پس شهید دوبار اعزام شده بود؟
ایا در اعزامها مجروحیتی براشون پیش اومده بود؟
بله.دوبار
نوبت اول که هیج مجروحیتی نداشت. شوخی میکرد می گفت اینقدر دعا نکنید برام زیرا بین بارانی از گلوله ها بودم گلوله ها از کنار گوشم رد میشد اما خراش به خودم نرسید.و واقعا هم اعزام اول خودِ من بشخصه تمام دعام براسلامتی مهدی بود.ازخدا فقط مهدی رو میخواستم. اما دفعه دوم انگار زبون هامون قفل شده بود و اصلا برای سلامت برگشتنش دعا نمیکردیم. که این مرحله به شهادت رسید ابتدا از ناحیه ی پا با ترکش خمپاره مجروح شده بود
🔸نحوه شهادت شهید میرزا "مهدی صابری از زبان فرمانده و هم رزم ایشان، شهید مصطفی صدر زاده.
🔹گرفتن «تل قرین» که اهمیت فوق العادهای در از بین بردن کمربند حائل رژیم صهیونیستی در بلندیهای جولان داشت با غیرت حیدری بچه های "فاطمیون" میسر شد و این پیروزی آسان بدست نیامد🔻
🔸جنگ بچهها خاکریز به خاکریز نبود، بلکه تن به تن با تکفیریها گلاویز شده و بچههای خط شکن به فرماندهی شهید "مهدی صابری" سینه به سینه تکفیریها زد و خورد میکردند🔻
🔹تکفیریها که پاتک شدیدی را برای پس گرفتن تل قرین شروع کرده بودند از آسمان و زمین آتش سنگینی میریختند و بچه های "فاطمیون" از بس با دوشکا و سلاحهای سنگین 23 شلیک کرده بودند که این سلاحها هم از کار افتاده بود🔻
🔸سختی و شدت جنگ، توان بچه های "فاطمیون" را بریده بود و بدتر از همه نداشتن مهمات و از کارافتادگی سلاحها، دشمن را امیدوار کرده بود🔻
🔹تنها اسلحهای که با آن نفرات دشمن را به درک میفرستادند کلاش بود که با پایان یافتن آخرین گلولههای بچه های "فاطمیون" عملا آن را هم از دست داده بودند اما آن طرف مجهز بود به آخرین سلاحهای مدرن هدیه اسرائیل🔻
🔸در این میان شهید "مهدی صابری" هم فرماندهی میکرد و هم به جهت اینکه آشنایی کاملی به مهارتهای پزشکی و پرستاری داشت به مداوای مجروحین میپرداخت و یکجا بند نمیشد»🔻
🔹همه بخاطر تمام شدن مهماتمان در اوج ناامیدی بودند، که ناگهان دیدند، که شهید #فاتح_معاون_سردار_شهید_توسلی یک چفیه پر از نارنجک برایشان آورد🔻
🔸هدیهای بود از طرف «ابوحامد(توسلی)» و در آن شرایط سخت خدا میداند که این هدیه چه اندازه شور و شعف در دل "میرزامهدی" و بچههای خط شکن ایجاد کرد🔻
🔹از آنجا که بچهای "فاطمیون" نسبت به تکفیریها در موضع بالاتری قرار داشتند و آنها هم در چندمتری آنها در پایین تپه در حال بالا آمدن بودند (گویا فهمیده بودند مهمات نیروها به پایان رسیده و کار بچها تمام است) بچه ها معطل نکردند و شروع کردند به انداختن نارنجکها🔻
🔸با هر نارنجکی که "بچه ها" پرتاپ میکردن؛ جمعی از آنها راهی دوزخ میشدند، اما انگار تعدادشان کم نمیشد، بیش از صد نفر از تروریست ها را بچه های "فاطمیون" به هلاکت رسونده بودن؛ اما مثل مور و ملخ زیاد میشدند و بالا میآمدند آنها اهمیت تپه را میدانستند و نمیخواستند شکست را قبول کنند🔻
