قدير كلاً از مسائل دنيوی دل كنده بود. با وجود اينكه يك حقوقبگير بود من بارها حركتهايی از او ديده بودم كه برای من كه پدرش هستم در توانم نبود چنين كارهايی انجام دهم.
خودش را فدای دين كرده بود. راه و هدفش مشخص بود. مال دنيا برايش ارزشی نداشت. لقمهای هم كه داشت دوست داشت با دوست و آشنا تقسيم كند.
❤️ بگذاريد از امانتداریاش بگويم :
يك روز تلفن خانهمان زنگ خورد و من دنبال خودكار برای يادداشت می گشتم و پيدا نكردم. سه خودكار داخل كيف قدير بود و او خودكارها را به من نداد تا شمارهها را يادداشت كنم. می گفت اينها امانت پايگاه است.
✅ گفتم :
طرف ميلياردی میبرد بعد تو فكر خودكار هستی.
گفت هركس را داخل قبر خودش ميگذارند. اگر فردا پيش حضرت زهرا (س) میآيی و جواب میدهی، من سه خودكار را به شما می دهم.
😔 خداوند اين بچهها را گلچين می كند. من اگر 10 پسر ديگر مانند قدير داشته باشم باز هم در راه خدا میدهم.
🌺 آقا قدير چون مسئول هيئت بود قرار بود اول محرم براي هيئتش بيايد. وقتی به او زنگ زديم گفت چند تا از بچهها آمدهاند و بايد آموزششان بدهيم.
✅ همان موقع آقاقدير تيری به دستش میخورد و مجروح میشود و به تهران برنمی گردد. ما از مجروحيتش اطلاع نداشتيم.
😞 سهشنبه عكسش را با گوشیهای جديد برای خانمش فرستاد و گفت من پيش آقا اباالفضل(ع) شرمندهام، آقا اباالفضل دو دستش را از دست داد و من يك دستم را. فردايش به شهادت میرسد و پنجشنبه خبر شهادتش را به ما دادند.
✅ چند عكس با شهيد همدانی گرفته بود و پيغام داده بود سردار همدانی به من يك مأموريت داده تا تمامش نكنم بر نمیگردم تهران. فقط همسرش در جريان بعضي از سفرهايش به سوريه بود. يكی از ياران سردار همدانی بود.
👤 جانشين لشكر وقتی به اينجا آمد گفت من میدانستم بالاخره آقاقدير يك روز شهيد میشود فقط ای كاش آقاقدير سه، چهار سال بيشتر می ماند و برای مملكتش كار می كرد.
👥 همكارانش میگفتند قدير كارهای فرهنگی زيادی در منطقه يافتآباد انجام داده است. ماه رمضان اينجا بوده و روزههايش را اينجا گرفت. يك روز آپانديسش عود كرد و ما او را در بيمارستان بستری كرديم و عمل شد.
يكی از همتختی های آقاقدير از رزمندگان زمان جنگ بود و آمده بود كمرش را عمل كند. صحبت از هيئت و جنگ میكرد و آقاقدير هم لذت میبرد. من كنار آقاقدير نشسته بودم به آقاقدير گفت شما كارتان چی هست؟
تا من آمدم بگويم پسرم سپاهی است گفت من در سپاه پيمانكار و گچكار هستم.
😁 آن بنده خدا خنديد و پيشانی قدير را بوس كرد و گفت من هم در سپاه گچكار بودم.
🌺 شهادتش به نذری که دو سال پیش با رفقایش کردند برمیگردد؛ یک هیئت، زیارت عاشورا برپا کردند و فقط از اهل بیت (علیهم السلام) شهادت را طلب میکرد.
همیشه دعای بعد از نماز هایش این بود که مرگش با شهادت رقم بخورد.
✨ یکی از خصوصیات اخلاقی بارز شهید این بود که در کارهایش اخلاص زیادی داشت و معتقد بود که هر کاری را باید به نحو شایسته انجام دهد.
🌹 همسر شهید :
یک روز زنگ زد گفت :
با تعدادی دوستان بسیجی و با صفا که مشتاق شهادت هستند در یک جلسه خودمانی که چله زیارت عاشورا است به نیت شهادت گرفتهایم.
