالی دروازه اهواز بروند، چرا که دشمن وارد شهر شده بود. در یکی از کوچه ها، با نیروهای عراقی درگیر شدند. پس از رهایی از این درگیری، نیروهای باقیمانده از یکدیگر حلالیت طلبیدند. 🔸 عراق با چهار تیپ زرهی و پیاده وارد شهر شده بود، در حالی که تعداد رزمندگان مدافع شهر، به دویست نفر نمی رسید. در این حین، علی از ناحیه کتف زخمی شد، ولی با بستن یک تکه پارچه سفید روی زخم، به فعالیت خود ادامه داد و عملاً فرماندهی عملیات شهر سوسنگرد را به عهده داشت.
💠 با ادامه درگیری، موشکهای آر.پی.چی و مهمات رزمندگان تمام شد، به طوری که رزمندگان روی زمین در جستجوی فشنگ بودند. علی گفت : 😓 «شهر در آتش می سوخت ... صدای ناله زخمی ها از مسجد و خانه ها در شهر می پیچید.» 🚤 تانکهای عراقی بسیار نزدیک شده بودند. علی سه راهی و کوکتل درست می کرد. مقداری مهمات در ساختمان های سازمانی وجود داشت و رسیدن به آنجا با توجه به آتش دشمن، امری غیر ممکن می نمود. 🌹 علی، تویوتایی را که لاستیک نداشت و بسیار آهسته حرکت می کرد، سوار شد و به وسط چهار راه رفت. 🔹 سیل رگبار دوشکا به طرفش سرازیر شد. نیروهـای عراقی به داخل خانه های سازمانی نفـوذ کـرده بودنـد. وی پس از رسیدن به آنجا چهل دقیقه یک تنـه با آنها جنگید و مهمـات را برداشت و به سوی رزمندگان بازگشت.
و اما معجزه ای بود آزاد سازی سوسنگرد و زنده ماندن علی آقا در شرایطی سخت، با وجود ملعونی مثل بنی صدر که در کار رزمنده ها کارشکنی می کرد...
👥 همرزمانش می گویند : 🔴 با چشم خود عنایت و لطف خدا را دیدیم. گویی حایلی نفوذناپذیر از هر طرف ماشین را حفاظت می کرد. وقتی از ماشین خارج شد، غرق در خون بود. گلوله کالیبر ۷۵ به رانَش خورده بود. وی را به مسجد انتقال دادند و گلوله را از رانش بیرون آوردند. علی با زخمی که در بدن داشت، دوباره به راه افتاد. 📞 علی تلفن سالمی پیدا کرد. به تبریز زنگ زد و با آیت الله سیداسدالله مدنی صحبت کـرد و از کوتاهـی فرمانـده کل قـوای وقت (بنـی صـدر لعنت الله علیه) و تنهـایی نیروهـا سخن گفت. 😭 آیت الله مدنی که پشت تلفن می گریست، بلافاصله خود را به امام رساند و به دنبال آن فرمان داد سوسنگرد هرچه سریعتر باید آزاد شود و نیروهایی که در آنجا هستند از محاصره خارج شوند. 🔹 ارتش به دستور بنی صدر وارد عمل نمی شد. نیروهای رزمنده در حالی که بسیار خسته بودند و در شرایط سختی به سـر می بردند، شش روز تمـام مقاومت کردند، به گونـه ای که عراقی ها را به شدت خسته و عصبانی کرده بودند. از نیروهای حاضر، تنها سی نفر باقی مانده بودند. 📍 در ۲۶ آبان ۱۳۵۹ ، توان رزمی رزمندگان به پایان رسید، تا این که نیروهای سپاه وارد عملیات شدند و همراه هوانیروز و توپخانه ارتش، به نیروهای عراقی یورش بردند. نیروهای خسته همپای نیروهای تازه نفس، شهر را از عراقی ها پاکسازی کردند. 🎉 بدین ترتیب ، سوسنگرد آزاد شد. 🎉 🤕 زخمهای تجلایی عفونت کرد و او را به تهران اعزام کردند. در عملیات محور دهلاویه فرمانده و در عملیات سوسنگرد معاون عملیات سپاه بود.
