#داستانک
✨داستان گردو فروش✨ :
ﮐﺴﯽ ﺳﺮﺍﻍ ﮔﺮﺩﻭ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : "
ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻫﻤﻪ ﯼ ﮔﺮﺩﻭﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺭﺍﯾﮕﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻫﯽ؟ "!
ﮔﺮﺩﻭ ﻓﺮﻭﺵ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺟﻮﺍﺑﯽ .ﻧﺪﺍﺩ .
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ :
" ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﯾﮏ ﮐﯿﻠﻮ ﮔﺮﺩﻭ ﻣﺠﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻫﯽ؟ "
ﻭ ﺑﺎﺯ ﺑﺎ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﻮﺍﺟﻪ ﺷﺪ .
ﭘﺲ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺩﺳﺖ ﮐﻢ ﯾﮏ ﻋﺪﺩ ﮔﺮﺩﻭﯼ ﻣﺠﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻫﯿﺪ ".
ﺍﻭ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺑﻼﺧﺮﻩ ﮔﺮﺩﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ .
ﯾﮏ ﻋﺪﺩ ﮔﺮﺩﻭ ﮐﻪ ﺍﺭﺯﺵ ﻧﺪﺍﺭﺩ .
ﯾﮏ ﻋﺪﺩ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻢ ﺑﺪﻫﯿﺪ "
ﻭ ﺑﺎ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﯾﮏ ﻋﺪﺩ ﺩﯾﮕﺮ ﮔﺮﺩﻭ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﮔﺮﺩﻭﯼ ﺳﻮﻡ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﻣﺠﺎﻧﯽ ﺑﮕﯿﺮﺩ .
ﮔﺮﺩﻭ ﻓﺮﻭﺵ ﮐﻪ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﮔﻔﺖ ":
ﺯﺭﻧﮕﯽ ! ﺍﯾﻦ ﻃﻮﺭ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﯾﮑﯽ، ﯾﮑﯽ
ﻫﻤﻪ ﯼ ﮔﺮﺩﻭﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺗﺼﺎﺣﺐ ﮐﻨﯽ؟
ﻣﺸﺘﺮﯼ ﺳﻤﺞ ﮔﻔﺖ : "
ﻋﻤﺮ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎ ﻧﯿﺰ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﺳﺖ.
ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﻫﻤﻪ ﻋﻤﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﻔﺮﻭﺵ،
ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﻗﯿﻤﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯽ.
ﻭﻟﯽ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺭﺍ ﺑﯽ ﺗﻮﺟﻪ،
ﯾﮑﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﺩﻫﯽ
ﻭ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﯿﺎﯼ ﻫﻤﻪ ﻋﻤﺮﺕ ﺍﺯ ﮐﻒ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ".
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺍﺳﺖ ....
ﻭ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ ....
ﻧﻪ ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ ....
ﭘﺲ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﯾﺪ !!!!....
وقتی بدانید که به کجا می روید، تبدیل به شخص مؤثرتري می شوید...
💕
13931128_10342_128k.mp3
6.38M
راهیم من شکسته دل به زیر باران
به راه ناتمام یاران در امتداد آن سواران...
@dIjffhg
@Zendebadyadeh_shohadayeh_golgun
#۲۲اسفند روز #شهدا
🎤 #میثم_مطیعی
🌹 التماس دعا
هدایت شده از هیئت فدائیان حسین(ع)اصفهان
#اعلام_مراسم اصفهان
#جلسه_هفتگی
🔸با سخنرانی: حجت الاسلام #کریمی
🔹با نوای:
#کربلایی_سیدرضانریمانی
📆پنجشنبه ۲۳ اسفندماه ۹۷
⏰از ساعت ۱۹:۳۰
📍خیابانجی|همدانیان|مسجدمحمدیه
@Fadaeianhoseinir
@Seyedrezanarimani
هدایت شده از هیئت فدائیان حسین(ع)اصفهان
♦️مراسم احیای لیله الرغائب
با نوای :
#کربلایی_سیدرضا_نریمانی
📅سحرگاه جمعه ۲۴ اسفند
⏰ساعت ۲:۳۰ بامداد
📍حرم مطهرحضرت زینب بنت موسی بن جعفر(ع)
@fadaeianhoseinir
@Seyedrezanarimani
هدایت شده از شیخ شوخ 😅✌️
09-fadaeian-moharam9510.mp3
5.37M
💠غم از دلم نمیپره بی تو...
🔹 #شور
🎵حجم: 5 mb
📢گنجینه صوتی سیدرضا نریمانی
📢 @r_narimani
هدایت شده از جانم فدای،اسلام و رهبرم و انقلاب ...
بسماللهالرحمنالرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
السلام علیک یا ابا صالح المهدی. عج.