🌺 حدودا ۱۰ یا ۱۲ جوان فوق العاده بودند که الان متوجه شدم خداوند حرف آنها را خرید و من را نخرید. از آن جمع ۳ نفر به شهادت رسیدند.
😢 متوجه شدم که خداوند آن جوانان را مورد عنایت قرار داده و از این چله نشینیها نتیجه گرفتند.
دوست شهید :
💐 شهید سرلک برخلاف برخی جوانان امروزی که کار خود را هم به گردن دیگران میاندازند، در کار کردن بسیار فعال بود، معرفت از اخلاق و رفتار شهید سرلک میبارید من همچون قدیر بسیار کم دیدهام، همیشه تلاش میکرد به دیگران احترام بگذارد.
بچههای محل را در پایگاه بسیج دور هم جمع میکرد میگفت ما باید کاری کنیم که این بچهها دلخوشی داشته باشند و این کار را ادامه دهند، پایگاه بسیج محیط سالمی دارد و ما باید بچهها را جذب بسیج کنیم.
💠 به وفای به عهد بسیار پایبند بود، اگر قرار بود کاری را انجام دهد حتما به موقع انجام میداد، بسیار امربه معروف و نهیازمنکر میکرد، هر جا که مورد خاصی میدید با مهربانی و عطوفت تذکر میداد.
👈 در تذکر دادن با هیچ کس رودربایستی نداشت.
یونس سرلک (از بستگان شهید)
اولین بار قدیر مرا به هیئت برد، او مشوق من برای قرائت قرآن، اذان گفتن و مداحی بود. فکرش را هم نمیکردم که روزی در مراسم ختم او، همان قرآنهایی را بخوانم که از او آموخته بودم.
✨ شب بیست و یکم ماه رمضان در حال آمادهسازی وسایلی برای مراسم ختم یکی از اقوام بودیم که پس از اتمام کار و خستگی زیاد شهید تصمیم گرفت به احیا برود که حضار آن جمع گفتند با این خستگی لازم نیست دیگر به احیا بروی بگذار برای شب بیست و سوم.
🌹 قدیر به من نگاه کرد و گفت که شاید آخرین شب قدری باشد که زنده هستم و به احیا رفت.
موقع رفتن به سوریه یکی از دوستانش به او گفت؛ خانوادهات یک بار داغ جوان (برادرت که فوت شد) را دیدهاند به خاطر این تو بمان و به سوریه نرو اما او گفت، اگر نروم شرمنده حضرت زینب(س) میشوم، ما نباید امام زمان را تنها بگذاریم.
👤 یکی دیگر از دوستان به او گفت تو یک بار رفتهای، دیگر بس است بمان سر زندگی و کارت باش. قدیر گفت مگر در هشت سال دفاع مقدس آنهایی که یک بار رفتند دیگر نرفتند؟ در آن هشت سال پس چه کسانی میجنگیدند؟
خاطراتی از زبان مادر شهید
همیشه میگفت مادر برای برآورده شدن آرزوهایم دعا کن، آرزوی من شهادت است دعا کن که شهید بشوم، آخرین باری که با من تماس گرفت پرسیدم کجایی؟ ما خیلی چشم انتظارت هستیم!
💔 خیلی دلتنگش میشدیم؛ هر سوالی که از قدیر میپرسیدم فقط میگفت توکل بر خدا.
✅ به من نگفت که کجاست و کجا خدمت میکند. ما از همه کارهای قدیر بیاطلاع بودیم. فقط میگفت در گرمسار سربازها را آموزش میدهد.
😍 همیشه به من و پدرش احترام میگذاشت و وقتی ما داخل اتاقی میشدیم به احترام ما تمام قد میایستاد و دست ما را میبوسید. حتی گاهی پاهای من را میبوسید. اخلاقیات بسیار خوبی داشت و هرگز در این سالها ما را رنجیده خاطر نکرد.
💠 تواضع و فروتنی شهید سرلک
از ویژگیهای برجسته شهید سرلک روحیه تواضع و فروتنی او بود، گاهی اوقات آنقدر تواضع داشت که گمان میکردی این آدم خیلی قابل توجه نیست، اما آنقدر بزرگ بود که کوچکی میکرد. یکی از معصومین میفرمایند:
« هر کس برای خداوند تواضع کند، خداوند او را رفیع و بلند مرتبه میکند.»