روح شهدای آزاد سازی سوسنگرد شاد
💞 در سال ۱۳۶۰، با خانم انسیه عبدالعلی زاده ازدواج کرد، اما این تحول در زندگی هم نتوانست او را از حضور در جبهه دور سازد. ✅ بعد از آن به عنـوان فرمانـده گردان هـای شهیـد آیت الله قاضی طباطبایـی و شهید آیت الله مدنـی (نیروهای اعزامی آذربایجان) به جبهه اعزام شد. 🔹 ابتدا در جبهه های نبرد پیرانشهر ، مسئول عملیات بود.
💠 پس از آن در عملیات فتح المبین، در فروردین ۱۳۶۱، با سمت فرماندهی گردانهای آیت الله مدنی و آیت الله قاضی طباطبایی شرکت جست. علی پیش از عملیات، با نیروها بسیار صحبت می کرد و از تشکیل محافل دعا و توسل غافل نمی شد. وی مدام نگران این بود که مبادا پیش از عملیات، نیروها بمباران شوند. 👈 لذا به شدت مسئله استتار را برای همه رزمندگان توجیه می کرد. گردان تجلایی در عملیات فتح المبین، در ارتفاعات میش داغ موضع گرفت تا هنگام درگیری دیگر گردانها، نیروهای احتیاط دشمن را در هم بکوبند. این طرح توسط تجلایی ریخته شده بود. 🔥 نیروهای دشمن با دیدن گردان تجلایی آتش سنگین را به روی آن ریخت. با این حال دشمن نیروهای تازه نفس خود را به منطقه اعزام کرد. تجلایی تصمیم گرفت برای ایجاد رعب و به هم ریختن سازمان نیروهای دشمن، یک سری کارهای ایذایی انجام دهد و برای این منظور با دو دسته نیروها به خاکریز عراقی ها زد. ✨ این کار تجلایی در آن روزها بسیار با اهمیت بود . در یک عملیات ایذایی، تجلایی مورد اصابت گلوله قرار گرفت و از ناحیه پا مجروح شد. ولی با آنکه زخمش کاری بود، تا اتمام مدت مأموریت گردان در منطقه ماند. 🎈🎉 تجلایی و یارانش پس از بازگشت به تبریز مورد استقبال مردم قرار گرفتند. 🌺 او مدتی بعد دوباره عازم جبهه شد و در عملیات بیت المقدس با سمت جانشین تیپ عاشورا شرکت جست. در طی این عملیات، علی تجلایی ، خاکریزی طراحی کرد که به هنگام یورش دشمن، مانع از پیشروی آن می شد . پس از عملیات بیت المقدس، عملیات رمضان شروع شد. تیپ عاشورا مأموریت خود را به شایستگی در منطقه پاسگاه زید به انجام رساند.
✅ بعد از آن در تیرماه ۱۳۶۱، مأموریت یافت که در اجرای مرحله ای دیگر از این عملیات در شلمچه وارد عمل شود. 🌹 تجلایی به همراه برادر کوچکترش - مهدی - در بهمن ماه ۱۳۶۱ ، در عملیات والفجر مقدماتی شرکت داشت و مهدی در منطقه عملیاتـی در میـدان مین به شهـادت رسید. علی بر آن بود که پیکر برادر را برگردانـد ، همانطـوری که اجساد بسیاری از شهدا را برگردانده بود . پس از شهـادت برادر ، به اصغر قصـاب عبداللهـی گفت : 😔 این چه سری است که برادران کوچکتر، برادران بزرگ خود را اصلاً در #شهادت مراعـات نمی کنند، سبقت می گیرند و زودتر از برادر بزرگشان به مقصد می رسند. ✅ و این در حالی بود که اصغر قصاب عبداللهی نیز از پیشدستی برادر کوچکترش - مرتضی - گله مند بود. علی برای آوردن جنازه برادر که در منطقه دشمن افتاده بود ، شبانه راهی شد. 😢 وقتی که با زحمات و خطرات زیاد جنازه شهید را آورد ، متوجه شد نامش مهدی است و بسیار به برادرش مهدی شبیه است ، اما خود او نیست . با این حال خوشحال شد و گفت : «او را که آوردم انگار برادر خودم مهدی را آوردم.» 🌹 علی تجلایی در سال ۱۳۶۲ ، به سمت معاونت آموزشهای تخصصی سپاه منصوب می گردد و در تنظیم و تدوین دستاوردهای عملیات کوشش بسیار می کرد.