eitaa logo
زنده باد یاد شهدا
240 دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
3.7هزار ویدیو
130 فایل
امروز فضیلت زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست *مقام معظم رهبری* yazeinab14 به یاد شهید مدافع حرم حامد جوانی 🌷⚘🌺 وشهید دفاع مقدس مرتضی طلایی 🌷🌺🌹 @Zendebadyadeh_shohadayeh_golgun
مشاهده در ایتا
دانلود
#ازدواج و #کوثر زمزمه هایی در مورد ازدواجش در خانه می شد. ولی محمود رضا حاضر نبود به تبریز برگردد. می گفت، کارش را خیلی دوست داشت. فقط علاقه هم نبود. کارش را وظیفه شرعی اش می دانست. بالاخره با دختری از خانواده ای مومن و ولایتمدار از تهران ازدواج کرد. 25 اسفند 87 ، مقارن با سالروز میلاد رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) و امام صادق (علیه السلام) بود. بعدش هم ساکن اسلامشهر شد. ثمره این ازدواج دختر بچه ای شد به نام کوثر که در 25 اسفند 90 به دنیا آمد. محمودرضا عاشق دخترش بود. همرزمانش می گویند که در خط، مدام از کوثر می گفت...😔❤️🍃
محمود رضا خیلی پیگیر اتفاقات منطقه بود. با شروع جنگ در سوریه در سال 90 جزو اولین نیروهای داوطلب اعزامی بود. اوج توفیقات محمود رضا در سوریه حضور در عملیاتی بود که در تاسوعای92 در منطقه حجیره اتفاق افتاد که هدف آن آزاد سازی کامل اطراف حرم حضرت زینب سلام الله علیها بود که منجر به پاکسازی تا شعاع چند کیلومتری حرم حضرت زینب (سلام الله علیها ) از تکفیری ها شد.
خیلی به امام حسین علیه السلام ارادت داشت. هر سال روز عاشورا در مقتل شهدای فکه حاضر می شد. اربعین 92 می خواست برود کربلا. بهش گفتم برای من هم جور کن بیام. مدتی گذشت ولی نشد برویم. از هر طریقی اقدام کردیم بسته بود. محمود رضا 27 روز بعد از اربعین در روز میلاد رسول الله (صلی الله علیه و آله) در سوریه به شهادت رسید و به زیارت اباعبدالله (علیه السلام) رفت. و من همچنان جا ماندم که ماندم. مجلس ختمش بود که یکی از پای منبر بلند شد آمد در گوشم گفت : مداح می پرسد شهید کربلا رفته ؟ جا خوردم. با کلی حسرت گفتم : نه نرفته بود. بلافاصله یاد جمله سید شهیدان اهل قلم افتادم که می گفت : (( بسیجی عاشق کربلاست و کربلا را تو مپندار که شهری است در میان شهرها و نامی است میان نام ها، نه ! کربلا حرم حق است و هیچ کس را جز یاران امام حسین علیه السلام را راهی به سوی حقیقت نیست))
با شیعیان کشورهای لبنان، عراق، بحرین و سوریه و ... آشنایی داشت و گاهی در موردشان خاطرات و نکات جالبی می گفت. یک بار پرسیدم : شیعیان لبنان بهترند یا بچه شیعه های عراق؟ گفت : شیعیان لبنان مطیع ترند و شیعه های عراق دچار دسته بندی هستند. اما خیلی در جهاد و شجاعت بی نظیرند. و محبت خاصی به اهل بیت دارند طوری که واقعا تا اسم زینب علیها السلام می آیدطاقتشان را ازدست می دهند. گفتم : شیعیان ایران کجای کار هستند؟ گفت : شیعه های ایران هیچ جای دنیا پیدا نمی شوند.
92 بود. بهمان خبر دادند بچه های مقاومت، عملیاتی وسیع در منطقه زینبیه انجام دادند و موفق شدند تروریست ها را تا 3 کیلومتری از اطراف حرم دور کنند. صبح زود رفتیم آنجا محمود رضا را دیدیم، خیلی خوشحال بود. پرچم سیاه جبهه النصره در دستش بود و می گفت : خودم از بالای آن ساختمان پایین آوردمش. به ساختمانی که اشاره می کرد نگاه کردم و دیدم پرچم سرخ یا اباالفضل را به جایش به اهتزاز در آورده است. رسیدیم خیابان جلوی حرم که دو سال، احدی جرات نداشت از آنجا عبور کند، چون تک تیر انداز ها به راحتی می توانستند آنجا را هدف بگیرند و حالا با تلاش محمود رضا و همرزمانش امن شده بود. رفتیم وسط خیابان و رو به حرم ایستادیم و دیدیم محمود رضا داره آرام گریه می کند و سلام می دهد. السلام علیک یا زینب بنت علی ابن ابیطالب علیه السلام.