✅ به نظرم اصلیترین ویژگی این شهید در نظر همه دوستان و اطرافیانش تواضع و فروتنی وی بود.
در مجمع حسنین (ع) از طریق صندوق به افرادی که نیاز دارند وام میدهیم. قدیر یکی از دوستانش را معرفی کرد، آن بنده خدا هم بعد از مدتی به علت عدم پرداخت اقساط کمی بدهکار شده بود.
👥 دوستان که در صندوق فعال هستند به آقا قدیر گفتند اقساطش عقب افتاده و او گفت :
🌺 من حتما به وام گیرنده تذکر میدهم.
یک ماهی گذشت و من قدیر را دیدم. تشکر کردم بابت پیگیری او بابت معوقات وام؛ اما گفتم آقا ما گفتیم این بنده خدا معوقات را تسویه کند نه اینکه کل وام را پرداخت کند.
🌹 شهید سرلک گفت:
آقای قاسمی این بنده خدا خیلی تنگدست است و دیدم که حالا حالا نمیتواند وام را تسویه کند لذا تصمیم گرفتم خودم مبلغ بدهی را پرداخت کنم این مبلغ هم زودتر به صندوق برگردد کار یک مومن دیگر راه میافتد.
🍃🌹 وصیت نامه شهید مدافع حرم شهید قدیر سرلک 🌹🍃
مورخه: ۱۳۹۴/۲/۱۰
با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد (صل الله علیه وآله وسلم) و با احترام وصیتنامه ی خود را اینگونه می نویسم:
کاش صحبتهای حاج احمد کاظمی سر لوحه ی کار امثال بنده که خادمی مجموعه ای را عهده دار شدیم قرار گیرد.
🔴 کاش وصیت شهدا که قاب اتاق های ما را اشغال کرده، دلمونو اشغال می کرد.
🔴 کاش صحبتهای ولی امر مسلمین که سر لوحه ی روزمرمون شده سر لوحه ی اعمالمون می شد.
😔 کاش دل حضرت زهرا (سلام الله علیها) با اعمال ما خون نمی شد.
_کاش مهدیِ (عجل الله تعالی فرجه شریف) فاطمه (سلام الله علیها) با اعمال ما ظهورش به تأخیر نمی افتاد.
دیشب خواب امام (قدس سره شریف) را دیدم، دیدم سر پل صراط ایستاده و با همان خضوع همیشگی داره رد میشه.
صدا زدم جلوشو گرفتم گفتم چه جوریه شما راحت رد میشید؟ پس ما چی؟
فرمود:اینجا دیگه اعمال دنیوی شماست که به کارتون میاد.
خلاصه نتونستم رد بشم، تو ذهن خودم که من آدم خوبی هستم ولی در عمل نه.
نمیدونم چقدر توشه برای پل صراط گذاشتم فقط به کرمش امیدوارم و دعای خیر آدم هایی که تا تونستم به قول گفته حاج آقا کارشون رو طبق قانون و کار خیر راه انداختم. امیدوارم دعام کنند.
امیدوارم اون هایی که تو آموزش از من سختی میدیدند من رو حلال کنند. فقط به خاطر خودشون بوده و بس.
😓 فکرم مشوشه تازه از هیأت امام جواد (علیه السلام) اومدم. سر سفره آقا بودم.
غسل شهادتم گرفتم امیدوارم فردا ردیف بشه بروم. به آرزوی چند ده ساله ام برسم….
روحش شاد...🌹🌹🌹
خواهرم ای دختر ایران زمین
یک نظر عکس شهیدان را ببین
در خیابان چهره آرایش مکن
از جوانان سلب آسایش مکن
خواهر من این لباس تنگ چیست
پوشش چسبان رنگارنگ چیست
پوشش زهرا و زینب بهترین
بر تو ای محبوبه خواهر آفرین
پیش نامحرم تو طنازی مکن
با اصول شرع لجبازی مکن
یادت آید از پیام کربلا
گاه گاهی شرمت آید از خدا
در جوارش خویش را مهمان نما
با خدا باش و بده دل را صفا
یاد کن از آتش روز معاد
طره گیسو را مده بر دست باد
زلف را از روسری بیرون مریز
با حجاب خویش از پستی گریز
در امور خویش سرگردان مشو
نو عروس چشم نا محرم مشو
❗️خواهر من قلب مهدی خسته است
❗️ از گناه ماست کو رو بسته است
شاعر:مرحوم آقاسی
@Zendebadyadeh_shohadayeh_golgun
⛔️ ببخشید_چند_لحظه ⛔️
🔹مقام معظم رهبری:
🔺قناعت کنید ; از قناعت خجالت نکشید!