🔸در همین حین از جناح دیگری دشمن قصد نفوذ و قیچی بچهها را داشت که شهید "مهدی صابری" این شیرمرد با تیزهوشی فهمید و در حالی که بقیه افراد از او بی خبر بودند به همراه یکی دیگر از نیروها غریبانه در مقابل وحشیهای تکفیری صف آرایی میکرد و جنگ نفر به نفر شروع میشود🔻
🔹شهید "میرزا مهدی" "علی اکبر" گونه جنگ شدیدی را آغاز میکند دشمن که عقبنشینی کرده و تنها راه چاره را انداختن خمپاره میداند که در این بین ترکش خمپاره مهدی را زخمی میکند؛ بچه های "فاطمیون" در صحنه نبرد بودند که دیدند "میرزا مهدی" خودش را با تن مجروح به آنها رساند🔻
🔸تا نگاه فرمانده به "میرزا مهدی" می افتد؛ می بیند لبهایش از شدت تشنگی خشک شده و دریغ از یک قطره آب برای آرام شدن او؛ میگوید: "مهدی جان" شما دیگر برگرد عقب بچهها هستند و شما هم زخمی شدهاید، خون زیادی از شما رفته و توان شما را گرفته است🔻
🔹مهدی با حالتی مظلومانه می گوید: "نـــــه" برگشتن من در این شرایط سخت، "عین نامردی" است، فرمانده اش که میبیند زیر بار نمیرود نگاهش را برگرداند، که یک دفعه دید یکی از بچهها فریاد کشید "مهدی، مهدی" را زدند🔻
🔸تا نگاه "فرمانده" مجددا به مهدی افتاد دید؛ مهدی با صورت به زمین خورد سه گلوله همزمان سینه و پهلو و گردن مهدی را درید و خون فواره زد🔻
🔹ایام فاطمیه بود و سالگرد شهادت "حضرت زهرا(س)" که مهدی مهمان مادر شد، شهید "میرزامهدی" در فاطمیه زهرایی شد؛جوان برومندی که عاشق حضرت علی اکبر علیه السلام بود و با لب تشنه به "علی اکبر لیلا" پیوست و به آرزوی دیرینش رسید
نحوه شهادت مهدی از زبان سید ابراهیم دوست و فرمانده ی مهدی
وقتی برای مرخصی آمده بود وااااقعا چهره ش جور دیگه ای شده بود.خیلی لاغر شده بود .روحانیِ همرزمشون میگفتن مهدی اصلا غذا نمیخورد.همش مشغول کار بود ولی من با خودم عهد گرده بودم که حداقل یکی از وعده های روزانه رو مطمئن بشم میخوره.
صورتش خیلی نورانی شده بود.دیدن نورانیت افراد کار هرکسی نیست اما مهدی واقعا جور خاصی شده بود.مراقبت هاش بیشتر شده بود.کارهای عقب افتاده ش رو سامان داد و دینی به گردن خودش باقی نگذاشت.خودش کاملا فهمیده بود که شهید خواهد شد
خاطره از هم رزم ها هم.اینکه میگفتن مهدی همیشه خیلی مرتب و اتو کشیده بود.همیشه لباس هاش خیلی شیک بود. اونجا افغانی با کلاس صداش میزن
این متن از پدر هست
حضرت امام رضوان الله تعالی علیه می فر ماید: شهید سعید است و شهادت سعادت.
شهید مهدی چند تا ویژگی داشت که به نظر من این ویژگیها بود که مهدی شایسته مقام شهادت کرد.
1-بنده مخلص خدا بود همه کار هایش رنگ خدایی داشت.
2-عاشق قرآن بود از سن سه چهار سالگی با قرآن رشت و ترقی کرد و با قرآن هم از دنیا رفت . شهید مصطفی صدر زاده که از دوستان عزیز و صمیمی مهدی بود می گفت: مهدی موقع شهادت قران می خواند و آخرین کلماتش آیات از قرآن بود.
3-عاشق اهلبیت بود عشق و حالش با هیات بود . در عمل عاشق بود نه در شعار. از همه بیشتر حضرت علی اکبر ع را دوست داشت. از همین جهت به علی اکبر فاطمیون شهرت پیدا کرد. در گوگل اگر علی اکبر فاطمیون را سرج کنید عکسها و تصاویر شهید مهدی بالا میاد.