#آمادگی_برای_شهادت قبل از آخرین اعزامش بهم زنگ زد گفت : حرف مهمی دارم باهات. گفتم : خب بگو. گفت : اینجوری نمیشه هرموقع کامل فراغت داشتی با هم حرف می زنیم اصرار کردم بگه . گفت : می تونی بیای خانه ما؟ گفتم : من فردا باید تبریز باشم، کار دارم، تلفنی بگو. گفت : من دوباره عازمم، یک سری حرف ها باید بهت بگم. داشتم نگران می شدم. گفتم : مثلا چی می خوای بگی؟ رفتم خانه اش. همه چیز عادی بود. بازی دخترش، بساط چای، حدود 2 ساعت با هم حرف زدیم ولی هیچ اشاره ای نمی کرد به موضوع اصلی اش. بالاخره گفتم : بگو . گفت : اگر من شهید شدم می ترسم پدرم نتونه تحمل کنه ، خیلی مواظبش باش . بعد پرسید به نظرت تهران دفن شم بهتره یا تبریز؟ نمی خواستم فکر کنم به اینکه محمود رضا هم بره. خیلی جدی داشت از رفتن حرف می زد. حرف را عوض کردم و گفتم : پاشو برو ماموریت مثل همیشه و بیا. اما خودم هم خوب فهمیدم که محمود رضا داشت وصیت های قبل شهادتش را برای من می گفت. مزار : وادی رحمت تبریز
#پیکر_خونین بعد از شهادت 2 بار عمیقا احساس حقارت کردم، بار اول وقتی بود که سر جنازه اش رفتم و تو لباس رزم که سر تا پا خون بود دیدمش و بار دوم وقتی که تابوتش را در پرچم جمهوری اسلامی پیچیدند و روی دست های مردم بالا می رفت. فکرش هم نمی کردم برادری که سه سال از من کوچکتر بود یک روزی اینقدر در برابرش احساس حقارت کنم. دو ماه پیش در تشییع جنازه شهید محمد حسین مرادی وقتی در ماشینش به طرف گلزار شهدای چیذر می رفتیم ، گفت: شهادت شهید مرادی خیلی ها را خجالت زده کرد. نپرسیدم چرا این حرف را زد و منظورش چه بود. ولی خودش حقیقتا من را خجالت زده کرد
تصویرت، رفت... صدایت، رفت... اما هدف و راهت را ما نمی گذاریم از یادمان برود.... 🍃🌺 #شهید_محمودرضا_بیضایی #مدافع_حرم، متولد تبریز #تاریخ_شهادت : ۹۲/۱۰/۲۹
#چفیه مادر دو روز بعد شهادت محمود رضا و روزی که جنازه به تبریز رسید از شهادتش با خبر شد ولی بابا از قبل خبر داشت. وقتی پیکر شهید را داخل قبر گذاشتیم، از طرف همسرش گفتند که محمود رضا وصیت کرده که چفیه ای که از آقا گرفته با او دفن شود. نمی دانستم که از آقا چفیه گرفته. رفتند چفیه را از ماشینش آوردند. مونده بودم چی بهش بگم! همیشه از ارادت به آقا خودم را ازش بالاتر می دانستم ، چفیه را که روی پیکرش گذاشتم فهمیدم به گرد پاش هم نرسیدم. یادم می آید چند سال پیش گفت : شیعیان بعضی از کشور ها بدون وضو تصویر آقا را لمس نمی کنند و گفت ما اینجا از آن ها عقب افتادیم.
#شهید_حسن_باقری ما شهید بیضایی را حسین صدا می زدیم. حسین کم سن وسال ترین اعضا بود. آدم عجیبی بود و در کارهایش بسیار جدی بود. بار اول در پرواز تهران به دمشق از صندلی جلویی بلند شد رو به من گفت : آقا سهیل! برای ساخت مستند می روید سوریه؟ گفتم : لو رفتم؟ گفت : در سالن ترانزیت دیدمتون. این شروعی بود برای برادری من و حسین. من همه جا با حسین بودم. از این عملیات به آن عملیات ، از این شهر به آن شهر ، به نظر ما حسن باقری جمع ما بود . ما یک گروهی داشتیم به نام "شانتورا" و حسین مغز متفکرجمع ما بود . من از قبل به همه دوستان گفته بودم که قطعا اگر حسین شهید نشود در آینده به فرمانده بزرگی در این عرصه تبدیل می شود . اگر بخواهم خود را جای حسین بگذارم، نمی توانم. خیلی سخت است که دختری دو ساله داشته باشم و از آن دل بکنم...
یکی از همسنگرانش می گفت : چند هفته قبل از شهادتش در تهران پای تخته نوشت : (( اذا کان المنادی زینب سلام الله علیها فاهلا با الشهاده )) اگر دعوت کننده زینب سلا الله علیها است ، پس سلام بر شهادت .... بعد از ظهر 29 دی 92 ، همزمان با میلاد رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و امام صادق علیه السلام ، 5 سال پیش در یک چنین روزی داماد شد و امروز در سالروز ازدواجش به دیدار معشوق حقیقی خود رفت. حین درگیری با نیروهای تکفیری در حالی که فرماندهی عملیاتی در منطقه قاسمیه در جنوب شرقی دمشق را بر عهده داشت بر اثر ترکش های یک تله انفجاری به ناحیه سر و سینه به دیدار سالار شهیدان رفت...