سلام علیکم جمیعٱ
شب همه عزیزان و بزرگواران بخیر
قسمت سوم عملیات والفجر چهار
بله یک لحظه یکی از نیروها به داخل سنگر پرید و داد زد عراقیها ،عراقیها
ما که مشغول حرف زدن و پانسمان
کردن اسیر عراقی بودیم .
مقداری از نیروهای عراقی غافل شدیم
وقتی که بلند شدیم و بیرون از کانال
رو نگاه کردیم .
دیدیم از دو طرف در حال محاصره هستیم.
البته هنوز به مواضع اصلی نرسیده بودند
فقط به سنگرهای کمین نزدیک شده بودند.
به بچههای آرپی جی زن گفتیم که هر کاری کردند نگذارند تانکها به پیشروی
خود ادامه بدهند .
همینکه یکی از بچهها میخواست که از
سنگر سر بلند کند و بطرف تانکها شلیک
کند آنرا زیر آتش تیربار قرار میدادند.
وضعیت خیلی وخیم بود .
چند تا از بچهها مجروح شده بودند و.امکان آن نبود که به عقب برگردند .
یادم میاد یکی از مجروحین که سن و
سال زیادی هم نداشت با وجود زخم
عمیق در کتف و دست و کمر که ترکش
خورده بود .
از روی کتابچه دعا و مناجات که اغلب
رزمندکان به همراه داشتند .
زمزمهای زیبا داشتند و دل هر شنونده
را به خود جذب میکرد .
درگیری آنقدر شدید شده بود و شلیکهای
پی در پی تانکها و توپها و تفنگ ۱۰۶ م.م
آرپی جی هفت و تیربارها حجم آتش
زیادی داشتند تمرکز همه رو در بر گرفته
بود ومهلت نمیداد که انسان فکری کند
ناگهان یکی از شیر رزمندهها با یک کوله
پشتی پرید داخل سنگر و مقدار زیادی
فشنگ و نارنجگ رو برایمان آورده بود
درگیری همچنان ادامه داشت و آتش
تهیه عراقیها و ایران به قدری بود
که شاید در آسمان گاهی اوقات گلوله.به
گلوله میخورد .
داخل سنگری که بودیم حدود بیست سانتی در گل و لای فرو رفته بودیم
و نمیشد که مقداری بنشینیم .
و این خیلی ما رو آزار میداد و خسته
میکرد .
اما کار برای خداوند باشد هیچکاه خستگی ندارد و این برای همه در زمان
دفاع مقدس ثابت شد.
سمت چپ چند دستگاه تانک زمین گیر
شده بودند و توان پیشروی از آنها رو
گرفته بودیم .
اما همینطور بر سر ما اتش پر حجمی
رو روانه میکرد .
تا اینکه یکی از بچههای شکارچی تانک
مقداری از سنگر کمین جلوتر رفت
و قبضه آرپیجی خود را بطرف یکی از
تانکها نشانه رفت و با شلیک اولین گلوله
تانک رو زد و دود و اتش از برجک تانک
بلند کرد
اما به محض برگشت او را زدند واز ناحیه پاها زخمی شد .
چند لحظه گذشت و صدایی از او نمیآمد و ما یک لحظه فکر کردیم که
شهید شده است
ولی پاگهان صدایش بلند شد و الله اکبر
رو تکرار میکرد
ما هم خوشحال شدیم
ابتدا قرار شد دوتا از بچهها بروند و او
را به سنگر برگردانند .
اما جانشین گردان گفتند که یدالله یعنی
بنده. و یکی دیگه از بچهها بروند
ما هم حدود ده تا پانزده متری با او فاصله دلشتیم اولش فکر کردیم که کار
سخت نیست ولی همینکه رفتیم
و به او رسیدیم کاملا دراز کش شده بودیم .دیدیم پایش از قسمت ران و
پای دیگرش بدجوری گلوله خورده است
تنها راه عقب راندن او آن بود که دستش
رو از مچ گرفته و کشان ،کشان او رو به
عقب ببریم .
ولی کار سخت و دشوار بود و چون از
قسمت پاها تیر خورده بود نمیتونست
یک سانت حرکت کند .
ما هم زیر آتش قرار گرفته بودیم
و کاری از دستمان بر نمیامد .
بنده به آن یکی دیگه گفتم که برگردد
عقب و مقداری باند و پانسمان بیاورد
که حداقل پانسمان کرده و از خونریزی.
او جلوگیری کنیم .
زمین گل و لای بود و آبگرفتگی هم داشت و کاملا خیس و گل مالی شده
بودم و هوا هم به اندازه کافی سرد بود
چند دقیقهای گذشت اما خبری نشد
عراقیها فکر کردند که ماکشته شدیم
و به همین دلیل بطرفمان شلیک نمیکردند
ناراحتیم این بود اسلحه به همراه ندلشتم که یک وقت اگر نیاز بود استفاده
کنم از طرفی هم همرزمم جراحتش خیلی شدید بود و به خاطر اینکه از آن
بیشتر خونریزی نکند فکری کردم
که به وسیله بند پوتینش پایش را ببندم
همین کار رو کردم تا اندازهای خوب بود
ولی همچنان درد میکشید و دائمٱ بر
زبانش ذکر بود .