🔺بعضی ها خیال میکنند که قناعت مال آدمهای فقیر است و اگر آدم داشته باشد ؛ دیگر لازم نیست قناعت کند
🔺نه قناعت یعنی در حد کفایت؛ انسان توقف کند (درمصرف ...)
#بازنشر
#فقط چندلحظه👇👇
🔴♨️ نمی توانم نگاهم راکنترل کنم!
✍ یک جوان ازعالمی پرسید:
من جوان هستم ونمی توانم نگاه خودرا ازنامحرم منع کنم...
چاره ام چیست؟
👈 عالم نیزکوزه ای پر ازشیر به او داد و به او توصیه کردکه کوزه را سالم به جایی ببرد و هیچ چیز از کوزه بیرون نریزد و ازشخصی درخواست کرداو را همراهی کند و اگرشیر را ریخت؛ جلوی همه مردم او را کتک بزند!
جوان کوزه راسالم به مقصدرساندو چیزی بیرون نریخت...
❄️عالم ازاوپرسید: چند دختر سرراه خود دیدی؟؟
❄️جوان جواب داد: هیچ! فقط به فکرآن بودم که شیررانریزم که مبادا جلوی مردم کتک بخورم وخاروخفیف بشوم...
❄️ عالم گفت این حکایت مومنی است که همیشه خدا را ناظر
برکارهایش می بیند...
واز روز قیامت و حساب و کتابش که مبادا درنظرمردم خارو خفیف شود بیم دارد.
http://eitaa.com/joinchat/2131755019C64f2e5adce
گروه عاشقان اهل بیت ع ایتا
✅✅✅
هدایت شده از کانال مهمانی لاله ها
بِـــــــسْمِالله الــرَّحْمَٰنِ الرَّحــــــيمِ
سالگــرد عملیــات ڪـــربلای پنـــج
با روایتگری: حــاج حسیـن یڪـــتـا
و مـداحی : حـــاج مهــدی رسولـــی
دوشنبــه۱۷ دیمـــاه | سـاعـت ۱۹:۰۰
حــرم مطهـــر امـامرضـــاعلیهالسلام
رواق امـــام خمینـــی (رحمةالله علیه)
هدایت شده از 🇮🇷 پاسخگویی به شبهات
ارسال شده از سروش:
🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃
گاهی میان راه عقب را نگاه کن
خیر کثیرِ حضرت رب را نگاه کن
بی خود نبوده که شب و روزت علی شده
از لطف فاطمه است سبب را نگاه کن
هرگز پیِ فلان و فلان زاده ها نرو
در راه عشق، اصل و نسب را نگاه کن
از برکت زراعت حیدر چنین شده
شیرینی میان رطب را نگاه کن
هرجا که رد شده است بهشتی بپا شده
خاک نجف وجب به وجب را نگاه کن
سوگند میخورم که به چشمش طلا کند
در زیر پاش ظرف حلب را نگاه کن
از من نپرس این همه سائل برای چیست؟!
کیسه به دوشِ نیمه ی شب را نگاه کن
تا که طبیب شد، همه بیمار او شدند
خیل گدای پشت مطب را نگاه کن
عمربن عبدود سر خود را به باد داد
بنشین و رزم شیر عرب را نگاه کن
در جنگ تن به تن که همه خوف کرده اند
تنها امیرِ داوطلب را نگاه کن
نَفسُ الرَّسول بودن او جای خود سپس...
"زوج البتول" گشت... "لقب" را نگاه کن
نذر نگاه او صدقه، سر عطا نما
یعنی طریق ام وهب را نگاه کن
زهرا اجازه داد... محب علی شدیم
خیر کثیرِ حضرت رب را نگاه کن..
👇👇👇👇👇
https://sapp.ir/joingroup/Ulm9xsj0wVgoSkFpXJO85qLI
گروه پاتوق بچه شیعه ها
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌺🌺🌺