نازدانه آقا محمودرضا - کوثرجان
دلمـــــان تنـگ زمیـــــن تنـگ زمـان پرحسرتـــــ تودلتــــ شـاد چه آرام در آغـوش خــــدایی شهدا نگاهتــان را از ما نگیـرید  شهید صادق عدالت اکبری در تشییع پیکر شهید محمودرضا بیضایی
خب داداش محمودرضا، بچه ترک؛ معرفی شما هم تمام شد... قطره ای از دریا... قدم روی چشم ما گذاشتی و آمدی به گروه؛ امیدوارم راضی بوده باشی. همگی ما از تو التماس دعا داریم... ما رو یادت نره😉 روحت شاد و شهادت گوارایت
شادی روح شهدای گلگون کفن به خصوص فاتحه و صلواتی ختم کنیم🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃❤️ختم صلوات به نیت شادی روح شهید تازه آسمانی شده مدافع حرم، و صبر کثیر برای دل خانواده معززشان و همرزمان ایشان تعداد رو اعلام کنید مهمانان شهدا اجرتون با شهید 🌹🍃 تعداد تا به الان : ۹۵۰۰ صلوات ارسال تعداد : @ya_zahra_s_adrekni69
☀️☀️☀️ ✍ ۳۶ 🔰از نامه آن حضرت ( ع ) به برادرش ، عقيل بن ابى طالب ، در ذكر سپاهى كه به جنگ يكى از دشمنانش فرستاده بود . اين نامه در پاسخ نامه عقيل است : سپاهى گران از مسلمانان به سوى او روانه كردم . چون خبر آن بشنيد ، دامن بر كمر زد و بگريخت و پشيمان از كرده خويش بازگرديد . سپاه من در راه به او رسيد . آفتاب نزديك به غروب بود ، با شتاب تمام جنگى كردند كه بيش از ساعتى به دراز نكشيد . و او كه سخت به تنگنا افتاده بود و رمقى بيش ، از او باقى نمانده بود ، با تأسف ، رهايى يافت و شتابان روى بتافت . قريش را به حال خود گذار تا در گمراهى بتازد و در تفرقه و نفاق جولان دهد و در وادى سرگردانى به سركشى خويش ادامه دهد . آنان براى نبرد با من همدست شدند ، همانگونه كه پيش از اين در نبرد با رسول الله ( صلى الله عليه و آله ) همدست شده بودند . آن خداوندى كه كيفر گناهان را مىدهد ، قريش را كيفر دهد ، كه پيوند خويشاوندى مرا بريدند و حكومتى را كه از آن فرزند مادرم بود ، از من بستدند . پرسيده بودى كه در پيكار با اين قوم چه راهى دارم ؟ به خدا سوگند با اين مردم پيمان شكن مىجنگم تا خدا را ديدار كنم . افزونى پيرامونيان بر عزّتم نيفزايد و پراكنده شدنشان به وحشتم نيفكند و مپندار كه فرزند پدرت ، هر چند مردم رهايش كنند ، در برابر دشمن تضرع و خشوع كند يا از ناتوانى زير بار ستم رود يا زمام خود به دست ديگرى دهد و يا به كس سوارى دهد . بلكه او چنان است كه آن شاعر بنى سليم گفته است : فان تسألينى كيف انت فاننى صبور على ريب الزمان صليب يهز علىّ ان ترى بى كآبة فيشمت عاد اويساء حبيب « اگر از من بپرسى كه چگونه اى ؟ گويم در برابر سختى روزگار شكيبا و پايدارم ، بر من دشوار است كه اندوهناكم ببينند تا دشمن سرزنش كند و دوست غمگين گردد. 🌴🌴🌴
هیچکس از کنار گل🌹دست خالی برنمی گردد؛ گلابگیر به گلاب می رسد کندودار به عسل نقاش به نقش عکاس به عکس ، بلبل به آواز ... بیا و گل باش، وچشمه خیر وخوبی ..... ❤️🌹❤️🌹❤️
☘الهی تا جهان باشد 🌷به شادی درجهان باشید ☘الهی از همه غم‌ها 🌷 به دور و در امان باشید ✨☘
5d2c010e45dff9297046856b_-2863001179267798422.mp3
8.75M
دل من، به یاد تو چله نشینه یکی از پیاده های اربعینه محبتت سرشت من، زیارتت بهشت من شهید شدن به عشق تو، ایشالله سرنوشت من
با لبے خندان مے روند از میان جمع یاران مے روند مے روند تا آسمانها ،تا خدا همچو عطر گل خرامان مے روند.. 🌹