4-عاشق پدر و مادرش بود بدون اجازه پدر و مادر کاری را انجام نمیداد طبق دستور آیات و روایات که در باره والدین سفارش شده عمل می کرد.
5- خیلی منظم و موادب بود. این چند ویژگی که ذکر شد از وصیت نامه اش مشخص می شود.
حتما از جوانان و اعضای محترم گروه خواهش می کنم وصیت نامه شهید مهدی و وصیت نامه های شهدا را بادقت بخواند واقعا راهنما و هدایت کننده است.
مراسم تشییع مهدی به معنای واقعی کلمه با شکوه بود.
قبل از شهادت مهدی و شهید سردار توسلی و شهید فاتح تشییع شهدا علنی نبود تقریبا می شود گفت به صورت مخفیانه تشییع میشدند. خیلی مردم شهید پرور از داستان و قضیه ی سوریه اطلاع نداشتند
تا قبل از شهادت مهدی تشییع شهدای فاطمیون در قم بسیار غریبانه و آرام انجام می گرفت
اما تشییع مهدی بسیار باشکوه و باجمعیت زیاد بود.
مهدی اولین شهیدی مدافع حرم بود که در محل خودش تشییع شد. در ایام فاطمیه بود پیکرش در چندین هیات برده شد. و روز تشییع عمومی از مسجد امام حسن ع تا حرم همراه 6 شهید همرزمش باشکوه تمام تشییع شدند.
مهدی مرخصی که آمده بود، با مسئول هیاتشون(هیات علی اکبر علیه السلام) صحبت کرده بود و به ایشون گفته بود من شهید میشم.درخواستم اینه پیکر من رو به منزل بیارید پرچم هیات رو روی تابوتم بگذارید حاج آقای میرزا محمدی روزه بخواند و بچه ها دور تابوتم سینه زنی و نوحه خوانی کنن و همینطور هم شد.
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃
🍃🌹
🌹 #وصیتنامه شهید #مهدی_صابری(مدافع حرم)
"بسم الله الرحمن الرحیم"
🌹 یاعلی اکبرلیلا؛
عشقت میان سینه من پاگرفته/شکر خدا که چشم تو ما را گرفته
دریاب دل ها را تو با گوشه نگاهی/حالا که کار عاشقی بالا گرفته
عمریست آقاجان دلم از دست رفته/پایین پای مرقدت مأوا گرفته
گیسو کمند خوش قد و بالای ارباب/شش گوشه هم با نور تو معنا گرفته
از کودکی آواره روی تو هستم / دست دلم را حضرت زهرا گرفته
مانند جدت رحمة للعالمینی
حیف است دست خالی مرا را نبینی
🔰 امروز 3 شنه 5 اسفند 1393 مصادف با سالروز ولادت بانوی دمشق؛ عقیله بنی هاشم زینب کبری (س) دست به قلم شدم تا سیاه مشقی به نام "وصیت نامه" بنویسم.
🙏 خدایا!
خدای من ؛ خدای خوب و مهربانم...خیلی خیلی قشنگ تر و زیباتر از اون چیزی هستی که من با این سطح پائین معرفت و شناخت که اصلاً نداشته محسوب می شه ، فکر می کنم.
🌹 روسیاهم. روسیاهم که با 25 سال سن نتونستم تو رابطه ی عبد و معبودی اونجوری که باید و شاید وظیفه ی عبد رو به نحو شایسته و بایسته انجام بدم.
ازت ممنونم ؛ ممنونم که من رو انسان آفریدی ؛ انسانی مثلاً مسلمان و لایق شکر، فراوانتر محب امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه وآله السلام...
🙏 ممنونم که دوران حیاتم رو تو این بازه ی زمانی قرار دادی و هم توفیقات و افتخارات خیلی خیلی زیادی ؛ نمونه اش حب شهزاده علی اکبر (علیه السلام) عنایت کردی.