با عذر خواهی از عزیزان قسمت بعدی
رو فردا شب برایتان تعریف میکنم
برای تعجیل و سلامتی آقا امام زمان .عج.
و نایب بر حقش امام خامنهای .مدظله.
بر محمد و آل محمد صلوات
اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
این شهید هفده سال داشت
در وصیت خود نوشته بود اگر صدها
مرتبه تکه ،تک شوم باز زنده شوم دست
از انقلاب و رهبرم نمیکشم
تا اینکه کوملهها او را به اسارت گرفتند
و شدیدترین شکنجهها انجام دادند.
اما ضدانقلاب یا حزب کومله در آرزوی
آن حسرت ماندن که این شهید از آنها
برای زنده ماندن التماس کند
این جوان است این قدر رهبر خود را
میداند .
بسم اللهالرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
السلام علیک یا ابا صالح المهدی. عج.
سلام علیکم
شبتان بخیر و پر از مهر و محبت خداوند متعال انشاءالله
قسمت چهارم از عملیات والفجر چهار
منطقه مریوان
بله زمانی که بند پوتین رو به پاهایش بستم مقداری از خونریزیش بند آمد
اما گیر افتاده بودیم .
همینطور درازکش روی زمین خیس و گل
و لای و اتفاقا سرد هم بود .
تانکهای عراقی تقریبا پنجاه تا هفتادمتری ما قرار داشت .و تمرکز هر
کاری از ما سلب شده بود .
تا اینکه همرزمم که به همراه بنده آمده
بود یک یا علی مددی گفت و مجروح
رو روی کول خود انداخت و حرکت
کرد آخه از لحاظ جثه و اندام خیلی از
بنده ورزیدهتر بود
مقداری از راه رو طی کردیم که ناگهان
بطرفمان تیراندازی شد .
گلولهها زوزه کشان از بیخ گوشمان رد
میشد هر لحظه احتمال میدادیم
گلولهای نوش جان کنیم
اما به لطف و امدادهای غیبی خداوند
تا سنگر کمین اتفاقی نیفتاد .
درگیری بسیار شدید و سخت شده بود
و عراقیها نمیخواستند بازنده میدان
باشد و به همین دلیل با ما شدیدا درگیر
بودند .
تا اینکه پشت بیسیم فرمانده گردان تأکید کرد که با هر شکلی که شده به
عقب برگردیم .
ما با جانشین گردان و چند مجروح و تعدادی از شکارچیهای تانک باید یک
فاصله صد تا صدوپنجاه متری رو با
آن حجم آتش عقب میرفتیم .
آنهم با تجهیزات انفرادی مثل اسلحه و
کوله پشتی و نارنجگ و ابزار شیمیایی
که خیلی دست و پا گرفته بود .
اما به اتکا به خداوند منان و امام زمان.عج. در یک لحظه از کانال بیرون
زدیم از طرفی حمل تعدادی مجروح با
پلانکارد خیلی ،خیلی سخت و دشوار
بود اما آن هدف و تفکر الهی که در اعماق
وجودمان نقش بسته بود به ما کمک میکرد .
در حین دویدن وراه رفتن یکی دیگه از
بچهها از ناحیه کتف و بازو مجروح شد
ولی با هر سختی که وجود داشت به
موقعیت اصلی برگشتیم .
اما درگیری تا پاسی از شب ادامه داشت
و نیروهای دلاور سپاهی و بسیجی با
وجود خستگی و کمبود سلاحهای مدرن
در برابر ارتش مجهز و مکانیزه عراق
آنچنان ایستادگی و مقاومتی از خود
نشان دادند که در تاریخ ماندکار شد
حماسه سازان عملیات والفجر چهار
در آن ارتفاعات سربه فلک کشیده و
صعبالعبور ارتش عراق را زمین گیر
و شکست دادند
و ارتفاعات آزاد شده بنامهای کانی مانگا
و لری. ، پنجوین. سور کوه و سوزن بود
و شیارهای مارپیچ و مستحکم رو تصرف
کردیم و تا عملیات والفجر ۹ که مکمل
همین عملیات بود ایستادگی کردیم.
درآن عملیات چند فروند جنگنده و
بالگرد منهدم شد
و یگانهای عراق از چهل تا صددرصد
تار و مار شدند وصدها نیروی عراقی
اسیر و هزاران نیروی عراقی کشته و
زخمی شدند
و مقادیر قابل توجهی توپ و نفربر و
تانک و سلاحهای سبک وسنگین به غنیمت در آمد .