🌹 الهی ؛ أنت رب الجلیل و أنا عبدک الذلیل... "خدایا ؛ من رو بپذیر"
✅ برهمگان واضح و مبرهن است که وقتی شما مادر، پدر و خواهران عزیزم این دست نوشته را می خوانید من دیگر در بین شما نیستم!
می خوام کمی راحت تر و خودمانی تر بدون استرس و رودربایستی باهاتون صحبت کنم.
🌴 اول از همه شما پدر مهربونم؛
🌹 بابا، انصافاً به حالت غبطه می خورم. همیشه چند بر هیچ ازم جلوتر بودی. پدری رو در حقم تموم کردی و نشون دادی بهترین بابای دنیا هستی. دوستت دارم پدر. خدا می دونه لذت بخش تر از زمانی که دستت رو می بوسیدم و صورتم رو می بوسیدی تو عمرم نداشتم. و هیچ موقع از خودم بی نهایت متنفر نمی شدم الا وقتایی که دلت رو به درد می آوردم... منو ببخش بابا
🌺 مامان ، مامان ، مامان...
همین الآنش چقدر دلم برات تنگ شده! خدا می دونه. خیلی دوستت دارم. بیشتر از اون چیزی که فکر می کنی! قدرت رو ندونستم. حیف. تو دلم هزار تا حرف هست که تو این چند جمله و چند ورق جا نمی شن و اون حس و حالش رو هم نمی تونم با قلم برات توصیف کنم. مامان ؛ زیباترین موجود عمرم؛ قشنگ ترین کلمه عمرم؛ عشقم؛ نفسم ؛ همه وجودم ؛ دوستت دارم...
💐 زهرا جونم، نمیدونم چی بنویسم که لایق اون حسِ قشنگ عاشق خواهربودن باشه. قابل ستایش ترین دختری هستی که تو عمرم دیدم. یک یک!تک تک! عاشقتم خواهر کوچیکم!
🌸 فاطمه جان!آبجی کوچولوی دوست داشتنی☺. با تو فهمیدم عشق یعنی چی!باورت میشه؟ اونقدری که شما من رو دوست داری به دو برابرش من دوستت دارم.
و امّا
🙏 روضه گوش دادم! مامان شما لباس مشکی تنم کردی و بردیم مجلس عزاداری! مدیونتم.
🙏 پدر شما لقمه حلال گذاشتی دهنم!ممنونتم...
😭 روضه لب تشنه! روضه بدن ارباً اربا! روضه وداع! روضه گودال! روضه در! روضه پهلو! روضه سر بریده! همیشه هم آرزو داشتم این روضه ها همه به سرم بیان! خداکنه! یعنی می شه؟
🌹 رسیدن به سن 30 سال ؛ بعد از آقا علی اکبر(ع) برام ننگه! تن و بدن سالم داشتن بعد از آقا علی اکبر(ع) اصلاً نمی تونم تصور کنم! فرق سالم رو بعد از آقا علی اکبر(ع) نمی خوام! چقدر خوب می شه سر تو بدنم نداشته باشم چقدر جالب و رویایی و زیباست وقتی ارباب می آیند بالا سرم تن تکه تکه ام براشون آشنا باشه و با دیدن شباهت های تو بدن من و شهزاده علی اکبر(ع) یک کمی از اون غم و غصه بدن ارباً اربا تسلی پیدا کند! خدایا نگذار آرزو به دل بمیرم.
🌹 پدر و مادرم و خواهران گلم، صبر کنید. صبر صبر صبر!
🌹 خواهرای خوبم؛ #حجاب حجاب حجاب!
«مامان دوستت دارم»
«بابا دوستت دارم»
...
«بابا، مامان، سرتون رو جلوی ارباب و بی بی لیلا بالا بگیرین.
هزار تا مثل من نه که کل دنیا فدای یک نگاه ارباب به گل روی آقا علی اکبر (ع)
اینجوری تازه یک مقدار شبیه اهل بیت علیهم السلام شدید همتون.
براتون از خدا اجر جزیل و صبر جمیل می خوام.»
🌹یاعلی اکبر🌹
«سلام من رو به همه آشنا و در و همسایه برسونید!»
سه شنبه 5/اسفند/1393