و شهر مریوان و تعدادی از روستاها از
زیر آتش توپخانه آنها درآمد.
یاد و خاطره عملیات والفجر چهار گرامی
باد و برای شادی ارواح مطهر شهیدان آن
عملیات بر محمد و آل محمد ....صلوات
اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
هدایت شده از هیئت فدائیان حسین(ع)اصفهان
#راهیان_نور #اطلاعیه
♦️جلسه توجیهی راهیان نور ♦️
از تمامی زائران محترم تقاضا میگردد؛
📅 شنبه ۲۵ اسفند ۹۷
⏰ ساعت ۲۰:۳۰
جهت ارائه توضیحات تکمیلی و همچنین دریافت بلیط در جلسه ی توجهی شرکت نمایند.
🔺حضور تمامی زائران الزامیست.🔺
📍خیابان جی،همدانیان،مسجد محمدیه📍
♦️لطفا به تاریخ و ساعت برگزاری جلسه دقت فرمائید.
___
[@Fadaeianhoseinir]
4_345554935284237010.mp3
5.78M
🎙مداحی جدید سید رضا نریمانی در شب لیله الرغائب ، شب آرزوها❤️🍃
#خیلی_زیباست👌
با تــو
#هوای زندگے ام
فرق مے ڪند ...
صبحت بخیـر
حال و هواے
بهــار من ...
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ
#صبحتون_شهدایی🌷
#یاد_شهدا_صلوات
ba446216671c566f9df1e58f4b13bd44769eda86.mp3
1.85M
💠 سرود بسیار زیبا
✍ یابن الزهرا یا جواد الائمه
🎤🎤 حاج محمود کریمی
🌺 میلاد #امام_جواد علیه السلام
#بسم_رب_الشهداوالصدیقین
#مارامدافعان_حرم_آفریده_اند✌
❤
#شهـادت ، بـال نمـی خـواهـد !
حـال مـی خـواهـد ..
بـال را پـس از #شهـادت میدهنـد
نـه پیـش از آن..✅
🌷 معرفی #شهید_مهدی_باکری
#دفاع_مقدس
#تاریخ_ولادت : ۱۳۳۳ - آذربایجان غربی، میاندواب
#تاریخ_شهادت : ۶۳/۱۲/۲۵، جزیره مجنون
💠 ارائه : خانم خادم شهدا
📆 شنبه، ۹۷.۱۲.۲۵
#لبیک_یازینب
❤گروه دریا دلان صف شکن✌
http://eitaa.com/joinchat/410386450C8b9bf08181
🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🕊
سلام و عرض ادب خدمت همراهان گرامی، مهمانان شهدا
ضمن تبریک روز ولادت حضرت محمدتقی به آقا امام زمان (عج) و شما عزیزان
در خدمت شهید گرانقدر دفاع مقدس، #شهید_مهدی_باکری هستیم.
این روز به ایشون تبریک میگیم و ازشون میخوایم در حقمون دعا کنند و شفاعتمون کنند.
امیدوارم از مهمان عزیزمون در روز شهادتشون حاجاتتون رو بگیرید اِن شاءالله
💠 به سال 1333 ه.ش در شهرستان مياندوآب در يك خانواده مذهبي و با ايمان متولد شد. در دوران كودكي، مادرش را كه بانويي باايمان بود از دست داد.
💼 تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در اروميه به پايان رساند و در دوره دبيرستان همزمان با شهادت برادرش علي باكري به دست ساواك وارد جريانات سياسي شد.
🔸 فعاليت هاي سياسي- مذهبي:
پس از اخذ ديپلم با وجود آ نكه از شهادت برادرش بسيار متاثر و متالم بود، به دانشگاه راه يافت و در رشته مهندسي مكانيك مشغول تحصيل شد. از ابتداي ورود به دانشگاه تبريز يكي از افراد مبارز اين دانشگاه بود. او برادرش حميد را نيز به همراه خود به اين شهر آورد.
🌺 شهيد باكري در طول فعاليت هاي سياسي خود طبق اسناد محرمانه به دست آمده از طرف سازمان امنيت آذربايجان شرقي ساواك تحت كنترل و مراقبت بود. پس از مدتي حميد را براي برقراري ارتباط با ساير مبارزان، به خارج از كشور فرستاد تا در ارسال سلاح گرم براي مبارزين داخل كشور فعال شود.
🌹 شهيد مهدي باكري در دوره سربازي با تبعيت از اعلاميه حضرت امام خميني (ره) - در حالي كه در تهران افسر وظيفه بود- از پادگان فرار و به صورت مخفيانه زندگي كرد و فعاليت هاي گوناگوني را در جهت پيروزي انقلاب اسلامي نيز انجام داد.
http://eitaa.com/joinchat/410386450C8b9bf08181